_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون قلم"

 سارا ارمني  Berlen83@web.de                                     

داستانسرايي يا جلسه بحث روشنفكري ؟

از نبوغ هنري تا جنون ايدئولوژيك !

داستايوسكي ، شكسپير ژانر رمان ؟

Dostojewski . Fjodor  1821 – 1881                                                         

 11.11.2006

 “ به داستان اعتقاد داشته باش و نه به داستان نويس!، همه ما به نوعي نيهيليست هستيم ، پيش ازآنكه قصد رمان نويسي داشته باشي، رمانهاي داستايوسكي و بالزاك را دقيق بخوان !“.

ابتدا حكم اعدام ، سپس تغيير آن به حبس ابد، هشت ماه سلول انفرادي، و سرانجام 10 سال حبس و كار اجباري درميان جنايتكاران و زندانيان غيرسياسي، موجب شد كه داستايوسكي، نويسنده روس و يكي ازنويسندگان رئاليسم انتقادي ادبيات جهان، نه تنها به نيهليسم اجتماعي برسد، بلكه با شخصيت هاي گوناگوني از انسانيت آشنا گردد و شاهد دوئاليسم و ثنويت رواني و رفتاري انسان درآن شرايط سخت و حيواني گردد. او بعد از بازگشت از بازداشتگاههاي سيبريه، چنان از نظر رواني خورد شده بود كه اميد به هرگونه انقلاب اجتماعي را ازدست داد و بعد  بجاي سوسياليسم آته ايستي پيشين خود ، به مسيحيت ناسيوناليستي روس پناه برد.

ميخائيل باختين مي نويسد كه در رمانهاي قطور داستايوسكي، همچون جلسات بحث روشنفكران، چند صدايي ايدئولوژيك حاكم است ، چون در آنها گاهي : سوسياليستها ، اوتوپيستها، آنارشيستها، انقلابيون، دمكراتها، اصلاحگرايان، مذهبيون، غرب گرايان، آته ايستها، زيباگرايان، رمانتيكها، عمل گرايان، وغيره ، با روشي ديالكتيكي، با هم به بحث و جدل مي پردازند. امروزه ادعا ميشود كه منظور داستايوسكي در اين رمانها، تبليغ يك نظر يا جهانبيني نيست، بلكه او ميخواهد هنر را با كمك طرح تضاد و تناقض هاي بحث به پيش ببرد. او با كمك : جهانبيني ها . سيستم هاي منطقي، اعترافات ديني، آموزشهاي فلسفي، و درسهاي روانشناسي، بحث هاي شورانگيزي پيرامون : دولت، كليسا، آزادي، عدالت، خدا، شيطان، نيكي، پليدي، و غيره را اغاز ميكند تا از شك خواننده به آته ايسم نيهليستي برسد. داستايوسكي بعدها اعتراف نمود كه با بحث اينگونه مطالب شبه مذهبي، بيشتر به آته ايسم و شكاكي رسيد تا به شناخت خدا و مسيحيت . امروزه صحت غالب ايدههاي طرح شده او، پرسش يرانگيز است، چون براي او هميشه تعثير هنري مهم بوده است.

داستايوسكي، خود در دهه چهل قرن 19 زير تعثير ايدههاي سوسياليسم تخيلي و دمكراتيك بلينسكي به محفل سوسياليستهاي تخيلي پتروشفسكي پيوست.آنها خود نيز زير تعثير اوتوپيست هاي فرانسوي بودند.داستايوسكي بعد از بازگشت و آزادي، به مخالفت با دمكراتهاي انقلابي مانند چرنيشفسكي پرداخت.

  اوچون آثارش را زير فشار مالي و كمبود وقت براي مطبوعات و يا پاره اي ناشرين سودطلب مي نوشت، غالب رمانهايش ازنظر ساختاري داراي بي نظمي و هرج و مرج هستند و معمولن آغاز و ميانه رمان جالب، ولي پايان آن ، ناموفق است . رئاليسم مسئول درآثار او گاهي تا مرز خيالپردازي پيش ميرود و يا با رمانتيسم همزاد ميشود . اوخالق آثاري اتوبيوگرافيك و روانشناسانه است كه تراژدي را به روايت مي آورند و ادبيات فاجعه ميشوند، چون معمولن قهرمان داستان يا خودكشي ميكند و يا رقيبي رااز پا در مي آورد.

درآثار او نه تنها مناظر زيباي طبيعت و روستاها، بلكه كوچه و خيابان غمگين فقرزده شهرها و نه قهرمان پهلوان و زيبا، بلكه داغان و تحقيرشده گان اجتماعي و اخلاقي، به خواننده معرفي ميشوند . او ميكوشد باكمك ديالوگ و مونولوگ افراد در داستان، خواننده زمان خود را با موضوعات روز جامعه و زمان اش آشنا نمايد.

    وي در جايي ميگويد كه انسانهايي كه بيمار اجتماعي گردند، ديگر قادر به درك حقايق و واقعيات اطراف خودنيز نيستند؛ انسانهايي كه بدليل شرايط اجتماعي و رذالت، ساديستي و يا مازوخيستي شده باشند. شرح و وصف روانشناسانه انسان درآثار او، امروزه مورد تاييد روانشناسي مدرن نيز است.

  از جمله مشهورترين آثار داستايوسكي : جنايات و مكافات، برادران كارامازوف، ابله ، آدمهاي فقير، توهين و تحقيرشده گان، يادداشتهاي خانه اموات، غولها، جوان ، و يادداشتهاي زيرزميني، هستند.

   داستايوسكي از نوجواني تصميم گرفت تا رمانهايي براي ابديت و بشريت بنويسد و گرچه درهنر نويسندگي او شاگرد گوگول است ولي درسهايي از : شيلر، بالزاك، هوگو، ولتر ، سروانتس، و پوشكين نيز آموخت و ناتوراليستها ، اكسپرسيونيستها، و اگزيستنسياليستها، را بعدها تحت تعثير خود قرار داد. و غير از گوركي، او ادبيات ، فلسفه ، و الهيات قرن 19 و 20 اروپا را  زير تعثير اثار خود قرار داد. ولي براي چخوف و نابوكف او نه تنها يك هنرمند بلكه يك پيامبر متظاهر است.

  درزمان استالين و لنين اورا نويسنده مرتجعي بحساب مي آوردند كه تبليغ دين و سلطنت ميكند ولي بعدها منتقدين چپ به ستودن مخالفت و اعتراض شورانگيز او با بي عدالتي اجتماعي در سرمايه داري پرداختند و اشاره نمودند كه داستايوسكي گرچه مخالف كوششهاي انقلابي بود ولي منتقد نظم بورژوايي سرمايه داري نيز ماند، او هجونويسي است كه عاشق طرح تضاد و تناقض هاي شخصيت انسان و وضعيت اجتماعي بود، گرچه راه نجات بشر را، خودسازي فردي اخلاقي ميدانست.

   داستايوسكي پيرامون مقدس نمايي دروغين نوشت كه بعد از مرگ همه شما، لاشه هايتان بعد از يكروز بوي گند خواهد داد و روي قبرتان مانند مزار گناهكاران، علف هاي هرز خواهد روئيد. دوئاليسم شخصيت انسان را درآنجا ميديد كه گناهكار نيز ميتواند فردي مقدس و عارف شود- و انسان مقدس ممكن است در شرايطي خاص، ابليس گردد. او با انسانهايي در بازداشتگاه آشنا شد كه صفات الهي و شيطاني همزمان درآنان وحدت داشت . او از جامعه اي ميگويد كه عشق از طريق خشونت، خفه و زيبايي از طرف باندهاي قدرت، زنجير گرديده، و به افشاي تنفر مردان از زنان ميپردازد و دليل اين تنفر را ترس آنان معرفي ميكند. مخالفين داستايوسكي، بدليل تنفر او از: يهوديان، دمكراسي ، و آمريكا ، او را مرتجعي پرهيزكار ناميدند.

 

 

 سایت قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد