_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________
" کانون قلم"
ده پرسش و ده پاسخ در بارۀ مجاهدین خلق(۲)
28.11.2007 احمد باران- پاریس
سئوال دو: در مطالب گذشته ایدئولوژی مجاهدین و خمینی را پشت و روی یک سکه ارزیابی کردهای، چرا؟ مجاهدین خود مدعیاند اسلام آنها هیچ شباهتی با سایر برداشتهای متداول از اسلام ندارد، و برای اثبات این ادعا هم میگویند که تنها گروهی هستند که با حکومت اسلامی میجنگند، پس چگونه ممکن است که هر دوی اینها بقول تو همزاد و دوقلوی هم باشند؟
پاسخ: اینکه برداشت و تعبیر مجاهدین از اسلام با آنچه سایر مدعیان اسلام میگویند متفاوت است البته حرف درستیست. ولی اینکه این برداشت متفاوت از اسلام لاجرم به آزادی و دمکراسی منتهی شود موضوعیست که آنها (مجاهدین) برای اثبات آن به سختی در گِل گیر کردهاند. ببینید زمانی بود که مجاهدین و سایر نیروهای اسلامی در قبل از انقلاب میخواستند که با تلفیق اسلام با اندیشۀ انقلابی در ایران انقلاب کنند. مرحوم دکتر شریعتی هم از این دسته بود. حرفشان هم این بود که اسلام میتواند موتور محرک قوی برای ایجاد آشوب و بلوا علیه حکومت وقت باشد. به عبارت دیگر میگفتند که پتانسیل تخریبی اسلام آنقدر بالاست که میتواند مبنای تئوریک بخش تخریبی انقلاب قرار گیرد. الحق در این کار هم موفق شدند. خمینی هم همین را میگفت، منتهی در شکلِ از قوه به فعل درآوردنِ چنین نیروی ویرانگری (اسلام) با سایرین اختلاف داشت. به هر حال خمینی، مجاهدین و شریعتی توانستند اثبات کنند که میتوانند اسلام و انقلاب را با هم گره بزنند و بوسیلۀ آن رژیم شاه را سرنگون کردند. در بعد از انقلاب که قرار بود جامعه به سمت سازندگی حرکت کند، آزادیهای اجتماعی و فردی به رسمیت شناخته شوند، و حرمت انسانها محترم شمرده شود، اینجا دیگر هم خر خمینی و هم شتر مجاهدین در گل گیر میکنند. برای خمینی، حفظ نظام ولایت فقیه اصل میشود تا آنجا میگوید برای حفظ حکومت اگر لازم باشد نماز و روزه را هم تعطیل میکند. برای مجاهدین هم کسب قدرت سیاسی در تمامیت آن اصل میشود. آخر از نظر مجاهدین، آنها رهبران واقعی انقلابی بودند که خمینی آن را به سرقت برده بود. و از آنجائی که تصور می کردند مىٰتوانند با استفاده از تاکتیکهای سیاسی، خمینی را به عقبنشینی وادار کنند، ابتدا سعی بر آن داشتند که خود را با خمینی همراه کنند. ولی خمینی که به چیزی کمتر از انحصار تمام قدرت سیاسی راضی نمىٰشد دست مجاهدین را خوانده بود، و حتّی حاضر به ملاقات رسمی با آنها هم نشد. بخش دیگری از حاکمیت وقت مثل بازرگان و بنیصدر و میرسلیم و دیگران خواهان این بودند که مجاهدین را در بعضی امور وارد کنند. ولی مجاهدین هم مثل خمینی به چیزی کمتر از همۀ قدرت سیاسی راضی نبودند. به عبارت دیگر جنگ مجاهدین با خمینی ریشه در تمامیت خواهی دو طرف دارد. مجاهدین در این تصور بودند که با کمک میلیشیا میتوانند حکومت را به زور هم که شده تصاحب کنند و خمینی را تهدید میکردند وای به روزی که تصمیم بگیرند مشت را با مشت و گلوله را با گلوله پاسخ بدن. میخوام تاکید کنم که دشمنی مجاهدین با خمینی و بلعکس نه به خاطر آزادی و دموکراسی که برای تصاحب قدرت- آن هم همۀ آن- شکل گرفته است. حال ممکن است کسی با خوش خیالی مدعی شود که اگر مجاهدین میتوانستند به جای خمینی به قدرت برسند، اوضاع فرق میکرد. البته در صحنۀ سیاسی خیلی چیزها میشود ادعا کرد، ولی باید دید آیا مجاهدین توان و ظرفیت این ادعا را دارند یا نه؟ آیا از زمان تاسیس تا به حال توانستهاند با مخالفین خودشان مدارا کنند؟ آیا در صحنۀ سیاسی توانستهاند بردباری و تحمّل عقاید دیگران را داشته باشند؟ اگر خمینی دست میبرد و سنگسار میکند، مجاهدین هم دماغ می شکنند و سنگسار سیاسی میکنند. رژیم خمینی آن کار را میکند چون در قدرت است، مجاهدین هم این کارها را میکنند وقتی که هنوز به قدرت نرسیدهاند. خمینی برای پیروانش رساله توضیحالمسائل دارد، رجوی هم رساله توضیحالمسائل دارد. باور کنید شوخی نمىٰکنم. رسالۀ رجوی دو قسمت زنانه و مردانه دارد، یا بقول خودشان برای خواهرها و برادرها. سالها پیش یک نسخه از "رسالۀ برادران" را دیدم که در آن آداب نماز خواندن در سفر یا حین عملیات را توضیحداده بود. خمینی مدعی ست که اسلام جهانشمول است و بلاخره روزی پرچم توحید در سراسر دنیا بر افراشته خواهد شد. مجاهدین هم عیناً همین عقیده را دارند. مجاهدین معتقدند و اعلام هم کرده اند که روزی پرچم توحید در تمام گیتی برافراشته خواهد شد. تاکید میکنم که این حرفها را من نمیگم یا تحلیل من نیست، اینها را خود مجاهدین گفته اند. هر کس هم خواست میتواند به من ایمیل کند تا نشانی آن را برایش بفرستم. اصلاً چرا راه دور بریم، به آرم مجاهدین دقت کنید. در بالای این آرم آیه ای از قرآن است که بر قوس زمین (بالاترین نقطۀ زمین) گذاشته شده، و در سمت راست آن هم نصفالنهار کره زمین قرار دارد. کافیست به انتشارات مجاهدین که حالا خودشان آنها را مخفی کردهاند نظری بندازید تا ببینید دعوای مجاهدین با خمینی در کجاست. مثلاً مجاهدین معتقدند که "حزب الله" واقعی خودشان هستند. و این باصطلاح حزباللهیهای رژیم نام حزبالله را که متعلق به مجاهدین است را به ناحق روی خود گذاشته اند. اجازه بدین هم به مجاهدین و هم به رژیم بگم که حقیقت این است که هر دوی شما حزبالله هستید. برگردم به اصل موضوع. داشتم میگفتم که تلفیق اسلام با دموکراسی آب در هاون کوبیدن است و اسلام و عموماً ادیان نمىٰتوانند حامیان واقعی دموکراسی باشند، ولو اینکه مثل مجاهدین آن را در زرورق لوکس پیچیده باشند. دموکراسی بر پاشنۀ لیبرالیسم مىٰچرخد، به آزادی انسانها در تنوع افکار و اندیشه احترام میگذارد، حامی حقوق کودکان و زنان است، به دنبال جمهوری اسلامی یا جمهوری دموکراتیک اسلامی نیست، مخالف به هم زدن جلسات سخنرانی منتقدین است، به دنبال کشف حقیقت و بیان حقایق است، انسانها را جدا از مناصب مذهبیشان در مقابل جمع پاسخگو مىٰداند، و .... حالا شما به من بگوئید کدام یک از این خصوصیات را در رژیم خمینی و مجاهدین سراغ دارید؟ اگر نتوانستید پیدا کنید، متعجب نشوید. نه رژیم خمینی و نه مجاهدین، هیچکدام توان و ظرفیت پذیرش قوانین دموکراسی را ندارند. چرا؟ چون خمیر مایۀ آن را ندارند. چون سقف دیدگاهشان و ایدئولوژیشان خیلی کوتاه است. آنها به جای تعامل منطقی با دیگران، در پی جذب دیگران به اندیشههای خودند. اصلاً برای خودشان رسالت اسلامیزه کردن دنیا را در سر میپرورانند. میخواهند به قول "سردار خیابانی" پرچم توحید را "به رهبری مسعود" در دنیا به اهتزاز در آورند. آخه شوخی که نداریم! اینها حرفهای خودشان است. از کجای این آزادی و دموکراسی در میاد؟ آخه درسته که "نخوردیم نون گندم، ولی دیدیم دست مردم که!" خلاصه کنم: دعوا، دعوای کسب انحصاری قدرت سیاسیست. نه برای آزادی و دموکراسی، نه برای صلحو آبادانی، نه برای رهائی مردم، بلکه به گفتۀ مریم رجوی برای "وصل کردن مردم مسلمان ایران به رهبر واقعی آنهاست...." ادامه دارد
لینک به پرسش و پاسخ اول:
سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد |