_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون قلم"

www.iran-ghalam.de

از گفتگوی کارآنلاين با بهروز خليق مسئول هيات سياسی ـ اجرائی

پيرامون نسل جديد چپ و رويکرد به مبارزه مسلحانه

  

 

وضعيت نيروهای چپ در داخل کشور راچگونه می بينيد؟ آيا کشتار سال 67 و تداوم سرکوبها توانسته است جريان چپ را در کشور آنگونه که جمهوری اسلامی ميخواست از صحنه سياسی، فرهنگی و اجتماعی کشور حذف کند؟ آيا در طی دهه اخير نيروهای جديدی به صف نيروی چپ پيوسته اند؟ 

چپ در کشور ما همواره جريان قوی و نيرومندی بوده و تاثيرات جدی بر حوزه سياسی، فرهنگی و اجتماعی گذاشته است. چپ در ميان جريانهای تاريخی کشور سازمان يافته ترين نيرو بحساب می آمد. رژيم شاه با سرکوب نتوانست ريشه چپ را در جامعه بکند. در جريان انقلاب بهمن و بعد از آن نيروهای زيادی بجانب سازمانهای چپ روی آوردند. سازمان ما در طی مدت کوتاهی به سازمان سراسری فرا روئيد. جمهوری اسلامی همانند رژيم شاه در دهه 60 به سرکوب نيروهای چپ توسل جست و هزاران تن از نيروهای چپ را به جوخه اعدام سپرد بتصور اينکه ريشه چپ را از جامعه ايران برخواهد کند. گرچه با اعدام فعالين چپ از جمله رفقای ما، سازمانهای چپ، کادرهای ارزنده ای را از دست دادند ولی رژيم فقها همانند رژيم شاه قادر نشد با اعدامها، جريان چپ را از صحنه سياسی، فرهنگی و اجتماعی کشور حذف کند. هزاران تن از فعالين چپ هم چنان به اشکال مختلف به فعاليت خود ادامه ميدهند. اين فعاليت را ميتوان در عرصه های مختلف از جمله در مطبوعات، تحرير و ترجمه کتابها، سايتها، وبلاگها، جنبشهای اجتماعی، سازمانهای غيردولتی .....مشاهده کرد. نيروی چپ از جامعه ما حذف شدنی نيست. چپ بيک نسل تعلق ندارد. نسلهای جديدی وارد جريان تاريخی چپ ميشوند و آن را پربار و غنی ميسازند.

 

آيا چپ در کشور ما عمدتا به نسلهای قبلی تعلق دارد و يا نسل جديدی از چپ پا به حيات گذاشته است؟

اين تصور وجود داشت که بعد از فروپاشی اتحاد شوروی و تحولات دو دهه اخير، زمينه های شکل گيری چپ در سطح جهانی و در کشور ما از بين رفته است و چپ ديگر جذبه ای برای نسل جوان ندارد. بويژه آنان که فکر ميکردند عامل اصلی پديد آمدن چپ در کشور ما بجهت وجود اردوگاه شرق و جنبش کمونيستی جهانی است. آنها به عوامل درونی  و به شکاف طبقاتی که بستر شکل گيری چپ است، توجه چندانی نميکردند. 

برخلاف اين تصور، در طی سالهای اخير ما شاهد ظهور نسل جديدی از نيروهای چپ در کشورمان هستيم. ظهور اين نيروها را ميتوان بعينه در ميان جوانان، دانشجويان و کارگران مشاهده کرد. حضور نسل جديد چپ در روزنامه ها، نشريات، وبلاگها، سايتها و جنبشهای اجتماعی و بويژه در دانشگاههای کشور محسوس و گاه چشمگير است. در دانشگاههای کشور نشريات متعددی منتشر ميشود که بخش قابل توجهی از آنها به نيروهای چپ تعلق دارند. نيروهای جوان چپ تعداد زيادی  سايت و بلاگ راه انداخته اند. ميتوان بجرات گفت عليرغم فشارهای رژيم، نسل جديد چپ  در حوزه های مختلف اجتماعی حضور دارد و تاثيرگذار است.

 

نسلهای قبلی چپ نسبت به شکل گيری نسل جديد چپ چه برخوردی دارند؟

عمدتا برخورد مثبت. برای ما که طی دهه های گذشته برای اهداف سوسياليستی و دمکراتيک مبارزه کرده ايم و ياران زيادی را در اين مبارزه از دست داده ايم، شکل گيری نسل جديد چپ، خبر فوق العاده مسرت بخشی است. نسلی که اهداف انسانی ما را پی گرفته و راه ما را برای استقرار دمکراسی و سوسياليسم در کشورمان دنبال خواهد کرد. ما دست نيروهای جوان چپ را بگرمی می فشاريم و معتقديم که شور و انرژی بيکران نيروی جوان، پويائی و جستجوگری آن ميتواند، خون تازه ای را در کالبد نيروی چپ ايران جاری سازد و به آن پتانسيل جديدی بخشد.

 

آيا نسل جديد چپ با نسلهای قبلی پيوند خورده اند و يا بين آنها شکاف وجود دارد؟ 

آنطور که شايسته است هنوز پيوند عميقی بين دو نسل چپ شکل نگرفته است. اما بجرات ميتوان گفت شرط موفقيت چپ در کشور ما پيوند خوردن نسل جديد چپ با نسلهای قبلی است. ضروری است شور جوانی و پويائی نسل جديد چپ با تجربه و اندوخته های نسلهای قبلی در هم آميزد و به حضور موثر چپ در صحنه سياسی کشور بيانجامد. جامعه ما نيازمند شکل گيری حزب چپ فراگير و دمکراتيک است تا از منافع طبقه کارگر و زحمتکشان کشور، از انديشه ها و ارزشهای سوسياليستی و دمکراتيک دفاع کند.

 

نسل جديد چپ از يک گرايش معين پيروی ميکند و يا اينکه گرايشهائی مختلف فکری در بين آنها قابل تشخيص است؟

 گرايشهای موجود در بين نسل جديد چپ، عمدتا همان گرايشهائی است که در بين نيروها چپ وجود دارد. يعنی گرايش کمونيستی، سوسياليسم دمکراتيک و سوسيال دمکراسی. البته گرايش سوسيال دمکراسی ضعيف است. گرايش راديکال بعلل مختلف از جمله تعميق شکاف طبقاتی قوی است.

 

بيانيه ها و اعلاميه هائی که منتشر شده است حاکی از رويکرد به مبارزه مسلحانه در بين بخشی از نسل جديد چپ است. شما از شکل گيری چنين گرايشی اطلاع داريد؟

بله اطلاع دارم. در اين ارتباط بايد بگوئيم مدتي است که خبرهای پراکنده از شکل گيری و رشد گرايش به مبارزه مسلحانه و جنگ توده ای در بين بخشي از نسل جديد چپ بدست ما ميرسد. وجود اين گرايش در برخی اعلاميه های منتشره و در سايتها نيز مشاهده ميشود. آخرين مورد آن، انتشار بيانيه 21 تن از دانشجويان علوم سياسی دانشگاههاي ايران است که برای سازمان ما هم ارسال شده است. در اين بيانيه که برپايه نوشته رفيق امير پرويز پويان بنام "ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوري بقاء" تدوين شده، آمده است که: اوضاع ايران از يک وضع غير انقلابي به يک وضع انقلابي در حال تغيير است و دوران انقلاب در آينده نزديک فرا خواهد رسيد. وظيفه مارکسيست ها ايجاد پيشاهنگ انقلابي و مبارزه مسلحانه به عنوان موتور محرکه دستيابی به آن هدف است. و گفته شده است که: فقدان جنبش خودانگيخته از سرکوب خشن و طولاني مدت ناشي مي شود. بنا بر تز دو مطلق، قدرت فايق حکومت از يک سو و فقدان کلي سازمان پيشاهنگ از سوي ديگر، وضعي را ايجاد کرده است که در آن قدرت مطلق با ضعف مطلق روبرو است. مبارزه مسلحانه مي بايد اين جو را در هم شکند و به ايجاد يک پيشاهنگ و کسب پيروزی منجر شود. در نشريه ای که مدتی قبل بدست ما رسيد مسئله جنگ توده ای طرح گرديده بود.

 

رويکرد به مبارزه مسحانه گرايش غالب در بين نسل جديد چپ است و يا اينکه بخش اندکی از آنها را در برميگيرد؟

خوشبختانه گرايش به مبارزه مسلحانه در ميان جوانان چپ تمايل قوی و مسلط  نيست و بخش اندکی را در برميگيرد. ولی ضروری است نيروهای چپ تجربيات خودشان را در اين زمينه در اختيار نسل جديد چپ بگذارند. بجرات ميتوان گفت که سازمان ما در اين زمينه از بيشترين تجربه برخوردار می باشد. برای سازمان ما مبارزه مسلحانه نه يک تئوری، بلکه امر تجربه شده ای است. ما اين شيوه از مبارزه را سالها بکار گرفتيم و در عمل دريافتيم که مبارزه مسلحانه نه قادر به بسيج و سازماندهي توده ای است و نه توان شکستن قدرت سرکوب را دارد. مبارزه مسلحانه ميتواند دستاويزی باشد برای سرکوب گسترده تر و خشن تر از آنچه اکنون جريان دارد. همچنانکه در زمان شاه به خشونت بيشتر منجر گرديد و ياراني زيادی را که امروز ميتوانستند در کنار ما باشند و در حيات سازمان ما موثر افتند، از ما گرفت.  

 

در بيانيه ای که شما به آن اشاره کرديد بر خصلت تبليغی مبارزه مسلحانه و شکستن قدرت فائق حکومت تاکيد شده است. واقعا مبارزه مسحانه از چنين خصوصيتی برخوردار است؟

در برخي بيانيه ها و اعلاميه ها بر خصلت تبليغي مبارزه مسلحانه و بر شکستن قدرت فايق حکومت و غلبه بر "ضعف مطلق" مردم تاکيد شده است. بر يايه اين نگرش مبارزه مسلحانه می بايد اين جو را بشکند و به ايجاد پيشاهنگ انقلابي و کسب پيروزي منجر گردد. جنبش فدائی بر پايه همين دريافت و به تصور اينکه قدرت فائق رژيم شاه را درهم خواهد شکست، ذهنيت کارگران نسبت به "ناتواني مطلق" خود را تغيير خواهد داد و ابتدا حمايت منفعل از "مبارزه انقلابي" و سپس حمايت فعال آنها را جلب خواهد کرد، از سال 1349 تا انقلاب بهمن بمبارزه مسلحانه روی آورد. اما مبارزه مسلحانه در طي 8 سال به چنين نتايجي دست نيافت. بر طبق اين تئوری سازمان ما قاعدتا در آن سالها بايد شاهد روی آوردن انبوه کارگران و زحمتکشان بسوی خود ميشد. اما مبارزه مسلحانه نه بر خودآگاهي کارگران افزود و نه توانست آنها را بسوی خود جلب کند. منبع عضوگيري سازمان نه واحدهای توليدی و کارگاههای صنعتی، بلکه دانشگاههای کشور بودند. گرچه فداکاری رفقای ما سمپاتي گروههای مختلف اجتماعي و از جمله کارگران پيشرو را جلب کرده بود که شاهد رو آوردن آنها بسوی سازمان بعد از انقلاب بهمن بوديم، ولی مبارزه مسلحانه به هيچوجه قادر نشد که به بسيج توده ای بيانجامد.

در دوره حيات جمهوری اسلامی هم مبارزه مسلحانه تجربه شده است. در دهه 60 برخی جريانها به مبارزه مسلحانه روی آوردند ولي نه تنها به هدف خودشان که برکناری جمهوري اسلامي بود، دست نيافتند، بلکه به جنبش دمکراتيک ايران ضربات کاری وارد آوردند. امروز طرفداران مبارزه مسلحانه در بين نسل جديد چپ نه امکانات و نيروی آن جريانها را دارند و نه از حمايت قابل توجه نيروهای چپ برخوردارند. اگر امروز بالفرض مبارزه مسلحانه از جانب عده ای از فعالين چپ آغاز شود، نه بيک جنبش فراخواهد روئيد و نه تداوم پيدا خواهد کرد. ارگانهای امنيتي بلافاصله ضربه خود را وارد خواهند کرد و تعدادی را دستگير و به جوخه های اعدام خواهند سپرد.

 

آيا رويکرد به مبارزه مسلحانه از فضای بين المللی متاثر است و يا به عوامل درونی برميگردد؟

مبارزه مسلحانه در آن سالها از فضای بين المللي، مبارزات آزاديبخش از جمله مبارزات مردم ويتنام و جنبش چريک شهری در امريکای لاتين و از راديکاليسم دهه های 1960 و 1970 متاثر بود و توانست در کشور ما بيک جنبش بنام جنبش فدائيان تبديل شود. اما اکنون نه دوره جنبشهاي رهايبخش است و نه جنبش چريک شهری. دوره استعمار مستقيم و حکومتهای نظامي و ديکتاتوری در امريکاي لاتين گذشته است. کشورهای امريکای لاتين به موج سوم دمکراسی پيوسته و در اکثر آن کشورها نيروهای چپ در انتخابات پيروز شده اند. لذا ما برخلاف آن دوره شاهد اوج گيری مبارزه مسلحانه در سطح جهانی و جنبش چريکی در امريکای لاتين نيستيم. امروز در سراسر دنيا حتی يک کشور هم وجود ندارد که در آن جنبش چريک شهری وجود داشته باشد. تنها استثناء شايد کلمبيا باشد. اين شکل مبارزه که  در آن دهه ها در تعدادی از کشورها رايج بود، مدتها است که تقريبا منقرض شده است. رويکرد به مبارزه مسلحانه در بين نسل جديد چپ در کشور ما، از عوامل درونی متاثر است.

 

مبارزه مسلحانه چه تاثيری بر عملکرد جمهوری اسلامی ميگذارد؟

حاکميت جمهوری اسلامي و بويژه جريان برآمده از انتخابات رياست جمهوری برقهر متکي است. کساني که در سال     

1367 فاجعه ملي را آفريدند و هزاران تن از نيروهای آزاديخواه و از جمله رفقای ما را بجوخه اعدام سپردند، کساني که در جريان قتلهای زنجيره ای فعالين سياسي و نويسندگان را به وضع فجيعي بقتل رساندند، اکنون در راس وزارتخانه ها و ارگانهای حکومتي قرار گرفته اند. آنها در جامعه خشونت توليد ميکنند و از آن بيشترين بهره را ميگيرند. اين جريان با قهر در آميخته است. روی آوردن نيروهای چپ به مبارزه مسلحانه، دامن زدن به قهر جمهوری اسلامی و جريان حاکم است.

 

آيا ميتوان قهر جمهوری اسلامی را با قهر پيشاهنگ مهار کرد؟ وظيفه عناصر پيشرو در اين رابطه چيست؟

ما بعنوان نيروی چپ مروج زدودن قهر از عرصه سياسي و اجتماعي جامعه هستيم. با کاربست قهر، نميتوان قهر را از صحنه سياسي و اجتماعي کشور ما زدود. تجربه نشان ميدهد که قهر، قهر بيشتری را ميزايد. راه مهار قهر رژيم، کاربست قهر نيست. راه بسيج مردم، مبارزه مسلحانه نيست. سازماندهي کارگران از قانمنديهای خود برخوردار است و ارتباطی به مبارزه مسلحانه پيشرو ندارد. جنبشهای اجتماعي با مبارزه مسلحانه بحرکت در نميآيند و ذهنيت مردم هم با اقدام مسلحانه نسبت به حکومت تغيير پيدا نميکند. امروز ما نيازمند کار آگاهگرانه و سازمانگرانه هستيم. نيازمند پيوند يافتن با جنبشهاي اجتماعی از جمله جنبش کارگری هستيم.

وقتي نظام حاکم درهای مبارزه سياسي و فرهنگي را مي بندد، طبعا تمايل به راديکاليسم و خشونت را در جامعه تقويت  مي کند. اما وظيفه عناصر پيشرو و آگاه اين است که زيان رويکرد به خشونت را برای همگان توضيح دهند و مانع از آن شوند که نقشه حکومت برای توجيه خشونت ديکتاتوري عملي شود. ميزان تمايل به کار سياسي- فرهنگي در جامعه به ميزان زيادي به درجه رشد و تکامل عمومي جامعه مدرن بستگي دارد. جامعه ما از اين مرحله گذشته است که اکثريت مردم آن بتوانند يا بخواهند درگير "جنگ توده ای" شوند. جنگ کريه ترين پديده تمام تاريج جامعه بشری است و هر زمان که مي گذرد کريه تر مي شود. وظيفه مقدم پيشاهنگ، مبارزه با جنگ – با هر نوع جنگ – است. هيچ چيز بدتر از جنگ نيست.

 

سازمان ما هم زندگی درون سازمانی را در دوره مبارزه مسلحانه تجربه کرده است و هم در دوره کار سياسی. مبارزه مسلحانه چه تاثيری بر زندگی درون حزبی دارد و چه نوع عناصری را پرورش ميدهد؟

مبارزه مسلحانه محتاج درست کردن يک تشکيلات سياسی ـ نظامی است. ساختن تشکيلات سياسی ـ نظامي بمعني فاصله گرفتن از مناسبات دموکراتيک در درون تشکيلات و حاکم کردن روش فرماندهی بر آن است. اين کار نه تنها راه را برای پرورش عناصر اقتدارگرا باز مي کند، بلکه شرايطي فراهم مي کند که فعالين سياسي به عنوان دفاع از ايدئولوژی يا امنيت سازماني به اقداماتی دست يازند که با اهداف انسانی چپ مغايرت جدی دارد. جامعه ما نياز به عناصر اقتدارگرا ندارد. سياست مداران و رهبران دموکرات در مسير مبارزه سياسی و فرهنگی ساخته مي شوند.

 

وزارت اطلاعات با رويکرد به مبارزه مسلحانه چه برخوردی دارد؟

وزارت اطلاعات بر ظهور و حضور گسترده نسل جديد چپ آگاه است و برای ضربه زدن به آن نقشه می چيند. وزارت اطلاعات در مواردی در بين جوانان چپ که به مبارزه مسلحانه تمايل پيدا کرده اند، نفوذ کرده و مترصد فرصت مناسب برای ضربه زدن به آنها است.

 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد