متن سلسله مصاحبه های سعید شاهسوندی
با
حسین مهری
(راديو
صدای ايران ـ آمریکا)
قسمت
138
انتخاب طرح و نام از سایت ایران قلم می باشد
05.12.2007
سعید شاهسوندی
چهرهها و گفتهها،
متن مصاحبهي شمارهي 139
تاریخ گفتوگو: جمعه 09 / آذرماه/1386
برابر با 2007/نوامبر/30
محورهای
این گفتوگو:
1- پرواز به عراق محصول یک شکست و سرآغاز شکستی دیگر
2- پیشبینی چاه ویل بغداد از طرف سعید، قبل از عملیات فروغ
3- انزوای مفرط سیاسی-اجتماعی سازمان حتی در خارج از کشور
4- بساط خلیفهگری در بیابانهای بغداد، تحت عنوان دروغین "جوار خاکمیهن"
5- نقد سیاستهای تبلیغاتی سازمان
6- اشرافیت انقلابی و ماجرای چندینهزار قاب عکس رجوی
7- اخلاق شکافی و طنز تلخ آن
8- پیشبینی شکست در بیانیهي سعید خطاب به رجوی
9- هدیهي کتاب "مکتب دیکتاتورها" به رجوی
حسین
مُهری: آقای شاهسوندي صبح شما به خير
سعید
شاهسوندی: سلام. شب و روز شما و همهي دوستان عزيز به خير و شادي
مُهری:
آقاي شاهسوندي شما اعتراض ميكنيد؟
شاهسوندی:
به؟
حسین
مُهری: به آزاد كردن كاظم دارابي؟
شاهسوندی:
سوال سختي ميكنيد. اگر در چارچوب زد و بندها و معاملات است به نظر من
اعتراض تاثير خواهد داشت.
حسین
مُهری: خيلي ديپلمات هستيد، نه؟
شاهسوندی:
ببینید! روشناست كسي كه آدم كشته بايد به مجازات برسد. این را هم میدانید
که در اروپا مجازات اعدام وجود ندارد. شخصاً نیز با مجازات اعدام مخالف
بوده و هستم. اين شامل قاتلين و جنايتكاران هم ميشود.
اما دربارهي
دكتر صادق شرافكندي(کاک سعید) من ایشان را از نزديك ميشناختم. ما با هم
مسافرتهائي هم رفتيم. تمام مدتی که گروه موسس رادیو مجاهد، میهمان دفتر
سیاسی حزب دمکرات کردستان ایران در ارتفاعات زمزیران بود، روزانه با ایشان
تماس داشتم. انسانی بود فرهیخته و آزادمنش و من شخصاً به ایشان علاقمند
بوده و برایشان احترام خاصی قائل بودم. خبر ترور ايشان براي من هم بسیار
دردناک و تکاندهنده بود. و طبیعی است که عاملین و آمرین اين جنایت فجیع را
سزاوار مجازات ميدانم.
البته مفهوم
حبس ابد در كشورهاي اروپايي به مفهوم حبس تا آخر عمر نيست. به گمانم حداقل
15سال باید بگذرد. پس از آن با توجه به رفتار زندانی و نیز نظ رمقامات
قضائی امکان آزادی وجود دارد. البته امکان آزادی. ممکن است این بررسی چندین
دفعه به نتیجه نرسد. چنین وضعیتی در مورد افراد گروه موسوم به
بادرماينهوف(فراکسیون ارتش سرخR. A. F)
نیز وجود داشت. من البته دقیقاً نميدانم کاظم دارابی چند سال در زندان
بودهاست و آيا مقررات قانونی شامل وی میشود یا بخشی از یک معامله است.
حسین
مهری: هفتهي پيش در مورد مسالهدار شدن شما پرسش كردم، گفتيد در پاريس
بیانیهای تنظیم كرديد و براي آقاي رجوي به بغداد فرستاديد. هفتهي پیش به
چند محور اين بيانيه اشاره كرديد. بيانيه، محورهاي ديگري هم دارد ازجمله؛
نوشتهاید «پرواز آقاي رجوي به عراق محصول يك شكست و سرآغاز شكستي ديگر
است. » مقصودتان از اينكه اين سرآغاز شكستي ديگراست، چیست؟ آنزمان كه
هنوز وضعیت آقای رجوی اینگونه نبود؟
سعید
شاهسوندی: ازقضا ارزش نوشته در اين است كه در سال 1367 (برابر1988میلادی) و
قبل از عمليات موسوم به فروغ جاویدان نوشته شدهاست.
پرواز به
عراق محصول یک شکست بود. زیرا خط مبارزهي مسلحانه از قبل محکوم به شکست
بود.
درمورد محکوم به شکست بودن این خط، هم من و هم دیگران از جریانهای مختلف
سیاسی بسیار گفته و نوشتهایم. فقدان شرايط عینی و ذهنی، تفاوتهای ماهوی و
طبقاتی حکومت شاه و جمهوری اسلامی، عدم توجه به نقش مذهب و بهویژه نقش
آیتالله خمینی در میان مردم، عدم درک روشن از تعادل قوای موجود و فقدان
پایگاه اجتماعی متناسب، ماجراجوئی، ارادهگرائی(ولونتاریسم) تلاش برای
جایگزینی نقش سازمان بهجای تودههای مردم. غافلگیرکردن تمامی گروههای
سیاسی دیگر و به دم تیغ فرستادن آنها و موارد بسیار دیگر تنها سرخطهای
اشتباه استراتژیک رجوی در ورود به مبارزهي مسلحانه است.
فقدان شرايط عینی و ذهنی، تفاوتهای ماهوی و طبقاتی حکومت شاه
و جمهوری اسلامی، عدم توجه به نقش مذهب و بهویژه نقش آیتالله
خمینی در میان مردم، عدم درک روشن از تعادل قوای موجود و فقدان
پایگاه اجتماعی متناسب، ماجراجوئی، ارادهگرائی(ولونتاریسم)
تلاش برای جایگزینی نقش سازمان بهجای تودههای مردم.
غافلگیرکردن تمامی گروههای سیاسی دیگر و به دم تیغ فرستادن
آنها و موارد بسیار دیگر تنها سرخطهای اشتباه استراتژیک رجوی
در ورود به مبارزهي مسلحانه است.
رجوی خودزودتر از هرکس دیگر ، به جواب ندادن خط پیبرد و دو
هفته بعد از آغاز درگیریهای مسلحانه (حوالی نیمه تیرماه1360)
شخصاً تصمیم به خروج از کشور گرفت. |
|
برای اطلاعات
بیشترمیتوان به مصاحبه های این جانب بامهندس لطف الله میثمی درنشریه چشم
انداز ایران که در همین سایت آمده است مراجعه کرد.
رجوی خودزودتر از هرکس دیگر به جواب ندادن خط پیبرد و دو هفته بعد از
آغاز درگیریهای مسلحانه (نیمه تیرماه1360) شخصاً تصمیم به خروج از کشور
گرفت.
رفتن به
عراق و سرآغاز شکست دیگر
تصمیم به عراق رفتن ازمدتها پیش در ذهن رجوی وجودداشت. ملاقات با طارق
عزیز و روابط قبل از آن، گواه این مدعا است.
برای رفتن به عراق موانعی بر سر راه رجوی وجود داشت. مهمترین آن مخالفت
جدی شخص بنیصدر بود. با کنار رفتن بنیصدر و بعد هم جدائی از فیروزه (دختر
بنیصدر و همسر دوم رجوی) که تهدید کردهبود در صورت رفتن به عراق اطلاعیه
خواهدداد و رجوی را "خائن به مردم ایران" خواهد خواند، راه برای رفتن به
عراق هموار شد. باجدائی قاسملو که مدعی و رقیب بود و شماری از شورائیهای
مستقل نظیر خانبابا تهرانی؛ شورای ملی مقاومت شیر بی یال و کوپال و
اشکمیشد در خدمت شخص رجوی.
در سازمان هم
بعد از انقلاب ایدئولوژیک و محاکمهي علی زرکش و حذف هرگونه صدای معترض و
مخالف، رجوی به مقام"امامت "، "رهبری خاص الخاص" و "رهبرعقیدتی" رسید.
درِ بازِ سبزِ حکومت صدامحسین نیز پیش از این از طریق طارقعزیز نمایان
شدهبود. و چه باغ سبزی! با دنیائی امکانات بیدردسر! بدون حضور مزاحم و
رقیب!
رفتن رجوی به عراق تكرار اشتباه چند سال پيش او، یعنی پرواز
تاریخساز اول(خروج و یا فرار از ایران) و دست به دامان
كشورهاي خارجي شدن، بود. ولي اشتباهی بسیار بزرگتر و مهلکتر.
فرورفتن، آنهم با سر به عمق چاه ویل حکومت استبدادی صدام، بسا
هولناکتر و بدنامتر بود. حکومتی که با مردم ایران در جنگ
بود. موشکها و بمبهایش خانههای مردم بیگناه و بیپناه را
هدف قرار میداد و دشمنی شووینستی شخص صدام با ایران و ایرانی
شهرهي آفاق بود. |
|
دریک کلام:
فقدان روابط دموكراتيك درون شورا و درون سازمان، کوتولههای سیاسی و بله
قربانگوهای حقیر همه و همه دست به سینه در خدمت جاهطلبی و قدرتپرستی
بیپایان رجوی درآمدند.
رجوی با يك محاسبه سادهي دو دو تا چهارتائي با خود میگوید: با انقلاب
ايدئولوژيک سازمان را يكدست و اختلافات داخلي را از بين برديم. شورائيهاي
مزاحم و دست و پاگير هم که نیستند.
حکومت صدام هم چندین حسن دارد:
- اول آنکه دست و پاگیریهای بوروکراتیک!!ولیبرالیستی!! دولتهای بورژوائی
اروپائی را ندارد.
- دوم آنکه ضدامپریالیزم است که ما هم هستیم.
- سوم آنکه ضدصهیونیزم است که ما هم هستیم.
- چهارم آنکه در حال جنگ بارژیم خمینی است که ما هم هستیم. (او اشغال خاک
ایران و توسعهطلبی صدام را جنگ با رژیم مینامید).
- پنجم و از همه مهمتر آنکه در چشمانداز،و به این زودیها پایانی برای
جنگ متصور نیست.
بنابراین پيش به سوي عراق و امکانات صدامحسین.
میرویم بغداد و میگوئیم "جوار خاک میهن"
به همه هم خواهیمگفت تا تهران راهی نماندهاست.
رفتن رجوی به عراق تكرار اشتباه چند سال پيش او، یعنی پرواز تاریخساز
اول(خروج و یا فرار از ایران) و دست به دامان كشورهاي خارجي شدن، بود.
اشتباهی اما بسیار بزرگتر و مهلکتر. فرورفتن، آنهم با سر به عمق چاه
ویل حکومت استبدادی صدام، بسا هولناکتر و بدنامتر بود. حکومتی که
با مردم ایران در جنگ بود. موشکها و بمبهایش خانههای مردم بیگناه و
بیپناه را هدف قرار میداد و دشمنی شووینستی شخص صدام با ایران و ایرانی
شهرهي آفاق بود.
ازاینرو برای او نوشتم:
"چنین بهنظرمیرسد که وظیفهي ما، همهگی ما، ایناست که مدام برای تو
هورا بکشیم و کف بزنیم. و متقابلا وظیفهي تو هم انجام اقدامات شِگفت،
شگرف، تحسین برانگیز و بهطور خلاصه و فشرده و خودمانی"تاریخسازی"
بودهاست.
شاید به این خاطر که ما بیکار نباشیم!!واقعاً شوخی نمیکنم. و این نمونهای
از همان ماجرای کمدی- تراژیکی است که پیش از این نام بردم.هر کار تو
"تاریخسازانه" است. به چپ میروی تاریخ ساخته میشود. پشیمان میشوی به
راست میروی بازهم تاریخسازانه است.
سازمان و در راس آن شخص تو از دامنزدن به امیدهای واهی در
بیرون و حتی در درون سازمان چه هدفی را دنبال میکند؟ فردا
وقتی که این امیدهای توخالی در برخورد با واقعیتها ترکید،
مسئولش کیست؟ باید از هماکنون دنبال علی زرکش دیگری ب
اشید! |
|
به جلو
میروی تاریخ ساخته میشود، بازمیگردی همینطور.اصلاً نه به چپ، نه به
راست، نه به جلو، و نه به عقب برمیگردی باز هم در آن حکمتی است که عقل
کوچک و زمینی ما نمیفهمد و باید سالها صبر کنیم تا شاید بفهمیم و این هم
خود تاریخسازانه است ...شوخی نمیکنم. حقیقت تلخ است... کافی است
طی اینسالها، نگاهی به مطالبی که در بارهي تو نوشتهشده، انداخته شود تا
موضوع به وضوح و روشنی حیرتآوری دیدهشود......
در ادامهي همین موضوع به رجوی نوشتم: «پرواز محصول بعضی "تاریخ"ها منجمله
"تاریخ" معامله و زد و بند حکومت فرانسه با رژیم[آیتالله] خمینی بود
که"تاریخساز" نبود.»
و در رابطه با چشمانداز دروغین پیروزی قریب الوقوع بعد از رفتن به
عراق، اضافه کردم:
"سازمان و در راس آن شخص تو از دامنزدن به امیدهای واهی در بیرون و حتی در
درون سازمان چه هدفی را دنبال میکند؟ فردا وقتی که این امیدهای توخالی در
برخورد با واقعیتها ترکید، مسئولش کیست؟ باید از هماکنون دنبال علی زرکش
دیگری باشید!"
هدف وسیله را توجیه نمی کند.وسیله باید از جنس هدف باشد.
مساله این است که در مبارزه اتخاذ هر شيوه و روشي مجاز نیست. روش وشیوه
های مبارزهای، كه باهدف كسب آزادي و دموكراسي و حقوق اساسي مردم صورت
ميگيرد بايد در چارچوب همان ارزشها باشد.
حکومتی كه در جنگ با مردم ايران است و موشكهايش بر سر مردم ايران ميبارد،
رژیمی كه مردم خودش رابمباران شيميائي میکند، حكومتي كه مردم خودش را
دربند كرده، اگر ما دموکرات و آزادیخواه باشیم، نميتواند متحد طبيعي ما
باشد. چنین رژیمی زمانی میتواند متحد طبیعی ما باشد که ما هم از جنس او
باشیم. اين مسالهای بود که من نسبت به آن احساس خطر ميكردم.
مساله این است که در مبارزه اتخاذ هر شيوه و روشي مجاز
نیست.روش وشیوه های مبارزهای، كه باهدف كسب آزادي و دموكراسي
و حقوق اساسي مردم صورت ميگيرد بايد در چارچوب همان ارزشها
باشد. . حکومتی كه در جنگ با مردم ايران است و موشكهايش بر سر
مردم ايران ميبارد، رژیمی كه مردم خودش رابمباران شيميائي
میکند، حكومتي كه مردم خودش را دربند كرده، اگر ما دموکرات و
آزادیخواه باشیم، نميتواند متحد طبيعي ما باشد. چنین رژیمی
زمانی میتواند متحد طبیعی ما باشد که ما هم از جنس او باشیم.
اين مسالهای بود که من نسبت به آن احساس خطر ميكردم.
|
|
در ذیل همین
عنوان، برای رجوی نوشتم(درسال1367):
"محدودیتهای امروز محصول شرايط پیش از خود یعنی دیروز است و فردا آنچه را
که امروز میکاریم درو خواهیمکرد. با نادیده گرفتن تنگناها، با دسته گل
دادنهای مکرر به خود و هورا کشیدنهای آنچنانی شاید بهتوان روزمره
مسائلی را به اصطلاح حل کرد. اما فردا چه درو خواهیمکرد.
نمیدانم.............
اما اگر در روشنائی ناشی از فضا و روابط دموکراتیک مسائل تحلیل و بررسی شود
میتوان امیدوار بود که چند سال و یا چند ماه دیگر به علاءالدین و چراغ
جادویش احتیاج نداریم که شب تا صبح در بیابان خشک و لمیزرع برای ماا
کاخهای سر بهفلک کشیدهي آمال و آرزو بسازد و روز بعد تمامی آنچه را که
ساخته یک دفعه دود کند و به هوا ببرد تا کاخی دیگر در مکانی دیگر بسازد و
همینطور الی آخر. . ."
اکنون ،نمیدانم بگویم خوشبختانه یا متاسفانه، ولی بههرحال پیشبینی من
در مورد سازمان درست از آب درآمد. گرچه به نظر میرسد آقای رجوی را،
علیرغم ادعای تاریخسازی، قصد پند گرفتن از "تاریخ" نیست. زیرا حالیه تلاش
میکند به طناب نیروهای آمریکايی آویزان شود.
نمیدانم بگویم خوشبختانه یا متاسفانه، ولی بههرحال پیشبینی
من در مورد سازمان درست از آب درآمد. گرچه به نظر میرسد آقای
رجوی را، علیرغم ادعای" تاریخسازی"، قصد پند گرفتن از
"تاریخ" نیست. زیرا حالیه تلاش میکند به طناب نیروهای
آمریکائی آویزان شود. |
|
اشرافیت
انقلابی!! همراه با بساط خلیفه گری در بیابان های بغداد
حسین
مهری: شما در بخش دیگري از بيانيهي مفصل خود از خليفهگري رهبر سازمان
مجاهدين خلق در بيابانهاي بغداد سخن گفتيد. بفرمائيد مقصودتان از اين چه
بودهاست؟
سعید
شاهسوندی: اشاره است به همان ساختن کاخهای رویائی سبک علاءالدین در
بیابانهای حومهي بغداد. به این معنا که در آنجا مینیاتوری از همهچیز را
درست کردهبودند.
رئیسجمهور، فرماندهي کل قوا، رئیس مجلس، رهبر، ولیفقیه. وزیر خارجه،
وزیر داخله، وزیر محیط زیست! رئیس سازمان اطلاعات و امنیت و ضد تروریزم!.
وزیر و رئیس کمیسیون حقوق بشر، اصناف و بازار، اقتصاد و کار، مذاهب و ادیان
و اقلیتهای قومی و چندین وزارت و رئیس کمیسیون دیگر. . . صندلی آنچنانی
ریاست، گارد احترام و حفاظت، مراسم سان و رژه و فرش قرمز هم هست.
رئیسجمهور مادام العمر: خانم مریم رجوی
رهبر، فرماندهي کل قوا و ولیفقیه مجاهدین: آقای مسعود رجوی
مجلس شورا با اکثریت قریب بهاتفاق مجاهد و اقلیت انگشتشمار غیرمجاهد.
اقلیتی که حقوق ماهیانه هم دارد و صد البته مستقل هم هست! سالن اجتماعات
این جماعت "تالار بهارستان" نامیده میشود.
در دورهي صدامحسین توپ و تانک و زرهپوش و تیپ و لشکر هم فراوان بود.
زمانی حتی گردان! مردان قورباغهای داشتند. البته شمارگان تیپشان به
اندازهي شمارگان یکی دو گروهان ارتشهای معمولی بود. ولی فرماندهي آن به
هرحال یک سرتیپ! بود. فرماندهي کلقوا هم که آقای رجوی بود.
رادیو و تلویزیون و روزنامه وماهواره و خانم مرضیه و کنسرت هم
که اضافه شد، شاه و وزیر بازی لیلیپوتهای داستان گالیور
تکمیل گردید. همه چیز لیلیپوتی بهجز فرهنگ. این یکی پُل
پوتی. |
|
رادیو و
تلویزیون و روزنامه وماهواره و خانم مرضیه و کنسرت هم که اضافه شد، شاه و
وزیر بازی لیلیپوتهای داستان گالیور تکمیل گردید. همه چیز لیلیپوتی
بهجز فرهنگ. این یکی پُل پوتی.
سئوال من این
بود سازماني كه ادعای طرفداری از مردم ایران را دارد جايش كجاست؟ در
بيابانهاي بغداد یا در ميان مردم؟ اگر جاي او در ميان مردم است پس کو
مردم؟ مردم ايران كجا هستند؟
خاطرم هست به پیامی از خودِ رجوی استناد کردم که گفتهبود 2 میلیون ایرانی
در خارج از کشور تحت فشار رژیم مجبور به ترک خانه و کاشانه شدهاند. از وی
پرسیدم که اگر ما تنها 10% این جمعیت را توانسته بودیم برای یک تظاهرات
آرام در محل مسکونی خودشان به صحنه بیاوریم باید شاهد تظاهرات 150 تا 200
هزار نفری باشیم. حال آنکه آماری که در رادیو و نشریه به دست من میرسید و
به توصیه دفتر شما دوبرابر میشد حداکثر 10 هزار نفر است. یعنی کمتر از 1%.
این یعنی انزوای ما در میان مردم. نه مردم داخل کشور که مردم خارج از کشور
کسانی که به گفتهي خودت اکثراً مخالف حکومت بوده و تظاهرات یکی دو ساعته
هم برایشان خطر و زحمتی نداشت.
اعتراض من این بود که آن همه تظاهر و تشریفات در شرايط انزوای مفرط ما از
مردم، چه معنی میدهد؟ جز خلیفهگری در بیابانهای بغداد بدون حضور مردم.
سئوال من این بود سازماني كه ادعای طرفداری از مردم ایران را
دارد جايش كجاست؟ در بيابانهاي بغداد یا در ميان مردم؟ اگر
جاي او در ميان مردم است پس کو مردم؟ مردم ايران كجا هستند؟
|
|
حسین
مهری: آقاي شاهسوندي يك محور ديگر از اين بيانيهي شما در پيرامون اخلاق
شكافي در شبهاي انقلاب ايدئوژيك است. اين را ميشود توضيح بدهيد؟ و مثالي
را هم كه آنجا آورديد، تكرار كنيد؟
سعید
شاهسوندی: در گفتوگوهاي پیشین به تفصیل نشاندادیم که چگونه آقاي رجوي
باترفندهاو شوکهای مخصوص در جلسات شبانهي انقلاب ایدئولوژیک افراد را به
نقطهاي ميرساند كه تمامي مكنونات قلبی و درونيشان را، درحضور جمع و در
مقابل دوربین فیلمبرداری بیان کنند. و به گناهان کرده و یا حتی ناکردهي
خویش اعتراف کنند تا پاک و طیب شوند. به این جهت میگویم "گناهان ناكرده"
چون بسیاری از افراد برای اینکه انقلابشان مورد قبول واقع شود بسا موارد
اتهامات ناروا به خود نسبت میدادند تا با برملاکردن آن، از یکطرف وفاداری
خود را نشان دهند و در عینحال از فشارهای انقلاب ایدئولوژیک رهائی یابند.
آقاي رجوي باترفندهاو شوکهای مخصوص در جلسات شبانهي انقلاب
ایدئولوژیک افراد را به نقطهاي ميرساند كه تمامي مكنونات
قلبی و درونيشان را، درحضور جمع و در مقابل دوربین
فیلمبرداری بیان کنند. و به گناهان کرده و یا حتی ناکردهي
خویش اعتراف کنند تا پاک و طیب شوند. بسیاری از افراد برای
اینکه انقلابشان مورد قبول واقع شود بسا موارد اتهامات ناروا
به خود نسبت میدادند تا با برملاکردن آن، از یکطرف وفاداری
خود را نشان دهند و در عینحال از فشارهای انقلاب ایدئولوژیک
رهائی یابند. |
|
به افرادی که
چيزي براي گفتن نداشتند بیش از همه فشار میآمد. بیش از همه به آنها شك
ميشد. چون در دستگاه انقلاب ایدئولوژیک مگر میشد کسی بدون مساله و مشکل
باشد. هرکس بگوید من چیزی ندارم. پس حتما خیلی مطالب دارد. این افراد برای
خلاصی خود هم که شده علیه خود دروغ میگفتند. به همين دليل من اين كلمهي
اخلاقشكافي را بر وزن روانشكافي و كالبدشكافي بکار بردم تا نشان دهم
همانگونه که یک جراح جسدی را كالبدشكافي ميكند، رجوی روان افراد را
میشکافد وروان شکافی میکند. هنگام نوشتن بیانیه به یاد طنزی در اوايل
انقلاب افتادم و آنرا به تلخی چنین نوشتم:
"اشارهاي به اخلاقشكافي خودم هم ميكنم و ميگذرم. . .
ميگويند بعد از انقلاب بهمن، و روي كار آمدن رژيم خميني و تاسيس دواير
مبارزه با منكرات، يك روز يكي از كميتهها، يكي از بازيگران معروف فيلمهاي
فارسي را به كميته احضار ميكند. نامبرده كه در فيلمها صحنههاي مشروب
خواري، چاقوكشي و اعمال منكراتي داشتهاست، پيش خود حساب ميكند كه خوب
حكومت اسلامي شده و من را به احتمال زياد به خاطر آن كارهايي كه در
فيلمهاي فارسي كردهام احضار كردهاند. بنابراين اگر از من پرسيدند اين چه
نقشهايي بوده كه در فيلم بازي كردهام ميگويم اگر مشروبخواری کرده و
اعمال منكراتي مرتكب شدهام در عوض نقش اميركبير را هم در سريال سلطان
صاحبقران بازي كردهام. آن را به این ببخشید. هنرپيشهي بيچاره با اين
ذهنيت به كميتهي انقلاب اسلامي دايره مبارزه با منكرات كه آخوندي رييس آن
بوده میرود. سلام كرده و مينشيند. آخوند مزبور تا هنرپيشهي بيچاره را
ميبيند او را مخاطب قرار داده و با لحني عصباني ميپرسد: مَردَك، خجالت
نكشيدي نقش اميركبير را بازي كردي؟ هنرپيشهي فلكزده كه "دستگاه" را طور
ديگري ميپنداشته ضمناً جواب ديگري از پيش آماده نكردهبود بياختيار
ميگويد: حاجآقا اگر نقش اميركبير را بازي كردهام به جايش مشروب خواري و
چاقوكشي و اعمال منكراتي كه داشتهام. داستان اين است.
در اين ميان شايد گناه بزرگ و اصلي من اين بوده كه 19-18 سال از بهترين
سالهاي عمر را نه در صحنۀ فيلمهاي فارسي بلكه در زندان و شكنجهگاه و در
ميدانهاي نبرد و مبارزه گذراندهام.
آقاي رجوي تحمل نظرات انتقادی را نداشت. او از بله قربان گوها، چاکر صفتها
و غلامان خانهزاد بیشتر خوشش میآمد. این البته ویژگی همه سیستمهای
استبدادی است. نقطهضعف چنین سیستمهائی هم یکی است. کوتولههای سیاسی، بله
قربانگوها و. . . در شرايط بحراني کارآيی ندارند. در چنان شرايطی آنها
عمدتاً دست بر کلاه خود میگذارند که باد آنرا نبرد. و يا چمدانها را پر
و صحنه را خالی ميكنند. سرنوشت بسياري از حكومتهاي فردي و افراد اطراف
دیکتاتورها اين واقعيت را نشان ميدهد.
آقاي رجوي سعي ميكرد با اخلاق شكافي افراد، آنها را ذليل، كوچك، خار و
خفيف كند. پس از آن در دستان خودش داشتهباشد.
قسمت انتهايی مطلب را برایتان میخوانم و امیدوارم که پاسخ سؤال شما را
دادهباشم. در انتهای طنز تلخ به رجوی نوشتم:
«بههرحال تا آنجا كه به من مربوط است و از دستم برميآيد و اگر اين كار
گرهاي از مشكلات و بنبستهاي كنوني را سازمان را ميگشايد، حاضرم براي هر
جرم مرتكبشده و مرتكب ناشده و همچنين براي هر سال، هرماه، هر روز و
ساعتي هم كه در مبارزه شركت كردهام بر تخت شلاق بخوابم و تعزير شوم. البته
در آن هنگام اين شعر خواجهي شهرمان را زير لب خواهم داشت كه:
حالي درون پرده بسي "قصه" ميرود
تا آن زمان كه پرده برافتد چهها كنند»
و اضافه كردم؛ اعترافات ياران من وخود من، وسيلهي تضعيف شخصيت ما نيست و
نخواهدبود، نشان عقبماندگي ذهني ما است درعین نشان وفاداري و صداقت بيحد
و مرز ما هم هست صداقتی که تو به آن جفا کردی.
حسین
مهری: ممنوم، دو محور از نامهي بلند شما را به صورت سوال دوگانهاي مطرح
ميكنم، يكي اشاره به سياستهاي تبليغاتي سازمان مجاهدين خلق كرديد و
هزینهي چندهزار فرانکی برای تهیهي قاب عكسهاي آقاي رجوي. دیگر این که در
پايان نوشتهاید كتابي به نام "مكتب ديكتاتورها" را به آقاي رجوي هديه
داديد اين دو مورد را هم تشريح كنيد.
- درضمن راجع به انتقاد گفتيد شما خودتان تحمل انتقاد را داريد؟ تاهفتهي
آينده از شنوندهگان بخواهيم كه از شما انتقاد كنند؟
سعید
شاهسوندی: با کمال میل در خدمت شما و شنوندگان عزیز خواهم بود.
سعید شاهسوندی: همانطور كه گفتيد بیانیه مفصل، وحدود 70 صفحه است. يكي
ازموضوعات آن نقدسياستهاي تبليغاتي سازمان بود. برای این منظور قسمتي از
نشريهي مجاهد آن ايام را فتوكپي كردم، به ضميمهي بیانیه براي آقاي رجوي
فرستادم و به او گفتم كه ببين كه چه وضعيتي است.
بیانیه مفصل،
وحدود 70 صفحه است.
يكي ازموضوعات آن
نقدسياستهاي
تبليغاتي
سازمان بود.
برای این منظور
قسمتي از
نشريهي مجاهد
آن ايام را
فتوكپي كردم،
به ضميمهي
بیانیه براي
آقاي رجوي
فرستادم
و به او گفتم
كه ببين كه
چه وضعيتي
است |
|
داستاني را
به ياد آقاي رجوي آوردم که خود او در زندان اوین سال 1355 برای من
گفتهبود.
آن ایام من كه تازه از زندان كميته مشترك به زندان اوين رفته بودم. مسعود
رجوي هم اوين بود. من آخرین بازماندهي تشکیلات مجاهدین قبل از تغییر
ایدئولوژی بودم. قرار شد گزارش سالهای 50تا54 را برای رجوی بازگویم.
در لابلاي بازگو كردن و گزارش آن سالها، بحث از نحوهي تبليغات شد. آقاي
رجوي مثالي ميزد و اين مثال در ذهن من حك شده وتاهم اکنون به يادم مانده و
سعي دارم راهنماي من باشد.
رجوی گفت: در جنگ ويتنام هوشیمینه دستور داده بود هنگام ذكر آمار
هواپيماهاي ساقط شدهي آمريكايي در ويتنام، تنها آمار هواپیماهايی که لاشه
آنرا در اختیار دارند ذکر کنند. يعني اگر هواپيمايي را زدند و آن هواپيما
در دريا سقوط كرد، دستور اين بود كه آن را جزء آمارتان نياوريد. هدف از اين
كار چه بود؟ آيا خيرخواهي براي آمريكاييها بود؟ نه. هدف اين بود كه تا
سرحد امکان تبليغات واقعي و درست باشد. كم باشد ولي زياد نباشد. چنين
سختگيري در امر تبليغات باعث شدهبود که سربازان و افسران آمریکايی به
اخبار راديو جبههي آزاديبخش ويتنام بیشتر اعتماد داشتند تا اخبار رادیوی
ارتش امریکا. نقطه مقابل، تبلیغات آمریکايی بود که هر روز از پیروزی خبر
میداد و هر روز از کشته شدن صدها ویتکنگ و پایان یافتن کار خبر میداد و
روز بعد مجبور به تکرار گفتههای دیروزی خود بود.
رجوي گفت ما بايد در تبليغات چنان خِسَت به خرج بدهيم كه، ما مرجع باشيم.
نه تنها دروغ نگوييم، اغراق هم نبايد باشد.
من گفتهي رجوی را بیادش آوردم و اضافه کردم اما حالا روزی نیست که من، با
خلاف اين دست به گريبان نباشم. روزي نيست من گزارشاتي نبينم كه افزايش 100%
و 200% و 300% دارد و چون میخواهم آنها را تصحیح کنم به استناد به دفتر
برادر مسعود دوباره ارقام را هرجوري كه مايلند بالا ميبرند. چرا چنین است؟
جز این نیست که تو در راستاي كسب "قدرت" هر روشی را مجاز میدانی. هرچند در
گذشته خلاف آنرا گفته و باورداشتهای.
به آقاي رجوي نوشتم: مُستمراً بخشنامهي تشكيلاتي میآمد که نام تو در
لابهلای هر خبر و تفسیر سیاسی آوردهشود. بخشنامه میآمد که در انتهای هر
مقاله از برادر مسعود نقل قول کنیم. اما من در عین حال میخواندم كه
ديكتاتوري، رژيمي است كه در آن مردم بهجاي "فكر كردن"، "نقل قول" ميكنند.
همه هم از يك كتاب. (نقل از كتاب مكتب ديكتاتورها)
در رادیو مجاهد که بودم بخشنامه ميآمد که ابتدا و بهخصوص انتهاي هر گفتار
نقل قولي از برادر مسعود بياوريد. اين سنت تا هماکنون نیز ادامه دارد آخر
هر مقالهاي اين جمله گفتهمیشد : به گفتهي برادر مجاهد مسعود رجوي و. .
. .
قسمتي از يك صفحهي نشريهي مجاهد را آوردم كه نشان ميدهد سطر به سطر
تكرار نام و القاب گوناگون رجویهاست.
قسمتي از يك صفحهي نشريهي مجاهد را آوردم كه نشان ميدهد سطر
به سطر تكرار نام و القاب گوناگون رجویهاست |
|
سازمان
مجاهدين امروز به آيينهي تمامنماي رجویها تبدیل شدهاست. سازماني كه
بايد در خدمت خلق و مردم ايران باشد تبديل شده به سازماني در خدمت مسعود و
مريم. سفرهي خالي و قاب خاتم، سفرهي خالي و اين همه تعارف.
وقتي سازماني در قبل از حاكميت چنين است، تصور كنيد در فرداي به حاكميت
رسيدن چه خواهدبود. آنهاكه قبل از حاكميت وعدهي آزادي بيان و آزادی قلم
ميدادند، بعد از به حاكميت رسيدن بهراحتی گفتند بشكنيد اين قلمها را،
اينها هنوز به حاكميت نرسيده در درون سازمان قلم را میشكنند.
اما ماجرای قاب عکسهای رجوی
بعد از انقلاب ايدئولوژيک در گوشه و كنار هر اتاق چندين عكس از مسعود و
مريم ميديديد. يكي بالاي سر، يكي دست چپ بود. یک روی میز. یکي هم داخل
کشو. اغراق نميكنم سر را به هرطرف که بر میگرداندید مسعود و مریم را
میدیدید. یک نوع رقابت چاپلوسانه و خودکمبینانه هم بین افراد پیداشده
بود و هرکسی دنبال عکس و قاب عکس جدید بود.
در دوران تبعید محترمانه در پاریس، ماجرای بازپسگیری مالیات کالاهای
ارسالی به عراق که بر عهدهي من بود باعث شد تا متوجه شوم چندین محموله فقط
قاب عکسهای خریداری شده برای عکسهای مسعود و مریم است. قیمت آنها بالغ
بر چهل الی پنجاههزار فرانک فرانسه بود. افزون برقاب عکسها، سرویسهای
چینی غذاخوری و میز وصندلیهای تشریفاتی نیز بود که همه از اشرافیت
انقلابی! رجوی و بانو خبر میداد. آنهم در بیابانهای بغداد.
حسین
مهری: آقاي شاهسوندي يك دقيقه وقت داريم.
سعید
شاهسوندی: مسعود رجوی سالها قبل در جریان انقلاب ایدئولوژیک گردنبندی به
من هدیه دادهبود. هنگام جدايی، من دو انتخاب داشتم. یا هدیهاش را پس دهم،
یا هدیهي متناسبی به او دهم. من راه دوم را برگزیدم. وآن هدیه، كتاب
"مکتب ديكتاتورها" بود.
کتاب در عینحال که بهطور سمبلیک رهنمود دیکتاتور شدن است در عینحال
سرانجام دردناک دیکتاتورها را نیز نشان میدهد. به او نوشتم این کتاب از
جهات گوناگون میتواند برای تو مفید باشد.
حسین
مهری: کتاب به چه زباني بود؟
سعید
شاهسوندی: به فارسي . این کتاب نوشته "اینیاتسیوسیلونه"از مبارزین ضدفاشیزم
ونویسندگان چپ ایتالیاست.کتاب درایران به فارسي ترجمه شدهاست.
بيانيهي جدائی بااین هشدار دلسوزانه من خطاب به رجوی به پایان می رسد :
"سرگذشت اساطير و شكست افسانههاي تراژیک يونانيان باستان خود درس عبرت و
زنهاري است براي همه، كه چگونه "قهرمانان" در اوج شكوه و عظمت، در آنجا كه
خود را فرسنگها از هرگونه بليّهاي دور ميپندارند، در معرض تندباد
شكستند"
سعيد شاهسوندي 5 خرداد 1367
. . . . اين آخرين هشدار من به او بود.........
بیانیه در
پاریس در محل شورای ملی مقاومت به حسین مهدوی تحویل دادهشد. چهل و هشت
ساعت بعد اواز پاسخ رجوی خبرداد. پاسخ رجوی در 8 صفحه و به صورت 12 ماده
تنظیم شدهاست.
منبع:
www.shahsawandi.com
مطالبی دیگر
در ارتباط با سعید شاهسوندی:
ــ مصاحبه های سعید شاهسوندی با رادیو صدای ایران
قسمت 138
ــ مصاحبه های سعید شاهسوندی با رادیو صدای ایران
قسمت 3 و 4
ــ
مصاحبه های سعید شاهسوندی با رادیو صدای ایران
قسمت2
ــ
مصاحبه های سعید شاهسوندی با رادیو صدای ایران ـ
قسمت 1
ــ فرزندان شکست ...
ــ
مصاحبه سعید شاهسوندی با نشریه چشم انداز ـ بخش اول
ــ
متن کامل نامه رجوی به مهندس مهدی بازرگان
ــ تبریک سایت ایران قلم به مناسبت افتتاح
سایت
آقای سعید شاهسوندی
سایت ایران قلم از انتشار
مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است
مسئولیت
مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد
|