_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

ارتش ورشكسته

( قسمت نهم)

02.05.2008

محسن عباسلوـ سایت آوا

 

ــ لینک به قسمت اول

ــ لینک به قسمت دوم

ــ لینک به قسمت سوم

ــ لینک به قسمت چهارم

ــ لینک به قسمت پنجم

ــ لینک به قسمت ششم

ــ لینک به قسمت هفتم

ــ لینک به قسمت هشتم

 

بر اساس يكي از بندهاي به اصطلاح آتش بسي كه بين فرقه تروريستي مجاهدين خلق و نيروهاي ائتلاف به فرماندهي آمريكا، امضاء شده بود تمامي نيروهاي فرقه كه در خارج از اردوگاه كار اجباري اشرف مستقر بودند ميبايست در ظرف يك ماه به اين اردوگاه  برگشته و نهايتاٌ در آنجا مستقر ميشدند.

فرمانده هان فرقه فرمان بازگشت دوباره به اردوگاه را صادر كرده و نيروها يگان به يگان در حال بازگشت به اردوگاه بودند.اين امر باعث تخريب روحيه و به وجود آمدن فضاي يأس آلودي در بين نيروها شده بود.

به اين سبب كه همگي انتظار داشتند كه در طي اين جنگ وضعيت فرقه نيز تعيين تكليف نهائي شود و دوران سپري شدن بيهوده عمر نيروها در بيابانهاي عراق به پايان برسد. حال نيروها ميديدند كه هيچ كدام از وعده هاي مسعود رجوي محقق نشده و دوباره بايد به اردوگاه كار اجباري اشرف بازگردند.

در طول اين روزهائي كه از شروع جنگ نيروهاي ائتلاف به فرماندهي آمريكا با دولت صدام حسين گذشته بود دهها نفر از اعضاي فرقه كه شرايط را مهيا ديده فرار كرده و.تعدادي نيز درحين فرار دستگير شده بودند.در بين دستگير شده گان، فرزند يكي از سران فرقه نيز وجود داشت. لازم به ذكر است كه اين فرد را پس از دستگيري به طرز اسفناكي مورد ضرب و شتم و شكنجه شديد قرار داده بودند.

تعدادي از نيروها هم كه ديگر بار، تحمل بازگشت به اردوگاه كار اجباري اشرف را نداشته و همچنين راهي نيز براي فرار پيدا نكرده، اقدام به خودكشي كرده بودند.

يكي از اين افراد سهيل ختار با نام مستعار ساشا، اهل همدان بود.اين فرد پس از شنيدن صدور فرمان بازگشت دوباره به اردوگاه كار اجباري اشرف  با شليك چند گلوله به درون دهان خويش، خودكشي كرده بود

البته در مورد مرگ سهيل ختار حرفهاي زيادي شنيده ميشد. مسئولين فرقه مدعي بودند كه وي در حين تنظيف اسلحه بر اثر بي احتياطي كشته شده، بعضي از نفراتي نيز كه سهيل را از نزديك ميشناختند ميگفتند سهيل با سازمان خيلي مشكل پيدا كرده بود. آنها ميگفتند ما ايمان داريم كه سهيل را خود مسئولين فرقه، عمداٌ كشته اند. آري چگونگي مرگ سهيل در هاله اي از ابهام فرورفته بود و تا امروز نيز هنوز كسي نميداند كه سهيل دقيقاٌ چگونه كشته شد. اما همه ما كه سهيل را ميشناختيم بر اين نكته ايمان داريم كه سهيل از جنس فرقه نبود و خيلي با مسئولين فرقه اختلاف داشت.

يك نفر ديگر از نيروها فردي با نام مستعار مجيد (كورش) بود كه نام اصلي وي را متأسفانه فراموش كرده ام مجيد هم يگاني من بود. بنابراين وي را من از نزديك ميشناختم. مجيد تنها فرزند خانواده و اهل كرمانشاه بود. خودش ميگفت كه بابام ماشين سنگين دارد. بنا به گفته هاي خودش، وي در ايران قصد ازدواج با يك دختر راداشته كه خانواده اش با اين قضيه مخالفت ميكنند. وي بر سر اين موضوع با خانواده اش جروبحث كرده و سپس به حالت قهر ازايران خارج شده و به تركيه رفته بود.

وي درتركيه با وعده هاي پوچي كه مسئولين فرقه به وي داده بودند جذب شده و به عراق آمده بود مجيد از اولين روزهائي كه وارد اردوگاه كار اجباري اشرف شد و پس از آنكه متوجه گرديد كه وعده هائي كه مسئولين فرقه به وي داده بودند پوچ و غير واقعي است، با فرقه دچار مشكل شده و بر عليه وضع موجود اعتراض ميكرد.

مجيد بارها و بارها اعلام كرد كه قصد جدائي از فرقه و بازگشت به زندگي عادي خويش را دارد.ولي مسئولين فرقه هرگز با درخواست هاي وي موافقت نكردند. وي مدتي نيز تحت شكنجه و بازداشت مسئولين فرقه قرار داشت.

خود من در زمستان سال 1381 خورشيدي در زماني كه در بازداشتگاههاي مخوف فرقه زنداني بودم در يكي از روزها كه من را براي بازجوئي ميبردند در بين مسير به طور اتفاقي مجيد را ديدم كه او را چند تن از مسئولين فرقه از يكي از بازداشتگاهها بيرون آورده و داشتند به جاي ديگري ميبرند.

مسئولين فرقه با به راه انداختن انواع شايعات جور واجور و زدن انواع تهمتها به وي قصد داشتند او را به سكوت وادار كنند. مجيد را بعدها از يگان ما بردند. شنيده مشيد كه در يگان جديد، فرمانده اش (حميد آراسته) وي را خيلي اذيت ميكرده است.

آخرين باري كه من مجيد را ديدم درست يكروز قبل از شروع جنگ آمريكا و عراق و در حين اعزام من و يگانمان به خارج از اردوگاه بود. مجيد ميگفت: (خداكند كه ديگر اين آخرين باري باشد كه در اشرف هستيم.اميدوارم كه همه مان از اين جهنم لعنتي خلاص شويم).

مجيد پس از شنيدن خبر بازگشت دوباره به اردوگاه كار اجباري اشرف و زماني كه سوار بر خودرو آيفا در حال بازگشت به اردوگاه بوده تعادل روحي خويش را از دست داده و تمامي افرادي را كه سوار بر اين خودرو بودند رابه رگبار گلوله بسته بود.

ادامه دارد..

 

یكروز پس از بازگشت دوباره ما به اردوگاه كار اجباري اشرف، بمباران اردوگاه توسط هواپيماهاي جنگنده نيروهاي ائتلاف شروع شد. نيروهاي ائتلاف فقط ادوات زرهي و زاغه هاي مهمات و برخي از ساختمانها را بمبارن ميكردند ولي نيروهاي انساني را مورد هدف قرار نميدادند.

چندين روز بمباران ها بطور نامنظم ادامه داشت. بوي باروت وگردوغبار تمامي اردوگاه را در بر گرفته بود. در جريان اين دور از بمبارانها چند تن از نيروهاي فرقه هم كشته شدند وما از موضع ضعف كامل، فقط نظاره گر اوضاع بوديم. فضاي يأس و نااميدي بر همه اردوگاه حاكم بود.

 در تمامي گوشه وكنار اردوگاه خودروها ي سنگين و سبك، تانكها و توپها و.... منهدم شده به چشم ميخورد. در اثر بمباران زاغه ها و خودروهاي حامل مهمات انبوهي از مهمات منفجر نشده در محيط اردوگاه پخش شده بودند. خرابي و ويراني ها نويد بخش شروع فاز نابودي فرقه تروريستي مجاهدين خلق بود.

مسئولين فرقه كاملاٌ ذليل وعاجز شده بودند و نميدانستند كه چه كار بايد بكنند. سرانجام طي مذاكرات محرمانه اي كه بين سران فرقه و آمريكائي ها صورت گرفته بود آمريكائي ها اعلام كرده بودند كه اگر مجاهدين تسليم شوند و در مراحل بعد از تسليم نيز با نيروهاي آمريكائي همكاري كامل داشته بودند آنان نيز در عوض بمباران و مورد هدف قراردادن پايگاههاي فرقه را متوقف خواهند كرد.

خبر توافق فرقه با نيروهاي ائتلاف براي اولين بار توسط پيامي كه از طرف مسعود رجوي سركرده فرقه فرستاده شده بود به نيروها اعلام گرديد. رجوي در اين پيام ذكر كرده بود: در اين اوضاع براي حفظ منافع و بقاء سازمان، با نيروهاي ائتلاف توافق آتش بس بسته شده است.

وي تأكيد كرده بود كه براي حفظ فرقه حاضر است حتي دامن نيز بر تن كند واز اين رو با آتش بس با نيروهاي ائتلاف موافقت كرده است.( لازم به ذكر است كه اين يك توافق دوجانبه نبود بلكه تسليم شدن تمام عيار فرقه بود.)

اين خبر براي كليه نيروها كاملاٌ تكان دهنده و شوك آور بود زيرا تا به كنون رجوي يكي از خصوصيات آسماني و الهي خود را مبارزه با آمريكائي ها ميدانست و هميشه بر ارجحيت جنبه ايدئولوژيكي مبارزه بر جنبه سياسي آن بيشتر تأكيد داشت. اما حالا اين نقاب نيز از صورت كريه وي برداشته شده بود .

مسئولين فرقه با دجال گري و بي حيائي تمام، دست يابي به اين توافق نامه (تسليم نامه) را نوعي پيروزي بزرگ براي خود ميدانستند و به اين توافق لقب فتح المبين دادند.

بر اساس يكي از اصول اين فتح المبين ،بر فراز تمامي خودروها وادوات زرهي فرقه پرچم سفيد رنگ تسليم نصب گرديد. وكم كم تمامي نيروهاي فرقه داشتند به اردوگاه كار اجباري اشرف برميگشتند.

در حد فاصل محل استقرارنيروهاي فرقه در نزديكي مرز ايران تا اردوگاه اشرف ،نيروهاي فرقه اقدام به برپائي ايستهاي بازرسي كرده بودند وبنا به دستور آمريكائيها  به بازرسي زن وبچه هاي عراقي ها ميپرداختند. لازم به ذكر است كه در حين جابه جائي و تردد خودروهاي فرقه از نقطه اي به نقطه ديگر، اين خودروها و ادوات از درون مزارع و كشت زارهاي كشاورزان بيگناه عراقي ها ميگذشتند كه در نتيجه آن اراضي كشاورزي عراقي ها نابود ميشد و از بين ميرفت.

اين امر باعث بلند شدن صداي ناله و زاري اين كشاورزان و دهقانان عراقي به آسمان شده بود.

اما فرقه مجاهدين هيچ توجهي به اين وضعيت نميكردند و وقتي نيز ما به اين اقدام غير انساني مسئولين فرقه اعتراض ميكرديم مسئولين فرقه در جواب ميگفتند: جنگ است و شما كاري به اين كارها نداشته باشيد.

معلوم نبود كه مردم بي دفاع عراق چه گناهي مرتكب شده بودند كه حال ميبايست مورد آزار و اذيت و بيرحمي هاي فرقه تروريستي مجاهدين خلق نيز واقع ميشدند.

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد