_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

ارتش ورشكسته

( قسمت پنجم )

29.02.2008

محسن عباسلوـ سایت آوا

http://www.iran-aawa.com/b201.htm

 

ــ لینک به قسمت اول

ــ لینک به قسمت دوم

ــ لینک به قسمت سوم

ــ لینک به قسمت چهارم

مسعود رجوي و مريم قجر عضدانلو در پيام نوروزي شان تأكيد كرده بودند كه همگي بايد براي شرايط جديد كاملاً آماده شده و همه نيروها بايد منتظر صدور فرمان نهائي (يعني فرمان حمله به ايران)باشند.

در اين پيام مسعود رجوي دستور داده بود كه كليه ادوات نظامي را بايد كاملاُ استترار كنيم تا از ديد نيروهائي آمريكائي و غيره.... مخفي بمانند و براي انجام عمليات نهائي آسيبي به آنها وارد نشود . وي روزهاي در پيش رو را روزهائي سرنوشت ساز توصيف كرده بود و ياد آور شده بود كه در اين شرايط است كه مجاهدين واقعي شناخته ميشوند. ( منظور مسعود خان از مجاهدين واقعي، افراد كاملاً مطيع و چشم و گوش بسته ميبود).

از فرداي آن روز شروع به استتار كردن ادوات نظامي كرديم . اما نحو استتار و آرايش ادوات و نيروها هيچ شباهتي به كاركردهاي نظامي كلاسيك نداشت .

 برخلاف ادعاهاي مسعود رجوي كه هميشه مدعي بود ارتشي كاملاً حرفه اي و آموزش ديده در اختيار دارد، هيچ كدام از  تحركات نيروها مطابقتي با تحركات نظامي كلاسيك نداشت. نحوه آرايش ،‌استقرار، موضع گرفتن و جابجائي نيروها كاملاً ناشيانه و بدور از معيارهاي يك واحد نظامي برخوردار از آموزشهاي معمول نظامي بود.

همزمان با اين تحركات براي ما يكسري كلاسهاي آموزشي نيز در همان شرايط گذاشتند: مثل فراگيري نحوه كار با انواع خمپاره اندازها ، توپ 130ميلي متري  انواع، تير بارها و غيره..... .

هيچ كدام از افرادي كه در دسته ما بودند حتي يك تير هم با اين سلاحها شليك نكرده بودند حال سؤال اين بود كه آقاي مسعود خان چگونه انتظار داشت كه اين افراد در برابر ارتش حرفه اي جمهوري اسلامي بجنگند؟!  آيا  غير از اين بود كه در صورت هر گونه درگيري احتمالي  تمامي اين افراد بي شك كشته ميشدند ؟!   پس با چه هدفي ماها به قتلگاه آورده شده بوديم؟!!!!

در كنار اين كلاسهاي آموزشي ، روزانه مهمات و ادواتمان را تنظيف ميكرديم و براي عمليات آماده ميساختيم.من به يك واحد توپخانه فرستاده شده بودم. و روزانه چندين ساعت نحوه به كار گيري و شليك با اين توپها را فرا ميگرفتم.

در قرارگاه ما چندين كاميون گلوله و خرج توپ نيز وجود داشت  كه ما ميبايست اين گلوله ها و خرجها را از درون جعبه هايشان بيرون مي آورديم و گريس هاي آنان را پاك ميكرديم و با بستن ماسوره به روي گلوله ها آنان را براي انجام عمليات آماده ميكرديم.

من در درون خويش تصميم گرفته بودم در صورت بروز هرگونه درگيري احتمالي مابين نيروهاي فرقه بانيروهاي آخوندها ويا آمريكائي ها و كردها و.... به هيچ طريق خودم را درگير اين قضيه نكنم و به دنبال راهي براي فرار از درون آن شرايط ميگشتم.

در نتيجه همه چيز را زير نظر داشتم تا در صورت مهيا شدن فرصت مناسب به دنبال كار خودم بروم . حتي تصميم گرفته بودم كه اگر در شرايطي قرار بگيرم كه مجبور باشم به روي كسي براي دفاع از جان خودم اسلحه بكشم اين كار را نكنم و خودم را بكشم.

آخه من كه دوران تاريك و بسيار دردناكي را در اردوگاه كار اجباري اشرف سپري كرده بودم و تحت انواع شكنجه هاي جسمي و روحي قرارگرفته بودم و انواع بلاهاي ممكن را فرمانده هان فرقه بر سرمان آورده بودند حالا چگونه و با چه انگيزه اي ميتوانستم در هرگونه درگيري  و عمليات فرضي شركت كنم و  يك انسان را از پاي در آورم . به خاطر چي و به خاطر كي ؟!!!  آقا مسعود و مريم بانو (خفاشان شبهاي تاريك اردوگاه كار اجباري اشرف) هرگز هرگز ، من كسي نبودم كه به خاطر اهداف پليد سران فرقه با كسي بجنگم ، به همين دليل دنبال راه فراري از درون اين شرايط ميگشتم.

اما فرمانده هان فرقه نيز كاملاً همه را زير نظر داشتند ،‌من تنها كسي نبودم كه به دنبال گريز از اين شرايط بودم، من خيلي افراد ديگر را در همان قرارگاهمان ميشناختم كه منتظر فرصتي مناسب براي فرار بودند.به همين دليل فرمانده هان هر لحظه بالاي سر ما بودند وما را كنترل ميكردند . دست زدن به هر حركتي خيلي سخت بود.

حالا ديگر چندين روز از شروع عمليات نيروهاي آمريكائي بر عليه دولت صدام ميگذشت.در تمامي جاده هاي اطراف محل استقرار ما،نيروهاي بعثي مستقر بودند.هر زمان كه مجاهدين به محل استقرار آنان ميرسيدند  خودروها را متوقف ميكردند وضمن احترام به مقامات ارتش صدام حسين ، حمايت و سرسپردگي خويش را نيز به اطلاع مقامات عراقي ميرساندند.

مسئولين فرقه هنگام تماس با نيروهاي ارتش صدام همواره اعلام ميكردند كه ارتش آمريكا در اين جنگ در برابر عملياتهاي پارتي زاني و تاكتيكهاي جنگ نامنظم ارتش صدام نميتواند كاري انجام دهد و اين امر منجر به شكست  ارتش متجاوز آمريكا و همپيمانانش ميشود وبار ديگر بر همگان اثبات خواهد شد كه كه اين ابرقدرت يك ببركاغذي بيش نيست.

ادامه دارد........  .

محسن عباسلو ،كانون آوا. 28.02.2008

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد