در گرامیداشت هشتم آوریل روز
قربانیان سرکوب درونی در فرقه
مجاهدین
23.04.2008
میترا یوسفی
بنام خدا
و
بنام خلق قهرمان
ایران
آیین بزرگداشت
یاران قربانی، پیروان راه خدا و
فرزندان ملت ایران را، دگرباره
گرد می آییم تا به موسم شگفتن های
بهاری، دریغا نام پرپر شدگان را
فریاد کنیم و خوشا خاطره شان
احیاء!
هرچند دید عمیق تر
آنک، آنها و نه ما در انجماد
زمستانی، یخ نبستیم . بازماندگان
جگرسوخته، مجروحین نمک برزخم، از
تصور تنوره های اژدهای شیطانی،
درد را به کنج سینه ی تنگ و در
چنگ انزوای خفقان، ناله و ضجه نمی
کنند.
فریادهاشان گوشوار
جهانی است و موجب بی آبرویی برحق
آدم ربایان منافق!
پژواک صوت و امواج
نفس های فریاد، در ره تارتار کردن
پرده های دورویی و نفاق پیرامون
حقیقت است که عنکبوت های دوپا، در
اجتماع زهرآلودشان به لانه یی در
کویر، بیهوده و به عبث تنیده اند.
ما ترس را در
گورهای اندیشه و برزخ زنده بگوری
تجربه کرده و از زندان در زندان،
شکنجه و هتک ناموس، تنهایی و جدا
کردن ها، از آتش هولناک تهدید و
توطئه گذشته ایم و سرپیچی از
اهریمنان، گلستانی شد تا رهنمون
حقایق شویم.
ما برعلیه مهیب
ترین طوفان های نیرنگ و دورویی و
کمین کوسه های کینه ورز، خونخوار
و بی رحم شنا کرده و
رهیده ایم تا
کرشمه های اهریمنانه ی اهل نفاق و
ریا را، معنی کنیم.
دل خونین ازتجاوز
اره ماهی، مروارید کبود شکنجه و
درد و دردانه ی اشک و حسرت و
افسوس به سبکباران ساحل ها، عرضه
داریم.
پیروان شیطان به
ایفای نقش مخرب ارباب خود، چه بی
فایده کوشیده اند از مرداب وحشت و
خون، متاعی به سوداگری صید کنند
که « فرخزاد فروغ» ی در شعرهایش
گفت « نمی کنند»!
ما و خیل گسسته
گان و آزاده گان که براین حلقه ی
محق و مبارک افزوده اند، چه زنده
و چه شهید! عهده دار یکی از اساسی
ترین وظایف انسانی شده ایم که
همانا حضور بر مسند « شاهد » است
و رسوا کردن دروغ! که به « کلید
همه گناهان» تشبیه شده است. در
غالب قوانین قضایی ملت ها، شهادت
بر « حق » دادن جزء وظایفی است که
تن ندادن به آن، « جرم » محسوب می
شود.
حال بگذار دروغ
گویان رسوا، بیش از این ها بر طبل
تهمت و افترا بکوبند که پیش از
این ها هم کوفته اند، و طرفی
نبُرده اند.
اما بببن و بشنو!
چگونه و تاکجا از آزادی هر انسان
برده نگهداشته شده به اجبار در
قلعه ی بدنام بیابانی شان، به
لرزه می افتند و مزدوران بی شرم و
بی مایه و جبون، مستمند ونیازمند،
جانوران کهنه و زال و رسوای خویش
را به قول خودشان به کارزار می
آورند که بیش از این ها - زار -
باد کارشان!
آری، در آن قلعه ی
نکبت بار و انگشت نما، خون های
پاکی به منزله ی شکار خانگی و به
جرم آزاده گی، در نهایت شقاوت بر
زمین ریخته شده است. امیدها و
آرزوها، عواطف و احساسات زنده
بگور و زندگی! مسخ گشته است.
اما به فرمایش
قرآن کریم: « برای هر فرعون
موسایی هست!»، هرکجا شیطانی ظاهر
شود، فرشتگانی هم نزول کرده اند!
و درعصر آگاهی که به مشیت الهی و
با خاتمه ی نبوت، همه ی امانت ها
ومسئولیت ها به عقل و شعور، انصاف
و وجدان آدمی سپرده شده است، هریک
از ما و آن پیکرهای سرفراز،
سروهای آزاده ولی تبرخورده، وظیفه
فرشته آسا و پیامبرگونه ی خویشتن
را درمرتبه ی انسانی پذیرفته ایم.
و همزمان چون
هرسال به سنت عاشورا و امید غلبه
ی حق بر باطل، به بالین قربانیان
رجوی ( مدعی پرحرارت عاشورا در
شعر و شعار که در صحن واقعیت، نقش
یزید گرفت) که بسی دور از ما، در
قلمرو آرمانی وجغرافیایی
عاشوراهم! به شهادت رسیده اند
بخوانیم:
«... پس لعنت خدا
بر گروهی که تو را کشتند و لعنت
خدا بر گروهی که در حق شما ستم
کردند و لعنت خدا بر گروهی که خبر
کشته شدن شما را شنیدند و به آن
خشنود گشتند.»
مطلب
در ارتباط:
ــ
گزارش جلسه
یادبود قربانیان سرکوب درونی در
سازمان مجاهدین
مطالب دیگر از
میترا یوسفی:
ــ
دوزخیان
ــ
که زین سانم آرزوست! (یاد دوست)
ــ
« کاروان نوروزی »