_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.de

info@iran-ghalam.de

www.iran-ghalam.de

گفتگو با احمد باران در بارۀ مجاهدین خلق ـ قسمت اول

01.07.2008

احمد باران- پاریس

ABaaraan@yahoo.fr

پرسش‌گر: خانم مینو

 

مینو: فرصتی دست داده که یک بار دیگه با شما گفتگوئی داشته باشم در بارۀ مجاهدین خلق و اخباری که این روزها در بارۀ آنها مطرح است. از اینکه دعوت من رو برای این گفتگو پذیرفتید ممنونم. مجموعه‌ای از سئوالات مختلفی که برای شما ارسال شده را دسته بندی کرده‌ام که اگر چه شما قبلاً پاسخ بسیاری از‌ آنها را در مصاحبه‌های قبلی داده‌اید، با این حال تعدادی از این سئوالها را مجدداً می‌پرسم صرفاً به این دلیل که به قول خودم وفا کرده باشم. این قولی‌است که به خوانندگان مطالب شما داده‌ام مبنی بر اینکه هیچ سئوالی را بی پاسخ نگذارم. از اینکه با حوصله به سئوالات من جواب میدین از جانب خودم و همۀ دوستان از شما تشکر می‌کنم.

 
احمد: شما و سایر دوستان تشکری به من بدهکار نیستید. در حقیقت من از شما متشکرم که زحمت کشیدید و مجموعه‌ای از سئوالات دوستان و هموطنان را دسته‌بندی کردید. در مورد قولی هم که شما به خوانندگان این مطالب داده‌اید لازم است که از شما قدردانی کنم و اصرار کنم که حتماً روی قول خودتان پافشاری کنید. هر جا هم که من در پاسخ دادن کوتاهی کنم، ممنون میشم که به من تذکر بدین. این یک تشکر و اصرار صوری و تعارف نیست. برای هر انسان آزاد اندیش و روشنفکر، مواجهه با سئوالات و افکار دیگران فرصتی برای رشد فکری ایجاد می‌کند که استفاده از این فرصت را باید غنیمت شمرد و آن را ارج گذاشت.

.

مینو: منظور شما از "رشد فکری" چیست؟
احمد: منظور من اشاره به تئوری محقق سویسی‌-
Piaget‌- است که معتقد بود آموزش و رشد فکری همواره از خلال مواجهه با تجربیات و تفکراتی که برایمان تازه‌گی دارد ایجاد می‌شود. پایۀ اصلی چنین نگرشی در ایجاد عدم توازن در اندیشه و شک در دانسته‌های قبلی‌ست که در برخورد با افکار و تجربیات جدید شکل می‌گیرد. از این رو از روی هیچ سئوالی نباید به سادگی رد شد. یادتان باشد که کشف قانون جاذبۀ زمین زمانی محقق شد که Newton با تجربۀ افتادن آن سیب معروف از شاخۀ درخت روبرو شد و نسبت به آن کنجکاو شد و بقیۀ ماجرا که خودتان بهتر می‌دانید که همین کنجکاوی بعدها پایۀ تئوریک فیزیک نیوتنی شد. حالا هم سئوالاتی که شما مطرح می کنید می‌تواند که باعث کنجکاوی بیشتر برای من شود که به آنچه که می‌دانم بسنده نکنم و مدام در پی کسب ...

.

مینو: مرسی از توضیحتون، متوجه شدم. ابتدا از شما یک سئوال شخصی دارم، چرا با اینکه شما تحصیلات عالیه دارید و دکترای خودتان را در زمینۀ علوم اجتماعی کسب کرده‌اید، و همچنین به چند زبان زندۀ دنیا تسلط دارید، با این حال در نوشته‌هایتان به آن اشاره‌ای نمی‌کنید.
احمد: (با لبخند) خوب شما که حالا همه را گفتید! حقیقت این است که برای من فکر و اندیشه مهم است. اینکه چه کسی این حرف را میزند آنقدرها مهم نیست. تحصیلات آکادمیک خیلی خوب و ارزنده است، ولی برای من آنچه اهمیّت والا دارد این است که این دانش و تخصص چگونه مورد استفاده قرار گیرد. مگر در همین اروپا کم بودند دانشمدانی که در خدمت فاشیزم هیتلری قرار گرفتند و موجب فاجعه‌های انسانی یکی پس از دیگری شدند؟! یا مگر در کشور خودمان ایران کم‌اند متخصصینی که در خدمت دستگاه ظالم حاکم و آخوندهای پلید قرار دارند؟! از طرف دیگر بسیاری از هموطنان من و شما به خاطر تجارب تلخ شخصی و جراحات روحی و روانی ناشی از این تجربیات بیشترین تاثیرات را روی من داشته‌اند، بدون آنکه درسی خوانده یا دانشگاهی دیده باشند. پس به من حق بدین که من اعتبار گفته‌ها و عرایضم- به فرض وجود چنین اعتباری- را از محتوای حرفهایم بگیرم و نه از مدارک دانشگاهی‌ام.


مینو: خوب شما جواب سئوال بعدی من را هم پیشاپیش دادید چون قصد داشتم قبل از ورود به موضوع مجاهدین خلق نظر شما را در بارۀ کلیت حکومت فعلی ایران بدانم.


احمد: هم حکومت فعلی و هم دولت فعلی ایران از سیاه‌ترین آنها در طول تاریخ کشورمان هستند. حکومتی که بر پایۀ ولایت فقیه بنا شده باشد از نظر من یک حکومت دون شان انسانی‌ست. همینطور تشکیلاتی که بر پایۀ ولایت فقیه یا رهبری عقیدتی باشد دقیقاً از همین جنس است.

.

مینو: منظورتان تشکیلات مجاهدین خلق است؟


احمد: بله، هم مجاهدین‌ خلق، و هم هر فرقۀ دیگری که چنین خصوصیاتی داشته باشد.

.

مینو: ولی خود مجاهدین این را رد می کنند و می‌گویند الزامات مبارزه آنها را وادار کرده که چنین روابطی داشته باشند. آنها می‌گویند تاکید بر رهبری رجوی از الزامات مبارزه‌شان با حکومت فعلی ایران است.

 
احمد: اینکه آنها چنین استدلالی برای مناسبات مادون انسانی خود دارند چیزی را عوض نمی‌کند. روابط فرقه‌ای یعنی روابط فرقه‌ای. اینکه با چه هدفی و با چه انگیزه‌ای چنین می‌کند در اصل قضیه تفاوتی نمی‌کند. وقتی از خمینی هم سئوال ‌کردند که چرا دست قطع می‌کنید و سنگسار می‌کنید، پاسخ او این بود که برای اصلاح جامعه لازم است! و وقتی در بارۀ موضوع قصاص به او گفتند که قرار بود حکومت اسلامی مبشر رحمت باشد پاسخ او این بود که قصاص عین رحمت و ترحم است! می‌بینید که هر دیکتاتوری برای کارهای خودش دلیل و برهان دارد. به عبارت دیگه اگر بخواهیم دنیا را از چشم دیکتاتورها ببنیم و تفسیر کنیم، در این صورت باید بپذیریم که هیتلر ناجی آلمان، خمینی رهبر مستضعفان، و رجوی در نوک پیکان تکامل است!!! شما می‌دانید که مجاهدین عمیقاً اعتقاد دارند (هرچند که علنی نمی‌گویند) که رجوی توسط خدا حفاظت می‌شود و اصلاً به خاطر اوست که خورشید هر روز طلوع می‌کند، و مزخرفاتی از این دست...

.

مینو: اینها را به مزاح‌ می‌گوئید...


احمد: ابداً. اینها نظریات خود مجاهدین است. اینها از اعتقادات بنیادین آنهاست. به همین دلیل هم معتقدند که در این دنیا همه‌چیز باید در خدمت رهبری باشد، و هرچه که هست متعلق به اوست. همه‌چیز باید به پای او قربانی شود، بسوزد و خاکستر شود. او فقط در مقابل خدا پاسخگوست، و هیچکس حق ندارد از او بازخواست کند. اسم این را هم گذاشته‌اند رهبر عقیدتی یا رهبر خاص‌الخاص. چند سال پیش یکی از اعضای خانم مجاهدین در همین پاریس برایم تعریف کرد که پس از کشته شدن همسرش در یکی از عملیاتهای مجاهدین خواسته‌ بود که لوازم شخصی او را تحویل بگیرد. به او گفته بودند که همسرت متعلق به رهبری بوده و تو نمی‌توانی ادعا کنی که او شوهر تو بوده، و از این طریق او را مجاب کرده بودند که دنبال کار همسرش را نگیرد. همین موضوع را هم بارها در مورد بچه‌ها شنیده‌ام. به راستی کیست که چنین حرفهای ضد انسانی را بشنود و از ته دل تف تاریخ‌را به روی چنین دیکتاتورهائی نیندازد. چنین اندیشه‌ای از هوای تهران هم کثیف‌تر است. به هر حال می‌خواهم بگویم که اگر قرار باشد توجیهات مجاهدین را برای کارهای منفی و ضد انسانی آنها بپذیریم، ابتدا باید طوق ننگ ولایت فقیه و رهبرعقیدتی را به گردن خودمان بیاندازیم تا این کارها برایمان معنی پیدا کند. و وقتی هم که چنین طوقی را به گردن انداختیم، دیگر نه شرافتی برایمان باقی میماند و نه در مقابل درد و رنج انسانهای دیگر ککمان خواهد گزید. در یک کلام از انسانیت خودمان تهی می شویم. در چنین شرایطی هم انقلاب و هم رهبر آن را باید پیشاپیش به زباله دان تاریخ حواله داد. آخر، انقلابی که انقلابیونش و رهبرش از انسان و انسانیت بوئی نبرده باشند به چه درد می‌خورد؟


مینو: شما اصرار دارید که مجاهدین و خمینی پشت و روی یک سکه هستند. این دو در ظاهر باهم درجنگ هستند. شما چگونه این یکی بودن را توضیح می‌دهید؟


احمد: در ظاهر چنین به نظر می‌رسد که مجاهدین و رژیم خمینی دو نیروی متخاصم هستند. این برای افرادی که مسائل را در سطح می‌بینند و باصطلاح افق دیدشان تا نوک بینی‌شان است البته حرف درستی‌ست. امّا وقتی کمی- فقط کمی- از سطح قضایا عبور کرده و مسائل را عمیقتر بنگریم آنوقت مسائل را به گونه‌ای دیگر ارزیابی خواهیم کرد. اتفاقاً هر چه اختلافاتِ بین دو جریان و دو نظر گاه در عقاید بنیادین عمیقتر باشد، امکان حل مسالمت‌آمیز آن اختلافات بیشتر است. و بعکس وقتی اختلافات در سطح باشد ولی در بنیانهای ایدئولوژیک دو دیدگاه ارتجاعی مشابه داشته باشید، در این صورت امکان مصالحه کمتر می‌شود و حل اختلافات فقط در چارچوب خشونت و جنگ و با هدف حذف دیگری دنبال می‌شود.

 

مینو: ببخشید که وسط حرف شما میام، میشه توضیح بدین این عقاید بنیادینِ مشترک بین مجاهدین و خمینی در کجاست؟


احمد: پایه‌ای ترین فصل مشترک این دو در تحلیل آنها از مقولۀ انسان است. هر دوی اینها معتقدند انسان موجودی‌ست غافل و بد طینت که اگر او را به حال خودش رها کنی دنیا را به فساد می‌کشاند. از این رو باید او را مهار کرد و به گردنش طوق رهبری انداخت تا به راه راست هدایت شود. آن یکی اسمش را گذاشته ولایت فقیه، مجاهدین می‌گویند رهبر عقیدتی. حرف هر دوی آنها هم به زبان ساده این است که انسان اولیّه از فرمان خدا سرپیچی کرد و بهای این سرپیچی را هم با اخراج از بهشت امن و تبعید به دوزخ زمین پرداخت. بعد هم خدا پیامبرانش را برای هدایت این بشر چموش فرستاد، و بعد از پیامبرانش هم امامان و خلاصه اینکه در غیبت امام دوازدهم هم افرادی همچون خمینی و رجوی پرچمدار و راهبر این انسان خطا کار شدند. الان هم دعوا بر سر این مقوله است که چه کسی لایق چنین جایگاهی‌ست. حرف ارتجاع حاکم که خوب روشن است. آنها می گویند خمینی نایب امام زمان است (بود) و عکس او را هم در ماه دیده‌ بودند. از این طرف هم مجاهدین، به مثابه ارتجاع مغلوب، معتقدند رهبر آنها در نوک پیکان تکامل نشسته و اوست که ارابۀ تکامل بشری را به پیش مى‌برد. به همین دلیل آفتاب به خاطر اوست که طلوع می‌کند و زمین به خاطر اوست که می‌چرخد.
نقطۀ مشترک عقیدتی دیگر بین این دو در دورنمای آرمانی‌ست که برای انسان ترسیم می‌کنند. خمینی به دنبال ایجاد خلافت اسلامی در جهان و مجاهدین به دنبال زدن پرچم توحید بر فراز هستی هستند. اگر در چاله چولۀ کلمات مختلف بین این دو نیفتیم، متوجه میشیم که در اساس حرف هر دوی اینها یکی‌ست. مثلاً به آرم مجاهدین نگاه کنید. آیه‌ای از قرآن بر فراز کرۀ زمین نشسته. معنی این حرف به طور سمبلیک یعنی به دنبال برقراری جامعه‌ای که مناسبات توحیدی در آن حاکم باشد. مجاهدین در ادبیات خودشان به آن جامعۀ بی‌طبقۀ توحیدی اطلاق می‌کنند. اگر به صدای زنده‌یاد موسی خیابانی در پیامی که معروف به "صدای سردار" است خوب دقت کنید او علناً و صراحتاً می گوید که روزی را تصور می‌کند که پرچم توحید در دنیا به اهتزاز در آمده است. از آن طرف هم خمینی می‌گوید به دنبال ایجاد حکومت الله بر زمین است، یا امت واحده اسلامی، یا نمیدونم حکومت جهانی مهدی و ....
سومین مبنای مشترک بین مجاهدین و خمینی در اینجاست که هر دو معتقدند برای رسیدن به اهداف بالا باید مستمراً خون ریخت. خمینی مى‌گفت درخت اسلام با خون بارور می‌شود. از این رو جان و مال افراد برایش مطلقاً بی ارزش بود. کوچک و بزرگ، خرد و کلان برایش فرق نمی‌کرد، همه چیز باید فدای "اسلام ناب محمدی" مى‌شد. هر جا هم کفگیر تئوری‌اش به ته دیگ اصابت می‌کرد به صحرای کربلا می‌زد و برای بستن دهان مخالفین از عاشورا و "خون حسین" استفاده می‌کرد. یادتان هست که بچه‌های نوجوان ما را با یک پیشانی‌بند "یا حسین" به جبهه‌ها و میدان مین می‌فرستاد؟ آخر در منطق خمینی "اسلام" در خطر بود و بایستی "حسین‌وار" از آن حراست می کرد. از این طرف، مجاهدین همین‌گونه عمل می‌کنند. علناً می‌گویند که همه کس و همه چیز بایستی برای رهبری فدا شود و همهچیز به او تعلق دارد. می‌گویند سی‌خرداد را با "فرض" عاشورا شروع کردند. ضربۀ نظامی
۱۹ بهمن ۱۳۶۰ را هم به نام "عاشورای مجاهدین" نام گذاری کردند. و خلاصه هر کجا که خواستند از پاسخگوئی بگریزند از حسین و عاشورا کمک کرفتند. میخوام بگم در یک کلام دجالیّت و سواستفاده از دین هم در هر دو مشترک است.
شما وقتی در بنیان‌های عقیدتی‌ات و متد کارهایت اینچنین به هم نزدیک هستید، خوب معلوم است که تحمل دیگری را نداری و او را دشمن و رقیب قلمداد می‌کنی که الزاماً باید حذف شود. این برای هر دو طرف صدق مى‌کند. حالا دیگر وجود یکی به معنای حذف دیگری‌ست و نمی‌توانند با هم کنار بیایند. ولی آیا این به این معناست که یکی خوب و دیگری بد است؟! اصلاً اینطور نیست. خلاصه کنم پایه‌های مشترک در بنیانهای عقیدتی که به سه مورد از آنها اشاره کردم لاجرم به این راه می‌برد که وجود یکی یعنی لاوجود دیگری. این به این معناست که این دو نیرو آنقدر ارتجاعی‌ و عقب‌افتاده‌اند که جز حذف و نابودی رقیب به چیز دیگری قانع نخواهند شد. یعنی منطق، منطق حذف در غیر انسانی‌ترین شکل آن است. یادتان هست که چگونه مجاهدین در سال
۶۰ و ۶۱ عملیات انتحاری مى‌کردند. آیا شباهتی بین آن اعمال و عملیات انتحاری القاعده در عراقِ امروز می‌بینید؟ آیا در کشور ما جز مجاهدین و خمینی کسِ دیگری به چنین شیوه‌های ضد انسانی می‌تواند عمل کند؟ دلیلش این است که هر دوی آنها از یک آبشخور عقیدتی تغذیه مى‌شوند که برای جان انسان ارزشی قائل نیست و معتقد است زندگی یعنی عقیده و جهاد در راه آن عقیده است، "انمالحیات عقیدة والجهاد."
حالا فرض کنید که یکی از اینها، مثلاً مجاهدین، آزادیخواه واقعی بود و برای انسان، به صرف انسان بودن، ارزش قائل بود. آیا حاضر میشد این همه انسان، این همه از خواهران و برادران ما را به راحتی قربانی کند و بعد مدعی شود راه انقلاب فقط با خون باز می‌شود. به راستی گوهر ادب آواز به چه دلیل بایستی برای کشتن یک آخوند بی‌مقداری مثل دستغیب به خودش بمب ببندد؟ یا سایر افرادی که به این شیوه به قتلگاه فرستاده شدند. برای چی؟ به چه دلیل؟ که حالا با قسم و آیه به وزارت کشور انگلیس اعلام کنی که ترک مبارزه مسلحانه کرده‌ای؟ ای تف به اندیشه‌ای که انسان را اینگونه قربانی می کند. ای ننگ به کسانی که بچه‌های ما را جلوی گلوله فرستادند و بعد خودشان در هفت سوراخ قایم شدند تا مبادا بهشان آسیبی برسد و از دماغشان خونی بچکد!

میخوام بگم هیچ‌تفاوتی نمی‌کند که بچه‌های هموطن مرا به اسم دفاع از میهن در یک جنگ ضد میهنی به روی مین بفرستی، و یا به اسم مبارزه مسلحانه گوشت دم تفنگ کنی. هر دوی آنها جنایت است. یکی در لوای ولایت فقیه، دیگری به اسم رهبر عقیدتی. اینجاست که می‌گویم فارغ از هر شعر و شعاری، اندیشۀ مجاهدین و خمینی دقیقاً و نکته به نکته پشت و روی یک سکه هستند.
ادامه دارد.

 

مطالب دیگر از احمد باران:

ــ در بارهٔ کاسه‌لیسی جدید پاک‌نژاد

ده پرسش و ده پاسخ در بارۀ مجاهدین خلق

 لینک به پرسش اول:

لینک به پرسش دوم:

لینک به پرسش سوم:

لینک به پرسش چهارم:

لینک به پرسش پنجم:

لینک به پرسش ششم:

لینک به پرسش هفتم:

لینک به پرسش هشتم:

لینک به پرسش نهم:

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد