_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون قلم"

خانه های ویران شده (6)

حسن محمدی

16.11.2006

جواد فیروزمند

میان کوه های سر به فلک کشیده کردستان عراق ،نزدیک مرز کردستان ایران،پایگاه تدین، پایگاه آموزشی سازمان مجاهدین واقع شده بود.این پایگاه بین سال های 1363-تا اوایل سال 1365 فعالیت وسیعی در رابطه با آموزش افراد جدید الورود داشت.
چند ساختمان با دیوارهای بلوکی و محوطه ای که در یک دره واقع شده بود این پایگاه را تشکیل می داد.از یک طرف به یک رشته کوه که مقر حزب دموکرات در آنجا واقع شده بود و از طرف دیگر در صد قدمی پایگاه مهدی صامع قرار داشت.
اواخر زمستان سال 1363 هجری شمسی پس از اینکه مریم قجر عضدانلو از مهدی ابریشمچی طلاق گرفته و به عقد مسعود رجوی در آمد( هنوز مراسم آن برگزار نشده بود ) یک سری نشست های سراسری در تمامی تشکیلات مجاهدین شروع شد تا این طلاق و ازدواج تحت عنوان انقلاب ایدئولوژیک و بعنوان یک سرفصل تاریخی و ایدئولوژیک مورد ارزش گزاری اعضاء و تشکیلات قرار گیرد.
ولی از آنجا که چنین طلاق و ازدواجی ربطی به ایدئولوژی اسلامی نداشت خیلی از کادر های با سابقه مجاهدین مسئله دار شده و ابراز ضدیت و جدا شدن از مجاهدین نمودند.به همین دلیل در منطقه کردستان عراق که بخش اعظم نیروهای پیشمرگه ای مجاهدین مستقر بودند نشست های انقلاب و رفع ابهام شروع شد.در این نشست ها خیلی از اعضاء مورد اذیت و آزار تشکیلات و مسئولین وقت آن(ابراهیم ذاکری و محمد سادات در بندی - عادل) قرار گرفتند.و از آنجا که خیل اعضای معترض زیاد بود تقریبا بالای 85 درصد جزو آنهایی بودند که ابهام دار و مسئله دار بودند و به همین دلیل سازمان تصمیم گرفت که این اعضا را در قرنطینه و زندان نگهداری کند.بطوریکه با هیچ کسی نتوانند ارتباط برقرار کنند.
چند ماهی بدین منوال گذشت.
حسن محمدی از اعضای با سابقه سازمان که اهل گرگان بوده نیز جزو همین عناصر جدا شده و مسئله دار بود.ولی سازمان آنها را در زندان نگهداری میکرد.او سابقا فرمانده و مسئول پایگاه آموزشی" تدین" بود که تقریبا نزدیک به 120 نفر تحت مسئولیت اش بودند.
حسن محمدی از خانواده محمدی های گرگان بود که برادرش نیز استاد دانشگاه ودر اوایل انقلاب از کاندیداهای مجلس بود.
از آنجا که حسن مخالفت جدی با انقلاب ایدئولوژیک را اعلام کرده بود بعنوان ضد انقلاب شناخته شده و سازمان مجاهدین در صدد خفه کردن صدای او بود ولی او که تمامی زندگی اش را وقف مبارزه و سازمان کرده بود ، آرام نمیشد و به خیانت چنین رهبرانی تن نمیداد. به همین دلیل سازمان مجاهدین با مسئولیت محلی ابراهیم ذاکری او را از بقیه جدا کرده و به پایگاهی در بغداد فرستادند.حسن محمدی نزدیک به دو سال در آن پایگاه همانند یک کارگر کار میکرد.این پایگاه در واقع انبار مرکزی سازمان مجاهدین در بغداد بود .انباری که مخفی بود و تمامی کالاهای گمرکی سازمان که وارد عراق میشد به این انبار منتقل میگردید.

یک روز که برای ترخیص یکسری وسایل به همین پایگاه در بغداد رفته بودم .حسن را دیدم.این دومین بار بعد از پایگاه تدین بود که حسن را میدیدم.ابتدا نشناختم.ولی وقتی پرسیدم این کارگر راننده لیفتراک کیست تا وسایل مرا جابجا کند؟، یکی از نفرات سازمان با پوزخندی پاسخ داد که این همان فرمانده حسن محمدی است.
چهره اش خیلی در هم شکسته شده بود.جلو رفتم و سلام دادم و گفتم حسن چرا اینطوری شدی؟چشماش رو توی چشام دوخت .نگاهش خیلی عمیق بود.انبوهی راز و حرف نزده داشت!کلامی حرف نزد.از پشت سر مرتضی صدایم کرد و گفت که او حق صحبت با اعضای تشکیلات را ندارد.او به عنوان یک کارگر است و هیچ کارگری بدستور سازمان نمیتواند با اعضای سازمان صحبت کند و بالعکس!اخطار عجیبی بود و برای اولین بار چنین قانونی را در سازمان شاهد بودم.

حسن به همراه یک کارگر سودانی، هم کار میکرد و هم اینکه هم اطاقی اش بود.نزدیک اطاق اش شدم خیلی کثیف و بهم ریخته بود.همه چیز را فهمیدم .سازمان رجوی، حسن را به این شکل زندانی کرده بود.و او از صبح تا شب در یک زیر زمین کار میکرد.اطاق اش در همان زیر زمین بود.زندگی اش همانجا بود.و اجازه خروج از انبار حفاظت شده را نداشت و اگر دست از پا خطا میکرد با نیروهای اطلاعات وامنیت صدام حسین که بارها به همراه مجاهدین شکنجه اش کرده بودند روبرو میشد.
مدت ها گذشت تا اینکه بدلیل تغییر سازماندهی، این انبار به محل دیگری منتقل شد و حسن به پایگاهی در اطراف کرکوک منتقل شد تا همچنان گروگان انقلاب ایدئولوژیک رجوی باشد.تا اینکه در سال 1366 وقتی نیروهای مجاهدین برای یکی از عملیات های مرزی اقدام میکردند حسن محمدی را بعنوان یک عضو تیم ساده و مهمات بر که اساسا سال ها بود کار نظامی نکرده بود را به این ماموریت واداشتند.او همراه با تعدادی از نیروهای عملیاتی مجاهدین بعد از اتمام عملیات و در مسیر برگشت به نوار مرزی عراق باید از یک رودخانه مرزی عبور میکردند.حسن در این رودخانه از بین برده شد(به اصطلاح غرق شد).جسد حسن به آب سپرده شد. بر اساس اسناد تاریخی بجا مانده از مجاهدین در این عملیات ، آنها ادعا کردند که حسن محمدی در طی یک عملیات مرزی به دست نیروهای رژیم به شهادت رسید.
حسن با دست های کثیف راهبران یک فرقه به آب سپرده شد.ماهی سیاه کوچکی شد تا در عبور از تمامی شکنجه ها، دام ها و حیله های مجاهدین به دریا بپیوندد . عاقبت او به امواج خروشان دریای آزادی پیوست. ماهی سیاه کوچولو این بار در دام مرغ ماهیخوار گرفتار شد، خانه و کاشانه اش ویران شده و به خیل خانه های ویران شده توسط سازمان مجاهدین پیوست .یادش گرامی باد!
پرواز


آسمانی از ستاره
میهمان باغ بنفشه
چکامه ای از رقص باروت
آهنگ گدازان - آتش
وستوه چشم های خسته
معبدی در نیایش باران بود.
صدایم کردی
چه آشنا خطابه ای
و غریب بود
هجی کلام آخر !
ساحلی به انتظارم بود
جوخه ای در صف
با الفبای کلام ات دویدم
تا موج پلک هایت نیاشوبدم
زهر خند نیزه ای در گلوگاهم.
مرا در سیاهی شب خواندی
نه به آواز
به عشق، نه!
به آتش خواندی
وه چه صدایی
آتش!!!
نیلوفری به سجده در آمد
ستاره ای به آواز
بنفشه ای در رقص و
پرنده ای در پرواز.



جواد فیرومند – فرانسه
15 –
نوامبر – 2006

 

 سایت قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد