_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

متن سلسله مصاحبه های سعید شاهسوندی با حسین مهری

 (راديو صدای ايران ـ  آمریکا) قسمت 138

انتخاب طرح و نام از سایت ایران قلم می باشد

02.12.2007

سعید شاهسوندی

 

چهره‌ها و گفته‌ها،
متن مصاحبه‌ي شماره‌ي 138

تاریخ گفت‌وگو: جمعه 02 / آذرماه/1386
برابر با 2007/نوامبر/23

 

1- سرباز کردن زخم‌های قدیمی با ماجرای محاکمه‌ي علی زرکش
2- عدم تحمل سعید در ستاد تبلیغات در بغداد
3- به بهانه‌ي تهیه‌ي دستگاه‌های جدید، تبعید محترمانه به فرانسه
4- ادامه اعتراضات در فرانسه همراه با شماری دیگر از جداشدگان
5- بیانیه‌ي جدائی در خرداد 1367
6- محورهائی از بیانیه‌ي جدائی

دادن مسئوليت به علي زركش

حسین مُهری:

 هفته‌ي پيش فرموديد كه در پي مسئله‌دار شدن، شما را به بهانه‌اي از بغداد به پاریس فرستادند و در آن‌جا توانستيد با ديگر افراد مسئله‌دار ارتباط برقراركنيد تا جايي‌كه تصميم گرفتيد رسماً نسبت به سازمان اعتراض كنيد، اين اعتراض رسمي چه زماني شكل‌گرفت؟ و چگونه به سازمان ارائه شد؟

تبعید محترمانه به پاریس ودورکردن از محل تاثیرگذاری تشکیلاتی

شاهسوندي:

 جوانه‌هاي سئوال ، پرس‌و‌جو و اعتراض که پیش ازاین  در من وجود داشت روزبه روز رشد میکرد، به‌نحوی كه دیگر حضور مرا  درستاد تبلیغات (مرکب از نشریه ،رادیو و تلویزیون) نتوانستند تحمل كنند. موقعیت سازمانی و به‌خصوص کاری که من انجام می‌دادم (تهیه خبر و تفسیر سیاسی روزرادیو مجاهد) چنان بود که روزمره کارهای آن‌ها را با علامت سؤال روبرو می‌کرد وکار فلج می‌شد. در فرهنگ سازمان به این افراد "قُلوس" یعنی عنصر مزاحم و ناساز می‌گفتند.

مسئولین سازمان به‌جای تلاش در پاسخ‌دادن و یا تصحیح مواضع، راه حل دیگری اندیشیدند. جابرزاده انصاری بهانه آورد كه در پاریس کارهائی داریم (نظیر تهیه‌ي دستگاه‌های فنی برای رادیو و...) که  كار تو است. و برای تهیه‌ي این دستگاه‌ها باید به فرانسه بروی و کارها را که انجام‌دادی مجدداٌ به رادیو برخواهی گشت. من به‌روشنی دانستم که این بهانه‌ای بیش نیست. امّا شخصاً ازخارج شدن از محیط خفقان‌آورتشکیلات در بغداد هم بدم نمی‌آمد. هدف آن‌ها این بود که مرا از منطقه تاثیرذاری روزمره دورکنند. برای من هم آمدن به پاریس مَفَر و گریزگاهی از محیط بسته‌ي تشکیلاتی بود. به پاريس آمدم، ابتدا دراوُور-سور- اوُاز(محل سابق رجوی) مستقرشدم. در آن ایام آن‌جا سرپل ارتباطات بود و نمی‌خواستند من درمعرض دید و تماس با دیگران باشم. این بود که در مقر شورای ملی مقاومت بنام "پایگاه شکری" واقع در شهرک سَن لولافُوره اطاق و دفتر کاری به من دادند. کارهائی را که گفتند درفاصله‌ي کوتاه "یکی دوهفته" انجام دادم. باز کار و سفارشات جدید، آن‌ها راهم به سرعت انجام دادم. اما از بازگشت به رادیو وستاد تبلیغات خبری نشد. من كه نمي‌توانستم ساكت بمانم، كماكان حرف‌ها، اعتراضات و انتقاداتم را طنز و جدی این‌جا و آن‌جا مطرح مي‌كردم.


اشتباه بزرگ رجوی: اعزام معترضین به فرانسه وتجمع آن‌ها

در ایامی‌که از آن صحبت می‌کنم (سال67-1366) شماری از افراد قدیمی و مسئله‌دار در پاریس جمع شده‌بودند.اسماعیل وفا‌یغمائی (شاعر، نویسنده وگوینده‌ي رادیومجاهد) که باهم از ستاد تبلیغات تبعید شده‌بودیم. او البته به روابط برگشت تا سال‌ها بعد که دوباره و چندباره مسئله‌دار شود. همچنین شادروان کمال رفعت‌صفائی که او نیز از بخش رادیو و نشریه می‌آمد وهمشهری بودیم از این جمله‌اند.

علاوه بر آن شماری نیز افراد کمتر شناخته بودند که همه‌گی مساله‌دار به حساب می‌آمدند. مجید بازگونه، از فرماندهان عملیاتی جنگل‌های شمال و همسرش مینو محمدی، حسین سلطانی، حسن سیاهپوش و همسرش، بهادر با نام مستعار قلی و...

حضور من مرکزی شد برای جمع‌شدن افراد ناراضی. طوری که حسین مهدوی چندین بار با نارضایتی ضمن اشاره به دفتر و اطاق کار من گفت،  یک جلسه‌ي شورا هم در انتهای دیگر ساختمان است.

اشتباه رجوی این بودكه همه‌ی افراد معترض و مسئله‌دار را در فرانسه جمع کرد. این امر باعث تماس و تبادل نظر میان آن‌ها شد. رجوی این  اشتباه را هرگز تکرار نکرد. بعد از آن او افراد معترض و به‌اصطلاح مسئله‌دار را به کشورهای مختلف فرستاد. در سال‌های بعد، با گسترش موج جدائی، از این هم فراتر رفت و افراد را در محیطی ایزوله، در قرارگاه‌های سازمان در بغداد تحت عنوان "مهمان‌سرا"!! نگه داشت تا کشور پذیرای آن‌ها پیدا شود. بعدها شماری را به اردوگاه رُمادی درعراق فرستاد. و بعدها از آن نیز فراتر رفت...
 

حضور من مرکزی شد برای جمع‌شدن افراد ناراضی. طوری که حسین مهدوی چندین بار با نارضایتی ضمن اشاره به دفتر و اطاق کار من گفت،  یک جلسه‌ي شورا هم در انتهای دیگر ساختمان است.

 پاييز 66 كنار مزار ونسان ونگوگ

 
روند جدائی؛ مشکلات روانی و مادی آن

آزادی نسبی تشکیلاتی درپاریس، همراه با اخبار تحولات شوروی روزبه‌روز بر آگاهی من افزود. انسان تا حدی مي‌تواند چشم‌پوشی کند، تا حدی مي‌تواند تحت تاثیراحساسات، عقل و خرد خویش را سركوب كند وهمه‌ي عیوب را از خود و از نگاه خود بداند. تا حدي مي‌تواند به بهانه‌ي این‌که در شرايط مبارزه با رژیم (جمهوري اسلامي) هستيم و بايد مواظب باشيم اين حرف‌ها به نفع دشمن تمام نشود، به اندیشه و ذهنش مهار بزند. واقعیات تلخ، خارج از ذهن و تمایل ما عمل می کند.
 
نکته‌ای كه باید به آن اشاره کنم این‌است‌که فردي كه روند جدائي را طي مي‌كند، در انتهای خط مسئله‌داری‌، به جائی می‌رسد که به روشنی مي‌بيند  ديگر با اين تشكيلات هم‌خواني ندارد. در چنین وضعیتی باز یک عامل و یک سئوال به صورت سدی بزرگ درمقابل او پدیدار می‌شود:

آیا اگر من اعتراض‌ها و انتقادها را علنی کنم رژيم سوء‌استفاده نخواهد‌كرد؟

اين مسئله مدت‌ها ذهن مرا به‌خود مشغول‌داشت و من را پشت خود نگه‌داشت. امروزه وقتی من سرگذشتِ دیگر  جداشده‌‌گان را مي‌خوانم و یا می‌شنوم، می‌‌بينم مشابه این وضعیت در مورد آن‌ها هم وجود‌داشته‌است. یعنی، از ترس این‌که مبادا رژیم سوءاستفاده کند مدت‌ها ساکت ماندن ودم بر نیاوردن.

لازم است تاكید کنم که آقاي رجوی هم اين مكانيسم را بسيار خوب مي‌شناسد. او سعي مي‌كند  از اين موضوع حداكثر استفاده را ببرد. به اين معنا كه وقتي فردی به آخر خط ‌رسید . فشاری رواني روي او گذاشته می‌شود كه "ما در حال جنگ و نبرد هستيم آن‌وقت تومی‌خواهی به سئوالاتت پاسخ دهیم؟" یا این‌که "درحال نبرد و جنگ می‌خواهی ما را ترک کرده تنها بگذاری؟" یا اینکه "پس حرمت خون شهدا چه می‌شود؟ می‌خواهی همه را نادیده گرفته و صحنه‌ي مبارزه را ترک کنی؟" و از این قبیل گفته‌ها. هدف این‌است‌که تا می‌توانند روند جدائی را به تاخیر انداخته و فرد را کماکان در حلقه‌ي روابط نگاه دارند. این تاکتیک درمورد افراد شناخته‌شده و قدیمی معمولاٌ درروزها و ساعات آخر و توسط خود رجوی صورت می‌گیرد. در حال حاضر (2007میلادی) بر مطالب فوق این که "ما زير فشار دولت آمريكا هستيم" "ما در محاصره هستيم" نیز اضافه شده‌است.

این شیوه‌ي برخورد گرچه کوتاه‌مدت چاره‌ساز است اما دوای نابه‌سامانی‌های تشکیلاتی نیست و بنابراین پس ازتوقفی کوتاه، مشکلات  دوباره سر باز‌می‌کنند. نتیجه اینکه در فرد يك حالت  نوسانی و پاندولي ايجاد می‌شود. ولی به هر حال در يك جائي  طاقت فرد به پایان می‌رسد و ديگر نمي‌تواند تحمل كند و به سيم آخر مي‌زند.

من هم بعد ازآن  كه مرا از بغداد به پاريس فرستادند چند ماهي تحمل كردم. بالا و پايين شدم .9 ماه يا يك سال. سرانجام نتوانستم تحمل کنم .همین‌جا لازم است تاکید کنم که وجود دیگر افراد معترض به ویژه شادروان کمال رفعت صفائی باعث دلگرمی من بود.
خاطرم هست شبی از شب‌هائی که به "نقطه صفر" رسیده، همه آرزوها و آرمان‌ها را برباد رفته‌دیده  و قصد خودکشی داشتم، تلفنی از کمال خداحافظی کردم. او متوجه شد و خواست تا همان شب مرا ببیند. شب تا صبح در خیابان‌های پاریس راه رفتیم و او از مشاهداتش در بغداد در جریان خودکشی مجتبی میرمیران(م.بارون) شاعر دیگر سازمان و مسئول بخش آرشیو رادیو مجاهد گفت.

جدائی رسمی از سازمان و بلافاصله "خائن" نامیده شدن

در چنين فضائی در ارديبهشت ماه 1367  اعتراض‌هاي من  شدت گرفت و من ديگر رسماً و علناٌ مسائل را مي‌گفتم. از جمله روابط با عراق، مناسبات غيردموكراتيك داخل سازمان و ولي‌فقيه شدن آقاي رجوي را در جریان بحث‌ها و صحبت‌ها مطرح مي‌كردم. اين‌ها همه باعث شد كه  در پايگاه شكري نیز نتوانند حضور مرا تحمل كنند.

من در روز 6/ارديبهشت/67 از آن‌جا بيرون آمدم اطاقی را که داشتم تحويل دادم. و بعد از بیست‌سال کار و تلاش و کوشش و جان‌فشانی، تنها با يك يا دو ساك كتاب، یک رادیوی کوچک و یک ضبط صوت کوچک جیبی، و یکی دو دست لباس کهنه و گاه نیمه‌پاره از سازمان جداشدم. و این‌ها همه‌ي اشیائی بودند که باخود آوردم. خوب خاطرم هست که به حسین مهدوی گفتم این‌ها هم به شما تعلق دارد ولی به‌درد شما نمی‌خورد. در اولین فرصت که امکان مالی داشتم بهای آن‌ها را خواهم‌پرداخت و او بسیار شرمنده و خجل شد.

 پاييز 66


من در روز 6/ارديبهشت/67 از آن‌جا بيرون آمدم اطاقی را که داشتم تحويل دادم. و بعد از بیست‌سال کار و تلاش و کوشش و جان‌فشانی، تنها با يك يا دو ساك كتاب، یک رادیوی کوچک و یک ضبط صوت کوچک جیبی، و یکی دو دست لباس کهنه و گاه نیمه‌پاره از سازمان جداشدم. و این‌ها همه‌ي اشیائی بودند که باخود آوردم. خوب خاطرم هست که به حسین مهدوی گفتم این‌ها هم به شما تعلق دارد ولی به‌درد شما نمی‌خورد. در اولین فرصت که امکان مالی داشتم بهای آن‌ها را خواهم‌پرداخت و او بسیار شرمنده و خجل شد. به اين ترتيب در 6/ارديبهشت/67 من از ارتباطات حاشیه‌ای  سازمان نیز جداشدم. حاشيه‌اي به اين معنا كه بعد از آمدن از بغداد سعي مي‌كردند كه من در جلسات هفتگي تشكيلاتي نیز نباشم چون حضورم را مُخِلّ کارهایشان می‌دیدند.

درست 4 روز بعد از این تاریخ، حسین مهدوی در جلسه‌‌ای در اور-سور-اواز ‌گفت تعدادی بريده ‌بودند و تحمل سختی مبارزه را نداشتند. ما براي حفظ حرمت آن‌ها، نام آن‌ها را نمي‌آوريم ولي آن‌ها به خون شهدا خيانت كردند.
 برنامه‌ اين بود كه از تأثير جداشدن من و شماري ديگر روي بقيه‌ي افراد جلوگيري كنند .به هرحال سال‌ها ما را به عنوان كادر و مسئولين سازمان مي‌شناختند. هدف آن بود که بدون ذکرنام تا آن‌جا كه مي‌توانند تصویر ما را مخدوش كنند. آوردن اسم به ضررشان بود چرا که بنا نداشتند جداشدن را به ماجرای پر سروصدا تبدیل كنند.

 نشست اورسوروازبا اعتراض يكي دو نفر از افراد جلسه به‌هم خورد. آن‌ها بلند ‌شده و پرسیدند اين افرادي كه شما مي‌گوئيد خائن بودند، وصله‌ي ناجور بودند و فلان و فلان و ما آن‌ها را بيرون كرديم، چرا اسمشان رانمی‌آورید؟ حسين مهدوی که من بارها نه من باب تحقیر بلکه به عنوان بیان واقعیت گفته‌ام "ضریب هوشی"(
IQ) بسیار پائینی دارد و بد حادثه او را به سازمان كشانده و به‌اصطلاح مسئول كرده‌،  دست و پايش را گم مي‌كند و نمي‌تواند توضیح بدهد. در واقع پروژه‌ي بدنام كردن غیرمستقیم من و تعدادی ديگر عملاً شكست خورد و او مجبور ‌شد بگوید، بله؛ مقصود من از "خائن" آن‌ها‌ بودند.

روزها وشرايط سخت بعد از جدائی

اين ماجرا باعث سرعت بخشیدن به نوشتن بیانیه‌ي جدائی شد. و در 5 خرداد 1367 یعنی بیست و چند روز بعد از این جلسه آن‌را به حسین مهدوی دادم تا برای مسعود رجوی به بغداد بفرستد. لازم است متذکر شوم که بیانیه در شرايطي نوشته‌شد که من  براي خوابيدن هم، جا و مکان نداشتم.  و هر چند شب را نزد هم‌ميهناني كه خودشان هم به‌اندازه‌ي کافی مشکل داشتند بسرمی‌بردم. گاه می‌شد که به‌دلیل نداشتن جا، شب را درماشین قراضه آن‌ها و با چند پتو سرمی‌کردم. آن‌هم در شرايطی که يك فرانك پول در اختيار نداشتم.

تمام اين سال‌ها در هر وضعيتي كه بودم هست و نيست خود رامتعلق به سازمان دانسته و تماماً در اختيار گذاشته‌بودم. اما اکنون حتي قادر به تأمين نیازهای روزمره‌ي زندگي خانواده‌ي كوچكم (همسر و فرزند خردسالم) هم نبودم. سازمان البته بسیار مایل به کمک بود ولی من هرگزحاضر به گرفتن کمک نبودم. همسرم (بافرزند) به آلمان نزد خانواده‌ی خود رفت تا من کارها را روبه‌راه کنم . شب‌ها را به ترتیبی که گفتم سپری می‌کردم وروزها دنبال کار و درعین حال نوشتن بودم.

آن ایام وضعیت بسیاری از جداشده‌گان این گونه بود. من که تا اندازه‌ای  زبان فرانسه را می‌دانستم علاوه بر جست‌وجوی کار، اقدام به گرفتن کمک از خدمات شهرداری ‌(سوسیال) کردم. اما آن نیز امروز به فردا نبود و با مشکلات زیادی روبه‌رو بودم. بودند کسانی که به‌دلیل ندانستن زبان وعدم آشنائی به ادارات و امکانات خدماتی وضعشان از من هم بدتر بود و من نان خود را با آن‌ها تقسیم می‌کردم. شرايط سختی بود، امّا به مدد شماری از هواداران که نسبت به ما هم‌دردی داشتند، کار پیدا کردم. شدم نگهبان شب یک هتل در پاریس. رسیدیم به آخر خط  بی‌طبقه‌ي توحیدی مسعودرجوی. شب تا صبح بیدار بودم و گاهی چرتی ایستاده و یا روی صندلی و همان ایام نوشتن بیانیه‌ی جدائی. این را به‌این خاطر گفتم تا دانسته شود که جدا‌شدن پروسه‌ا‌ي دردناک و سخت بود، این‌گونه نبود که آدم ساکش را بردارد و بیاید بیرون و همه چیز مهیا و آماده باشد. 

جدائی از تشکیلات و یارانی که سال‌های متمادی با آن‌ها نفس درنفس بوده‌ای و تمام آمال و آرزوهایت را در آن‌جا می‌دیدی، به لحاظ روانی و عاطفی به‌اندازه‌ي کافی مشکل و دردناک بود. وقتی از آن سدها عبور می‌کردی، تازه مشکلات سرسخت زمینی، نظیر مشکلِ مسکن و تأمین معاش روزانه و حداقل‌های ادامه زندگی مطرح می‌شد.

موضوعات و محورهای اصلی بیانیه جدائی

 

حسین مُهری:

 آقای شاهسوندی موضوعات اصلی اعتراض شما چه بود؟

سعید شاهسوندی:

موضوعات گوناگونی بود. یکی از مهم‌ترین‌های آن‌ها "ولی‌فقیه شد ن" مسعود رجوی است. من می‌دیدم، ما سال‌ها در این سازمان مبارزه کردیم از زمان شاه تا بعد از آن، جنگیدیم، به زندان افتادیم، شکنجه شدیم بازهم از پای نایستادیم، از زندان آزاد شدیم. آمدیم بیرون و باز فعالیت کردیم. از مقابل درب خروجی زندان قصر، مجدداً فعالیت سیاسی را آغاز کردم. دوران مبارزات سیاسی و بعد هم  کردستان و خارج کشور و...

حالا بعداز سال‌های طولانی رنج و تلاش می‌دیدم که در بر پاشنه‌ی اولش می‌چرخد. گویا دعوای ما با جمهوری‌اسلامی این بود که "حق مسعود"! خورده‌شده و آقای خمینی جای او نشسته‌است.

مريم رجوي


حالا بعداز سال‌های طولانی رنج و تلاش می‌دیدم که در بر پاشنه‌ی اولش می‌چرخد. گویا دعوای ما با جمهوری‌اسلامی این بود که "حق مسعود"! خورده‌شده و آقای خمینی جای او نشسته‌است. می‌دیدم که مضمون مبارزه‌ي ما این شده که مسعود را جای آقای خمینی بنشانیم. حال آن‌که برای من و بسیاری از افرادی که آن موقع جدا شدیم، صورت مسئله این نبود که مسعود جای آقای خمینی بنشیند. صورت مسئله این بود که آزادی، عدالت و دموکراسی جایگزین استبداد بی‌عدالتی و بی‌قانونی شود.

این محور عمده‌ي اعتراض من است به همین دلیل هم نوشته خطاب به مسعود رجوی به عنوان "مسئول اول" سازمان شروع می‌شود و نه مسعود رجوی رهبر و ولی فقیه و... به او می‌گویم تو "مسئول اول" سازمان هستی و چون مسئول هستی باید پاسخ‌گو باشی، پاسخ‌گوئی الزام مسئولیت است .

ضرب‌المثلی را برایش بازگو کردم که می‌گوید "همه‌ي راه‌ها به رم ختم می‌شود" چون درگذشته‌های دور، رم مرکز قدرت بود و سزار نیز حاکم رم. حاکمی که با جهت انگشت خود مرگ و زندگی بردگان (نبرد گلادیاتورها) را تعیین می‌کرد. سپس نوشتم در کشور من ایران نیز حالیه به نظرمی‌رسد که همه‌ی راه‌ها به قم ختم می‌شود. زیرا هیچ‌کس "حق" ندارد خلاف نظر، گفته‌و عمل [آیت‌الله] خمینی حرف و نظر و عملی داشته‌باشد، وگرنه حسابش با کرام‌الکاتبین است .

می‌دیدم که مضمون مبارزه‌ي ما این شده که مسعود را جای آقای خمینی بنشانیم. حال آن‌که برای من و بسیاری از افرادی که آن موقع جدا شدیم، صورت مسئله این نبود که مسعود جای آقای خمینی بنشیند. صورت مسئله این بود که آزادی، عدالت و دموکراسی جایگزین استبداد بی‌عدالتی و بی‌قانونی شود.

 زنده‌ياد حنيف‌نژاد بنيان‌گذار سازمان


بعد از تشریح مفصل نمونه‌ها، به رجوی نوشتم که من (سعید) نه می‌خواهم که همه‌ي راه‌ها به رم، به قم، به تهران و یا به بغداد ختم شود. و از این‌روست  که  اعتراض می‌کنم. به رجوی نوشتم که تو داری پا جا پای [آیت‌الله] خمینی می‌گذاری تو داری پا جاي پای استالین می‌گذاري. کوره راه‌هائی را که آن‌ها رفتند و شکست خوردند، ما باید این‌بار تحت رهبری تو برویم. اضافه کردم که کوره راه‌های تاریخ و بن‌بست‌آفرین را که  به دروغ شاه‌راه نجات و رستگاری و پیشرفت خطاب کرده‌بودند تو تا کجا و تا کی لجوجانه می‌خواهی ادامه دهی؟

به یاد رجوی آوردم که اوخود درجائی نوشته‌است "ما انسانیم و باید خود را بسازیم. هم‌چنان که فرد من و شما را هیچ‌کس غیر از خودمان نمی‌تواند آزاد کند" از اوپرسیدم آیا هنوزهم بر این گفته‌ي خود باور دارد؟ این‌که هیچ‌کس نمی‌تواند دیگری را آزاد کند شامل خود او هست؟ و اگر این‌طور است هاله‌ي نورانی دورسر او برای چیست؟ از او پرسیدم این نوشته‌ي تو مصداق خود تو هم هست؟ یعنی آن‌چه‌را که نوشته‌ای در مورد خودت هم صادق است؟ از او پرسیدم؛ آیا قبول داری که تو انسان هستی و خطاکار و نه نیمه‌خدا و غیر قابل خطا!! اگر قبول داری چند انتقاد جدی از خود را مطرح کن.

اولین و آخرین باری که مسعود رجوی از خود انتقاد کرد.

می‌دانیم که مسعود رجوی در طول حیات سیاسی خود تا هم اکنون که من با شما صحبت می‌کنم تنها و تنها یک‌بار رسماً و علناً از خود انتقاد کرده‌است. آن هم  بعد از ضربه‌ي شهریور1350در زندان، درحالی که بنیان‌گذاران و رهبران اولیه‌ي سازمان هنوز زنده بودند. مضمون این انتقاد از خود که رجوی بعدها مانع انعکاس گسترده‌ي آن شد این بود که وی صراحتاً اذعان می‌کند که دارای گرایشات رهبری طلبانه و موضع‌ طلبانه‌ي بسیار قوی است. بعدها که رهبران و بنیان‌گذاران سازمان اعدام و مسعود رجوی رهبر بلامنازع سازمان شد، آن انتقاد از خود به فراموشی سپرده شد. از آن پس تا هم‌اکنون نیز آقای رجوی هیچ‌گاه به طور رسمی  از رفتار و عملکردش چه فردی و چه تشکیلاتی هیچ انتقاد از خودی نکرده‌است.

درنامه به رجوی آمده‌است، من در جریان انقلاب ایدئولوژیک به پای‌بوس تو آمدم و این خطای من بود. اضافه کردم، امّا من این حق را دارم که هر وقت  بخواهم به اصطلاح بیعتی را که با تو کردم پس بگیرم. بنابراین برخلاف نان به نرخ روزخورها و فرصت¬طلب‌هائی که از تو ستایش می‌کنند تا تو جایگاه آ‌ن‌ها را همان‌طور که هست نگهداری، من چون تو را مسئول وپاسخ‌گو می‌دانم؛ انتقادها و ایرادهائی را که به تو دارم می‌گویم و می‌نویسم.
توخود دانی و پاسخ‌هایت...

شرايط نگارش بیانیه

قبل از ذکر سایر محورهای بیانیه، گفتن این موضوع که بیانیه در چه فضایی نوشته شد ضروری است. سال 1367، اوج اقتدارتشکیلاتی،  سیاسی و  نظامی مجاهدین است، مجاهدین انقلاب ایدئولوژیک کرده یعنی که یک‌‌دست شدند. در داخل کشور مشکلات جمهوری‌اسلامی سر باز کرده. درحالی که مجاهدین در ظاهر رو به رشد و پیشرفت ظاهری هستند. بنابراین کار ساده و آسانی نبود که کسی بتواند، مسعود رجوی را، که آن‌موقع به مقام نیمه‌خدایی رسیده‌، با صراحت مورد خطاب سئوال و عتاب قراردهد.

سال 1367، اوج اقتدارتشکیلاتی،  سیاسی و  نظامی مجاهدین است، مجاهدین انقلاب ایدئولوژیک کرده یعنی که یک‌‌دست شدند. در داخل کشور مشکلات جمهوری‌اسلامی سر باز کرده. درحالی که مجاهدین در ظاهر رو به رشد و پیشرفت ظاهری هستند. بنابراین کار ساده و آسانی نبود که کسی بتواند، مسعود رجوی را، که آن‌موقع به مقام نیمه‌خدایی رسیده‌، با صراحت مورد خطاب سئوال و عتاب قراردهد.

 مريم رجوي


در قسمتی از  بیانیه آمده‌است: «از آن‌جا‌که نمی‌خواهم بزرگی آسمان را تنها به همان اندازه که از دهانه‌ي چاه مشاهده می‌کنیم بدانیم (یعنی برعکس ادعای تو  ما در عمق چاه هستیم) و از آن‌جا‌که نمی‌خواهم از همسایگان و تجربیاتشان (همسایه شمالی) فقط آواز خروس‌ها و یا عوعوی سگ‌های آن‌ها را بشنویم و ازآن‌جا ‌که نمی‌خواهم سرنوشت ما، یعنی سازمان و انقلاب، به سرنوشت انقلاب‌های شکست خورده بینجامد و پیش از آن‌که ما از تجربیات دیگران بیاموزیم تنها به تجربه‌ای دیگر در تاریخ بدل شویم (سرنوشت شوروی) و بالاخره از آن‌جا‌که نمی‌خواهم همه‌ي راه‌ها تنها به رم یا به قم، به تهران و یا به هر جای دیگر ختم شود این مطالب را برایت می‌نویسم باشد تا مصداق گفته‌ي آن فیلسوف نگردیم که گفت: «اگر به سخنان هر دو طرف گوش فرا دهی دنیا بر روی تو روشن خواهد‌شد ولی هرگاه فقط به گفته‌های یک طرف و در این‌جا طرف اصلی خودت هستی توجه کنی آن‌وقت در جهل و تاریکی ابدی خواهی‌ماند» .من به این ترتیب انگیزه‌ي خود را برای نوشتن این نامه مطرح کردم و این‌که انگیزه‌ي من با همه‌ي تندی‌ها و تیزی‌ها نوشته این‌است که  نمی‌خواهم حاصل تلاش و رنج و کوشش  هزاران انسان ‌که طی این سال‌ها مبارزه کردند، و این سازمان را به وجودآوردند ومیراث آن‌ها حالا در دست تو است ازبین برود.

البته  من می‌دانستم که آقای رجوی دیگر مرحله‌ي معرفت و شناخت را پشت سر گذاشته، مشکل او مشکل دانستن و ندانستن نبود مشکل او "قدرت" و تلاش برای کسب قدرت به هر بها و به هر شیوه‌ای بود، به همین دلیل هم اضافه کردم «تردید دارم که مشکل تو در حال حاضر تضاد علم و جهل یعنی دانستن و ندانستن باشد. اما از من گفتن، حال تو خود دانی و مسئولیت‌ها و پاسخ‌هایت...»
این بود مقدمه‌ی نامه به رجوی

هدف از مبارزه: تحقق آزادی وعدالت اجتماعی  یا "ولی‌فقیه شدن رجوی"
سایر موضوعات به این ترتیب است:

1- آیا هدف از مبارزه‌ی ما طی این سال‌ها تحقق آزادی و عدالت اجتماعی بوده است یا امام وولی فقیه شدن مسعودرجوی؟

2- آیا تو خود را انسان وزمینی می‌دانی یا از تباراولیاء و انبیاء؟ اگر انسان خطاب می‌شوی و انسان هستی بگو، این همه پاي‌بوسی‌ها این همه دعا و زیارت‌نامه و قرآن به سرگذاشتن‌ها در شب‌های احیاء و هم‌چون امامان و پیغمبران نام تو را بر زبان آوردن، آن همه در گوش بچه‌های تازه به دنیا آمده نام تو را خواندن برای چه بوده‌است؟

3- گوئی به 30 سال پیش (باتوجه به تاریخ نامه 1367) رجعت کردیم. 30سال مقصود قبل از تأسیس سازمان بود. زیرا یکی از ویژگی‌های سازمان این بود که از مذهب سنتی و آداب و رسوم آن دوری می‌جست. از جمله معتقد بودیم که دين و تفسیر آن در انحصار احبار و رهبان نیست. دین برای انسان است و نه انسان برای دین. براین باور بودیم که دین وسیله‌ی بهتر زیستن انسان‌هاست نه بندگی آن‌ها در مقابل انسان‌های دیگر. مسعود رجوی که این آموزه‌ها را بسیار خوب می‌دانست و از همین سازمان می‌آید، بعد از گذشت سی‌سال دوباره دین و ایدئولوژی را وسیله‌ي ستایش خود کرده‌است.

4- ما در آن سال‌ها اعتراض می‌کردیم به دست‌بوسی آیت‌الله‌ها رفتن، ازجمله  دست‌بوسی آیت‌الله خمینی را بد می‌دانستیم، می‌گفتیم انسان در مقابل هیچ انسان دیگری خم نمی‌شود و سر خم نمی‌کند.
حال می‌بینیم سازمانی که با اندیشه‌ها و انگیزه‌هائی این‌چنین تشکیل شد  و درست به همین دلیل بود که توانست جوان‌های بسیاری  نظیر خود من را جذب کند کارش به جائی رسیده‌است که افراد آن به پابوس "رهبر" می‌روند. و پابوسی مسعود و مریم از علائم و استانداردهای اعتقادی افراد شده‌است . و این "رجعت" و "ارتجاع" در اندیشه و عمل سازمان مجاهدین تحت رهبری مسعود رجوی است.

واکنش مسعود رجوی نسبت به بیانیه‌ي جدائی

 

مهری:

 آقای شاهسوندی وقتی شما نامه اعتراضی خود را ارسال کردید واکنش سازمان چگونه بود؟

شاهسوندی:

 واکنش خیلی سریع بود. به‌حدی که خودم هم انتظار نداشتم.

مهری:

 چه کسی واکنش نشان داد؟ مسعود رجوی؟

شاهسوندی:

 بله. بیانیه را در5خرداد1367 در پاریس تحویل حسین مهدوی دادم. او 48 ساعت بعد زنگ زد و گفت نامه‌ای از مسعود داری.  من به اوور رفتم. مهدوی ابتدا از کشوی میزش  بخش‌نامه‌ای درآورد. به من داد تا بخوانم. بخش‌نامه از طرف مسعود صادر شده‌بود. به این مضمون که از خواهران و برادران خواسته می‌شود که از اقداماتی نظیر دست بوسی و پابوسی ما (مسعود و مریم) خودداری کنند. و به دیده‌بوسی اکتفا کنند. این درواقع پاسخی بود به اعتراضی که برای وی نوشته‌بودم. حسین مهدوی سپس جوابیه‌ي رجوی را که به‌صورت دست‌نویس در12صفحه تنظیم شده‌بود به من تحویل داد. 

 

مهری:

 به خط خودشان است.

شاهسوندی:

 به احتمال زیاد بله، یا ایشان تقریر کردند و منشی‌شان نوشته.

مهری:

شما این همه سال با ایشان بودید خط ایشان را نمی‌شناسید؟

شاهسوندی:

 به‌نظرم خط خود رجوی است اما با احتیاط حرف می‌زنم تا فردا بهانه نیاورند که خط رجوی نیست.
پاسخ عجولانه‌ي رجوی تلاشی است برای جلوگیری از علنی شدن بیانیه‌ي من.  رجوی پاسخ‌خود را  این‌گونه شروع می‌كند:

«پیام زیر را در پاسخ به نامه‌ی سعید شاهسوندی بدهید حسین مهدوی به او برساند.» پاسخ روی کاغذهای سازمانی در 8 صفحه و12ماده تنظیم شده‌است. من تمامی صفحات نامه‌ي ایشان را در جلد اول خاطراتی که نوشته‌ام عیناً کلیشه کردم.

ماجرای محاکمه علی زرکش یکی از مهم‌ترین محورهای نامه‌ای است که من برای رجوی نوشتم. غیر از این‌که به صدور حکم اعدام اعتراض کردم  و گفتم که اساساً تمامی مشکلات من هم از آن‌جا شروع شده‌است به این مسئله هم اشاره کردم که یک سال تمام شما ماجرای محاکمه‌ي او را از اعضای مرکزیت و معاونین مرکزیت مخفی نگاه‌داشتید.

 علي زركش


رجوی در پاسخ می‌نویسد: «نامه‌ات رسید، بسیار کار خوبی کردی که آن‌چه را در دل داشتی به من نوشتی.»

افشای محاکمه‌ي علی زرکش برای اولین بار

5- با تاکید می‌توان گفت که تا آن زمان رجوی چنین نامه‌ای از درون و حتی بیرون سازمان دریافت نکرده‌بود. در این نامه است که برای اولین بار از ماجرای محاکمه‌ي علی زرکش و صدور حکم اعدام برای او پرده برداشته می‌شود. سال‌هائی که هنوز شورائی‌ها از جمله هزارخانی و کسانی مثل مرحوم محمدحسین حبیبی خائیزی که از قضا با من هم روابطی داشت اصلاً برایشان باورکردنی نبود که جانشین آقای رجوی چند ماه بعد از انقلاب ایدئولوژیک محاکمه و به اعدام محکوم شده‌باشد.

برای تقریب به ذهن ماجرای اختلاف آیت‌الله خمینی و آیت الله منتظری را تصور کنید. که آقای منتظری نه تنها ازمقام جانشینی و قائم مقامی عزل شده،  بلکه درجلسه‌ای مخفیانه محاکمه کردند و به اعدام هم  محکوم شده‌باشد. بعد بر ایشان منت گذاشه و بگویند حکم شما را اجرا نمی‌کنیم و شما به حبس ابد محکوم می‌شوید. و مهم‌تر از همه این‌که تا سطح وزیر و وکیل هم هیچ‌کس از ماجرا خبر نداشته باشد. فقط تعداد معدودی از این ماجرا خبر داشته‌باشند. این یک بمب ساعتی است که هر لحظه می‌تواند منفجر شود.

ماجرای محاکمه علی زرکش یکی از مهم‌ترین محورهای نامه‌ای است که من برای رجوی نوشتم. غیر از این‌که به صدور حکم اعدام اعتراض کردم  و گفتم که اساساً تمامی مشکلات من هم از آن‌جا شروع شده‌است به این مسئله هم اشاره کردم که یک سال تمام شما ماجرای محاکمه‌ي او را از اعضای مرکزیت و معاونین مرکزیت مخفی نگاه‌داشتید. بر رهبر سازمانی که حادثه‌‌ای به این مهمی را یک سال تمام از کادرها و مسئولان درجه‌ي اول خود مخفی می‌کند بعد هم به صورت دست و پا شکسته خبر می‌دهد، هیچ نامی شایسته تر از دیکتاتور و مستبد نیست.

برای تقریب به ذهن ماجرای اختلاف آیت‌الله خمینی و آیت‌الله منتظری را تصور کنید. که آقای منتظری نه تنها ازمقام جانشینی و قائم مقامی عزل شده،  بلکه درجلسه‌ای مخفیانه محاکمه کردند و به اعدام هم  محکوم شده‌باشد. بعد بر ایشان منت گذاشه و بگویند حکم شما را اجرا نمی‌کنیم و شما به حبس ابد محکوم می‌شوید.

 آيت‌الله حسينعلي منتظري


این نشان اوج استبداد و مخفی‌کاری و روابط غیردموکراتیک است. خوب می‌توانستید بگوئید شرایط مبارزه سخت بود و این فرد نکشیده‌است. اما مخفی‌کاری بر سرمحاکمه‌ي کسی  که تو خود با دستان خود او را بالا‌کشیدی و او را روز به روز مقام دادی و گفتی در انقلاب ایدئولوژیک این علی زرکش بود که این ایده را داد و او بود که ما را تشویق کرد یعنی من و مریم را تشویق کرد برای انجام امر خطیر انقلاب ایدئولوژیک! یک دفعه امروز به فردا که این فرد نمی‌تواند "خائن" از آب در آید! آن هم خائن‌ی که حکم اعدام در موردش صادر شود. آن محاکمه به نظر من جز یک دعوای قدرت که تو تحمل آن رانداری نبود.

6- انتشار بیانیه با توجه به شکل و به‌خصوص محتوای آن و نیز سابقه‌ي طولانی و شناخته شده‌گی من در سازمان می‌توانست برای او گران تمام شود. بنابر این او در سراسر نامه با یک دست پس می‌زند و با دست دیگر پیش می‌کشد. تمام تلاش او مصروف این است که مانع انتشار بیرونی نامه شود.

و اگر بتواند من را به بغداد بکشاند و در آن‌جا روی من تأثیر بگذارد.

تنبیه سازمانی و تبعیدگاه‌ها

7- اجازه می‌خواهم به موضوعی دیگر ازبیانیه‌ي جدائی اشاره کنم. ما همیشه در سازمان می‌گفتیم که انتقاد و انتقاد از خود وسیله‌ي شاداب و زنده نگه‌داشتن تشکیلات است. خطاب به رجوی آمده‌است: «من معتقدم کادرهای پائین باید بتوانند بدون ترس و لرز و بدون این‌که صدبار در ذهن خودشان برای گفتن یا نگفتن مطلبی دست و پنجه نرم کنند و با خودشان مبارزه کنند بدون این‌که مجبور شوند ابتدا کلی تعریف و ستایش نثار کنند تا بتوانند دو کلمه انتقاد کنند. بدون این‌که بعد از انتقاد مورد حمله و سرکوب و لجن‌مالی قرار بگیرند باید بتوانند انتقادها و ایرادهاي خود را بگویند، بدون ترس از این‌که بعد از بیان انتقادات تنزل‌ رده و مقام پیدا نکنند» در گذشته این رسم و سنت سازمانی بود و من شخصا این مطالب را به دیگران آموزش داده‌ام.

اما اکنون این رسم عوض شده‌ به گونه‌ای که افرادی که انتقاد می‌کردند بلافاصله موقعیت  تشکیلاتی آن‌ها تغییر می‌کند.  به گونه‌ای که در خود سازمان هم تبعید‌گاه منطقه خوش آب و هوا و بد آب و هوا درست شده‌است. آشپزخانه، تلفن‌خانه، تعمیرگاه، قسمت کارهای اجرائی و از همه فاجعه‌بارتر مدرسه و کودکستان حکم تبعیدگاه و محل‌های تنبیهی پیدا کرده‌بود. مثلا اگر کسی در قسمت تحریریه‌ي نشریه و یا رادیو اعتراض و انتقادی می‌کرد فوراً  او را به قسمت آشپزخانه می‌فرستادند تا کمی حالش جا بیاید.  این کار در بطن خود نوعی توهین به افراد آشپزخانه نیز بود.

گفتم فاجعه‌بارتر تبیه افراد خاطی و فرستادن آن‌ها به مدرسه‌ي سازمان برای سرپرستی کودکان بود. و این بیشتر از همه مرا رنج می‌داد. یادم هست خانمی مسئله¬دار شده‌ و اعتراض کرده‌بود. او را به قسمت مدرسه منتقل کردند. رفت آن‌جا و دید مدیره‌ي مدرسه‌ مملو ازعقده است. رفتارش با کودکان بسیار خشن و غیر دلسوزانه است. با او صحبت می‌کند. این مدیره که ازدواج نکرده یا ازدواج کرده و صاحب فرزند نمی‌شد (فراموشی از من است) علناً می‌گوید من از بچه‌ها  و صدای آن‌ها بدم می‌آید!! و او شده‌بود مدیره‌ي مدرسه‌ی  بچه‌های افراد سازمان مجاهدین خلق ایران!

تنبیه افراد و تنزل جایگاه تشکیلاتی آن‌ها و انجام کارهای سخت  باعث تحقیر فرد مورد نظر می‌شد. یا درخود می‌شکست یا فرصت‌طلبانه تظاهر به همسويی و هماهنگی می‌کرد ناصادقانه و از روی تظاهر از خود انتقاد می‌کرد تا جایگاه اولیه‌ي خود را دوباره به‌دست آورد. و البته بعد از آن نیزمواظب باشد  تا دست از پا خطا نکند. رهبری سازمان نیز همین را می‌خواست. چنین روشی گرچه ظاهر و پایان خوشی دارد اما سازمان، هر سازمان و  حکومتی را از درون می‌پوساند و تهی می‌کند. تجربه‌ي وفاداری ریاکارانه (گاه از سر ترس و گاه به طمع مال و مقام) در شوروی و اقمار آن جلوی چشم من بود.

حسین مُهری:

 خواهش می‌کنم جمله‌ی آخرتان را بفرمائید چون وقتمان رو به پایان است.

شاهسوندی:

 بله، سال‌های بعد تبعیدگاه سازمان نه آشپزخانه، نه مدرسه و نه تعمیرگاه بلکه بازداشت‌گاه‌هائی تحت عنوان "مهمان‌سرا" و در مقطعی دیگر اردوگاه پناهندگان رمادی عراق است.

در نامه به رجوی به آن موارد هم  اشاره شده که می‌ماند برای گفت‌وگوی آینده.

متن کامل نامه‌های نوشته شده به رجوی از جمله بیانیه‌ي جدائی و نیز پاسخ رجوی به‌ زودی در همین سایت قسمت "نوشته‌ها" درج خواهد شد.

منبع: www.shahsawandi.com

 

 مطالبی دیگر در ارتباط با سعید شاهسوندی:

ــ مصاحبه های سعید شاهسوندی با رادیو صدای ایران قسمت سوم و چهارم

ــ مصاحبه های سعید شاهسوندی با رادیو صدای ایران  قسمت دوم

ــ مصاحبه های سعید شاهسوندی با رادیو صدای ایران ـ قسمت اول

ــ فرزندان شکست ...

ــ مصاحبه سعید شاهسوندی با نشریه چشم انداز ـ بخش اول

ــ متن کامل نامه رجوی به مهندس مهدی بازرگان

ــ تبریک سایت ایران قلم به مناسبت افتتاح سایت آقای سعید شاهسوندی

 

سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد