_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

آوریل ماه گرامیداشت قربانیان سرکوب در فرقه

 

25.04.2008

انجمن ایران پیوند 

 

از همان روزی که فرزندان آدم
زهر تلخ دشمنی در خون شان جوشید
آدمیت مرد
گرچه آدم زنده بود
از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند
از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند
آدمیت مرده بود
بعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب
گشت و گشت
قرنها از مرگ آدم هم گذشت
ای دریغ
آدمیت برنگشت
قرن ما
روزگار مرگ انسانیت است
سینه دنیا ز خوبی ها تهی است     


من که از پژمردن یک شاخه گل
از نگاه ساکت یک کودک بیمار
از فغان یک قناری در قفس
از غم یک مرد در زنجیر حتی قاتلی بر دار
اشک در چشمان و بغضم در گلوست
وندرین ایام  زهرم در پیاله   زهر مارم در سبوست
مرگ یاران را کجا باور کنم
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
وای اینان  جنگل را بیابان میکنند
دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان میکنند .
رهبری فرقه مجاهدین چنان تشنه و خمار قدرت بودو هست که از هیچ رذالتی در هیچ گوشه دنیا تاکنون فروگذار نکرده  و از این به بعد هم نخواهد کرد ، ازقتل و ترور و شلیک خمپاره کور در شهرهای ایران تا کشتار کرد و شیعه و سرباز فراری عراقی به دستور صدام وتا تشویق و تحریک و برای خودسوزی در اروپا ،و شنیع تر از همه قتل اعضای ناراضی خودش و از این هم شنیع تر دفن همآنها به اسم شهید مجاهد. اگر به تک تک این کشته ها قبل از مرگ فرصت داده میشد شاید تنها خواست شان این بود که در تابوت مجاهدین بخاک سپرده نشوند همان کاری که کمال رفعت صفائی کرد.

زمانیکه کمال روزهای آخر عمرش را در بیمارستان می گذراند؛ چند نفر از طرف فرقه مجاهدین منجمله مهدی ابریشمچی به بیمارستانش می روند. با پر رویی ووقاحتی که تنها و تنها در اعوان و انصار رجوی پیدا می شود به کمال در حال احتضار می گویند حال که دیگر امیدی برای زنده ماندن نیست بیا و توبه کن و بگذار که در تابوت مجاهدین به خاک سپرده شوی. کمال ته مانده انرژی اش را جمع میکند و  بر سر مهدی ابریشمچی و همراهانش داده میزند که نمیگذارم از مرگم سوء استفاده کنید کما اینکه از زنده بودنم نگذاشتم و آنها را از اتاق بیرون می کند. درست همین پیغامی  که ما با گرامیداشت هشتم آوریل به مجاهدین میدهیم ؛ نخواهیم گذاشت که از مرگ یارانمان سوء استفاده کنید کما اینکه نگذاشتیم از زنده بودن ما سود ببرید.

تک تک ما در درون مناسبات فرقه ای سالهای سختی را سپری کردیم ، سالهایی را که با عشق شروع کردیم و با دیدن خیانت و زخم خوردن تمام کردیم ، سالهای بد ، سالهای در خود فشردن و بقول محمد علی بهمنی

من زنده بودم اما انگار مرده بودم
از بس که روزها را تا شب شمرده بودم
یک عمر دور و تنها  ، تنها بجرم این که
او سرسپرده می خواست ‚ من دل سپرده بودم
یک عمر می شد آری در ذره ای بگنجم
از بس که خویشتن را در خود فشرده بودم
در آن هوای دلگیر   وقتی غروب می شد
 گویی بجای خورشید  من زخم خورده بودم
وقتی غروب می شد  وقتی غروب می شد
کاش آن غروب ها را از یاد برده بودم
    .

ولی ما به رسم انسانیت و به یاد عزیزانمان چه آنها که کشته شدند و چه آنها که هنوز اسیرند این غروبها را از یاد نبردیم  .در روزهایی که زبان از لب می ترسید و قلم از کاغذ شک داشت ، حتی حافظه از وحشت ِ در خواب سخن گفتن می آشفت ، ما همه آن ناجوانمردی ها را درخود حک کردیم تا روز روزش که امروز باشد بازگو کنیم ، و از روز جداشدنمان از این فرقه هر روز روشنگری میکنیم و با زآنها هر روز به جنایتشان ادامه میدهند ، فقط شکل نوشتن ما عوض میشود و شکل کشتن آنها.

بسیاری  از این عزیزان را  در بهار کشتند ، بهاری که می توانست بهارشان باشد ، از آن عزیزانی که در زندان فرقه به قتل رسیدند تا سعید نوروزی و سعید سید مراد و خدام و کمال رفعت صفائی و صدیقه و سهیل و تعدادی دیگر ؛ درست  از اول تا نیمه آوریل و هشتم آوریل بهترین روز برای گرامیداشت همه این قربانیان بود .

روزی در اشرف برای ما درآن مناسبات فرقه ای هیچ چشم انداز و امیدی نبود که بتوان دست فرقه را رو کرد و از این همه جنایت با کسی صحبت کرد، آن روزها با خود زمزمه میکردیم که :

 قفس تنگ است و در بسته ست
ته تنها بال و پر ، بال نظر بسته ست

ولی امروز در اروپا گرد هم  یاد عزیزانمان را گرامی میداریم ، در عراق ماداران و پدران داغدار برای نجات حتی اجساد فرزندانشان از چنگال این فرقه اشرف را در میکوبند و در ایران  مادران چشم براه برگشت اسیران هستند و البته در اشرف هم شواهد نشان میدهد که دیگر پایان کار است . ما جدا شده و نجات یافتگان این فرقه با تک تک این یارانمان که با عملکردها و سیاست ها ی خشن فرقه ای در سازمان مخالف بودند زندان شده ایم ، شکنجه شده ایم و میتوانستیم یکی از آنها باشیم ، سازمان هر چه میتوانست  از ما گرفت  و الان هم با تمام قوا بسیج این کار است که  قلم ما و نطق ما و حضور ما و حتی اگر شده جان ما را هم  همچون دوستان رفته بگیرد  بقول نیما

از برای من ویران سفر گشته مجالی دم استادن نیست
منم از هر که در این ساعت غارت زده تر
همه چیز از کف من رفته به در

و در واقع هشتم آوریل علاوه بر یاد این عزیزان یاد واره انسانیت قربانی شده و یادواره  تک تک ماست .

 

مطالبی دیگر از انجمن پیوند:

ــ فیلم جلسه یادبود قربانیان سرکوب درونی در سازمان مجاهدین

ــ دیدار و ملاقات انجمن ایران پیوند با جمعی از هنرمندان و اساتید دانشگاه در فرانسه

ــ گزارش جلسه یادبود قربانیان سرکوب درونی در سازمان مجاهدین

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد