_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون قلم"

Kanoon-ghalam@hotmail.de

www.iran-ghalam.de

نقش انقلاب ایدئولوژیک در فرافکنی و بن بست های استراتژیک

 

10.11.207

بهار ایرانی

منبع: Mojahedin.ws

در ریشه یابی زمینه های وقوع انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین خلق عوامل بسیاری دخیل هستند. این عوامل چه از سوی نیروهای جداشده مجاهدین و چه از منظر جریانات موازی اپوزیسیون حول محورهای مشترکی مورد تاکید قرار گرفته است. برآیند این عوامل حاکی از این معنی است که انقلاب ایدئولوژیک محصول شکست های استراتژیک و بن بستهای حاصل از آن و در نهایت شرایط ناگزیری مجاهدین و رهبری آن است. به یک معنی انقلاب ایدئولوژیک پاسخ به ضرورت بود و نبود مجاهدین است. اما پیش از پرداختن به این مهم و بررسی زمینه ها و بن بست های منتهی به انقلاب ایدئولوژیک بررسی نقش محوری رهبری مسعود رجوی در شرایط مورد نظر اهمیت به سزایی دارد.

 

اگر چه تمام سعی مجاهدین و تئوریسین های انقلاب ایدئولوژیک و حتی رجوی تاکید بر این معنی است که انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین محصول دو راهی استراتژیک میان بود و نبود سازمان است، اما کماکان به این سوال و چالش اساسی پاسخ داده نمی شود که ابتدا به ساکن ریشه بن بست ها و شکست های مورد اشاره را در کجا باید جستجو کرد. کلاسه کردن این عوامل و نتیجه گیری در خصوص سه فاکتور اشتباه استراتژیکی نقش رهبری در این استراتژی و یا شرایط بیرونی و پیش بینی ناشده هر کدام در نوع خود بخشی از پرسش مورد نظر را پاسخ می دهند. اما در نهایت همه این راه ها به یک نقطه ختم خواهد شد. بررسی و نقش رجوی در پروسه خوانی سازمان حداقل از سال 1354 به این سو. مرکز ثقلی که الزاما باید پاسخ همه چراها را از تاثیرات و تصمیمات حیاتی او استحراج و استنباط کرد.

 

این نقش سوای تاثیرات استراتژیک، سیاسی و حتی انحرافات ایدئولوژیک، معطوف به تبیین و بازخوانی شخصیت منتزع رجوی به لحاظ خصلتی، روانی و کیش شخصیت او و همچنین میل مفرط او به کسب قدرت سیاسی است. کمااینکه محصول انقلاب ایدئولوژیک به مثابه پاسخ ضروری رجوی به بن بست ها و شکست های استراتژیک مورد اشاره در نهایت هدف و سمت و سویی جز تشدید اتوریته ایدئولوژیک و سیاسی او بر سازمان و دست آخر تثبیت موقعیت رهبری فرقه ای - شخصیتی او بر سازمان همراه نداشت. گو اینکه همه تلاش ها برای توجیه انقلاب ایدئولوژیک معطوف به ناگزیری آن است اما هر گونه بحث و فحصی بدون لحاظ نقش محوری رجوی عقیم و بی نتیجه خواهد بود. در این مباحث تلاش داریم ضمن بازخوانی ریشه های وقوع انقلاب ایدئولوژیک، در نهایت نقش رجوی را مورد بازخوانی و تصریح قرار بدهیم. این تلاش پاسخ اجمالی به ادعاهایی خواهد بود که تلاش می کنند با تعبیر ناگزیری از انقلاب ایدئولوژیک، ضمن توجیه و تئوریزه کردن آن، نه تنها راه بر نقد اصولی رجوی و انحرافات ایدئولوژیک، سیاسی و شخصیتی او ببندند که در نهایت انقلاب ایدئولوژیک را محصول نبوغ و تشخص ایدئولوژیک رجوی تعبیر و به این وسیله راه بر هر گونه برخورد احتمالی در آینده را مسدود نمایند.

 

با این توضیح مختصر به بررسی عوامل و دلایل انقلاب ایدئولوژیک به استناد منابع مورد تائید مجاهدین و همچنین شماری از اعضای جداشده سازمان می پردازیم. در این رابطه عوامل زیر را می توان دسته بندی کرد.

 

1- بحران و بن بست استراتژی مسلحانه و سرفصل سی خرداد

2- بحران و معضل سرنگونی

 

3- فقدان پایگاه اجتماعی و مشروعیت از عنصر اجتماعی (متلاشی شدن هسته و تشکیلات نظامی در داخل ایران - رشد بی اعتمادی به رهبری سازمان - تشدید مناسبات ضددمکراتیک در سازمان - پراکندگی نیروهای سازمانی و عدم احاطه و متعاقبا رشد و تشدید ابهامات اعضای تشکیلاتی)

4-  احتمال انشعاب و انشقاق درونی مجاهدین

 

5- ریزش در شورای ملی مقاومت (به دلیل هژمونی مجاهدین بر شورا و در راس آنها رجوی بر کلیت این جبهه - مذاکرات مجاهدین با طرف های عراقی - بحران مشروعیت شورای ملی مقاومت در سطح بین المللی)

6- از دست دادن حمایت و اهرم های خارجی به دلیل عدم توفیق در سرنگونی

 

هر یک از این عوامل را به تناوب و ضرورت سایر جریانات اپوزیسیون و همچنین اعضای جداشده از سازمان مورد تاکید قرار داده اند. با این حال مجاهدین کماکان اصرار دارند، پاسخ انقلاب ایدئولوژیک را از صورت مسئله اصلی یعنی بود و نبود مجاهدین جدا کنند.

 

کتاب نگاهی دیگر به انقلاب درونی مجاهدین، اندکی از درون، اندکی از بیرون نوشته بیژن نیابتی شاید مستندترین مرجعی باشد که تمامی این دلایل را به استناد فاکت های مشخص از پروسه سیاسی و نظامی مجاهدین مورد تاکید قرار داده است. تلاش می کنیم موارد مورد اشاره را یک به یک از متن کتاب نیابتی مورد استناد قرار دهیم. بعلاوه اظهارات مشابه اعضای جداشده را نیز به تناوب و امکان در دسترسی به جهت انطباق با اظهارات نیابتی مدون کنیم.

 

1- بحران و بن بست استراتژی مسلحانه و سرفصل سی خرداد

 

بی تردید ریشه بحران سرنگونی را قبل از هر چیز باید در اتخاذ استراتژی غلط مسلحانه در سی خرداد ارزیابی کرد. امری که رجوی بارها آن را به بود و نبود مجاهدین گره زده بود. رجوی به میزان فاصله گرفتن از این سرفصل و تشدید بحران ها و شکست های ناشی از آن لحن و سمت و سوی سخنانش به نسبت اولین مواضعش در برخورد با خبرنگاران خارجی که وعده محتوم و قریب الوقوع سرنگونی را داده بود، تغییر کرد. با گذشت زمان رجوی رفته رفته تلاش می کرد سی خرداد را نه از منظر عقلانیت سیاسی، ایدئولوژیک تشکیلاتی که با منطق به اصطلاح عاشورایی به راه انداخته است. این استدلال حداقل این نتیجه و دستاورد را داشت که بخش وسیعی از نیروهایش را که قاعدتا بایستی او را به چالش می کشیدند، خلع سلاح می کرد. اما دو دهه طول کشید تا واقعیت امر این بار از زبان یک تحلیلگر و روشنفکر چپ مارکسیست در ریشه یابی وقوع انقلاب ایدئولوژیک مورد تاکید و تصریح قرار بگیرد. موضع رندانه بیژن نیابتی اگر چه حکایت از امکان وقوع یک جنبش اجتماعی گسترده را در آینده فرضی محتمل می شمارد، اما در عین حال اذعان می دارد که استراتژِی مسلحانه مجاهدین صرفنظر از بازتاب های منفی اجتماعی آن، باعث تنزل جنبش اجتماعی فرضی او و در نهایت تبدیل آن به یک حرکت کور و هیستریک شده است. در این رابطه می خوانیم: 

 

"استراتژی مبارزه مسلحانه گسترده و سراسری به واقع چیزی نبود جز تنزل یک جنبش عظیم اجتماعی به سطح یک مبارزه محدود چریکی، بی هیچ چشم اندازی!" (1)

 

  

استراتژی مبارزه چریکی شهری رجوی اگر چه کمی بعد از سی خرداد به تاکتیک های متنوع تری از جمله تشکیل هسته های مقاومت، عملیات انتحاری و در نهایت جنگ های پارتیزانی تغییر رویه می دهد اما در نهایت فرجام این تغییرات نیز پاسخی جز تشدید بحران مشروعیت سی خرداد هم به لحاظ استراتژی مبارزه و هم به لحاظ مشروعیت اقدام مسلحانه مجاهدین به جا نمی گذارد. نیابتی تاکید می کند شکست این استراتژِی بیش از آنکه محصول اشتباهات تاکتیکی و یا توازن نیروهای مجاهدین با جمهوری اسلامی باشد، به نفس رویکرد و اتخاذ مشی مسلحانه باز می گردد. تاکید او بر آزمون تاکتیک های مختلف و در نهایت بی نتیجه بودن آنها اعتراف تلویحی به شکست کل استراتژِی و تلویحا دخالت نقش و فاکتور خصلتی و فرصت طلبانه رجوی در اتخاذ این مشی می کند. او در این رابطه می نویسد:

 

"اینک پس از 5 سال، مقاومت مسلحانه هنوز در مرحله تدارک قیام در جا می زد. در این مدت مجاهدین تمامی راه های ممکن را تا آن جا که می فهمیدند آزموده بودند. از جنگ چریک شهری تا تشکیل هسته های مقاومت و از عملیات انتحاری تا جنگ های پارتیزانی در کوه و جنگل و از..." (2)

 

این اعتراف آشکار در شرایطی است که 5 سال پیش از این نیز نیابتی در تحلیل صحت و سقم تاکتیک جنگ چریکی آشکارا و متعاقب ضربه استراتژیک 19 بهمن سال 1360 یعنی در فاصله کمترین زمان ممکن از سی خرداد، به زعم او فاتحه جنگ چریکی را خوانده است. او در این خصوص می نویسد:

 

"ضربه استراتژیک 19 بهمن 60 نقطه پایانی است بر درستی جنگ چریکی شهری!!" (3)

 

اما شک و تردیدهای ناشی از این واقع نگری که بازتاب عینی و مادی محسوسی در مناسبات پیدا نکرده به صورت یک امر بالقوه قادر به ایجاد بحران در مناسبات درونی است، از چشم رهبری پنهان نمی ماند. بسیاری از جداشدگان اذعان می کنند این مقطع بهترین فرصت را برای بازنگری و نقد از درون مهیا می کند. اما به جای هر گونه پاسخگویی مناسب به آن راه حل فرافکنی و فرار به جلو برای بحران موجود اتخاذ می شود. اهمیت این چالش وقتی دو چندان می شود که تا قبل از این بحران اساسا شرط لازم برای عضویت در سازمان و شورا پذیرش مشی مسلحانه و تردید ناپذیری صحت این استراتژی است. تا حدی که این مهم در حد یک تابو، تردید ناپذیر و هر گونه برخورد و نقد با آن قبل از هر توضیح و استدلالی اساسا فاقد مشروعیت تعبیر و تلقی شده است. در این خصوص می خوانیم:

 

"هرگونه نقد استراتژی مبارزه مسلحانه گسترده و سراسری متخذه از سوی مجاهدین در فاز نظامی که بر اساس رد ضرورت مقاومت قهرآمیز صورت گرفته باشد، از هیچ مشروعیتی برخوردار نیست." (4)

 

چرخش های مداوم رجوی در اتخاذ تاکتیک های متفاوت بیش از هر چیز از سردرگمی مجاهدین و رهبری آن حکایت می کند. امری که پیشتر دامنگیر شدن یک بحران فزاینده و غیرقابل مهار را مورد تاکید قرار می دهد. یک عضو جداشده مجاهدین تصویر واقع گرایانه ای از این دوران ارائه می کند و می نویسد:

 

"چه باید كرد یعنی ما دوباره سراغ جنگ چریكی شهری برویم. این دور تسلسلی است که رجوی ایجاد کرده است، از چریک شهری، به تیم های ترور، از آن به جنگ جبهه ای، از آن به زرهی و از آن به تیم نامنظم در جدار مرز و خمپاره زنی، ظاهراً هیچ راه دیگری جدای اسلحه را نمی تواند و یا نمی خواهد بپذیرد." (5)

 

 

 

از آنجا که تمامی این تصمیمات و تغییرات مدام و پیوسته جز از طریق اراده و خواست رجوی اتخاذ نمی شود، او در تنگ ترین زوایای ذهن و عین اعضای خود به نقد کشیده می شود. همین جداشده در خصوص نقش و تاثیرات و همچنین اعوجاجات روحی، فکری و روانی رجوی و در نهایت رد سرفصل سی خرداد می نویسد:

 

" این البته به ضعف قوای فکری و تجربه و وسعت نگرش این آدم بر می گردد، او اگر تجربه داشت و مطالعاتی جز بر اساس متون مارکسیستی داشت و یا تجربه کار سیاسی به غیر از کار تشکیلاتی که یک کار شبه امنیتی و زیر زمینی است می داشت، اساساً سی خرداد بوجود نمی آمد! " (6)

 

منابع

 

1- نگاهی دیگر به انقلاب درونی مجاهدین، اندکی از درون، اندکی از بیرون. نوشته بیژن نیابتی. انتشارات خارج کشور. ص14

2- همان. ص 69

3- همان. ص 14

4- اساسنامه شورای ملی مقاومت.

5- مجموعه گفتگوهای

 

           

   

 

مطالبی دیگر از بهار ایرانی:

ــ تفاوت دادگاه مجازی با دادگاه حقیقی

ــ مدینه فاضله مجاهدین خلق و انقلاب ایدئولوژیک

ــ تبارشناسی انقلاب ایدئولوژیک درونی سازمان مجاهدین

ــ مرزهای مرئی و نامرئی القاعده با سازمان مجاهدین خلق

ــ رابطه ازدواج ایدئولوژیک و شکست استراتژی سازمان 

ــ رهبری مجاهدین قبل و بعد از انقلاب ایدئولوژیک

ــ تبیین ایدئولوژیک خط سرخ رجوی در پیام 12 تیر

ــ شاخص های ایدئولوژیک و فرقه ای مجاهدین خلق مبنای تنظیم رابطه با بیرون 

ــ تنظیم رابطه مجاهدین با منتقدین و مخالفین جداشده

ــ قرارگاه اشرف، ظرف و مظروف فرقه

ــ جستارهایی در پیام 12 تیر مسعود رجوی 

ــ قدرت سیاسی، هدف یا ابزار ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق

 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد