_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون قلم"

عاطفه  سلطاني Asolt@web.de                                                                  

جمعگرايي يا فردگرايي در ادبيات ؟  

------------------------------

جايزه نوبل فقط براي غيرسوسياليست ها ؟

انتقادهاي ادبي دوستانه از استالينيسم !

زنان ادبي بدون نوبل !

نويسنده ميان سوسياليسم و استالينيسم .

 

         خانم كريستا  ولف ، نويسنده سوسياليست ضد استالينيسم درآلمان شرقي سابق، يكي ازمهمترين زنان نويسنده قرن بيستم اروپا است كه تاكنون همچون برشت و گوركي،جايزه ادبي نوبل رادريافت ننموده است. او از جنگزده گان جنگ جهاني دوم شرق آلمان بود كه در بخش سوسياليستي يا تحت اشغال ارتش شوروي، در آلمان تقسيم شده، ساكن گرديد. اوگرچه هنوز خودرا سوسياليست ميداند ولي درآثارش از سوسياليست هايي سخن ميگويد كه از “سوسياليسم واقعن موجود“ رنج ميبرند!. بدليل تجزيه آلمان بعدازجنگ جهاني دوم، موضوع تقسيم و تجزيه وطن، هميشه درآثار او مطرح بوده است. وي دررابطه باخشونت هاي نظام استالينيستي ميگفت كه مكانيسم خودسانسوري خطرناكتر از سانسور دولتي وحزبي است. موضوع رابطه فردگرايي و جمعگرايي -يا نقش فرد در جمع گرايي سوسياليستي، يكي ديگر از زمينه هاي كار ادبي اوبوده است. او ميپرسد كه چگونه انسان ميتواند دريك سيستم جمعگراي استالينيستي، از فرديت خود حفاظت كند يا آقا و حاكم زندگي خودباشد و همزمان سهمي درتحول و پيشرفت جامعه داشته باشد؟. اين ها پرسش هايي بودند كه مسئولين حكومتي انزمان جوابي برايشان نيافتند. غير از موضوع بحران هويت شخص، قطع روابط خانوادگي، مرگ و بيماري زنان، آرزوها و اوتوپي هاي گم شده، ازديگر زمينه هاي كار او بودند. او ميگويد كه روشنفكر بايد از ساده لوحي اخلاقي و پرهيزكارانه ، فاصله بگيرد. بعضي از رمانهاي او كه درخط سياست فرهنگي حزب نبودند، با تيراژي كمتر از پانصد براي خوانندگان روانه كتابفروشي هاي دولتي ميشدند.مخالفت علني او با حاكمان درسال 1976 با امضاء كردن نامه سرگشاده اي براي لغو حكم اخراج و سلب مليت از ولف  بيرمن  ، شاعر آلماني زبان، آغاز شد.

  كريستا  ولف مي نويسد كه هنر بايد با هنر زندگي وحدت نمايد، گرچه كارهاي نقد ادبي او زير تعثير تئوريهاي جرج لوكاچ بودند. اودركنار خوشبيني سوسياليستي درهنر، در جستجوي پرسشهاي شكاكانه نيز است . ولف با سبكي خاص به طرح ترس و اميدهاي انسان پايان قرن بيست در غرب نيز ميپردازد. در پايان، او بجاي استتيك انعكاس واقعيات در مكتب رئاليسم سوسياليستي، سراغ فردگرايي اصيل بر اساس تجربه هاي شخصي، رفت. او با قدري احتياط به انتقاد از روابط فاسد بوروكراتيك، سانسور، دورويي، فشار و محدوديت در نظام استالنيستي كشورخود پرداخت و قهرمانان آثارش ديگر مانند قهرمانان آثار رئاليسم سوسياليستي نبودند؛ قهرماناني كه ميبايست معلم و مثال نمونه براي قشر كتابخوان شوند. در داستان، استراتژي روايتي او، ديالوگ با خواننده است. زمانيكه اوكوشيد از استتيك عقيدتي فاصله بگيرد، در شرق اروپا به او اتهام “درونگرايي“ زدند و در غرب براي “نااميدي و بازگشت اش از سوسياليسم“ كف زدند.

      ازجمله موضوعات آثار ولف : هستي فرد در جوامع كمونيستي، جنبش صلح، محيط زيست، خواسته هاي زنان، افشاي فاشيسم، هويت فرد ، انتقاد اجتماعي، كمك به كشف استتيك ادبي زنان، و ترس از انواع مرگ و بيماري، هستند. او ميگفت كه انگيزه عشق براي انسان، نشانه يك هستي ارضاء نشده مي باشد و رعايت حقوق زنان را نشانه آگاهي اجتماعي دانست ، چون در جامعه مردسالار، ارزشها را مردها تعيين نموده اند و تاريخ را آنان بعد از پيروزي نوشته اند. غير از شرح آرزوي زنان بيمار و درحال مرگ، او به توصيف آينده زنان درآثارش اهميت خاصي ميدهد و يكي از رمانهايش را باجمله :“ با اين داستان بسوي مرگ ميروم“ آغاز ميكند. او مدعي است كه مردها با اشغال سرزمين فرهنگ، به ترس از زنان نيز دامن ميزنند. ولف كوشيد با كمك اسطوره هاي يوناني به شرح  3500  سال تاريخ فرهنگ، تاريخ جنگ و سوء استفاده، پدرسالاري و زن ستيزي نيز بپردازد.

   كريستا  ولف تاكنون جوايزي مانند : بوشنر، نلي زاكس، جايزه ادبي دولت اتريش، جايزه كتاب شهر لايپزيك، جايزه هنر، جايزه ملي، جايزه هاينه، ويلهلم رابه ، فونتان، جايزه ادبي شهر برمن و غيره را دريافت نموده است . اوهمچون آنا زگر مي نويسد كه ادبيات، نوع خاص عمل اجتماعي است و ميتواند بشكل نماينده در خدمت زندگي اجتماعي باشد. يكي ديگر از موضوعات آثار او، انگيزه اخلاق روشنگري ميباشد. او با اشاره به استالينيسم ميگفت كه انسان بايد بجاي عين گرايي، قدري به فردگرايي اهميت بدهد. ولف با توصيف اخلاق و تضاد ميان اسطورههاي باستان و پيچيده گي هاي مدرن، به گزارش از زندگي فعلي ميپردازد كه در انتظار يك پيام جهاني ميباشد. گرچه اودرآغاز زير تعثير استتيك رئاليسم بورژوايي قرن 19 بود،سالها مسئول بعضي محافل كارگران نويسنده !در كارخانه هاي آلمان شرقي شد .

  كريستا ولف درسال 1929 درشرق آلمان در خانواده اي خرده بورژوا بدنيا آمد.پدرش دكاندار بود. وي در دانشگاه، ادبيات و زبان آلماني خوانده است و پايان نامه ليسانش را در باره: رئاليسم در آثار فالادا ، نوشت. بدليل سوسياليست بودن، او سالها شغلهاي دولتي مانند : ويراستار، سردبير، منشي كانون نويسندگان، عضو حزب، كانديداي كميته مركزي، و غيره را بعهده داشت؛ ولي درخاتمه در راه كوشش براي “خودبودن در نظام استالنيستي“ به انتقاد از انسان عمل زده، بي رويا، بي آرزو، پرداخت كه فقط مجري دستورهاي “يالا، يالاي“! حزبي ميشود، پرداخت.

  او خالق آثاري در زمينه هاي : رمان، نوول، مقاله، فيلمنامه، و نمايشنامه رادويي است. از آنجمله : نوول هاي مسكويي ، آسمان تقسيم شده ، زير درخت زيرفون، در فكر كريستا . ك. ، مثالهاي كودكي، كاساندرا، مده آ ، هيچ جا-ناكجا ، آنچه ميماند ، اهميت نويسنده ،، صداها، در راه بسوي تابو ، اينجا-آنجا، خواندن و نوشتن ، حادثه چرنوبيل، قطعه اي تابستاني، مسائل رئاليسم در آثار فالادا، پيرامون معني و پوچي ساده لوحي؟ ،سايه يك رويا ، چهل بار-يكروز درسال، و يك بيوگرافي در عكس و متن ، هستند.