_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

تبیین رابطه اتوریته و کاریزماتیک در مناسبات فرقه مجاهدین خلق ـ 3

شق دوم تلفیق آتوریته فردی با نوعیت کاریزما و انتقال آن به بدنه و سطح تشکیلات.

10.05.2008

مؤلف: گروه تحقیق و پژوهش

منبع: Mojahedin.ws

 

لینک به قسمت اول

لینک به قسمت دوم

شق دوم تلفیق آتوریته فردی با نوعیت کاریزما و انتقال آن به بدنه و سطح تشکیلات.

از مقطع بهمن سال 57 تا مقطع سی خرداد سال 1360 این پروسه با تنظیم رابطه شق دوم یعنی وجه کاریزمای رجوی و انتقال ذهنی، روحی و روانی او به بخش بدنه و سطح هوادارانی که از مقطع انقلاب تا سی خرداد به مجاهدین پیوسته بودند، اعمال می شد. به اجمال روش هایی که نزدیکان رجوی برای تثبیت موقعیت کاریزمای رجوی به آن متوسل شدند را مرور می کنیم.

 

1- چاپ و توزیع زندگی نامه و دفاعیات رجوی در تیراژهای بالا در میان جوانان پرشور، احساساتی و نیازمند قهرمان، و در عین حال به شدت آوانتوریسم و ماجراجو.

 

2- فعالیت دامنه دار و گسترده برای انتقال وزن تشکیلاتی رجوی در میان نسل جوان. از جمله تبلیغ حول عضویت رجوی در مرکزیت سازمان - معرفی او به عنوان احیاگر تشکیلاتی سازمان پس از ضربه سال 50 - معرفی او به عنوان فردی که بازسازی تشکیلاتی سازمان در داخل زندان پس از انشعاب ایدئولوژیک را یک تنه بعهده داشته است - اغراق گویی درباره برخوردهای ساواک با رجوی در زندان

 

3- سوء استفاده از ملاقات های مقطعی رجوی با شماری از شخصیت های دینی و رهبران مذهبی از جمله آیت الله طالقانی در جهت تثبیت موقعیت منحصر و یگانه او در سازمان و  در همین راستا استفاده تبلیغاتی از دیدارهای رجوی با رهبران جنبش های آزادی بخش که حضورشان پس از انقلاب سال 57 تقریبا عادی شده بود را می توان اشاره کرد.

 

4- انجام مصاحبه های مطبوعاتی و سخنرانی های احساسی در میتینگ ها

 

این شیوه ها تماما در جهت متمایز کردن موقعیت رجوی در میان هواداران سازمان انجام شذ. تا جایی که می توان ادعا کرد مجاهدین از فردای انقلاب سال 57 بخش عمده ای از موفقیت خود را در زمینه عضوگیری و رشد کمی تشکیلاتشان مرهون متمرکز کردن نگاه ها بر روی رجوی و در واقع اولویت بندی معرفی او در مقایسه با سازمان هستند.

این روند در کلیت به تبعیت بی چون و چرای بدنه و سطح هواداران جذب شده به رجوی منتهی می شود. این نوع رابطه که بر پایه اطلاعات داده شده اعضای بالای سازمان به جوانان شکل گرفته، محصول هژمونی پذیری و به نوعی آتوریته رجوی بر روی اعضای بالای سازمان و در نهایت در بدنه و سطح همان کارکرد کاریزماتیک مورد نظر را دارد. اولین تست عملی سازمان برای درک میزان تاثیرگذاری کاریزمای رجوی بر بدنه و سطح سازمان با اعلام کاندیداتوری رجوی در انتخابات ریاست جمهوری وارد عرصه تازه ای می شود که به دلایلی این تست عملی نمی شود. (در بخش دوم سخنرانی مهدی ابریشم چی درباره انقلاب ایدئولوژیک به نقش رجوی در مقطع پس از انقلاب سال 57 پرداخته می شود) در اثبات این موقعیت همین بس که به اذعان مهدی ابریشم چی از اعضای مرکزیت سازمان، فاز نظامی سی خرداد با تصمیم شخصی او اتخاذ می شود. تمکین راس، بدنه و سطح سازمانی از اتخاذ چنین تصمیمی تا این زمان محصول تلفیق هدفمند دو شق مورد اشاره یعنی نقش اتوریته رجوی بر راس و تاثیر کاریزمای او بر بدنه و سطح است. تاکید مدام اعضای بالای سازمان بر نوعیت رابطه هواداران با رجوی سوای میزان صحت و سقم آنها به هر حال دلالت بر کاریزمائی رجوی در میان هواداران دارد. آنها مدام بر این نکته پافشاری دارند که این رابطه را به نوعی غیر عقلانی تعبیر کنند.

به بیان دیگر اعضای بالای سازمان نقش سپر دفاعی او و ابزار توجیه سطوح میانی و پائین نسبت به مقبولیت و مشروعیت تام و تمام او را بازی می کنند. نحوه تعامل این سطوح با یکدیگر متاثر از نوع ساماندهی، سازماندهی و توجیه فکری، سیاسی و ملاحظاتی از نوع ضرورت های تشکیلاتی رده های بالا نسبت به تمایلات و خواست رهبری است. این شیوه تنظیم رابطه در جریان انقلاب ایدئولوژیک کارکردی کاملا بنیادی و تعیین کننده داشت. (به گفتگوهای سعید شاهسوندی درباره انقلاب ایدئولوژیک در قسمت های 126 به بعد مراجعه کنید) نامه های رده های بالای تشکیلات و اعضای مرکزیت در موضوع تائید و ستایش انقلاب ایدئولوژیک در واقع کارکردی چندگانه داشت.(به نشریات مجاهد از شماره 241 به بعد مراجعه شود. در این شماره ها ابتدا نامه های انقلاب ایدئولوژیک اعضای نزدیک به رجوی و متعاقب آن نامه های بدنه و سطوح پائین تر سازمان به چاپ می رسد. نکته جالب اینکه نویسنده بسیاری از این نامه ها اساسا تا آن زمان رجوی را از نزدیک ندیده اند و تنها تحت تاثیر نامه های اعضاء به رجوی اقدام به نوشتن این نامه ها می کنند.)

کیفی ترین تاثیر این نامه ها مجاب شدن تمام و کمال بدنه و سطح مجاهدین و متقاعد شدن آنها نسبت به کلیت محتوای انقلاب ایدئولوژیک و در نهایت تمکین محض به  رجوی بود. ترتیب و توالی این نامه ها (که ابتدا از راس اعضای سازمان شروع و به تدریج لایه های دیگر تشکیلاتی را در بر می گیرد) نشان می دهد که تاثیر این نامه ها درست کارکردی مشابه رابطه اعضای بالای سازمان با رجوی در سال 1354 را دارد. تراکم این نامه ها به حدی است که تکرار و درج آنها در این مختصر نمی گنجد و از سویی مطول بودن آنها منظور مورد نظر را در این فرصت برآورده نمی کند. اما شاخص تمامی این نامه ها حول دو فاکتور مشترک دور می زند. این شباهت ها به گونه ای است که برای مخاطبان بیرونی این گونه تداعی می شود که نویسنده تمام آنها یک فرد باشد. فاکتور تمام این نامه ها ستایش قدسی گونه رجوی و از سوی دیگر حقارت نویسندگان حول این معنی است که تا آن زمان از درک موقعیت نیمه زمینی - نیمه آسمانی رجوی عاجز بوده و لاجرم در مناسبات تشکیلاتی این جهالت بخودی خود یک گناه محسوب می شده است.

تا جایی که یکی از اعضای قدیمی سازمان با دستکاری در زیارت عاشورا شیعیان نام مسعود را جایگزین اسماء معصوم و امامان شیعه می کند. اگر چه بخش عمده ای از این تنظیم رابطه معلول آتوریته تشکیلاتی رجوی و همدستی شمار معدودی از نزدیکان او است اما تاثیر آن بر بخش های تحتانی و میانی از نوع رابطه کاریزماتیک و به اصطلاح عارفانه است. یک مثال ساده از سینگر در خصوص تاثیر اطاعت پذیری والدین از فرامین و تمکین از رهبران فرقه ها به خوبی نقش این دو طیف را به صورت یک رابطه کاملا تمثیلی و قابل تعمیم به مناسبات مجاهدین بازگو می کند. در این مثال ساده می توان نقش والدین را به نوعی با موقعیت اعضای بالای سازمان و نقش بدنه و سطح را با کمی مصامحه با نقش بدنه به پائین مناسبات مقایسه و تعمیم داد.

 

"از آنجا که ساختار یک فرقه اتوریته ای و خودکامه است، بچه ها نیز با چنین اجتماعی بزرگ آشنا می گردند. بچه ها می بینند که والدینشان خود را با فرامین رهبر منطبق کرده و تسلیم می شوند. والدین آنها و سایرین به سادگی دستورات را اجرا می کنند و هر آنچه را که رهبر و مرادشان بگوید انجام می دهند." (1)

 

به این ترتیب نقش توامان رهبری اتوریته طلب و کاریزماتیک در مناسبات مجاهدین عینی و مادی می شود. در پایان فقط به یک نمونه از تنظیم رابطه اعضای بالای سازمان با رهبری رجوی ارجاع می دهیم. این نمونه به خوبی می تواند نسبت این رابطه با رهبری و به موازات تاثیر آن بر روی اعضای بدنه را نشان بدهد.

 

"در تئوری می دانیم که خدا یکی است. بله، خدا یکی است و این بزرگ ترین اصل ایدئولوژی ما است ولی مهم این است که دانستن این " خدا یکی است "؛ چه تأثیری در زندگی و حرکت هر فرد می گذارد. خلاصه کنم: وقتی فرد، رهبری انقلاب را می شناسد و او را در جایگاه خودش قرار می دهد و می بیند و متوجه می شود که نباید خودش را درگیر آن تضادهایی بکند که حل آن در عهده رهبری است؛ آن وقت ورودش در مسائل ایدئولوژیک با اشل عمومی صلاحیت هایش در سازمان و انقلاب برابر می شود و به تعادل می رسد.

 

 

این اظهارات در واقع عصاره تنظیم رابطه اعضای بالای سازمان با رهبری رجوی را تعیین می کند. وقتی ابریشم چی از موضع مرکزیت سازمان این گونه اتوریته ایدئولوژیک و سیاسی رجوی را تئوریزه و می پذیرد، معنایش این است که این وجه رابطه بعلاوه جنبه های کاریزمایتیک این رهبری که از مجرای همین تحلیل ها به بدنه ارتزاق شده در هم می آمیزد و شاکله رابطه راس و بدنه را در کلیت خود تنظیم می کند. رابطه ای که مکانیزم اولیه آن اتوریته فردی و به موازات آن زمینه سازی برای ارتباط کاریزماتیک بدنه با راس است.

 

منابع

1- کتاب فرقه ها در میان ما. بخش نقش رهبران.

2- سخنرانی مهدی ابریشم چی درباره انقلاب ایدئولوژیک. بخش دوم رهبری.

 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد