_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون قلم"

www.iran-ghalam.de

غم شوپنهاور ـ خشم مارکس ؟

شوپنهاور و سالهای وحشی فلسفه

 

20.08.2007

سارا ارمنی

 

آرتور شوپنهاور 1788 تا 1860

Arthur  Schopenhauer   

  شوپنهاور درکنارنیچه محبوب ترین فیلسوف قرن 19 آلمان بود. او خود را امپراتور ناشناخته فلسفه نامید! وگرچه درتئوری وفلسفه ناامید و بدبین بود ولی درزندگی پرشور وفعال. وی میگفت که او وفرهنگ عصرش باهم سازگاری ندارند، با اینوجود اوفیلسوف محبوب رمانتیک های جوان شد. وی تصویری بدبینانه وناامید ازجهان وانسان داشت و برای درک بهترنظرات اوباید ایدههای عصر روشنگری تاپایان قرن 18 رامورد توجه قرارداد. طرفداران جنبش روشنفکری، انسان راگرچه عقلگرا میدانستند ولی مدعی شدند که اودر طول تاریخ براثر اخلاق خرافاتی و خصوصیت مطیع بودن، فاسدشده است وبرای نجات ، باید ابتداآگاه شود. انقلاب شکست خورده سال 1848 موجب شد که نمایندگان تحصیلکرده بورژوازی، شوپنهاور را فیلسوف خودبدانند چون درپایان قرن 19 بدبینی وناامیدی آنان به اوج خودرسیده بود. اگرغالب فیلسوفان پیرامون نیکی وزیبایی نظرداده بودند،شوپنهاور یکی ازشکاکان به اینگونه نظرات شد.

  جهانبینی بدبینانه شوپنهاور ازانسان وجهان، تامیانه قرن بیست دررشته های : فلسفه،هنر، وروانشناسی موردبحث قرارگرفت. وی میگفت که زندگی رنج است و همه چیز درزندگی دردوزحمت میباشد وچون رنج محصول زندگی است، کسیکه بخواهد زندگی کند، رنج خواهد برد به این سبب همدردی میتواند پایه اخلاق شود. اودرفلسفه زندگی مدرن،یکی از بنیادگذاران بود. وی زندگی را یک مرگ به تاخیر افتاده میدانست وانسان را موجودی ترک و تهدید شده میدانست که راه پیمودنش سرانجام به سقوط و نابودی میرسد. هدف زندگی انسان باید آن باشد که تسلیم اراده ورنج زندگی نشود. بااین وجود شوپنهاوردر طرح نظرات فلسفی اش یکی ازساده نویسان تاریخ فلسفه غرب است؛ درهرجمله اومیتوان درد ورنج انسان مظلوم وحاشیه ای جامعه فلک زده رامشاهده نمود. غیرازفلسفه زندگی، او رادرفلسفه اگزیستنسیالیسم و روانشناسی نیزیکی از پیشگامان میدانند. اوبه نقل ازیک دعای قدیمی هندی مینویسد : آرزو میکنم که درد ورنج همه موجودات زنده روزی پایان یابد.

 شوپنهاوریکی از پایه گذاران متافیزیک اراده گرایی نیزاست.درنظراو اراده اساس حقیقی تمام واقعیات است،حتا نقش آن برعقل هم تقدم دارد و اراده نه تنها نیروی محرک انسان بلکه نیروی حرکت طبیعت نیزاست و اراده و خواسته های انسان،مقوله هایی خردگریز هستند. بایداشاره نمود که درفلسفه شوپنهاور اراده گاهی به معنی قدرت نیروی طبیعی، گاهی به معنی غریزه،گاهی به معنی عقل وآگاهی است. اوریشه وسبب تمام رنجهارا اراده گرایی انسان میدانست گرچه درنظراو انسان قادر است به نفی فشارخواسته های اراده بپردازد.

  گرچه شوپنهاور درخیلی ازموارد ادامه دهنده فلسفه کانت است ولی اوبه رد فلسفه اخلاق کانت پرداخت.شوپنهاوراحساس همدردی باسایر انسانها راساس اخلاق میدانست. وی میگفت که براثر همدردی بادیگران درد خود انسان کاهش مییابد ورهایی از فردگرایی و خودپرستی موجب اخلاقگرایی میگردد ودرد وهمدردی گاهی موجب وحدت انسانها میشود وانسان ناخودآگاه معمولا برده اراده وخواسته های خودمیشود ونه ارباب آنها، وفرگرایی وخودخواهی میتوانند دررفتار انسان آنچنان اثرنامحدودی بگذارند که اوبه جنایت و قصی القلبی دست بزند.وی به انتقاد ازجهان ناعادل مینویسد : آن خدایی که یک چنین جهانی رابسازد، من نمی خواهم بجای اوباشم چون زاری وناتوانی یک همچون خالقی،قلب انسان راازهم می درد.

 وی همچون کانت میگفت که واقعیات نتیجه تصورات ماهستند. اوبه ساده نمودن نظرات کانت پرداخت ونوشت که جهان،تصورمن است،وچون اوادامه دهنده نظرات کانت است، پاره ای اورا جزو ایده آلیسم آلمانی بحساب می آورند. وی خلاف سایرفیلسوفان مشهور زمان خود که ریشه هایی درعلم الهیات داشتند،از حوزه عمل آمده بود چون پدرش یک بازرگان مشهور ومادرش یک نویسنده معروف بودند. اوغیرازکانت وافلاتون زیرتعثیر بودیسم و ایده آلیسم آلمانی ؛ازجمله فیشته و شلینگ بود . وغیراز نیچه،برگسن راازفلسفه زندگی ـ و فروید راازعلم روانشناسی تحت تعثیرخودقرارداده است. فلسفه اوتعثیرمهمی روی ادبیات مدرن ازجمله توماس مان و موسیقی واگنر و رشته نقاشی داشته است. وی غیراز اثر روی نیچه،برگسن،فروید، و مان،ـ روی تولستوی،ویتگنشتاین،هورکهایمر، و هارتمن، نیزتعثیرگذاشته است. شوپنهاور یکی ازدشمنان سرسخت آزادی اراده بود.اوغیر از طرفداری ازافلاتون،ارسطو،کانت، وفیلسوفان شکاک انگلیسی، به دشمنی آشتی ناپذیری با هگل،شلینگ،لایبنیتس، و بعضی ازنظرات کانت پرداخت. دشمنی وی باهگل چنان اوج گرفت که اوازپرخاش ودشنام به وی نیزخودداری ننمود.

  شوپنهاور با این وجود،جهان ظاهر را تصور مینامد . وی مینویسد که هیچ عینی بدون ذهن ـ و هیچ ذهنی بدون عین ، یافت نمیشود و جهان بصورت تصور،اساس جهان به صورت اراده است و خلاف نظرغالب فیلسوفان،اراده نتیجه شناخت نیست بلکه مستقل وغیروابسته به آنست. اواراده را منبع همه خواسته ها،تمایلات،و شهوات!میدانست و میگفت که فلسفه اش موجب شد تا عین و ذهن باهم برخورد کنند. او درفعالیت ها و مقوله های : دیدن،امید ،تنفر،کوشش،پرواز،ماتم،رنج،شناخت،تفکر،تصور،نقل،وغیره اراده و خواسته های انسانی را میدید.

  شوپنهاوردرمقوله شناخت،جای هنررادرکنار دانش و فلسفه،مهم میداند، وی میگفت چنان اراده و خواسته های غیرمعقول به انسان آگاه فشارمی آورند که او سراغ هنر،اخلاق، و دانش میرود. وی دررابطه باهنر مینویسد که نبوغ،چیزی غیراز عینی گرایی کامل نیست .

   او انسان را تنها موجودی میدانست که ازمرگ حتمی خودباخبر است و به نقل از بودا میگفت که زاری درزندگی ناشی از: مرگ،پیری،بیماری، و درد مداوم او است و آزادی ازرنج براثر جواب هستی به خواسته،اراده و غریزه انجام میگیرد. اوعرفان رانیز کمک مهمی برای نجات از درد ورنج میدانست و همچون بودیستها رسیدن به وضعیت نیروانا را نتیجه نفی خواست واراده وتمایلات میدانست و همچون شاگردان مسیح و بودا از پوچی هستی در روی کره زمین سخن میگفت.

  آرتور شوپنهاور بین سالهای 1788 تا 1860 درآلمان زندگی نمود. پدرش تاجر ومادرش یکی ازرمان نویسان مشهور بود. اودردانشگاه :فلسفه،علوم تجربی، و پزشکی خوانده بود. به سبب اختلاف نظر روی مسائل نویسندگی،در 24 سال آخر عمر بامادرش قطع رابطه نمود. زبان انگلیسی وی چنان قوی بود که روزنامه تایمز را مطالعه میکرد. بعداز صرف ارثیه پدری، چنان او دچارفقرشد که نتوانست تشکیل خانواده دهد و بقول خودش به سپاس ازسرنوشت پرداخت که بجای زن وفرزند، دارای کتابخانه ای خصوصی و سگی خانگی بود.

 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد