_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون قلم"

www.iran-ghalam.de

روزهای تاریک بغداد (44)

نوروز 1367

 

محمد حسین سبحانی

sobhani_m_h@hotmail.com

نوروز ۱۳۶۷ 

آخرین بار که علی زرکش را از نزدیک دیدم، نوروز ۱۳۶۷ در قرارگاه اشرف بود. رجوی وی را بعد از عفو از " زندان بقایی در بغداد " آزاد کرده بود ولی هـنوز در قرارگـاه بدیع زادگان تحت الحفظ قـرار داشت و بـرای "عادی سازی" (1) او را به قرارگاه اشرف آورده بودند.

مـن در آن مقطـع بخـاطر غـرق بودن و غـرق کـردنم در انبوه کـارهای اجـرایـی نمی توانستم ابعاد سیاسی و استراتژیکی ماجرای علی زرکش را متوجه شوم. اساساً آن زمان من فکر می کردم که فقط رده تشکیلاتی وی گرفته شده و تحت برخورد قرار گرفته است، اما چرا و به چه دلیلی مسئولیت سازمانی وی گرفته شده است، نه من و نه افراد دیگر چیزی نمی دانستیم. انبوه کار اجرایی که اساساً برای مشغول نگهداشتن اعضای سازمان تولید و خلق می شد، اجازه نمی داد ذهن من و دیگر اعضا و مسئولین سازمان به سمت " چرا " های مختلف برود.

مراسم عید نوروز در آن سالها عمدتاً در قرارگاه اشرف و در سالن اجتماعات این قرارگاه برگزار می شد و کلیه اعضا و مسئولین سازمان را از قرارگاه های مختلف به قرارگاه اشرف می آوردند. مسعود رجوی و مریم رجوی نیز برای مراسم عید نوروز از قرارگاه بدیع زادگان به قرارگاه اشرف می آمدند.

معمولاً بعد از صحبت های مسعود رجوی و مریم رجوی در نشست عمومی به مناسبت سال جدید، آنها به محل استقرارشان می رفتند. به همین جهت وقت بچه ها آزاد بود که یکدیگر را ببینند و روبوسی کنند و سال نو را به یکدیگر تبریک بگویند. یادم هست هر وقت که فرد مقابل را می بوسیدیم، به یکدیگر می گفتیم:

" انشاالله سال جدید، سال سرنگونی رژیم است و نوروز آینده در میدان آزادی!!"

ما از سال ۱۳۶۱ هر سال و در هر عـید نوروز مطلب بالا را تکرار مـی کردیم. ولی حداقل از نوروز ۱۳۶۱ حدود بـیـست و ســه سـال گـذشته است و به دلـیل اتخاذ استراتژی نادرست " مبارزه مسلحانه و خشونت طلبانه " در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، رژیم جمهوری اسلامی سرنگون نشده است.

از این بحث بگذریم.

در هر صورت مراسم عید نوروز فرصتی بود که بچه ها همدیگر را ببینند و با یکدیگر تا حدودی گپ بزنند. من در این مراسم به مناسبت سال جدید در قرارگاه اشرف با مهدی کتیرایی (2)  که مدتی در "بخش دانشکده" در شهر کرکوک تحت مسئولیت وی قرار داشتم، در حال صحبت و حال و احوالپرسی بودم.

مهدی کتیرایی از اعضای دفتر سیاسی بود که بعد از اعلام تأسیس ارتش آزادیبخش توسط مسعود رجوی تحت برخورد قرار گرفت. به قول سازمان وی نمی توانست تفکر "مبارزه چریک شهری" که دیدگاه میکرو (حداقل) از نظر مسعود رجوی محـسوب می شد، را کنار بگذارد و به ضرورت تشکـیل ارتش آزادیبخش و "جنگ کلاسیک" که رجوی آن را دیدگاه ماکرو (حداکثر) ارزیابی می کرد، روی بیاورد و به همین دلیل مهدی کتیرایی تحت برخورد قرار گرفت. من بعد ها در سال ۱۳۷۱ وقـتـی که در " ستـاد امـنیت " بودم از صـحبت های میرحسین مـوسوی سیـگاری نیا متوجه شدم که مهدی کتیرایی نیز مدتی بازداشت و در زندان بوده است.

در هـر صورت ما در حال صحبت با یکدیگر بودیم که چشم کتیرایی به زرکش افتاد. او مثل کسی که گم گشته ای را پیدا کرده باشد سریع از من خداحافظی کرد و به طرف علی زرکش دوید. من از دور به برخورد های کتیرایی و علی زرکش دقت می کردم. به جمع آنها مجید حریری و حمید رضا رابونیک  (3) هم اضافه شدند.

لازم به یادآوری است که چهره و قیافه علی زرکش برای بسیاری از اعضای سازمان نا شناخته بود و تنها افرادی که به ستاد انزلی (4) در تهران تردّد داشتند، چهره وی را از نزدیک دیده بودند. ضمن اینکه در " فاز سیاسی " (۱۳۵۷ تا ۱۳۶۰) و همچنین بعد از شروع " مبارزه مسلحانه " عکسی از وی در نشریه های سازمان به چاپ نرسیده بود.

البته علی رزکش در " فاز سیاسی " در یک مناظره تلویزیونی بدون اعلام موقعیت تشکیلاتی اش، به نمایندگی از سازمان شرکت کرد، ولی به جز آن تک مورد اسم و تصویر او در جایی نیامد. وی در انتخابات مجلس شورای ملی که سازمان تمام کادرهای با سابقه خود را وارد رقابت انتخاباتی کرده بود، نیز کاندیدا نشده بود.

ویژگی هر چهار نفر، یعنی علی زرکش، مهدی کتیرایی، مجید حریری و حمید رضا رابونیک این بود که هر کدام به شکلی بر سر مسائل سیاسی و استراتژیکی با سازمان و مسعود رجوی اختلاف نظر داشتند و نهایتاً هر کدام نیز به طریقی جان باختند.

من وقتی خودم به زندان و سلول انفرادی سازمان افتادم، در زندان برخوردهای زرکـش و حمید رضا رابـونیک و مهدی کتیرایــی و مجید حریـری به یادم مـی آمد و تازه در زندان و سلول انفرادی متوجه پیام و سلام و علیک خاص و تجمع آنها با علی زرکش می شدم. " در اینجا لازم است احساسم را در مورد کشته شدن علی زرکش بیان کنم. اگر چه برای اثبات آن دلیل و سند کافی ندارم، ولی بر اساس احساس و تجربه تشکیلاتی و قرائنی که برای خود دارم، حدس می زنم که علی زرکش توسط مسعود قربانی فرمانده تیم های ویژه عملیاتی در داخل کشور ــ که مورد اعتماد شخصی مسعود رجوی قرار داشت در صحنه عملیات "فروغ جاویدان" کشته شد و سپس مسعود قربانی نیز توسط فرد دیگری کشته شده است تا ردّی برجای نماند."

زیرنویس ها:

(1)  مفهوم "عادی سازی" را در صفحه های ۷۵۲ و ۸۵۲ توضیح دادم.

(2) مهدی کتیرایی از اعضای اولیه سازمان مجاهدین و از زندانیان سیاسی رژیم شاه بود. وی بعد از ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ از مسئولین "نهاد کارگری" و "بخش اجتماعی" سازمان بود. وی معاونت محمد ضابطی را در ستاد فرماندهی تظاهرات ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ در تهران برعهده داشت.او بعد از شروع استراتژی " مبارزه مسلحانه " در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ از فرماندهان ارشد تیم های عملیاتی سازمان در ایران بود. وی در کردستان و سپس عراق مسئول آموزش و سازماندهی بخش چریک شهری سازمان مجاهدین تحت عنوان " دانشکده " بود. محل اولیه آموزش چریک شهری در پایگاه منصوری در روستای کهریزه واقع در استان سلیمانیه عراق بود. سپس محل آموزش تیم های عملیاتی سازمان به شهر کرکوک و سرانجام به شهر بغداد و پایگاهی به نام ملک مرزبان منتقل شد. مهدی کتیرایی بعد از" انقلاب ایدئولوژیک " سال ۱۳۶۴، عضو دفتر سیاسی سازمان مجاهدین بود که با تشکیل ارتش آزادیبخش در سال ۱۳۶۶ به علت مخالفت و انتقاد خطی با آن تحت برخورد تشکیلاتی قرار گرفت و چند رده تشکیلاتی تنژل پیدا کرد و سرانجام بازداشت شد. وی در عملیات باصطلاح " فروغ جاویدان " به سرنوشت علی زرکش و مسعود عدل و منصور بازرگان و مهین رضایی دچار شد.

(3) حمید رضا رابونیک از اعضای قدیمی سازمان بود که در انتخابات مجلس شورای ملی در سـال ۱۳۵۸ یکــی از کانـدیداهای سازمــان در اسـتان خـراسان بود. بعـد از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ و شروع مبارزه مسلحانه یکی از فرماندهان استان گیلان شد. وی در سال ۱۳۶۴ به بحث های "انقلاب ایدئولوژیک" و ازدواج مسعود با مریم رجوی انتقاد داشت و به همین دلیل از جایگاه تشکیلاتی اش در لیست شورای مرکزی سازمان در سال ۱۳۶۴ پایین آمد. وی در " فاز سیاسی" با لیدا نسب زاده یکی از اعضای سازمان ازدواج کرد و سرانجام در عملیات " فروغ جاویدان " قربانی شد. همسر وی لیدا نسب زاده بعد از کشته شدن حمید رضا رابونیک به دستور تشکیلات به عقد علیرضا کرمعلی در آمد که علیرضا کرمعلی نیز در بحران تجاوز صدام حسین به کویت و در جریان کشتار و درگیری های سازمان مجاهدین با کرد ها، در شهر "طوز" از شهرهای کرد زبان عراق کشته شد.

(4) ستاد انزلی نام پایگاه اصلی و علنی سازمان بعد از انقلاب ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ بود. این پایگاه یک ساختمان شش یا هفت طبقه در خیابان طالـقانـی، خـیابان فـرعـی انزلـی واقـع شده بود که به هـمین نام معروف شد. اکثر مسئولین ارشد سازمـان مانند رجوی، خیابانی، علـی زرکش و ابریشمـچی تا قبل از مخفی شدن در این پایگاه مشغول فعالیت بودند و یا به آن تردّد می کردند.

عکـس بالا در دی ماه ۱۳۷۹ ــ نشریه مجاهد ـ شماره ۵۲۸  به مناسبت مرگ محمود مهدوی ( با نام تشکیلاتی محمود قائم شهر) به چاپ رسیده است.

 

لینک به بعضی از قسمت های قبلی کتاب روزهای تاریک بغداد

 قسمت 45 ـ تغییر موضع!! علی زرکش

 قسمت 46 ـ نقل قول مهدی افتخاری در مورد علی زرکش

 قسمت 47 ـ سرباز صفر

 قسمت 48 ـ وصیت نامه نویسی

 قسمت 49 ـ شعار نویسی علیه مسعود و مریم رجوی

 قسمت 50 ـ نامه های محبت

 قسمت 51 ـ نوری در تاریکی

 قسمت 52 ـ دولت ! ؟

 قسمت 53 ـ تخصص و مکتب

 قسمت 54 ـ شکنجه خانواده ها

 قسمت 55 ـ تلفن برای سرنخ یابی

 قسمت 56 ـ جاسوسی

 قسمت 57 ـ بخش اخباری

 قسمت 58 ـ رابطه سازمان با وزارت اطلاعات رژیم

 قسمت 59 ـ لو دادن معترضین به وزارت اطلاعات رژیم

 قسمت 60 ـ درد کلیه! یا درد جدایی؟

 قسمت 61 ـ خانه زعفرانیه

 قسمت 62 ـ بخش " ضاد "

 قسمت 63 ـ شریعتی زدایی

 قسمت 64 ـ تو چرا زنده ای؟

 قسمت 65 ـ داستان حماد شیبانی

 قسمت 66 ـ نشست شورای مرکزی در بدیع زادگان

 قسمت 67 ـ ستاد حفاظت مسعود رجوی

 قسمت 68 ـ طرح انتقادات استراتژیک

 قسمت 69 ـ تاکتیک تشکیلاتی برای خواندن ذهن اعضا

 قسمت 70 ـ مشاهده عدم صداقت

 قسمت 71 ـ بخش دوم ـ افشای ابوغریب و بازتاب فرهنگ فرقه ها  ـ 1

 قسمت 72 ــ بخش دوم ـ افشای ابوغریب و بازتاب فرهنگ فرقه ها  ـ 2

 قسمت 73 ـ  آیین نامه ارتش آزادیبخش

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد