_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون قلم"

روزهای تاریک بغداد (54)

شکنجه خانواده ها

محمد حسین سبحانی

sobhani_m_h@hotmail.com

دنبال دفترچه مخصوص نشست با کاک صالح در داخل قفسه می گشتم که شجاع (1) درب اتاق را باز کرد. وی بعد از احوالپرسی روی صندلی نشست. او سؤال کرد که نشست چه ساعتی است؟

به شجاع گفتم:

نشست امشب ما منتفی است. به بچه ها هم اطلاع بده. چون من خودم با کاک صالح نشست دارم.

سپس شجاع سؤال کرد:

آیا فردا به بغداد برای پیگیری کارهای اجرایی خواهیم رفت یا خیر؟

پاسخ دادم، نمی دانم نشستمان با کاک صالح تا چه ساعتی طول می کشد. اگر زود تمام شود به بغداد خواهیم رفت. ولی اگر طول بکشد برنامه مان را تغییر خواهیم داد، ولی حتماً بعد از نشست برایت یادداشت می گذارم که صبح آن را بخوانی.

شجاع گفت باشه و خداحافظی کرد، ولی هنگام خروج از اتاق سرش را برگرداند و با خجالت و شرمندگی گفت:

"راستی برادر! حسن مسئله تلفن من به خواهرم چی شد؟"

به او توضیح دادم:

" تا به حال از خواهر رباب چند بار پیگیری کرده ام، ولی امشب به کاک صالح هم می گویم. حتماً برنامه ریزی می کنیم که در این هفته تماس بگیری."

شجاع با لبخند رضایتی گفت:

ممنون و از اتاق خارج شد.

« خـواهـر شجـاع الدین متولـی در یکـی از کـشـورهای اروپایـی زندگـی مـی کـرد و نامه ای نوشته بود و از شجاع الدین متولی خـواسته بود که به وی تلفن بزند. زیرا پدر و مادر شجاع در ایران در حال بیماری و انتظار بودند و سالها بود که از وضعیت وی اطلاع نداشتند و.......»

البته عدم اطلاع و نگرانی خانواده ها ازفرزندانشان مشکل عمومی در تشکیلات بود. مثلاً خانواده من چند سالی بود که از من و افسانه و سارا هیچ اطلاعی نداشتند و تقریباً همه اعضای سازمان چنین وضعیتی را داشتند.

من فکر می کنم ما شکنجه گر پدران و مادران و فرزندان خود بوده ایم. اینکه آیا ما شکنجه گر بوده ایم یا رهبری سازمان؟ نمی دانم، ولی من هیچوقت سهم خودم را به خاطر شکنجه های روانی که بر پدر و مادر پیر خود تحمیل کردم و سال ها آنها را در انتظار شنیدن صدای فرزندشان نگاه داشتم ــ که عاقبت نیز به همین خاطر سکته کرده و جان دادند ــ نمی بخشم.

سازمان قطع روابط عاطفی با خانواده ها را نوعی " خود سازی برای انقلاب و مبارزه " تبلیغ می کرد. مشخص نیست که چرا می بایست بهای مبارزه ما را پدران ومادران و فرزندان ما می پرداختند؟

من و ما چه حقی داشتیم که پدرها و مادرها و فرزندانمان را در بی خبری از خود نگهداریم. شاید از جانب ما می توانست این حق طبیعی به نظر برسد و این فراغ و جدایی را تحمل کنیم، ولی آیا مجاز بودیم برای آنها نیز ما انتخاب کنیم که فراغ و جدایی عزیزانشان را تحمل کنند و آنها به عنوان ابزاری برای آزمایش و ارتقا و خودسازی باصطلاح انقلابی در سازمان در بیایند.

آیا من و ما مجاز بوده ایم که یک سلام، یک پیام، چند خط نامه، یا یک تلفن را از آنان دریغ کنیم؟ گاهی انسان احساس می کند بخاطر مبارزه و نجات مردمش از اسارت لازم است مدتی رنج دوری و غربت را تحمل کند، ولی آیا ما مجاز هستیم بخاطر حفظ منافع تشکیلاتی مانع ارتباطات خانوادگی افراد شویم؟

البته روشن است که فلسـفه قطع ارتباطات خانوادگی، آن طور که ما فکر می کردیم تنها " خود سازی " نبود، بلکه ممانعت از تماس ها و ملاقات های فامیلی و قطع روابط عاطفی و تنها نگه داشتن عضو در تشکـیلات برای از بین بـردن "تـکـیه گاه" بود. قطع ارتباط فامیلی، طلاق، جداسازی کودکان، متفرق کردن دوستان و آشنایان و اقوام در بخش های مختلف تشکیلاتی و جلوگیری از به اصطلاح محفل زدن و...... همه در راستای اجرای یک خط هستند.

سازمان می گفت که خط تلفن بین ایران و عراق قطع است و خود " دوستان " ( عراقی ها) هم در این رابطه مشکل دارند ولی با اطلاعاتی که من همان موقع داشتم، برایم عدم امکان تماس تلفنی با ایران، یا به صورت مستقیم یا به صورت غیر مستقیم و از طریق سرپل های سازمان در فرانسه و آلمان باور کردنی نبود. من این امر را یک تصمیم تشکیلاتـی سازمـان تلقی می کردم تا افراد نتوانند با خانواده هایشان صحبت کنند و رابطه عاطفـی با آنها داشته باشند. خلاصه فکر می کردم که امکان تلفن زدن به ایران وجود دارد، ولی سازمان دروغ می گوید. چون چند هفته قبلش در نشست " ستاد امنیت " گفته شده بود که از طریق شاخک های اطلاعاتی اطلاع داده اند که خط تلفن ایران و عراق در بغداد وصل شده است و حتی بریده مزدورها! هم از شهر رمادی به شهر فلوجه رفته اند تا با خانواده هایشان در ایران صحبت کنند. ابراهیم ذاکری می گفت:

" بریده مزدورها! از شهر فلوجه عراق با رژیم در تهران تماس تلفنی گرفته اند."

من چند بار درخواست تماس تلفنی شجاع الدین متولی را به رباب صادقپور گفته بودم که او هم پاسخ داده بود که به ابراهیم ذاکری گفته، ولی هنوز وی جوابی نداده و گفته که باید موافقت شود.

منظور رباب صادقپور این بود که ابراهیم ذاکری باید از فهیمه اروانی یا مریم عضدانلو بپرسد و آنها تماس تلفنی شجاع را تأیید کنند. خلاصه در دفترچه یادداشتم درخواست شجاع الدین متولی را دوباره نوشتم تا از ابراهیم ذاکری پیگیری کنم.

البته هرگاه که منافع تشکیلاتی رهبری سازمان ایجاب می کرد، تمام خطوط تلفنی عراق و اروپا و آمریکا یک شبه درست می شد و به ایران وصل می شدند. اساساً مسعود رجوی به خاطر سه موضوع اجازه تماس تلفنی اعضـای سازمـان را با خـانواده هایشـان صادر می کرد.

زیرنویس:

(1) شجاع الدین متولی اهل آستانه اشرفیه و دانشجوی رشته فنی در آلمان بود که از فاز سیاسی (۷۵۱۳تا ۱۳۶۰) یکی از فعالین انجمن دانشجویان مسلمان در آلمان بود. وی مدتی نیز از مسئولین انجمن یونان بود. همسر وی رخساره زمانی نیز از اعضای سازمان می باشد که بعد از " طلاق های اجباری " از یکدیگر جدا شدند.

 
 

 سایت قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد