_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

iran-ghalam@hotmail.de

www.iran-ghalam.de

الگوی رهبری فرقه ای در مجاهدین خلق ـ قسمت دوم

ایجاد سرسپردگی مطلق و فداشدن اعضاء فرقه در برابر رهبر

 

03.06.2008

بهار ایرانی

منبع: Mojahedin.ws

در بخش نخست به مشخصه های رهبران فرقه ای اشاره کردیم. در ادامه هر یک از این فاکتورها را به طور مجزا و با استفاده از کتاب فرقه ها در میان ما مورد ارزیابی و تحلیل قرار می دهیم. در این بخش و بخش های بعدی هر یک از این فاکتورها را در مناسبات سازمان مجاهدین خلق جستجو و ردیابی خواهیم کرد.

 

1- خود انتصابی بودن رهبران فرقه ای

 

در تحلیل مناسبات فرقه ای همواره بر فاکتور خود انتصابی رهبران فرقه ای تاکید شده است. رهبران فرقه ها بر خلاف سایر اشکال رهبری که از روش های معمول از جمله انتخابات مستقیم مردم و یا مشارکت نمایندگان آنها در پارلمان، و ... انتخاب می شوند، خود انتصاب هستند. اینکه این گونه رهبران خود انتصاب، آتوریته و موقعیت بلامنازع خود را در میان اعضاء و پیراون خود با چه مکانیزم هایی کسب می کنند و مشخصا رابطه دیالکتیکی رهبران فرقه ها با ملاء پیرامونی و از جمله نزدیک ترین اعضاء به خود چگونه می باشد، در مقدمه کتاب مارگارت تالر سینگر ترسیم شده است:

 

"این واژه (فرقه) بیان یک گروه است که حول یک شخص شکل می گیرد که مدعی است دارای مأموریت یا دانش ویژه ای است، که این دانش را با کسانی که تقریبا تمامی قدرت تصمیم گیری فردی خود را در اختیار آن رهبر خود انتصابی قرار دهند شریک خواهد شد." (1)

 

به این ترتیب رهبران فرقه ای پیش تر با مجاب کردن افراد صاحب قدرت به داشتن چیزی فراتر از توان  معمول در خود، از آنها سلب اختیار نموده و به این ترتیب صاحب قدرت می شود. در واقع صفت مجاب گر در اینجا کارکرد و اهمیتی تعیین کننده برای اعمال آتوریته فردی رهبر بر اعضای نزدیک به خود دارد. سینگر در تکمله اظهاراتش در خصوص رابطه این دو مقوله یعنی آتوریته و مجاب گری می نویسد:

 

"رهبران فرقه ها افرادی خود انتصابی و مجاب گر هستند که ادعا می کنند دارای مأموریت خاصی در زندگی بوده و یا دانش ویژه ای دارند." (2)

 

در واقع توان و پتانسیل مقدماتی رهبران فرقه ها معطوف به مجاب کردن افراد به انجام رسالتی فرازمینی و یا فوق العاده است که باعث تمکین افراد و از جمله واگذاری اختیار و قدرت تصمیم گیری و مسئولیت به یک فرد می شود. اینکه این افراد به چه اهداف و مسئولیت هایی ادعا می کنند چندان اهمیتی ندارد. تنوع بروز فرقه های مختلف در حال حاضر بیشتر متاثر از قابلیت ها و شرایط اجتماعی است. این ادعاها چنانچه سینگر تاکید دارد می تواند حول هدف های متفاوتی متمرکز شود. سمت و سوی آنها بسته به این خواهد بود که در چه فضا و اتمسفر اجتماعی و فرهنگی واقع شده اند. به عنوان مثال زمینه بروز فرقه های مذهبی بر گرایشات اجتماعی به پدیده مذهب به عنوان یک اهرم و ابزار برای پاسخ گفتن به نیازهای فردی و دغدغه های متافیزیکی آنها متکی خواهد بود.

 

به همین سیاق زمینه های بروز فرقه های سیاسی نیز معلول جنبش های عدالت خواهانه و ... از شرایط موجود به شرایط مطلوب است. بنابراین محتوای این گرایشات چندان اهمیتی ندارد، آنچه برای سینگر در درجه اول اهمیت است، نفس مناسباتی است که در آن یک فرد با مکانیزم های مورد اشاره از جمله مجاب گری و متقاعد کردن اطرافیان به انجام یک وظیفه یا رسالت چه زمینی و چه آسمانی وجه حتی علمی از خود بروز می دهد. سینگر در این رابطه می نویسد:

 

"برای مثال، رهبران فرقه های بشقاب پرنده اغلب ادعا می کنند که موجودات فضایی آنها را برای هدایت مردم به رفتن به مکان های خاصی جهت انتظار برای رسیدن یک سفینه فضایی مأمور کرده اند. برخی دیگر از رهبران ادعا می کنند که راه های باستانی رسیدن به نور رستگاری یا درمان بیماری ها را مجددا کشف کرده اند، همین طور تعدادی مدعی می شوند که به طرح های اختراعات علمی، انسانی، یا اجتماعی که می تواند پیروان را به سطوح جدیدی از آگاهی، موفقیت، یا قدرت شخصی یا سیاسی برساند دست یافته اند." (تاکید روی جمله انتهای رفرنس از ما است) (3)

 

نکته بسیار قابل تعمقی که در این جا باید روی آن مکث و تعمق کنیم، تبعات و ملزومات خواسته یا ناخواسته پذیرش چنین رابطه ای است. رابطه ای که به محض نهادینه شدن و شکل گرفتن سازه های بعدی خود را درست بر همین زمینه ها استوار و فعلیت می بخشد. سینگر ادامه مسیر را تا عبور از همه مرزهای متعارف دنبال می کند و آخرین کیفیت سرسپردگی و تمکین نسبت به رهبری خود انتصابی را این گونه تجسم می بخشد:

 

"هر منجی خود انتصابی ادعا کرد که به حقیقتی، پاسخی، و راه حلی دست یافته، لذا خواستار تعهد، فدا، و سرسپاری شد." (4)

 

عناصر تشکیل دهنده رهبری فرقه ای به دلیل ماهیت ارگانیک و پیچیده اش چنان در یکدیگر تنیده و ممزوج شده اند که تبیین هریک از آنها ناگزیر به طرح فاکتورهای دیگر نیز کشیده می شود. با این حال همین اندازه پیچیدگی ظاهری در موضوع ردیابی مصداق های فرقه ای و مشخصا در اینجا فرقه های سیاسی و به طور موردی تر ردیابی این مناسبات در سازمان مجاهدین خلق کار بسیار سهل و ساده ای است. کافی است پروسه شکل گیری رهبری خود انتصابی در سازمان مجاهدین را از مقطع انشعاب ایدئولوژیکی سال 1357 تا مقطع اول انقلاب ایدئولوژیک در سال 1364 و متعاقب آن تا طرح بندهای این انقلاب دنبال کنیم تا به یکی از نمونه ای ترین فرقه های سیاسی - شخصیتی دوران معاصر برسیم. فاکت های موجود در این زمینه نشان می دهد رجوی از مقطع انشعاب ایدئولوژیک با استفاده از انواع ترفندهای روانی و البته متکی به پاره ای قابلیت های تئوریک و سیاسی فردی توانسته بخشی از مرکزیت و بدنه مجاهدین آن زمان را نسبت به پذیرش هژمونی و در ادامه آتوریته خود مجاب کند.

 

اما کیفی ترین مقطع این پروسه به اواخر سال 1363 بر می گردد. دورانی که خود مجاهدین و البته قبل تر از آن شخص رجوی اذعان می دارد سازمان مجاهدین وارد مرحله کیفی کاملا متفاوتی نسبت به گذشته شده است که شاخص این مرحله نفی رهبری جمعی و معرفی خود به عنوان رهبری، عقیدتی - سیاسی و در جهت تولد مجاهد نوین و علی القاعده متکی به مناسبات خاص که ماهیتا در تعارض با دوران گذشته است و شاخص های اصلی و تعیین کننده آن برای کسب مشروعیت تشکیلاتی و البته عضویت سوای گذشتن از جان گذشتگی، وصل شدن به مفاهیم و ارزش های تازه ای است که حول دو واژه فدا و صدق موضوعیت و معنی می یابند. رجوی در این مقطع و به عنوان قطب سازمان مجاهدین مدعی دسترسی به سطح جدیدی از آگاهی سیاسی - ایدئولوژیکی تاریخی مجاهدین می شود. رهبری خود انتصابی مجاهدین مدعی می شود نه تنها پاسخ حقیقی و راه حل تازه برای رسیدن به هدف را کشف کرده که ابزارهای اولیه و استراتژیک آن تعهد، فدا و سرسپاری بی قید و شرط به اوامر و رهبری او است. در عین حال اذعان می دارد که درک این مقطع از رهبری او لازمه اش نه حصول عقلانی که مبتنی بر گونه ای سلوک عرفانی است و نیز اعتراف می کند که فهم این راه حل در حالیت افراد امکان پذیر نیست و فهم و تاثیرات آن را به آینده موکول می کند. رجوی به صراحت درباره ثقیل بودن فهم رهبری خود انتصابی اش خطاب به اعضاء و هواداران مجاهدین می گوید:

 

"اگر حالا نمی توانید بفهمید، صبر کنید. نمی دانم، یک سال یا پنج سال یا ده سال دیگر            خواهید فهمید ". (5)

 

اگر حالا نمی توانید بفهمید، صبر کنید. نمی دانم، یک سال یا پنج سال یا ده سال دیگر خواهید فهمید

 

تفاوت رهبر خودانتصابی مجاهدین با سایر رهبران خود منتصب فرقه ها این است که در مناسبات مجاهدین وظیفه توجیه و تئوریزه کردن این شیوه رهبری به عهده نزدیک ترین اعضای سازمان مجاهدین گذاشته می شود. در مناسبات مجاهدین از طریق فضاسازی های لازم که بیشتر متکی به برجسته کردن موقعیت تشکیلاتی و توانائی های فردی او و در نهایت قدسی کردن رجوی است، سایر افراد نیز نسبت به پذیرش آتوریته او متقاعد می شوند. با این حال رجوی در لایه هایی از مناسبات رندانه و حساب گرانه اما بر بستری از تعاملات عاطفی بر صلاحیت انتصاب خود در موقعیت رهبری تاکید می کند. اما در شق تئوریک قضیه اصرار دارد مسئولیت این خود انتصابی زیرکانه را به دوش نزدیک ترین افراد خود بیندازد. در ذیل به یک نمونه از این بسترسازی ها اشاره می کنیم تا نقش حساب گرانه نزدیکان رجوی را درتعمیق مکانیزم های رهبری خودانتصابی دریابیم:

 

"در یک کلام اندیشه و ساخت و بافت شخصیت مسعود برای بارآوری ایدئولوژی از همه شایسته تر بود. ای کاش که هر وقت یک مسعود به خاک بیفتد یک مسعود دیگر بلند شود ولی رهبری ایدئولوژیکی به این سادگی نیست. به دلیل فقدان رهبری ایدئولوژیک بسا انقلابات به بن بست رسیده یا شکست خورده است. سنخیت ایدئولوژیکی مسعود از همان ابتدا برای اعضای مرکزیت سازمان روشن بود بعد از این که از سلول های انفرادی به بند عمومی آمدیم و نشست های جمع بندی داشتیم و به طور مفصل همه بچه ها در همه سطوح شرکت می کردند، در همانجا اظهارنظرهای مسعود کاملاً سر بود." (6)

 

تاثیر دیالکتیکی این بده بستان بالا را بر روی لایه های پائین تر سازمان به صورت نمونه ای در متن زیر می توان ردیابی کرد. نکته حائز اهمیت در اینجا تاثیر مورد اشاره افراد نزدیک به رجوی بر روی لایه های پائین تر است که کارکرد نهایی خود را به وضوح نشان می دهد:

 

"در مقابل برادر مجاهدم مسعود كه كلمات، جرات تصویرشان را ندارند و نیز در مقابل برادر مجاهدم مهدی ابریشمچی، با شكر خدای بزرگ و ارزش های والایش و در مسیر تكامل جاودانه هستی، زانو می زنم." (7)

 

روش های خود انتصابی در میان هر یک از رهبران فرقه ها بسته به زمینه های داخلی آن شکل و عینیت می گیرند. اما در اینکه تمامی این رهبران با اتکاء به ملاء های پیرامونی یا نزدیکان خود موفق به تثبیت موقعیت خود بر مناسبات می شوند تردید نیست.

 

منابع

 

1- کتاب فرقه ها در میان ما. نوشته سینگر. بخش مقدمه اول.

2-  همان. متن کتاب.

3-  همان.

4-  همان.

5- نشریه مجاهد شماره 241. تاریخ 15/01/1364.

6-  دو سخنرانی مهدی ابریشم چی درباره انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین

7- نشریه مجاهد شماره 241. تاریخ 15/01/1364 اظهارات مینا خیایانی در رابطه با رهبری رجوی

 

 

مطالبی دیگر از بهار ایرانی:

ــ الگوی رهبری فرقه ای در مجاهدین خلق ـ قسمت اول

ــ چالش با رای دادگاه انگلیسی و حامیان آن، سازمان مجاهدین و استراتژی بازی با بزرگان به جای استراتژی مسلحانه

ــ فرقه ها و دوآلیسم اخلاقی

ــ این بار قبل از مجاهدین به من فرصت بدهید

ــ به مجاهدین فرصت دفاع و توضیح بدهید!

ــ  چرا مشی مسلحانه مجاهدین تردیدبردار نیست؟!

ــ مجاهدین خلق غیر قابل اعتمادند؟!

ــ آینده مجاهدین در ظرف کشورهای منطقه، آمریکای لاتین و آفریقا ـ قسمت سوم

ــ مجاهدین معضل استقرار و فرض گزینه آمریکا ـ 2

ــ بررسی احتمالی گزینه فرانسه و اروپا برای استقرار مجاهدین خلق ـ 1

ــ لندن، آخرین ایستگاه سازمان مجاهدین خلق

ــ نقش رجوی در انقلاب ایدئولوژیک و دستاوردهای آن، راه حل یا ادامه بحران

ــ ریزش در شورای ملی مقاومت

ــ فقدان پایگاه اجتماعی و عدم مشروعیت از عنصر اجتماعی

ــ تفاوت دادگاه مجازی با دادگاه حقیقی

ــ مدینه فاضله مجاهدین خلق و انقلاب ایدئولوژیک

ــ تبارشناسی انقلاب ایدئولوژیک درونی سازمان مجاهدین

ــ مرزهای مرئی و نامرئی القاعده با سازمان مجاهدین خلق

ــ رابطه ازدواج ایدئولوژیک و شکست استراتژی سازمان 

ــ رهبری مجاهدین قبل و بعد از انقلاب ایدئولوژیک

ــ تبیین ایدئولوژیک خط سرخ رجوی در پیام 12 تیر

ــ شاخص های ایدئولوژیک و فرقه ای مجاهدین خلق مبنای تنظیم رابطه با بیرون 

ــ تنظیم رابطه مجاهدین با منتقدین و مخالفین جداشده

ــ قرارگاه اشرف، ظرف و مظروف فرقه

ــ جستارهایی در پیام 12 تیر مسعود رجوی 

ــ قدرت سیاسی، هدف یا ابزار ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد