فرزندان
شکست ...
21.11.2007
سعید شاهسوندی
در " چرا یک نسل..." به شرایطِ بعد از کودتای 28 مرداد، حکومت نظامی و
تاسیس ساواک، شورش خودانگیختهي خرداد42، محاکمهي سران نهضت آزادی در
دادگاه نظامی و محکومیتهای سنگین برای آنان، "انقلاب سفید شاه و ملت" که
خونین شده بود و بالاخره آغاز دوران "اختناق و استبداد سیاه" اشاره شد...
شاه،
براین گمان که؛ با بگیر و ببند و با کورشو، دورشو و به مدد تهدید و ارعاب؛
توانسته اعتراضها را خاموش کند؛ اسب "قدرت مطلقه" را زین کرده، آماده
میدید. حمایت، بلوک شرق وغرب که به بهای حراج ثروتهای این سرزمین، و نیز
موقعیت ویژه ژئوپولیتیک، بهدست آمدهبود نیز توهم او را بیش از پیش دامن
زد.
خامخیالی و خواب خوشِ خرگوشی؛ ناشی از "قدرت مطلقه" استبدادی چنان بود
که ایران را "جزیره ثبات و آرامش" در دریای طوفانی خاورمیانه نامید. درتلاش
برای ایفای نقش ژاندارمی منطقه به ظفار نیروی نظامی اعزام کرد و رویای
"تمدن بزرگ" را درسر پروراند. آن هم در ایّامی که در اعماق، نارضایتیها
در حال انباشت بود.
این خواب و این خام خیالی البته منحصر به شاه و نظام او نبوده و نیست،
تهدید بزرگ و اصلی هر نظامِ استبدادی است. نظام استبدادی، هرنظام استبدادی،
مردم را ناتوان میکند، ناتوان و منفعل میخواهد و برای همیشه ناتوان
میپندارد. چنین نظامی، مخالفت از درون را بهرسمیت نمیشناسد. درپی کشفِ
تهدید و توطئهي خارجی است. و هر مخالف داخلی را به خارجیها نسبت میدهد.
غافل ازآنکه تهدید خارجی بر متنی از نارضایتی و نابسامانی داخلی
امکانپذیر و میسر است.
خامخیالی و خواب خوشِ خرگوشی؛ ناشی از "قدرت مطلقه"
استبدادی چنان بود که ایران را "جزیره ثبات و آرامش" در دریای
طوفانی خاورمیانه نامید. درتلاش برای ایفای نقش ژاندارمی منطقه
به ظفار نیروی نظامی اعزام کرد و رویای "تمدن بزرگ" را درسر
پروراند. آن هم در ایّامی که در اعماق، نارضایتیها در حال
انباشت بود. |
|
واقعیت این است که تهدید اصلی نظامهای استبدادی، همیشه از درون است. آنهم
زمانی که ظاهراٌ همهچیز روبهراه است و صدائی به اعتراض بلند نمیشود. خطر
واقعی در این ایام است. چنین خام خیالی معمولاٌ تا روزی که صدای انقلاب
شنیده شود، یا چکمههای سربازان خارجی را بر بالای چاه مخفیگاه خود
ببینند، ادامه دارد... و آنروز خیلی دیر است.
شاه در رویای سکون، سکوت و ثبات بود. اما دراطراف اوهمه چیز در جنبوجوش و
غلیان بود. منتها در اعماق... تا روزیکه به سطح آید.
نظام استبدادی، هرنظام استبدادی، مردم را ناتوان میکند،
ناتوان و منفعل میخواهد و برای همیشه ناتوان میپندارد. چنین
نظامی، مخالفت از درون را بهرسمیت نمیشناسد.
|
|
با هم مروری کنیم برآن سالها....
دههي 60میلادی یا معادل ایرانی آن دههي 40، دههي اوجگیری "رادیکالیسم"
و "انقلابیگری" در سطح جهان است. مبارزه و پایداری مردم ویتنام علیه تجاوز
آشکار و امپریالیستی (ابتدا فرانسه و سپس آمریکا)، بر متنی از مبارزهي
قدرت، میان ابرقدرتها جهت تقسیم جهان، ویتنام را به قلب تپنده و الهامبخش
این رادیکالیسم تبدیل کرد. ضربان این قلب تمامی وجدان بشریت آگاه را در بر
گرفت، چنانکه دفاع از مردم ویتنام بهصورت آرمانی همگانی در آمد. از افکار
عمومی مردم آمریکا و تظاهرات ضدجنگ دانشجویان در آن کشور گرفته، تا تشکیل
دادگاه بینالمللی جنایات جنگی توسط "برتراندراسل" .
واقعیت این است که تهدید اصلی نظامهای استبدادی، همیشه از
درون است. آنهم زمانی که ظاهراٌ همهچیز روبهراه است و صدائی
به اعتراض بلند نمیشود. خطر واقعی در این ایام است. چنین خام
خیالی معمولاٌ تا روزی که صدای انقلاب شنیده شود، یا چکمههای
سربازان خارجی را بر بالای چاه مخفیگاه خود ببینند، ادامه
دارد... و آنروز خیلی دیر است. |
|
از
روشنفکران فرانسوی چون "سارتر" گرفته تا مبارزین آمریکای لاتین، از خاور
دور و حتی ژاپن تا خاورمیانه و شمال آفریقا همه و همه تحت تأثیر قرار
گرفتند، پیروزی انقلاب کوبا و پیروزی انقلاب الجزایر نیز به شکلی بر ضربان
این تپش جهانی افزودند .
"چه گوارا" پیامبر بزرگ این دهه به الگوی تمام عیار عاطفی، سیاسی، مبارزاتی
و ایدئولوژیکی "نسلی" تبدیل شد که در جستجوی آزادی، عدالتاجتماعی، استقلال
و هویت ملی بود. او که از آرژانتین میآمد طبابت را رها کرد. به کوبا رفت
و در کوهها و جنگلهای آن لباس رزم پوشید. با پیروزی انقلاب در کوبا به
وزارت در آنجا نماند، همه را در پی ایجاد ویتنامهای دیگر و انقلابی مستمر
و جهانی رها کرد و به بولیوی رفت، شکست او در بولیوی که به کشته شدنش
انجامید گرچه پایانی بر "انقلاب دهقانی" بود اما "چه" را همانند "عموهو"
به اسطورهای بزرگ تبدیل کرد.
در گوشهي دیگری از جهان "فرانتس فانون" معروفترین تئوریسین خشونت و
انقلاب، برای نجات "نفرینشدگان زمین" جزاير مارتینیک در آمریکای مرکزی را
رها کرد. به فرانسه و سپس به الجزایر رفت و از رهبران و نظریهپردازان
جبههي آزادیبخش الجزایر شد. و "رژی دبره" فرانسوی کولهبار بر دوش همراه
"چه گوارا" به جنگلهای بولیوی رفت.
"چه گوارا" پیامبر بزرگ این دهه به الگوی تمام عیار عاطفی،
سیاسی، مبارزاتی و ایدئولوژیکی "نسلی" تبدیل شد که در جستجوی
آزادی، عدالتاجتماعی، استقلال و هویت ملی بود. او که از
آرژانتین میآمد طبابت را رها کرد. به کوبا رفت و در کوهها
و جنگلهای آن لباس رزم پوشید
|
|
موج
مبارزات پارتیزانی اعم از روستائی و چریک شهری سراسر آمریکای لاتین را فرا
گرفت. در برزیل "کارلوس ماریگلا" نظریهپرداز جنگ چریک شهری شد و در
اوروگوئه "توپاماروها" به پیروزیهای بزرگ دست یافتند. در اروپا "دانیل
کُهن بندیت" و "رودی دوچکه" نظریهپردازان و اکتیویستهای انقلابی شورشهای
مهي 68 در فرانسه و آلمان شدند. در ژاپن بریگادهای سرخ، در فرانسه عمل
مستقیم (اکسیون دیرکت) ، در آلمان فراکسیون ارتش سرخ (معروف به بادر
ماینهوف) ، در ایتالیا بریگادهای سرخ پا به عرصهي وجود گذاشته و به
عملیات مسلحانه، هواپیماربائی و آدمربائی روی آوردند. حتی در آمریکا نیز
این پلنگان سیاه "آنجلا دیویس" بودند که به جای "مارتین لوترکینگ" اصلاح
طلب سخن میگفتند.
در خاورمیانه این کانون تاریخی جنگ و خشونت، بعد از سومین شکست اعراب در
جنگ 6 روزه (ژوئن 67 برابر با خرداد 46) نیروی تازهنفس دیگری سر بر آورد:
"سازمان آزادیبخش فلسطین"
با استراتژی مبارزه و انقلاب مسلحانه (ما اَخَذَ بِالقُوَه لایَاخُذوذُها
اِلاّ بالقوه؛ آنچه که با زور گرفته شده جز با زور نیز پسگرفته نمیشود).
نیروئی که 9 ماه بعد از شکست ژوئن با پیروزی در نبرد "کَرامِه" در مارس 68
توانست خود را به کانون نوین امید و اعتماد ملت عرب تبدیل سازد، آنچنان که
به فاصله چند روز 15000 داوطلب را ثبتنام نمود.
چه بسیار رهبران رادیکال عرب؛ در مصر و سوریه و عراق و جاهای
دیگر که تلاش کردند به عنوان قیم و پدرخواندهي ملت فلسطین عمل
کنند تا از این طریق رهبری جهان عرب را بهدست آورند. چرا که
فلسطین به سمبل مبارزه و رهائی ملت عرب تبدیل شده بود. |
|
"فلسطین" یک کانون شورش و قیام محلی نبود، برای تمامی اعراب از
محافظهکارترین تا رادیکالترین اقشار، از حاشیهي جنوبی خلیج فارس تا
دریای مدیترانه و شمال آفریقا، "فلسطین" به مسئلهای محوری تبدیل شد. حتی
مسئلهي ملّی خود این کشورها و ملتها نیز از کانال مسئلهي فلسطین عبور
میکرد. چهبسیار سلاطین عرب و روسای جمهور محافظهکار و وابسته به بیگانه
که تحت فشار افکارعمومی ملت خود مجبور به حمایت از مبارزات مردم فلسطین
شدند. چه بسیار رهبران رادیکال عرب؛ در مصر و سوریه و عراق و جاهای دیگر که
تلاش کردند به عنوان قیم و پدرخواندهي ملت فلسطین عمل کنند تا از این طریق
رهبری جهان عرب را بهدست آورند. چرا که فلسطین به سمبل مبارزه و رهائی ملت
عرب تبدیل شده بود.
فلسطین، کانون شورش و قیام صرفاً عربی نیز نبود، فلسطین سرزمین مقدس
مسلمانان و جایگاه اولین قبله آنان بود، از این رو از شیوخ الازهر در قاهره
گرفته تا آیتاللههای ایرانی در نجف و قم و مشهد، از مسلمانان هند و
پاکستان گرفته تا سنگال و دیگر کشورهای آفریقای سیاه همه و همه فلسطین را
به نحوی از آن خود و آرمان خود میدانستند که به "غصب" رفته بود.
اگر ویتنام الهامبخش بود و "چهگوارا" انگیزاننده، فلسطین
علاوه بر این دو، امکانی عملی و در دسترس بود. تصادفی نبود که
از سراسر دنیا از بریگادهای سرخ ژاپنی، تا اولترا چپهای
فرانسوی و آلمانی از ارتش آزادیبخش ایرلند تا فدایی و مجاهد
ایرانی به فلسطین روی آوردند. بدینسان فلسطین نیز در این سوی
جهان به کانون و قلب تپندهي دیگری تبدیل شد، کانونی که در آن
قومیت عرب، با انترناسیونالیسم اسلامی و انقلابیگری جهانی
تلاقی کرد و گره خورد. |
|
فلسطین و مبارزهي مردم آن از جانب رادیکالیسم و انقلابیگری جهانی نیز هر
چند با تأخیر، مبازره علیه بقایای استعمار، مبارزه علیه سر پل امپریالیسم
جهانی در منطقهي خاورمیانه و مبارزه برای ایجاد ویتنامی دیگر در منطقه
تلقی گردید.
اگر ویتنام الهامبخش بود و "چه گوارا" انگیزاننده، فلسطین علاوه بر این
دو، امکانی عملی و در دسترس بود. تصادفی نبود که از سراسر دنیا از
بریگادهای سرخ ژاپنی، تا اولترا چپهای فرانسوی و آلمانی از ارتش آزادیبخش
ایرلند تا فدایی و مجاهد ایرانی به فلسطین روی آوردند. بدینسان فلسطین نیز
در این سوی جهان به کانون و قلب تپندهي دیگری تبدیل شد، کانونی که در آن
قومیت عرب، با انترناسیونالیسم اسلامی و انقلابیگری جهانی تلاقی کرد و گره
خورد.
ژوئن 1972، ویتنام جنوبی:
عکاس این عکس به خوبی آن روز را به یاد میآورد، نیروهای
ویتنام جنوبی منطقهای را با ناپالم بمباران کردند، دختر
ویتنامی در حالی که فریاد میزِد: "بسیار گرم است"، لباسهای
در حال سوختنش را درآورد و بعد آب قمقمهاش را روی خود ریخت،
عکاس با دیدن کودکان در حال فرار آنها را سوار اتوموبیلش کرد و
به بیمارستان مجاور برد. |
اول فوریه 1968، سایگون، ویتنام جنوبی:
پلیس ملی ویتنام جنوبی
Nguyen Ngoc Loan،
یک ویت کنگ را اعدام می کند.
عکاس:
Eddie
Adams |
رویهي
دیگر گسترش چنین رادیکالیسمی نبرد قدرت میان ابرقدرتها و بلوکبندیهای
جهانی بود. بحران شدید درون جهان سرمایهداری، حاکمیت محافظهکارترین،
مرتجعترین و تجاوزکارترین جناحها از جمله نمایندگان مجتمعهای صنعتی -
نظامی (پنتاگونیستها) بر متنی از مبارزه میان ابرقدرتها عامل مؤثری در
رشد رادیکالیسم بود. اینان در مداری بسته، یکی تحت عنوان "خطر کمونیسم" و
دیگری تحت عنوان "خطر امپریالیسم" هرگونه حرکت استقلالطلبانه،
آزادیخواهانه، اعتدالی و دمکراتیک را مورد حمله و سرکوب قرار داده و از
این طریق به پولاریزاسیون و قطبی شدن اردوگاهها کمک میکردند،
پلاریزاسیونی که به نوبهي خود باعث تشدید رادیکالیسم میشد.
او که از آرژانتین میآمد طبابت را رها کرد. به کوبا رفت و
در کوهها و جنگلهای آن لباس رزم پوشید. با پیروزی انقلاب در
کوبا به وزارت در آنجا نماند، همه را در پی ایجاد ویتنامهای
دیگر و انقلابی مستمر و جهانی رها کرد و به بولیوی رفت، شکست
او در بولیوی که به کشته شدنش انجامید گرچه پایانی بر "انقلاب
دهقانی" بود اما "چه" را همانند "عموهو" به اسطورهای بزرگ
تبدیل کرد. |
|
از این رو
اغراق نیست اگر گفته شود که در این دهه شبحی سراسر جهان را فرا گرفتهاست،
این شبح نه شبح کمونیسم که شبح رادیکالیسم و شبح انقلاب است.
در ایران نیز در پی مداخله آشکار بیگانگان در جریان کودتای 28 مرداد 1332 و
شکست جنبش ملّی و ضد استعماری مردم به رهبری دکتر محمد مصدق و بعد از شکست
مقدر جنبش تودهای 15 خرداد 1342، و آغاز دوران استبداد سیاه، نسل جدیدی از
مبارزان پا به عرصه گذاشتند: فرزندان شکست.
نسلی که شکست را از پدران به ارث بردهبود اما شکست را بر نمیتابید. نسلی
خواهان تغییرات، خواهان آزادی وعدالتاجتماعی، نسلی زخمی و مأیوس از رهبران
سنتی و محافظهکار و نیز تشکیلات و رهبران وابسته به منافع بیگانگان و در
همانحال تحت تأثیر رادیکالیسم جهانی و بالاخص رادیکالیسم منطقهي
خاورمیانه و شمال آفریقا.
استبداد حاکم غرّه از خاموش نمودن شعلههای اعتراض، غرّه به دستگاه اختناق
و ماشین شکنجه، غّره از درآمدهای نفتی، دراوج قدرت و تبختر کوچکترین
اعتراض و مخالفتی را تحمل نمیکرد.
فساد و ضعف درونی خود را با پول نفت با بریز و بپاش، با قدرتنمائی و با
فعال مایشاء شدن ساواک در تمامی شئونات زندگی اجتماعی میپوشاند. فسادی که
همچون موریانه هر روز بیش از روز پیش حکومت و نماینده آن شاه را از مردم
دور و دورتر میکرد. شاه در رویای اَلنَصرُ بِالرُعب (پیروزی از طریق
ترساندن) بود. افسون قدرتِ حکومت همچون افسون چشمان مار میخواست که پرنده
قدرت پرواز را از دست بدهد، میخواست فکر پرواز را در ذهنها بکشد...
استبداد راهحلهای میانی را از بین برد. شکست الگوهای بومی و
داخلی. شکست راهحلهای درونگرا و اصلاحطلب، چشمها را متوجه
الگوهای خارجی و راهحلهای رادیکال کرد. الگوهائی که چه بسا
قابل انطباق با شرايط بومی ما نیز نبود. |
|
استبداد
راهحلهای میانی را از بین برد. شکست الگوهای بومی و داخلی. شکست
راهحلهای درونگرا و اصلاحطلب، چشمها را متوجه الگوهای خارجی و
راهحلهای رادیکال کرد. الگوهائی که چه بسا قابل انطباق با شرايط بومی
ما نیز نبود.
سیاست که "مخالفت" و "اعتراض" جزء جدائیناپذیر آن است از صحنه اجتماع رخت
بر بست. به زمزمههای درگوشی، به اجتماعات پنهان، به خانههای تیمی و
سرانجام به تشکیلات و مناسبات زیرزمینی و مخفی تبدیل شد.
مرغ ماهیخوار در صدد یافتن و کشتن ماهی سیاه کوچولو بود و ماهی "سرخ"
کوچولو نیز جز با کشتن مرغ ماهیخوار به دریا وصل نمیشد. نبرد تا آخرین
نفس، تا آخرین نفر و تا آخرین قطرهي خون، رویای خواب و بیداری نسل ما شد.
سیاست که "مخالفت" و "اعتراض" جزء جدائیناپذیر آن است از
صحنه اجتماع رخت بر بست. به زمزمههای درگوشی، به اجتماعات
پنهان، به خانههای تیمی و سرانجام به تشکیلات و مناسبات
زیرزمینی و مخفی تبدیل شد. |
|
سنتز چنین
فرایندی:
1. در بخش سنتی مذهب، تشکلهای نظیر "هیئتهای مؤتلفه اسلامی" و "حزب ملل
اسلامی" است. با اقداماتی نظیر ترور حسنعلی منصور نخستوزیر و...
2. در بخش مارکسیستی گروههای متعدد معتقد به مبارزه مسلحانه نظیر گروه
موسوم به فلسطین، گروه "آرمانخلق" و چندین گروه کوچک دیگر و با ادغام
چندگروه پیدایش سازمان "چریکهای فدائی خلق" است.
3. در بخش ملی فراکسیونی از جبههي ملی با مشی مسلحانه است.
4. و در بخش ملی- مذهبی تولّد "سازمان مجاهدین خلق ایران" است.
دری بسته شد. پنجرههائی بازگردید. "اختناق" درب فعالیت سیاسی
علنی را مسدود کرد. اما رادیکالیسم دریچههای جدیدی را گشود...
سرکوب ماهیها را به عمق برد. |
|
دری بسته
شد. پنجرههائی بازگردید. "اختناق" درب فعالیت سیاسی علنی را مسدود کرد.
اما رادیکالیسم دریچههای جدیدی را گشود... سرکوب ماهیها را به عمق برد.
بدینسان ماجرا و سرنوشت نسل ما آغاز گردید...
این نوشته ادامه دارد
منبع:
www.shahsawandi.com
مطالبی دیگر
در ارتباط با سعید شاهسوندی:
ــ
مصاحبه های سعید شاهسوندی با رادیو صدای ایران
قسمت دوم
ــ
مصاحبه های سعید شاهسوندی با رادیو صدای ایران ـ
قسمت اول
ــ
مصاحبه سعید شاهسوندی با نشریه چشم انداز ـ بخش اول
ــ
متن کامل نامه رجوی به مهندس مهدی بازرگان
ــ تبریک سایت ایران قلم به مناسبت افتتاح
سایت
آقای سعید شاهسوندی
سایت ایران قلم از انتشار
مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است
مسئولیت
مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد
|