چهرهها و گفتهها،
متن مصاحبهي شمارهي 144
تاریخ گفتوگو: جمعه 14/دي/1386
برابر با 2008/ژانويه/04
محورهای این گفتوگو:
1- آغاز عادیسازی روابط، میان فرانسه و
ایران
2- دستگیری و تبعید پناهندگان ایرانی به کشور
آفریقايی گابن
3- کارزار بزرگ تبلیغاتی -اعتراضی مجاهدین
4- اعتصاب غذای نامحدود در مقابل دفتر
کمیسیاریای پناهندگان سازمان ملل در پاریس
5- استفاده از رقابتهای انتخاباتی گروههای
سیاسی فرانسه
6-تهدید به خود سوزی حربهای که بعدها بدان
عمل شد
7-بازگشت اخراج شدهگان با هواپیمای نظامی
دولت فرانسه : پیروزی بزرگ سیاسی مجاهدین
8- "عملیات گردانی" در مناطق غرب و جنوبغربی،
علیه ارتش جمهوری اسلامی
9- تلفات و خسارات سنگین جمهوری اسلامی و
گرفتن اسیر توسط سازمان
10-تاکیتک های نظامی عملیات گردانی ونقش
توپخانه ارتش عراق
11-جذب شماری از اسرا و افزایش توان رزمی
مجاهدین
12-بالارفتن سطح عملیات ، ورود به عملیات
بزرگتر ، اشاره ای به عملیات آفتاب
با آقاي سعيد شاهسوندي گفتوگو ميكنيم كه
خاطرهها و برداشتهاي خودشان را از مبارزه
همراه با سازمان مجاهدين خلق براي ما بيان
ميكنند.
مهري: آقاي شاهسوندي گرامي، درود بر شما.
شاهسوندي: سلام و درود بر شما و بر همهي
شنوندگان عزيز در هر گوشهي دنيا كه هستند.
مهري: ممنونم. بار ديگر سال نو ميلادي را به
شما تبريك ميگويم.
شاهسوندي: من هم به شما و به شنوندگان عزيز
اين سال را تبريك ميگويم. اميد كه سالي به
دور از جنگ و خونريزي يا بهتر است بگويم جنگ
و خونريزي کمتر و صلح و آرامش بیشتر باشد. از
جمله براي مردم ايران.
مهري: هفتهي پيش عبارتي گفتيد كه سخت ذهن من
را مشغول كرد. در باب عمليات فروغ جاويدان كه
در سال 1367 رخ داد آنرا يك "خودكشي بزرگ"
نامیدید. ميخواستم بپرسم چرا و به چه دليل
اين عمليات خودكشي بزرگ بود؟ آيا واقعاً
خودكشي بود؟ يا يك برنامهريزي غلط و پنداري؟
شاهسوندي: من هر وقت ماجراي آن روزها و آن
ايام را بهخاطر میآورم بیشتر تعبیر "مَسلخ و
قربانگاه بزرگ" در ذهنم جاری میشود. چیزی
فراتر از یک خودکشی دسته جمعی. در پاسخ به
سوال شما بايد به بررسی پيشزمينهها و
تحولاتي كه به اين قربانگاه بزرگ انجامید
بپردازیم.
بدون بررسي پیش زمینهها، کسی که اندک اطلاعی
از عملیات نظامی داشته باشد، ممکن است فکر کند
که آن عملیات طرحی از قبل برنامهریزی شده
برای نوعی خودکشی دسته جمعی بودهاست.
"عملیات گردانی" وموفقیتهای آن به مثابه پیش
زمینه عملیات فروغ جاویدان (مرداد67)
کمی به عقب برگرديم. سال 65 مقامات دولت
فرانسه تصميم به اخراج آقای رجوی گرفتند. او
در خرداد 1365 (7ژوئن1987) از فرانسه اخراج و
به بغداد رفت.
پس از اخراج از فرانسه که رجوی آن را
"پروازتاریخساز" مینامد و بعد از ورود به
بغداد، او نيروهاي خود را سازماندهی مجدد
كرده و نام «ارتش آزاديبخش ملی ایران» را بر
آن نهاد، 30 خرداد 1366.
حملات نیروهای نظامی مجاهد علیه مراکز و
پایگاههای جمهوری اسلامی که تا قبل از آن نیز
وجود داشت با رفتن رجوی به بغداد و متعاقب
تاسیس ارتش آزادیبخش شدت گرفت. در مرحله اول،
حملات در مناطق مرزی و عمدتاٌ کرد نشین است.
طی این اقدامات که به "عمليات گرداني" معروف
شد پيروزيهايي نصیب شد.
هم زمان با "عملیات گردانی" در مناطق مرزی
ایران، در فرانسه نیز حادثهای اتفاق افتاد.
شماری از مجاهدین دستگیر و به کشور آفریقایی
«گابن» تبعید شدند. این حادثه بعد از سی و چند
روز با بازگشت پر سر و صدای مجاهدین توسط
هواپیمای اختصاصی دولت فرانسه به پیروزی سیاسی
مهمی برای مجاهدین تبدیل شد.
و پيروزي، یکی نظامی و دیگری سیاسی توانست
اثرات روانی اخراج آقاي رجوي را جبران كند.
مهري: آقا شاهسوندي تفصیل ماجراي «گابن» چه
بود؟ چون عكسي از خانم شما هم در سايتتان
ديديم كه در اين قضايا مشاركت داشتند و فعال
بودند.
شاهسوندي: ماجرای گابن مصادف با ایامی است که
من به صورت محترمانه در تبعیدگاه فرانسه هستم.
يعني بعد از مسالهدار شدن، من را با تمهیداتی
از ستاد تبلیغات در بغداد به فرانسه و پایگاه
شورای ملی مقاومت فرستادند. در اين ايام همسر
من فعال است و با سازمان کار ميكند.
در آن روزها من از بیان مشکلات و انتقاداتی که
به سازمان داشتم با دیگران از جمله همسر و
برادرانم خودداری میکردم. بر اين باور بودم
که من نباید مشکلات تشکیلات و سازمان را به
آنها القا و اعمال کنم بلکه هرکس (از جمله
همسرم) باید در تجربه خویش به چنان مسايلی پی
ببرد. در غیر اینصورت باعث از بین رفتن
انگیزههای مبارزاتی در فرد میشود.
به این خاطر من معترض و تبعید شده در فرانسه
بودم. برادرم مسعود در فرانسه فعال بود. دیگری
تازه از زندان آزاد شدهبود و از وضع و حال من
خبر نداشت و منصوره هم در بغداد. البته چند
ماه بعد ايشان را از عراق به فرانسه فرستادند
كه بالاسر و کنترل کنندهي من باشد. این است
که در موقع حادثه گابن ایشان از فعالین و
مسولين آن موقع هستند.
مهري: گابن يك كشور آفريقايي است نه؟
شاهسوندي: بله؛ گابن از مستعمرات سابق فرانسه
در آفریقا و تحت نفوذ كامل سیاسی- نظامی
فرانسه است.
ماجرا در تاريخ 16/آذر/1366 (5/دسامبر/1987)
اتفاق افتاد.
شب حادثه من در اطاق کاری که خوابگاه شخصیام
نیز بود، در محل شورای ملی مقاومت (پایگاه
شکری) واقع در شهرک «سنلولافوره» در شمال
پاریس بودم. نيمههاي شب متوجه شدیم كه خانه
در محاصره کماندوهای فرانسوی است. آنهاکمی
بعداز درب ساختمان وهمزمان از دیوار های اطراف
ساختمان که منطقه ای جنگلی بود، وارد خانه
شدند.
من با وجودي كه در آن ايام معترض و فاقد ردهي
تشكيلاتي بودم، عملاً طرف گفتوگوی کماندوها
شدم. آنها با حکم دادستانی و لیستی در دست،
جهت دستگیری آمدهبودند.
دقایقی بعد معلوم شد به سایر پایگاههای
سازمان از جمله »اورسوراواز» نیز مراجعه
کردهاند.
در آنجا، حسین مهدوي بالاترین مسول تشکیلات
در فرانسه گيج و مات بود. صالح رجوی (برادر
بزرگ مسعود رجوي) بسیار ترسیده، گوش به فرمان
پلیس شدهبود. او بعداً به خاطر این موضوع
مورد انتقاد قرارگرفت.
پلیس افراد مستقر در اورسوراواز را با کمک
صالح رجوی به صف كرد، تعدادي را مطابق لیست و
تعدادی را با مشابهت اسمی و بر حسب تصادف
دستگیر و شبانه با يك هواپيماي نظامي به
لیبرویل پایتخت كشور آفريقايي گابن تبعيد
كردند.
جالب آن که مقامات گابن و حتی بهاصطلاح
ريیسجمهور آن کشور همهگی از ماجرا بیخبر
بودند. در اين ايام مسعود و مریم رجوي هر دو
در بغداد هستند.
در ميان 15نفري كه به گابن تبعيد شدند، تنها 7
نفر پناهندهي فرانسه بودند. از 8 نفر دیگر
نیز سه نفر اتباع ترکیه و 5 نفر پناهنده
کشورهای دیگر، نظیر انگلیس و اسپانیا بودند که
دولت فرانسه طبق هیچ ضابطه و قانونی
نمیتوانست آنها را به گابن تبعید کند.
حداکثر میباید آنها را به کشورهای میزبان
تحویل دهد. در این مورد نیز صالح رجوی و حسین
مهدوی اعتراض نکردند. اشتباهاتی چنین فاحش، از
همان ابتدا دولت شیراک را در موقعیت پايینی
قرارداد.
بدین ترتیب "عمربُونگو" ريیسجمهور وقت گابن
صبح که از خواب بيدار شد مشاهده کرد كه يك
هواپيماي نظامي فرانسوي 15 پناهندهي ايراني،
را برایش به ارمغان آوردهاست. این به نوبه
خود رابطهي استعماري فرانسه با گابن را نیز
نشان میداد.
روزهاي پاياني سال مسیحی است، عيد کریسمس
پيشرو است، فضاي جشن و سرور و شادماني است،
در چنین فضایی تیتر درشت روزنامههای عصر
پاریس به دستگیری، تبعيد و اخراج ايرانيها
اختصاص دارد.
ضمناً در آستانهي برگزاري انتخابات رياست
جمهوري فرانسه هستيم.
وضعیت سیاسی در فرانسه از این قرار است:
دولت(كابينه) در دست حزب دست راستي گلیست به
رهبری ژاک شیراک، و رياست جمهوري در اختیار
«فرانسوا میتران» از حزب سوسیالیست است.
حاکمیت ائتلافی است ولی در عین حال رقابتهای
شدیدی هم دارند. به خصوص در آستانه انتخابات
که ريیسجمهور میتران و نخستوزیر شیراک رقبای
انتخاباتی یکدیگر هستند. این دو درصدد گرفتن
نقطه ضعف از طرف مقابل و بهدست آوردن برگهای
برنده علیه آن دیگری در جلب افکار عمومی مردم
فرانسه هستند.
مجاهدین، جهت مقابله با تبعید افراد خود توسط
دولت فرانسه كارزاری سياسي – تبليغاتي را
سازماندهي كردند.
آنها بلافاصله در مقابل دفتر "کمیساریای
پناهندگی سازمان ملل" نزدیک خیابان معروف و پر
رفت وآمد شانزهلیزه تحصن و اعلام اعتصاب غذای
نامحدود کردند. مسعود برادرم در زمرهي کسانی
بود که اعتصاب غذای نامحدود کردهبودند.
در روزهای بعد بر تعداد متحصنین و اعتصابیون
افزوده شد. کانتینرهايی کنار خیابان گذاشته و
به نوعی محله را تحت تاثیر قرار دادند. مشابه
این اقدام را در مقابل سفارتخانههای فرانسه
در سایر کشورهای اروپايی و نیز در آمریکا آغاز
کردند.
مجاهدین از رقابت بین دولت «گلیست» و ريیس
جمهور سوسیالیست نیز خوب استفاده کردند. دانیل
میتران همسر ريیس جمهور و شماری از مقامات
شناخته شده فرانسوی از محل تحصن دیدن و با
اعتصابیون ابراز همدردی کردند. مطبوعات و
محافل روشنفکری فرانسه نیز در مخالفت با دولت
دست راستی و بهخصوص وزیر کشور افراطی آن
"شارل پاسکوا" موقع را مغتنم شمردند. اینها
همه به نفع مجاهدین عمل کرد.
تهدید به خود سوزی حربهای که بعدها بدان عمل
شد
هم زمان، تهدیدهای پشت پرده هم به جریان
افتاد. به توصیه سازمان اعضا و هوادران
نامههايی داير بر آمادگی جهت خودسوزی نوشتند.
این همان تاکتیکی است که سالها بعد هنگام
دستگیری خانم مریم رجوی جامهي عمل پوشید و
تعدادی خودسوزی کردند.
این یکی از تاکتیکهای شناخته شده و از
ابزارهای فشار سازمان مجاهدین است. سخنان مریم
رجوی در مراسم پایانی این اعتصاب غذا که از
طریق ماهواره پخش شد و در ادامه میآید در این
زمینه بسیار گویاست. جالب اینکه نام کسانی که
بعدها در زمره مخالفین سازمان مجاهدین در
آمدند نیز در میان متقاضیان به خود سوزی به
چشم میخورد.
در همین موقع تعدادی از اعتصابیون به اغما
رفتند. آمبولانسها آژیرکشان در منطقهي
شانزهلیزه در تردد بودند. چهرهي آن منطقهي
از پاریس که توریستیترین نقطه فرانسه است
بهراستی تغییر کردهبود.
البته بیهوشی و به اغما رفتنها یک مقداری هم
برنامهریزی شده و طبق نظم و قرار مشخص بود تا
هرچه بیشتر باعث فشار روانی شود. روزنامهها
مینوشتند خطر مرگ اعتصابیون را تهدید میکند.
37 روز اعتصاب غذا و بيمارستان رفتن روزانه
بسياري از افراد، در آستانه سال نو فشار
سنگینی بر دولت «شیراک» بود .
روزهاي آخر معلوم بود كه زمان به ضرر «شيراك»
عمل میکند.
در نيمهي ژانويه فشارها چنان سنگین شد که
دولت «شیراک» مجبور به معامله شد. چهارشنبه
23دیماه، روبرت پاندرو وزیر امنیت کابینه
شیراک با مهدي ابريشمچي ملاقات كرد. طی
ملاقاتی طولانی(14ساعت) موافقت میشود كه به
اعتصاب غذا در کشورهای مختلف و از جمله فرانسه
خاتمه دادهشود. او هم قول ميدهد كه
پناهندگان ايراني را برگرداند. البته تايید
میکند که اگر مرتکب جرمی شدهاند، دادگاههاي
صالحه به آن رسیدگی خواهند کرد. به این ترتیب
7نفر به فرانسه و 8 نفر به اسپانیا بازگردانده
میشوند.
|
کلیشه موافقتنامه پاندرو با
ابریشمچی و ترجمه فارسی آن |
ماجراي گابن به پيروزي بزرگي براي مجاهدين
تبدیل شد. روزنامهها با عکس و تفصیل و
تيترهاي درشت از بازگشت تبعيديهاي ايراني
نوشتند.
ماجرا به مدت37روز از تاريخ 16 آذر تا24دي
1366، (5 دسامبر1987تا 14ژانويه 1988) ادامه
داشت.
بازگشت پناهندگان به جشن و سرور بزرگ مجاهدین
در فرانسه، اروپا، آمریکا و قرارگاههای
سازمان در عراق تبدیل شد.
آقاي رجوي و خانم مريم عضدانلو كه در عراق
بودند از طریق ماهواره پیام تبریک فرستادند.
رجوی با تك به تك افراد بازگشتی، تلفنی صحبت و
احوالپرسی کرد. و آنها را "قهرمانان مجاهد"
نامید.
مریم رجوی بازگشت پناهندگان را "بزرگترین
عملیات ارتش آزادیبخش" نامید. او از جمله
چنین میگوید:
«پارسال هنگام عزیمت [اخراج رجوی] قضایا
کاملاً در سکوت مطلق برگزارشد. اما ظاهراً آن
سکوت و آن انضباط آهنین، باعث شد که خیلیها
نتیجهی غلطی بگیرند... امسال هم انبوهی
تقاضای خودسوزی داشتیم که فقط به دستور مسعود
توانستیم جلو آنها را بگیریم و مقامات مربوطه
خیلی خوب آن را میدانند... بههر حال این
حرکت رزمندگان ارتش آزادیبخش در سراسر دنیا
از بزرگترین عملیات ارتش آزادیبخش به حساب
میآید.»
|
کلیشه
چند تقاضای
خود سوزی |
بازگشت پناهندگان یک پیروزی بزرگ سیاسی بود که
در آستانه سال نومسیحی نصیب مجاهدین شد.
به این ترتیب آقای رجوی با موفقیتهای نظامی
در مناطق مرزی و تکمیل آن با پیروزی بازگشت
تبعدیان از گابن توانست فضای شکست و اخراج سال
پیش خود از فرانسه را از اذهان محو کند.
قبل از اينكه ماجراي گابن را به پايان ببريم
اشاره كنم که آن روزها فرانسه درگیر بسیاری
مسايل با طرف ایرانی بود.
1- «انيس نقاش» تروریست لبنانی طرفدار ایران
درزندان است.
2- سفارت ايران در پاريس تحت محاصره پلیس است.
چون فردی از اعضای سفارت مظنون به همدستی با
انیس نقاش در سفارت پناه گرفتهاست.
3- شاهپور بختیار آخرین نخست وزیر شاه در
منزلش در فرانسه به قتل رسیده.
4- در لبنان نیز که از محلهای تعارض منافع
ایران با فرانسه است چند فرانسوی در گروگان
نیروهای طرفدار ایران بهسر میبرند.
5- در راس و علاوه بر اینها، حمایت تمام عیار
تسلیحاتی فرانسه از طرف عراقی، در جنگ ایران و
عراق است.
شرايط پیچیده است. از یک سو سیاستهای کلی
سرمایهداری فرانسه و منافع آن مطرح است و از
سوی دیگر رقابتهای انتخاباتی احزاب این کشور.
به عنوان راه حل، مصالحهای صورت میگیرد بر
این مبنا که "موضوع ایران" از موضوع رقابتهای
انتخاباتی خارج شود. ظاهراً طرفین به چنین
توافقی میرسند.
خاطرم هست در جریان دوئل تلویزیونی، میان
میتران و شیراک، میتران که وکیل دعاوی بسیار
زیرکی بود. به ناگاه و بدون مقدمه موضوع ایران
را مطرح کرد تا از آن بهعنوان نقطه ضعف طرف
مقابل در افکار عمومی فرانسه استفاده کند.
شیراک که غافلگیر شده بود اول گفت قرار نبوده
این موضوع مطرح شود و بعد اضافه کرد که میتران
خود در جریان معامله بودهاست. میتران انکار
کرد و تعادل روانی شیراک بیشتر به هم خورد.
شیراک خطاب به میتران گفت: در چشمان من نگاه
کنید و بگويید که شما در جریان نبودهاید.
میتران هم با خونسردی به او نگاه کرد و گفت در
جریان نبودهام. آن مناظره انتخاباتی به ضرر
شیراک و به نفع میتران پایان یافت و میتران در
انتخابات ریاست جمهوری نیز پيروز شد.
چند سال بعد، پس از مرگ «فرانسوا ميتران»،
خاطرات او منتشر و معلوم شد كه میتران دروغ
گفته و او نیز در جریان معامله با طرف ایرانی
بودهاست.
رجوي با اطلاع از این شکاف در هیات حاکمه
فرانسه و به کمک مستقیم و غیر مستقیم
سوسیالیستها «شيراك» را وادار به عقبنشيني
كرد.
در انتهای این مطلب، جالب است دانسته شود که
تنها سه روز بعد از ماجرای گابن، رجوی در
بغداد دیگر بار به حضور صدام حسین پذیرفته
میشود. او در این ملاقات در کارنامه خود
پیروزی گابن و عملیات نظامی معروف به "عملیات
گردانی" را دارد.
در این ملاقات که نشریه مجاهد در صفحه اول خود
عکسی از آن منتشر کرد، آمدهاست، رجوی آرزو
نمود که امسال سال پایان جنگ و سال پایانی
رژیم خمینی و برقراری صلح و دوستی میان دو
کشور همسایه باشد. جالبتر آنکه رجوی خواستار
اجرای کامل قطعنامه شماره 598 شورای امنیت ملل
متحد از سوی جمهوری اسلامی میشود. همان
قطعنامهای که به پایان جنگ و بسته شدن فضای
تنفسی سازمان مجاهدین انجامید. صدام حسین نیز
در مسیر بسیج نیرو برای مجاهدین تاکید میکند
که عراق به تمام پناهندگان سیاسی ایران خوش
آمد میگوید.
|
دیدار رجوی با صدام حسین در تاریخ
یکشنبه 27 دیماه 1366
در کاخ ریاست جمهوری عراق |
مهري: آقاي شاهسوندي ماجراي "عمليات گرداني"
چه بوده؟ همين حملات گاه به گاه، به ايران..
شاهسوندي: بله، موضوع دومي كه به عنوان پيش
زمينهي عمليات فروغ جاويدان باید بررسی شود،
همین عملیات معروف به "عملیات گردانی" است.
با رفتن رجوي به عراق سطح رابطه مجاهدین با
حکومت عراق ارتقا یافت. در بدو ورود با طه
ياسين رمضان ملاقات كرد، رجوی یک هفته بعد از
ورود به بغداد، در تاریخ 25 خرداد 65 (برابر
با 15 ژوئن86) با صدام حسین ملاقات کرد.
رجوی رفتن به عراق را وسیله تحقق رویای
همیشهگی و قدیمیاش میدانست. او تمام تخم
مرغهای داشته و نداشتهاش را به یکباره در
سبد صدام حسین گذاشت. با این امید و رویا که
به کمک او بتواند کاری را که از راه دور
نتوانسته انجام دهد این بار به کمک صدام و از
طریق مرزهای غربی کشور انجام دهد.
رجوی تا جايی که توانست تشکیلات را به بغداد
برد. البته به جای "بغداد وحومه" اعلام کرد
"جوار خاک میهن"، همان گونه که اخراج از
فرانسه و فرو رفتن در ورطه وابستگی به صدام را
نیز "پرواز تاریخساز به جوار خاک میهن"
نامید.
به همین دلیل در پاسخ به نامه اعتراضی من که
نوشته بودم در روابط، میان شماری از همان
کسانی که در اعتصاب غذای گابن شرکت کردند و
نیز شماری از افراد سازمان این روزها کتاب
مکتب دیکتاتورها دست بهدست میگردد، پاسخ
مینویسد:
«تا آنجا که من اطلاع دارم ما(سازمان) غیر
از کار شورا و مطبوعات و رسیدگی به خانواده
شهدا روابطی که تو به آن اشاره کرده در
آنجا[پاریس] نداریم. یعنی نفهمیدم که تو از
کدام روابط صحبت میکنی که گفتهای تمام
راهها به رُم و قم ختم میشود.»
ارتباطات مستقيم رجوي با مقامات عراقی و با کل
نیروهای تشکیلاتی باعث تمركز نيروها شد. او به
هواداران سازمان در کشور فراخوان داد که به هر
طریق ممکن خود را به بغداد برسانند. و این را
مهمترین وظیفه انقلابی آنها دانست. اوحتی
اعلان کرد، کسانی که در مورد آمدن به عراق
مشکل و مساله داشته باشند از نظر او مجاهد خلق
نیستند.
بعد از رفتن رجوی به عراق، و تمرکز تشکیلاتی
و فرماندهی، نیروهای رزمی مجاهدین که تا قبل
از آن بهنام "رزمندگان" یا "نیروهای
رهايیبخش" نامیده میشدند. نامگذاری جدیدی
پیدا میکنند.
"ارتش آزادیبخش" در 30 خرداد 1366 اعلام
موجودیت میکند. از این تاریخ روابط تشکیلاتی
و نظامی سازمان با مقامات ارتشی و امنیتی عراق
بهنحو گریز ناپذیری نزدیک و نزدیکتر میشود.
یکماه از تاسیس ارتش آزادیبخش نگذشته در 17
تیرماه 1366 رجوی به دیدار صدام حسین میرود.
در این دیدار صدام حسین تاسیس ارتش آزادیبخش
را به رجوی تبریک گفته و آنرا ارتشی که برای
صلح مبارزه میکند نامید. رجوی نیز جشنهای
موسوم به روز ملی عراق و روی کار آمدن حزب بعث
را به صدام حسین تبریک میگوید.
|
دیدار رجوی با صدام حسین، 17
تیرماه 1366، هفده روز پس از
اعلام تاسیس
ارتش آزادی بخش، در این ملاقات
صدام تاسیس ارتش آزادی بخش را به
رجوی
تبریک می گوید و رجوی روی کار
آمدن حزب بعث را به صدام |
"عملیات گردانی" محصول همکاری متقابل سازمان
رجوی و ارتش عراق است. حمایتهای لجیستکی،
تدارکاتی و توپخانهای برعهده ارتش عراق است.
ارتش عراق وظیفه آتش تهیه و پشتیانی و کوبیدن
مناطق را بر عهده دارد و نیروهای جان برکف
سازمان نقش نیروهای خط شکن و تسخیر کننده را.
تخلیه ادوات جنگی به غنیمت گرفته شده نیز بر
عهده لجستیک ارتش عراق است. اما در روی صحنه و
در مقابل دوربین تلویزیونهای خارجی سخنگویان
سازمان حضور دارند. یک نوع تقسیم کار سازمانی.
در این عملیات با استفاده از دو اصل غافلگيري
و تمركز نيرو، به مراکز نظامی جمهوری اسلامی
عمدتاً در مناطق مرزی حمله میشود. زمان حمله
نیمه شبها و سوژههای مورد حمله پاسگاهها و
پایگاههای ارتش (و در مواردی سپاه) جمهوری
اسلامی است.
من فهرستي ازاین عملیات را ميخوانم تا فضاي
عمومي آن موقع را نشان دهد. مطالب زیر عینا
از نشریههای مجاهد نقل شدهاست.
1. اول تیرماه 1366. حمله به گردان ژاندارمری
در منطقه مرزی خزايی در دهلران. کشته و زخمی
شدن 138نفر و کشته شدن 6 نفر از مجاهدین
2. 10تیرماه 1366. حمله به پایگاههای ارتش
جمهوری اسلامی در مناطق مرزی آلان و سردشت.
کشته شدن 81 نفر و زخمی شدن 100 نفر و اسارت 3
نفر .
3. اول مرداد1366. حمله به پاسگاههای مستقر
در نزدیکی شهر مهران. 78 کشته و مجروح و گرفتن
16 نفر اسیر.
4. 4 مرداد 1366. حمله به پاسگاههای ارتش در
منطقه سرپل ذهاب. 67 تن کشته و زخمی و گرفتن
21 اسیر.
5. 9 مرداد 1366. حمله به پاسگاههای سپاه در
منطقه گیلانغرب 76 کشته و3تن به اسارت
درآمدند. 2 نفر از مجاهدین کشته شدند.
6. 12مرداد 1366. حمله به پاسگاههای ارتش در
منطقه مرزی مابین رودخانههای تلخ آب و کانی
شیخ. 26 نفرکشته شدند. از جانب مجاهدین نیز سه
نفر کشته شدند.
7. 30 مرداد 1366. حمله به پاسگاههای سپاه در
منطقه مرزی مهران. جنوب چنگوله و رودخانه
زعفرانیه. 110 نفر کشته و زخمی و گرفتن 11
اسیر.
8. 11شهریور.نخستین عملیات در استان
خوزستان.حمله به گروهان ژاندارمری در منطقه
موسیان.113نفرکشته وزخمی وگرفتن 16 اسیر.
9. 31 شهریور 1366. حمله به گردان حر در منطقه
مرزی مهران. کشته و زخمی شدن 50 نفر و اسارت
18 نفر. از مجاهدین 2 نفر کشته شدند.
10. سوم مهرماه 1366. حمله به پاسگاههای ارتش
در منطقه آلان سردشت. ادعای کشته و زخمی شدن
150 نفر و گرفتن 35 اسیر
11. هشتم مهر 1366. حمله به پاسگاههای ارتش
در منطقه قصر شیرین. و اسارت 20 نفر.
12. دهم مهر 1366. حمله به پاسگاه ارتش در
منطقه جنوب قصر شیرین. اسارت 7 نفر و ادعای
کشته و مجروح کردن 120نفر
مهري: يعني سربازهاي ايراني...
شاهسوندي: بله، حملهها بیشتر متوجه
پاسگاههای ارتش و ژاندارمری است و در نتیجه
بیشتر کشته و زخمیها نیز از آنهاست. البته
چند مورد نیز به پاسگاههای سپاه حمله شد.
البته مسولین ارتش آزادی بخش آقای رجوی با
اطلاع از تاثیر نامطلوب حمله به افراد ارتشی،
در اطلاعیههای خود کلمه "مزدور" و "مزدوران"
را بهکار میبرند. علت هم این است که به گفته
آقای رجوی، ایران یک ارتش بیشتر ندارد و آن
ارتش آزادیبخش است.
اين حملات در ميان شماري از نيروهاي سياسي
مخالف جمهوری اسلامی اثرات نامطلوبی گذاشت و
اعتراض آنها را برانگیخت. سازمان مجاهدین در
پاسخ، آنها را "پاسداران سیاسی رژیم" یا
"مزدوران خارج از کشوری جمهوری اسلامی" نامید.
اجازه دهید. ادامه عملیات گردانی را به نقل از
نشریه مجاهد برایتان بخوانم.
13. 20 مهر 1366. حمله به پاسگاههای
ژاندارمری در منطقه مرزی ایلام. تپه 412.
ادعای 72نفر کشته و مجروح کردن 22 نفر و اسارت
17 نفر. کشته شدن 6 نفر از مجاهدین.
14. 21 مهر 1366. دو رشته حمله به پاسگاههای
ژاندارمری در منطقه دهلران. ادعای 104 کشته و
14 اسیر
15. 24 مهرماه 1366. حمله به خطوط دفاعی ارتش
و سپاه در منطقه مرزی مریوان.ادعای 400 کشته و
زخمی. 108 اسیر و انواع غنايم جنگی از جمله
11خودرو. 2 عراده توپ و مقادیری اسلحه .
این حمله در زمان خود بزرگترین پیروزی ارتش
آزادیبخش محسوب میشود.
نمونهاي از تبلیغات سازمان بعد از عملیات و
مشکل سوالات بی جواب
بعد از سلسله عملیاتی که بدان اشاره کردم. موج
گسترده تبلیغاتی بهراه افتاد. عکس و مصاحبه
با اسیران. نمایش غنايم جنگی و دعوت از
خبرنگاران خارجی. مصاحبههای گوناگون مسولین
سیاسی و نظامی سازمان و وعده پیروزیهای، باز
هم بیشتر.
ازجمله یکی از مسئولین بخش دیپلماسی سازمان
بهنام حمید بکايی، طی مصاحبهای با روزنامه
ایتالیايی «دومینیکادلکوریره» وعده سرنگونی
جمهوری اسلامی طی چند ماه را میدهد و
میگوید: "رژیم[آیت الله] خمینی ماههای آخرش
را در ایران میگذراند."
بکايی میافزاید: "مقاومت درصدد تشکیل یک دولت
موقت است که بتواند به محض اینکه شرایط یک
قیام مردمی در ایران آماده شد، انتقال قدرت را
از خمینی به پس از خمینی به اجرا دربیاورد.
خبرنگار: طی چه مدت زمان قیام را پیشبینی
میکنید؟
بکايی: اگر یک زمان دقیق یا تقریبی ارايه دهم
جدی و مفید نخواهد بود. فقط میتوانم این را
بگویم که این زمان را براساس 2 عامل مشخص،
نزدیک میبینم.
1- اول اینکه ارتش آزادیبخش ما، هر روز
باتجربهتر و همهگیرتر میشود. طی روزهای
اخیر تلفات سنگینی به پاسداران و شبه نظامیان
خمینی وارد آوردهاست.
2- نارضایتی مردم از گرانی و ادامه جنگ با
عراق نیز با شتاب در حال گسترش است.
خبرنگار: ایران، با عراق دقیقا همان کشوری که
شما در آن بسر میبرید، درحال جنگ است. آیا
این عمل را نمیتوان با کلمه "خیانت" عنوان
نمود؟
بکايی: سوال مهمی است . وحتما به روشنگری
احتیاج دارد.
وی سپس به جای جواب به تاریخچه جنگ ایران و
عراق و تلفات مردم ایران در این جنگ اشاره
میکند. اما در ادامه مطلبی را بیان میکند که
در هیچ جای سازمان تا آن موقع به آن اشاره
نشدهاست.
بکايی میگوید: "پیش از آنکه مقر شورای ملی
مقاومت را به بغداد انتقال دهیم یک همهپرسی
در بین مردم ایران به عمل آوردیم. نظرات 70
درصد آنها با حمایت از تصمیم ما بر علیه جنگ
بیان شدهبود"
و بالاخره سوال مهم خبرنگار روزنامه ایتالیايی
سوال: از چه کسی جهت مبارزه بر علیه خمینی
اسلحه و کمک مالی دریافت میکنید؟
بکايی: در ابتدا از سلاحهايی که در تهاجم
علیه شاه(!) از انبارهای دولتی بهدست
آوردهبودیم استفاده میکردیم.
سپس بقیه را از تهاجم به انبارهای پاسداران
بهدست آوردیم. اما مقداری نیز خریدهایم(!!)
و بعدا نیز خواهیم خرید(!).
امکانات ما توسط کمکهای مالی در ایران تهیه
میشود(!)
حمید بکايی در زمره کسانی بود که به گابن
تبعید شدهبود. وی بعدا در عملیات فروغ
جاویدان کشته شد.
مجموعه این عملیات که تا زمستان 1366 ادامه
پیدا میکند در سازمان مجاهدین به "عملیات
گردانی" معروف است. البته کمی بعد سطح عملیات
ارتقا یافته. به حملات بزرگتری میانجامد که
آن حملات بزرگ به نوبه خود مقدمه عملیات آفتاب
و چلچراغ و سرانجام عملیات فروغ جاویدان
میشود.
حملات بزرگ سازمان مجموعاً 5 مورد به شرح زیر
است. این عملیات در حد فاصل عملیات گردانی و
عملیات فروغ است. بهشرح زیر:
16. اول آذر1366. اولین حمله بزرگ باتوجه به
تجربه حملات قبلی و افزایش روحیه افراد اولین
حمله بزرگ به پاسگاههای ارتش در اطراف شهر
مهران و منطقه ایلام صورت میگیرد. ادعای وارد
آوردن 412 نفر تلفات و اسارت 62 نفر.
17. اول آذر1366. دومین حمله بزرگ به
پایگاههای ارتش در غرب پیرانشهر. ادعای از
پای در آوردن 1760نفر. رخمی نمودن 1270 نفر و
اسارت 310 نفر که اسامی 266 نفر آنها در
نشریه ذکر شدهاست. این درگیری 36 ساعت به طول
انجامید. کشته شدن 21 نفر از نیروهای ارتش
آزادیبخش.
18. دوم آذر1366. سومین حمله بزرگ. در منطقه
عینخوش خوزستان. ادعای 200 کشته.100زخمی و
اعلام اسامی97 نفر اسیر از جمله 14 افسر و
درجهدار. کشته شدن 5 نفر از افراد ارتش
آزادیبخش.
مهري: اين يك جنگ دامنهدار بوده؟
شاهسوندي: بله، البته بخشي از اين اعداد
بهخصوص در مورد آمار کشته و زخمی شدهگان
واقعي نيست. در مورد اسرا البته نميتواند
زیاد دروغ باشد.
19. 7 آذرماه 1366. چهارمين حمله بزرگ. در
منطقه خسروی از استان کرمانشاه. ادعای انهدام
2 گردان ارتش و یک گردان سپاه. 158 کشته.90تن
مجروح و اسارت 37 تن. کشته شدن سه تن از
مجاهدین.
20. 11 آذرماه 1366. پنجمین حمله بزرگ. بنا
برادعای فرماندهی جدیدالتاسیس ارتش آزادیبخش
در جنوب خوزستان. حمله به خطوط دفاعی ارتش در
منطقه کوشک 77 کیلومتری جنوب غربی اهواز.
ادعای 80 کشته.140 زخمی و 32 اسیر. کشته شدن 5
مجاهد ارتش آزادیبخش.
پیام تبریک رجوی به مهدی افتخاری(فرمانده
فتحالله)فرمانده ارتش آزادیبخش در جنوب
خوزستان. رجوی در این پیام میگوید: " اکنون
دیگر حلقههاي حضور تمام عیار ارتش آزادی در
سراسر مرزهای غربی از کردستان و آذربایجان
غربی گرفته تا جنوبیترین مناطق خوزستان تکمیل
شد."
مختصری در باره تاکتیک به کار برده شده در
حملات نظامی:
اين عمليات با آنچه كه سالهاي قبل به صورت
عمليات چريكي انجام میشد تفاوتهای چندی داشت
از جمله:
1- استعداد نیروهای شرکت کننده در آن.
2- وارد شدن در یک نوع جنگ کلاسیک جبههای.
3- همراهي و پشتیانی وسیع ارتش عراق.
4- ترکیبی از نبرد کلاسیک و نبرد کماندويی.
5- نیروهای سازمان با استفاده از همزبانی با
نیروی مقابل از مدتها قبل به شناسايی مراکز و
محلهای تجمع نیروهای جمهوری اسلامی اقدام
میکنند.
6- کاری که از ارتشهای عراق و ایران در رابطه
با طرف مقابل امکانپذیر نیست. شناسايیهای
مقدماتی گاه تا نزدیکی سنگرها نیز میرسد. در
شناسايی علاوه بر استفاده از تجهیزات پیشرفته
نظامی نظیر دوربینهای مادون قرمز شب، از پوشش
مشابه سربازان و پاسداران جمهوری اسلامی نیز
استفاده میشد.
7- با استفاده از اطلاعات اولیه و حتی استفاده
از پوشش مشابه سربازان ایرانی، نیروهای ارتش
آزادیبخش تا نزدیکیهای اهداف مورد نظر نفوذ
کرده و در مناطق امن از قبل تعیین شده، مستقر
میشدند.
8- پس از استقرار، نوبت آتشباری سنگین
توپخانه عراق میرسید. توپخانه عراق با آتش
بسیار سنگین خود بیامان مناطق را میکوبد.
9- آتشباری بسیار سنگین ارتش عراق در شرايطی
که نیروهای جمهوری اسلامی از نظر مهمات بسیار
در مضیقه بوده و قادر به پاسخگويی نبودند. و
از نظر روحیه نیز خسته از ادامه جنگ بودند،
عملاً باعث زمینگیر شدن آنها و فرورفتن در
سنگرهای دفاعی میشد.
10- در چنین شرایطی نیروهای ارتش آزادیبخش که
از انگیزه کافی برای نبرد برخوردار بودند
غافلگیر بر بالای سر نیروهای جمهوری اسلامی
ظاهر میشدند.
11- این تاکیتک که بر اساس اصل غافلگیری و
تمرکز نیرو و آتش پشتیبان ارتش عراق تنظیم
شدهبود باعث تسلیم سریع افراد نیز میشود.
12- بعد از تخلیه محل آتش پشتیبانی ارتش عراق
به منظور جلوگیری از ضد حمله نیروهای جمهوری
اسلامی ادامه پیدا میکند.
13- کار تخلیه اسرا و غنايم جنگی در ابعاد کم
بر عهده مجاهدین و در ابعاد بزرگ بهصورت
مشترک با عراقیها بود.
14- نکتهای که تکرار آن ضروری است آمار
خسارات و تلفات وارده بر جمهوری اسلامی است که
طبق معمول سازمانی، در آن اغراق وجود دارد.
15- نکته مهم دیگر در مورد اسيرها است. برای
اولینبار در تاریخ مبارزات سازمان با جمهوری
اسلامی است که میتواند تعداد قابل توجهی اسیر
بگیرد. اسيرها عمدتا سرباز و گروهبان و یا
پاسدار وظیفه (مامور خدمت در سپاه) بودند و
شماری نیز افسر و پاسدار.
در مورد اسرا زیاد نمیتوانستند اغراق کنند. و
در عمل هم طبق کنوانسیونهای بینالمللی مجبور
به انتشار اسامی اسرا بودند.گرفتن اسیر برای
رجوی یک امتیاز بزرگ داشت. او آنها را در
مقابل دوربینهای فیلمبرداران و عکاسان خارجی
آورده و قدرت نمايی میکرد. بعد هم طی مراسمی
شماری از آنها را آزاد میکرد و این نیز به
نوبه خود باعث قدرت نمايی و تبلیغات میشد.
به این ترتیب آقای رجوی سعی داشت تا
پیروزیهای نظامیاش را با پیروزی سیاسی تکمیل
کند.
خاطرم هست كه در اسفند ماه 1366، آقاي مسعود
رجوي بهعنوان فرمانده كل ارتش آزاديبخش
فرمان آزادی 200 تن از زندانیان جنگی را به
مناسبت فرارسیدن نوروز صادر میکند. مهدی
ابریشمچی فرمان آزادی این افراد را در جمع
زندانیان میخواند. البته بعدا معلوم شد که
چند ده نفر از این افراد مایل به ماندن با
مجاهدین هستند. مجاهدین در مجموع رفتار خوب و
جذب کنندهای با اسرا داشتند. و شماري از
آنها را جذب کردهبودند. آزادی اسیران جنگی
در دفعات بعد نیز صورت گرفت و در هر نوبت نیز
شماری خواستار ماندن با مجاهدین شدند.
بنابراین اسیر گرفتن منافع گوناگون داشت که
یکی نیز تامین منابع نيرويي برای سازمان بود.
نیروهای مجاهدین بعدها به اردوگاههای اسرای
ایرانی در عراق رفته و از آنها میخواستند که
به ارتش آزادیبخش بپیوندند. شماری نیز
پیوستند. به این افراد در سازمان افراد
"پیوسته" گفته میشود.
اين فضاي آن سالها است. در واقع "عمليات
گرداني" هم پيروزيهاي نظامي، سیاسی، تبليغاتي
برای مجاهدین به ارمغان آورد و هم یک منبع
بزرگ نیرويی.
سازمان مجاهدين در اين ايام به لحاظ ظرفيت
تشكيلات خودش يعني كادرهاي هوادار و وابسته
چیزی حدود 4000 نفر و حداکثر 4500 نفراست.
در شرایط عادی جذب هوادار و كار كردن روي
آنها امري امروز به فردا نيست. روندی طولاني
است. اما جذب اسراي جنگي و همينطور اسيرهايي
كه خودشان گرفتهاند باعث شد تا كميت نيرویي
مجاهدين جهشی بالا برود. افزایش کمیت به
نوبهي خود در عملیاتی که جنبه کلاسیک و
جبههای دارد باعث افزایش تواناييهاي عملياتي
شد.
کار تبلیغاتی وسیع در مورد پیروزهای نظامی در
خارج کشور نیز وسیلهای برای جذب سریع هوادار
میشود.
فراموش نکنیم که این عملیات مصادف است با
ماجرای گابن (آذر تا اواخر دیماه همین سال)
مهري: خيلي ممنون آقاي شاهسوندي. حالا
بفرماييد كه آن عملياتي كه به نام آفتاب و
چلچراغ رخ داد چه وقت بود؟
شاهسوندي: باپيروزيهای نظامی و پیروزی در
ماجرای گابن توان بسيج نيرويي مجاهدین در خارج
از کشور به شدت افزایش یافت. در این ايام من
در فرانسه هستم. جلساتی از طرف سازمان برگزار
میشود و فیلمهای هوشمندانه مونتاژ شده،
عملیات را نشان میدهند. به این ترتیب تقاضا
برای پیوستن به ارتش افزوده میشود.
شما به عکسی که همسر من نیز در آن است در
ماجرای اعتصاب غذای گابن اشاره کردید. تمامی
آن افراد غیر از منصوره به عملیات فروغ رفته و
کشته شدند. شماری از افراد فرانسوی نیز که از
طریق همسرانشان به سازمان مرتبط شده و هیچگاه
ایران را ندیدهبودند نیز در این ماجرا کشته
شدند.
|
منصوره بیات و چند نفر دیگر از
هواداران سازمان در جریان اعتصاب
غذا در پاریس.
تمامی افراد فوق به غیر از منصوره
بیات در عملیات فروغ کشته شدند |
در مجموع سال 1366 سالی خوب و یا بهترین سال
برای سازمان مجاهدین و ارتش آزادیبخش است. من
این سال را با سال 1359 مقایسه میکنم که در
آن ایام نیز تشکیلات مجاهدین در فضای سیاسی
داخل کشور گسترش وسیع یافت و این خود مقدمهای
شد برای ورود به مرحله درگیری نظامی. در این
جا نیز پیروزیهاي مقدماتی نظامی، و جذب نسبتا
راحت نیرو از اسرا و از خارج کشور باعث فریب
مجدد آقای رجوی و اینبار رفتن به مسلخ فروغ
شد.
سال 1366 اما برای جمهوری اسلامی علاوه بر
درگیریهایش با سازمان مجاهدین، در صحنه
بیناللملی نیز سال خوبی نیست. علاوه برآن از
لحاظ اقتصادی نیز در تنگنا و مضیقه شدید است.
جمهوري اسلامي در نازلترین شرايط سياسي-
اقتصادي و تبليغاتي خودش قرار دارد.
نزديك به 8 سال جنگ نيروها به خصوص ارتشیها
را خسته كرده. مردم از جنگ که حالت فرسایشی
پيدا كرده خسته شدهاند. نه چشمانداز پیروزی
است، نه چشمانداز صلح، نه پيروزي است نه صلح
و نه آرامش.
شايد مهمترين دليل براي تسليم شدنها خستگی و
فرسودگی مفرط نیروهای جمهوری اسلامی باشد.
در چنين وضعيتي در نوروز سال 1367 درست يك
هفته بعد از نوروز در 7 فروردين، ارتش
آزادیبخش گام بزرگ و بلند دیگری بر میدارد.
اينبار نيروهاي شركت كننده تركيبي است از
نيروهاي رزمی خود سازمان علاوه بر افرادي كه
در عمليات دستگير و به اصطلاح "پيوسته" بودند،
به استعداد 15 تیپ رزمی.
اشاره كنم كه "تیپ" در ارتش مجاهدين به مجموعه
150 تا 180 نفری و حداکثر200 نفر اطلاق میشد.
بنابراین 15 تیپ افرادی بین 1500 تا حداکثر
3000 نفر را شامل میشود. اگر متوسط را در نظر
بگیریم عدد 2200 تا2500 نفر واقعیتر است.
عمليات را مسعود رجوی سازماندهي و رهبری
ميكند. البته با همان تبصره همیشهگی وگفته
ناشده حمایت و پشتیبانی ارتش عراق. این عملیات
که در غرب شهر شوش در استان خوزستان انجام
میگرد، عمليات «آفتاب» نامگذاری میشود.
قسمتهايی از بیانیه را میخوانم:
"ستاد فرماندهي ارتش آزاديبخش ملي ايران
امروز اعلام كرد كه فرماندهي عمليات بزرگ
«آفتاب» را كه با شركت 15 تيپ زرهي ارتش
آزاديبخش صورت گرفت برادر مجاهد مسعود رجوي
مسول شوراي ملي مقاومت و فرماندهي كل ارتش
آزاديبخش ملي ايران شخصاً به عهده داشت و
فرمانده آتش، خطاب به نيروهاي رزمنده توسط
جانشین فرمانده کل، خواهر مجاهد مریم رجوی
صادر شد."
پيروزي كه ميآيد عناوين پر طمطراق هم اضافه
ميشود.
مريم رجوي پيام ميدهد: "به نام خدا و به نام
خلق قهرمان ايران و به نام فرماندهي ارتش
آزاديبخش ملي ايران با استعانت از آفتاب
جاويد خراسان علي ابن موسي الرضا و به ياد
شهداي پرافتخار مجاهد خلق و كليهي شهداي ارتش
آزاديبخش ملي ايران آتش!"
فرمان آتش را خانم مريم رجوي در شبانگاه
يكشنبه 7 فروردين ماه1367 اعلام ميكند.
درگيري گستردهاي است بنا به ادعاي سازمان 12
ساعت طول ميكشد.
در اين عمليات، بنابر ادعای سازمان، لشكر 77
خراسان و يك گردان از نيروهاي ژاندارمري منهدم
ميشود. بالغ بر 3500 نفر کشته و تعداد 508
نفر اسير گرفته میشود. 91 نفر که جراحات شديد
داشته و 472 نفر هم سالم به پشت جبهه منتقل
ميشوند. تجهيزات زيادي به دست سازمان مجاهدين
ميافتد.
آقاي رجوي پيام ميدهد و ميگويد اين هديهي!
بزرگ مابه مردم ایران! است. اين عيدي ما است
به مردم ايران. ، يك گام به جلو است.
البته بايد اشاره كنم که تمامی حملات فوق بر
اساس "بزن دررو" است. يعني "بزن و مستقر شو"
نيست. در جنگهاي كلاسيك جايي را كه ميگيرند
معمولاً ميزنند و مستقر ميشوند. معناي دقيق
كلمه فتح نظامی، در نبردهاي كلاسيك این است.
فیلمهايی از مراکز فتح شده نشان دادهمیشود.
اما از تخلیه آن مراکز هیچ گفته نمیشود به
نحوی که در برخورد اول به شنونده و یا بیننده
چنین القا میشود که منطقه کاملا فتح شدهاست.
واقعیت این است که سازمان مراکزی را مورد حمله
قرار ميدهد، منهدم ميكند، اسير ميگيرد و
غنايم جنگي بهدست ميآورد و به سرعت صحنه را
ترك ميكند. زیرا توان ايستادن و مقاومت در
مقابل پاتك و ضدحملهها را ندارد. با این همه
در همان حد هم ضرباتش به لحاظ نظامی بسياري
كاري و منهدم كننده و به لحاظ سیاسی و
تبلیغاتی از آن هم مهمتر است.
بااین همه عمليات «آفتاب» در مقایسه با عملیات
گردانی خيز بسيار بزرگي است و به معناي واقعي
پيروزي بسيار بزرگی است،
جزيیات حمله و صورت غنايم و اسرا مفصل است كه
اگر اجازه دهيد ادامه ماجراي عمليات «آفتاب»
و عمليات بزرگ بعد از آن بهنام "چلچراغ" را
بگذاريم براي گفتوگوي بعدي.
مهري: آقاي شاهسوندي عزيز خيلي ممنون از شما.
تا هفتهي آينده كه دنبالهي اين ماجرا را
بشنويم شب و روز شما خوش.
شاهسوندي: بر شما نیز.
|