_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.de

info@iran-ghalam.de

www.iran-ghalam.de

شرف و ناموس

23.07.2008

امید پارس ـ سایت آوا

نمیدانم که آدمها مثل من دائم حرفهای رهبری شان در ذهنشان تکرار می شود یا اینکه فقط من این مشکل را دارم. آخر هر بار که نوشته ای یا حرفی از برادر مسعود می خوانم یا می شنوم به یادم می آید، دائم درسهای ایدئولوژیک او را مرور میکنم.

یادمه که یکی از روزهای سال68 یا 69 بود و درست در روزهایی که یاسر عرفات رهبر مبارز و معروف فلسطین تصمیم به مذاکره گرفته بود و این موضوع را ما در بولتن خبری سازمان خواندیم چون که هیچ دسترسی و امکانی وجود نداشت که ما بتوانیم روزنامه ای بخوانیم.

در همان ایام برادر مسعود نشستی گذاشت و طبق معمول بحث های سیاسی خیلی داغ بود و ماهم در تابلوهای رسم شده توسط برادر گم شده بودیم، ناگهان برگه ای به برادر مسعود دادند و رگ غیرت برادر بیرون زد و صدایش خروسی شد و گفت: " زهی وقاحت و بی ناموسی هنوز خون شهیداشون خشک نشده خیانت را شروع کردند".

برادر در حالی که عصبانی بود برایمان توضیح داد که خیانت عرفات نه تنها خیانت به خلق فلسطین و شهدا است بلکه خیانت و بی ارزش کردن تمام ارزشهای انقلابی و مبارزاتی است. ما هم طبق معمول متاثر و خشمگین از اینکه به شرف و ناموس انقلابی مان بی حرمتی شده قدر رهبری خود را بیشتر فهمیدیم!.

برادر گفت: مبارزه انقلابی، شرف و ناموس ماست، سلاح شرف و ناموس ماست، خون های داده شده در این راه شرف و ناموس ماست و ….. و ما برای همین ناموسها می جنگیم.

* * * *

دقیقا چهار یا پنج دقیقه از آخرین بمباران می گذشت وهنوز زوزه هواپیماهای آمریکایی که تانگهای یگان هوشنگ دودکانی را زده بودند به گوش می رسید تقریبا با تمام واحد نظامی خودمان در یکی از راه آبهای وادی زمین گیر شده بودیم که ناگهان صدای فرمانده مان بلند شد " سریع پارچه های سفید تابلوی آتش بس را روی تانگ ها بیا ندازید! "

بهرام که تازه وارد بود سوال کرد: پارچه سفید که بیشتر تانک را لو میدهد ؟

بهرحال فرمان بود و باهم سریع تابلوی بزرگ پارچه ای را روی تانگ انداختیم . چند دقیقه بعد فرمان تجمع آمد و مطلع شدیم که قراداد آتش بس امضاء شده و پارچه های سفید به معنی تسلیم است. در مسیر برگشت تانگهایی را دیدیم که به دلیل نداشتن پارچه سفید از زیر پیراهن سفید استفاد کرده بودند.

* * *

یکی از روزهای خرداد ماه در فلیق 2 یا پایگاه ابراهیم ذاکری در حالی که داشتیم سلاحهای فردی و تانکها را تحویل میدادیم به یاد حرف برادر مسعود افتادم و برای خودم دلیل قانع کننده ای نداشتم که بگویم شرفم را تحویل آمریکایی ها می دهم.

خلاصه در صف قرار گرفتم و سلاحهایم را تحویل دادم. احساس می کردم خیلی سرشکسته ام . بصورت یگان جمع شده بودیم و افسران آمریکایی ما را کنترل میکردند.

قرار شد که شعار بدهیم و اعلام کنیم که روحیه مان را نباخته ایم. برادر یوسف با صدایی رسا گفت: به سازش، نه تسلیم، و هنوز حرفش تمام نشده بود که ادامه شعار به یادم آمد " نه سازش، نه تسلیم، نبرد با امریکا " ولی در کمال تعجب دیدم که برادر یوسف گفت " هیهات منا الذله "

در هر حال او از ما سیاسی تر بود و بلد بود چطوری سیاسی صحبت کند.

* * * *

ساعتی بعد در حالیکه سرشکستگی را در چهره هم میشد دید پشت ماشین آیفا به سمت قرارگاه می رفتیم در حالی که حتی بند سلاح هم همراهمان نبودو بهمن که کنارم نشسته بود و سالها را با هم گذرانده بودیم به من می خندید.

بهش یادآوری کردم که لحظه شکست عرفات را دارم تو چه احساسی داری؟

بهمن در حالی که می خندید گفت:

در زمانهای قدیم در یکی از جنگها که بین سپاه ناپلئون و دشمنانش در میان بود فرماندهان سپاه ناپلئون نزد او رفتند و گفتند: سپاه مقابل بیرقها برپا کرده و شعار میدهد که ما برای دفاع از ناموسمان می جنگیم !

آنها از ناپلئون سوال کردند که ما برای چی می جنگیم؟

ناپلئون جواب داد: آنها برای چیزی که ندارند می جنگند و شعار می دهند که آنرا بدست بیاورند و شماها ببینید برای چی می جنگید؟

از صحبتهای بهمن خیلی گزیده شدم و در دلم ناپلئون را لعنت کردم.
      

 

 

مطالبی دیگر از امید پارس:

ــ لینک به قسمت هفتم

ــ لینک به قسمت ششم

ــ لینک به قسمت پنجم

ــ لینک به قسمت سوم

ــ لینک به قسمت دوم

ــ لینک به قسمت اول خاطرات امید پارس

 

ــ کسی بدون اطلاع رهبری نفس نمی کشه !

ــ  ما کجائیم و تو کجا

 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد