او آزادی را انتخاب کرد
شرح مختصري از زندگي
سُلژنيتسين؛
11.08.2008
احسان نراقی
الكساندر سلژنيتسين
دانشجوي برجسته در رشته رياضيات و فيزيك در
آغاز جواني به عضويت جوانان كمونيست
درميآيد.در سال 1941 به محض حمله آلمان به
روسيه شوروي داوطلبانه وارد خدمت ارتش ميشود.
ولي در همان آغاز متوجه ميشود كه استراتژي
استاليني تلفات زياد و بيهودهاي به بار
ميآورد. وقتي فهميد كه استالين باعث اعزام 90
درصد از افسران به بازداشتگاههاي زندانيان
روسيه شده است و عملا صدمه او به ملت روس بيش
از صدمهايست كه هيتلر با حمله خود به روسيه
وارد كرده است، اين مطالب را به عنوان درددل و
تاثر از وضع ملت روس به يكي از دوستانش در
نامهاي مينويسد.
اين نامه به دست افسران پليس مخفي كاگب
ميافتد، در نتيجه او به 8
سال زندان محكوم ميشود. چند هفته قبل از مرگ
استالين كه او 8 سال محكوميتش را
تقريبا گذرانده است از زندان آزاد ميشود ولي
به بازداشتگاهي در سيبري اعزام
ميگردد. در سال 1962 اولين كتابش را كه به او
شهرتي وسيع بخشيد منتشر ميكند. اين
كتاب
<يك
روز از زندگي ايوان دنيسويچ>
است كه يك زنداني متوسطالحالي بوده
است. چاپ اين كتاب كه در آن زمان يك واقعه
استثنايي تلقي ميشده فقط به خاطر لطفي
است كه خروشچف نسبت به او روا ميدارد. لطف
رهبر حزب كمونيست به علت رسوا كردن رهبر
سابقش استالين بوده است يعني در سال 1956 طي
گزارش مفصلي او جنايات استالين را براي
اعضاي كنگره افشا ميكند.
زندگي مرگبار اين زندانيان را قبلا نويسنده
مجار آرتور كستلر در
كتاب
<ظلمت
نيمهشب>
در سال 1940 و ويكتور كرافچنكو در كتاب
<من
آزادي را
انتخاب كردهام>
در سال 1947 گفته بودند ولي هيچ يك از اين دو
نويسنده با وجود
توضيحات مفصل از وضع آنها زندگي داخل
بازداشتگاهها را به تفصيل بيان نكرده
بودند.
اين بازداشتگاهها ميليونها مردم بيگناه را
در خود بلعيده بودند
ولي تا آن زمان كسي اطلاع مطمئني از وضع آنها
به دست نياورده بود تا اينكه
سلژنيتسين رقم 80 ميليون را با اطمينان كامل
عنوان كرد و به همين علت هم با
ناسزاهاي احزاب كمونيست دنيا روبهرو شد تا
اينكه در كتاب معروف
<سياه
كمونيسم>
مورخان معروف فرانسوي و همچنين گورباچف رقم 80
ميليون قرباني را مورد
تاييد خودشان قرار دادند. در آن زمان خروشچف
اجازه عزيمت از سيبري را به سلژنيتسين
داده بود ولي به او هنوز اجازه انتشار كتاب
جديد را نداده بودند تا اينكه او كتاب
<بازداشتگاه
سرطانيها>
را توانست خارج از روسيه به چاپ برساند. در
سال 1970
نويسنده معروف فرانسوي يعني
<فرانسوا
مورياك>
او را به آكادمي سوئد براي
دريافت جايزه ادبي نوبل پيشنهاد ميكند كه
مورد تاييد فرهنگستان سوئد قرار ميگيرد.
ولي چون سلژنيتسين هنوز اطمينان به اينكه
مقامات كاگب با مراجعت او به روسيه
موافقت ميكنند را نداشت به دعوت بنياد نوبل
پاسخ مثبتي نداد.
از اين به بعد ميبينيم كه او در كتابهايش
تروتسكي و لنين را
آنچنان نشان ميدهد كه در كشتار بيگناهان دست
كمي از استالين نداشتهاند. يوري
آندروپف كه دوراني هم به رياستجمهوري شوروي
ارتقا پيدا كرد و از آنجا كه از سال
1967
تا سال 1982 در رياست كا.گ.ب در ظاهري
دموكراتمنش ولي در باطن همچنان خشن و
جلادصفت عمل ميكرده است از طرف كميته مركزي
حزب به او ماموريت داده ميشود كه با
تدبير و ظرافت هر چه بيشتر حيثيت سياسي
سلژنيتسين را خراب كند. اين دوره مصادف است
با اخراج نويسنده بزرگ روسيه از كشورش از سال
1974 كه ابتدا به زوريخ تبعيد ميشود
و سپس به اتفاق همسرش و فرزندانش اجازه اقامت
در آمريكا را بهدست ميآورند ولي در
اين مدت آقاي آندروپف رئيس كاگب زبردستترين
ماموران جاسوسي خود را به دنبال
سلژنيتسين به آمريكا اعزام ميدارد. در اين
دوران است كه كاگب بدترين نسبتها را
مثلا ضديهودي بودن او را رواج ميدهد. معهذا
بعدا خلاف بودن اين تهمت بهخوبي به
اثبات ميرسد. مطلب مهم اين است كه سلژنيتسين
با همه تنفري كه از روسيه شوروي دارد
تعادل خود را در قضاوت سياسي از دست نميدهد
بهخصوص دنبال اين نبوده است كه از
سياستهاي كشورهاي غربي حمايت كند بلكه او
ميخواهد جبههاي را براي مقابله با
شوروي و كشورهاي غربي بهوسيله چين كمونيست و
كشورهاي اسلامي بهوجود آورد ولي در
اين راه موفقيت چنداني بهدست نميآورد و به
دليل عشق شديدي كه به سرزمينش دارد در
ناسيوناليسم روسي خود را غرق ميكند.
بايد ديد كدام نويسندهاي در زمان ما توانسته
است تا اين درجه در
جامعه و كشور خودش موثر باشد. خدا ميداند تا
چه حد قلمها به كار افتاده تا ارزش و
اهميت سلژنيتسين را كم قلمداد كنند. چه
نسبتهايي كه به او دادهاند تا اصالت و
شرافت او را مورد شك قرار دهند. با وجود اين
كدام نويسندهاي را ما ميشناسيم كه به
اندازه اين مرد تحمل زندان و شكنجه را كرده
باشد. امروز اگر نفوذ او روي روشنفكران
روسي نظير ندارد و اگر او از بعضي از تزارها
تعريف و تمجيد ميكند براي اين است كه
بهتر بتواند رهبران روسيه كمونيستي را مورد
نقد و تحليل قرار دهد. او از نخستين
كساني بود كه پيروي بيچون و چراي يلتسين را
از سياست آمريكا مورد نقد قرار داد و
اين حقيقت را رهبران روسيه شوروي از نظر
هموطنانشان مخفي نگه ميداشتهاند تا
بتوانند او را صددرصد عامل غرب معرفي كنند در
صورتي كه در نوشتههاي او صريحا ديده
ميشود كه او ماديگري و حكومت پول را در
آمريكا همانقدر مضر ميداند كه استبداد و
اختناق را در روسيه محكوم ميكند.
گذشته سلژنيتسين در ارتباط با تحولات سياسي
در روسيه
22
دسامبر 1918، تولد او در شمال قفقاز و رسيدن
به سن بلوغ در همان
منطقه.
1942،
افسر جواني كه وارد ارتش سرخ ميشود تا
بتواند از كشورش در
مقابل حمله هيتلر دفاع كند.
1945،
به علت انتقادي كه از شيوه فرماندهي استالين
طي نامهاي به
دوستش در جنگ كرده است به 8 سال زندان محكوم
ميشود.
1953،
پس از آزادي از زندان به تبعيدگاهي در آسياي
مركزي انتقال
مييابد.
1956،
مورد عفو قرار ميگيرد و در همان منطقه به
تدريس رياضيات و
فيزيك در سالهاي آخر دبيرستان مامور ميشود.
1962،
براي به اثبات رساندن گزارش فاجعهانگيز
خروشچف در مورد
جنايات استالين در كنگره بيستم حزب كمونيست در
سال 1956 شخص خروشچف استثنائا به
سلژنيتسين اجازه ميدهد تا اولين كتابش را در
مجله ارگان نويسندگان شوروي به نام
<يك
روز از زندگاني ايوان دنيسويچ>
به چاپ برساند.
1970،
فرهنگستان سوئد به او جايزه ادبي نوبل را اعطا
ميكند. ولي
چون به اجازه بازگشتش به روسيه اطمينان نداشته
است از دعوت سوئديها معذرت
ميخواهد.
1973،
كتاب
<شبهجزيره
گولاك>
كه شرح مفصل بازداشتگاههاي
جهنمي روسيه شوروي است را براي اولين بار در
سطح جهاني در پاريس منتشر ميكند.
فوريه 1974، خودش و سپس خانوادهاش به اخراج
از روسيه محكوم
ميشوند. او در اين تاريخ به شهر زوريخ وارد
ميشود و دو سال بعد دولت آمريكا او و
خانوادهاش را به عنوان پناهنده ميپذيرد.
1983،
او از اين سال به بعد در نوشتههايش فروپاشي
شوروي را بهطور
قطع پيشبيني ميكند.
1994،
بعد از اقامت به مدت 20 سال - در انزواي مطلق-
در ايالت ورنان
در آمريكا و تاليف كتب بسياري درباره
شقاوتهاي شوروي در
اين تاريخ به وطن خود
بازميگردد. او با قطار راهآهن به همه جا سفر
ميكند و ديدار دقيقي از 10هزار
كيلومتر از سيبري و ديگر ايالات روسيه به عمل
ميآورد.
2007،
در اين سال پوتين جايزه دولت روسيه را شخصا در
منزل او كه در
دويست كيلومتري مسكو زندگي ميكرده است، اعطا
ميكند.
3
آگوست 2008، در همان خانهاي كه به مدت 14 سال
در آنجا به تاليف
ميپرداخته است بدون هيچگونه اضطرابي از مرگ
دار فاني را وداع ميگويد.
نظر چند نفر از بزرگان كشورهاي اروپايي پس از
دريافت خبر مرگ
سلژنيتسين
آنگلا مركل، صدراعظم آلمان كه كودكي و
جوانياش را در آلمان شرقي
زير سيطره كمونيسم گذرانده است، ميگويد:
سلژنيتسين
<يك
مبارز واقعي و يك نابغه
ادبي بود كه با شيوه موثري توتاليتراريسم
كمونيسم را در هم شكست.>
ابسرواتور رومانا، روزنامهرسمي واتيكان طي دو
مقاله مفصل از
سلژنيتسين به عنوان
<نويسندهاي
كه با تمام قوا با روشهاي اهريمني مبارزه
كرده
است>
ياد ميكند.
خاويار سولانا، رئيس سياستهاي خارجي اتحاديه
اروپا ميگويد: او
مسير تاريخ را تغيير داد.
نيكلا ساركوزي اولين رئيس دولتي بود كه
درباره سلژنيتسين در
يكشنبهشب گذشته در اعلاميهاي طولاني
اظهارنظر كرد. خلاصه حرف او اين بود:
<او
مظهر گوياي وجدان بيدار روسيه و مجسمكننده
مقاومت ملت روس در برابر قدرت
ظالم بود كه توانست واقعيت زندگي شوروي را
براي جهانيان با بيان تجربه شخصي خودش
مجسم كند. نخستوزير فرانسه، وزير خارجه، وزير
فرهنگ اين كشور، ژاك شيراك، حزب
كمونيست و لوپن رهبر حزب دستراستي افراطي اين
اعلاميه را صميمانه تاييد
كردند.
لخ والسا، برنده جايزه صلح نوبل و اولين
رئيسجمهور لهستان پس از
رهايي از تسلط شوروي ميگويد: سلژنيتسين متعلق
به آن دسته از مردمي است كه وجود
آنها ضمانتي براي دنياي بهتر است. او فقط يك
مرد عملياتي نبود، بلكه راهگشاي ممتازي
نيز بود. از اين جهت او واقعا به من كمك كرده
است تا بتوانم كشورم را در مسير آزادي
قرار بدهم. من هر آينه كه او را ملاقات
كردهام بهره فراوان از ديدارش بردهام. من
معتقدم آنقدر كشورش را دوست داشت كه ميتوانست
تا حمايت از ولاديمير پوتين هم پيش
برود.
ديميتري مدودف رئيسجمهور فعلي كنفدراسيون
روسيه درباره او ميگويد:
<نام
او هميشه يادآور حمايتي است كه با تمام وجودش
از ملت روس ميكرد.>
ولاديمير پوتين نخستوزير روسيه هم گفت:
<ما
مفتخريم كه او در حالي كه هموطن ما
بود معاصر با ما هم بود.>
اين تجليل از طرف كسي كه به عنوان افسر زمان
استالين خودش يا
همقطارانش در كاگب عامل شكنجه سلژنيتسين
بودهاند معنيدار است. مقصود سلژنيتسين
اين است كه بالاخره پوتين نمونه يك شهروند
روس است كه با تمام شقاوتهايش ما او را
قبول داريم.
ژان دورمسون از اعضاي پرسابقه فرهنگستان
فرانسه در فيگارو ميگويد:
سلژنيتسين يكي از
قهرمانان برجسته و وجدان تاريخي جهان ما است،
زيرا او زماني كه به
عنوان افسري دلير و فداكار در
آخرين روزهاي جنگ جهاني در سال 1945 به درجه
سرواني ارتقاي مقام
پيدا ميكند در نامهاي براي يكي از دوستانش
روش فرماندهي استالين كه
موجب قتل بيدليل عده زيادي
از سربازان ميشود را مورد نكوهش قرار ميدهد.
او مينويسد:
<خطاهاي استالين در
مديريت جنگ موجب از بين رفتن سربازان روسي
بيشتري
نسبت به عمليات هيتلر عليه
ملت شوروي شد.>
او اين احساس را از
درون جبهه و در
سختترين عمليات جنگي بهدست
آورده بود و چون كاگب از محتواي اين نامه
باخبر ميشود به 8 سال
زندان و تحمل انواع شكنجهها محكوم ميشود. از
همان جواني يعني در 25
سالگي قدرت مقاومت
خود را در برابر عاليترين فرمانده يعني
استالين در زمان خودش
نشان ميدهد و تا آخرين
روزهاي حياتش از بيان عقايدش در دشوارترين
شرايط پروايي نداشت.
به همين جهت بارها زندان و شكنجه را به آساني
تحمل كرده است. يقينا به عكس
خيلي از سياستمداران گذشته و
حال در فكر عوامفريبي و تحسين و تمجيد بيجا
از هيچ جرياني نبوده
است