مسئول یا مسئولین سایت "پژواک ایران"
چراغ حقیقت چگونه فروزان میماند؟
12.08.2008
سعید شاهسوندی
منبع:
www.shahsawandi.com
با سلام ( به
معنای واقعی کلمه)
نه بنا به قانون مطبوعات که میدانم قانونی در کار نیست.
نه بنا به شرافت اخلاق سیاسی که میدانم این روزها اگر نه نایاب، بسی کمیاب
است.
نه بنا به "حقِ" دفاع از خود در مقابل اتهامات ِارزان که میدانم "حق" در
دستگاههای مختلف صدها بلكه هزاران تعریف دارد.
نه بنا به حق "من" بهعنوان انسان و بهعنوان بشر. که این ماجرا نیز سر
دراز دارد.
نه بنا به حقوق شهروندی که شهر و دیاری برایمان نماندهاست.
بنا به "مسئولیت شما" در برابر خودتان و نه هیچ کس دیگر، این نوشته را که
در توضیح نوشتهی "همنشین بهار" است برایتان میفرستم.
اگر خواستید و دستگاه اندیشهتان اجازه داد آنرا منتشر کنید.
در هر دو حالتِ انتشار یا عدم انتشار از شما متشکرم.
تعجب نکنید، اشتباه چاپی نیست، در صورت عدم انتشار نیز از شما متشکرم.
آخر نوشته مزبور، باعث شد تا بعد از این با دقت بیشتر سخن بگویم و نیز
بدانم که در خصوص ورود به مقولاتی که در زمره سرمایه و ملک شخصی و شش دانگ
بعضی افراد است یا خفقان گرفته و با احتیاط قدم بردارم (که البته این کار
را نمیکنم) و یا این که پوستم را آماده کنم.
با احترام
سعید شاهسوندی
چراغ حقیقت چگونه فروزان میماند؟
در
گفتوگوهای هفتگی اینجانب با آقای حسین مهری از رادیو صدای ایران(لس
آنجلس ) جمعه 18مرداد (8 آگوست) به مقطع زمانی سال 1367 و ماجراهايی که بر
من در زندان و شکنجه گاه جمهوری اسلامی رفت رسیدم. سال 67 که سیاهترین سال
از سالهای وبايی تاریخ معاصر میهن من است همیشه با داغِ دلهای فراوان از
سویی و ننگِ کشتار زندانیان سیاسی، از سوی دیگر همراه است.
در پی این گفتوگو ایمیلی دریافت کردم که آنرا عینا در زیر میآورم”
[سلام بر
شما
به نظر من ماموّریت از جانبِ آیتالله خمینی برای رسیدگی به اعدامها و
توقف آن، واقعیت ندارد.
در خاطرات آیتالله منتظری نیز که جنابعالی به آن اشاره فرمودید، مضمون این
کلام که
«آیتالله خامنهای بلافاصله پس از تصدی این ماموریت اولین کاری که میکنه
جلوی اعدامها را میگیرد»؟ ــ وجود ندارد. جدا از کتاب خاطرات، شخصا پرس و
جو هم کردم و شنیدم ابدا واقعیت ندارد.
دلايل دیگری هم هستت که برداشت شما (یعنی خبری را که در این مورد در زندان
شنیده بودید) تأيید نمیکند که از آن میگذرم.
با احترام
همنشین بهار]
من همنشین
بهار را نمیشناسم. منتها گاه و بیگاه نوشتههای او را درسایتهای گوناگون
خوانده ام و هیچ پیش قضاوتی نسبت به ایشان نداشته وندارم. بنابراین بعد از
دریافت ایمیل ایشان دو کار کردم:
اول به کتاب خاطرات آیتالله منتظری مراجعه کردم.
دوم. وبرای اطیمنان ایمیلی به دفتر آیتالله منتظری فرستاده و نظر ایشان
را در مورد نقش آقای خامنهای در توقف ویا عدم توقف آن قتل عام و نیز کلا
نظر ایشان را در باره آن ماجرا پرسیدم.
منتظر پاسخ ایشان بودم که دیدم همنشین بهار همان پیام چند سطری بالا را با
افزودن شاخ و برگهایی از برادر ماکیاولی و رفیق بلعمی و حضرت امیر کبیر و
ناصرالدینشاه و عمرابن خطاب و... با چند عکس از بریدن سر، و عکسی از
آیتالله خمینی همراه با احمد خمینی در تبعید گاه ترکیه همراه کرده و این
همه مقالهای شدهاست با عنوان اصلی" گاهی بايد کلمات در خدمتِ پوشاندن
واقعّيات باشد. (داستانسرایی در مورد قتلعام سال
۶۷)
".
نوشته ایشان در سایت پژواک ایران، پژواک یافته و چندین عنوان فرعی نیز دارد
که به نظر من مهمترینش این است
"چراغِ
حقیقت در طوفانِ کشمکشها نخواهد مُرد."
که با آن
کاملا موافقم و امید که چنین باشد.
نوشته ایشان را از سایت مربوطه عینا در این جا میآورم و از خوانندگان
تقاضا میکنم قبل از خواندن بقیه نوشته من، حتما آنرا بخوانند.
آدرس هم اینست
http://www.pezhvakeiran.com
گاهی بايد کلمات در خدمتِ پوشاندن واقعّيات باشد. (داستانسرایی در مورد
قتلعام سال
۶۷)
همنشین
بهار
گاهی بايد
کلمات در خدمتِ پوشاندنِ واقعّيات باشد. اما اين امر بايد به طريقی انجام
گيرد که کسی از آن آگاه نگردد، يا اگر بايد بدان توجه شود بهانه موجود
بوده، يا بلافاصله خلق گردد.
ماکياول، درسهايی برای رافائيلو جيرولامی
آیتالله
خمینی در فتوایِ سربه نیست کردنِ زندانیانِ سیاسی در سال
۶۷،
گوشهِ چشمی هم به داستانِ یهودیان بنی قریظه و رفتار مُنتسب به رسول خدا
داشت و او در طول تاریخ اسلام تنها کسی بود که از آن واقعه، قاعده فقهی
ساخت.
واقعهای که رقمسازیها و شاخ و برگهای آن بر خلافِ روایتِ «ابن اسحاق»
در سیرهاش که «طبری» از آن کپی برداری کرده ـ جای چون و چرا دارد...
بگذریم...
چراغِ حقیقت در طوفانِ کشمکشها نخواهد مُرد.
پیش از
آنکه در مورد قتل عام زندانیان سیاسی نکتهای را یادآور شوم، چند مثال
بزنم:
• وقتی به نسخههای خطی تاریخ طبری که «بلعمی» ترجمه کرده، دقیق شویم،
میبینیم هیچ کدام شبيه يكديگر نیست و هر نسخهای ساز خودش را میزند...
انگار از سرچشمه واحدی آب نمیخورند. واقعش این است که خیلیها با سکوت
خودشان رضا دادند تا «بلعمی» و دوستانش هر بلایی میخواهند َسرِ «تاریخ
طبری» بیآورند. درست است که بلعمی
۵۰
سال بعد از مرگِ «طبری» دست به کار شده اما آنزمان بودندکسانیکه
میتوانستند اصل کتاب یعنی «الامم و الرسل و الملوک» را به رُخِ «بلعمی» و
پادوهایش بکشند تا او نتواند پیش داوریهای خودش را هم به کتاب قالب کند.
• نامه جَعَلیِ «یزدگردِ سوّم» به عُمَربنِ خطاّب که ارتجاعِ مغلوب
حلوا حلوا میکرد تا همه باور کنند مو درزش نمیرود، باید بر دیوار کوبیده
میشد. اِشرافِ من بسا بسا ناچیز بود اما ناچار شدم نشان دهم آن به اصطلاح
نامه، بویی از واقعیت ندارد...ای کاش کسانیکه صلاحیت داشتند، پا پیش
میگذاشتند.
• نامه مجعول به نام امیرکبیر را که گویا به ناصرالدین شاه نوشته بود:
«...اعليحضرت بدانند كه اداره مملكت باتوصیهی عمه و خاله نمیشود»، اگر
امثالِ «استاد ایرج افشار» زیر نور نگرفته بودند، ازمابهتران به کُتبِ
تاریخ قالب میکردند...
• بیشتر ما انقلاب بزرگ ضد سلطنتی را به یاد داریم. هر چه بود، بد یا
خوب، حاصل رنج و شکنج خود ایرانیان بود و آن روزهایِ قُدسیِ ایثار گذشت
اما، هنوز بلندگوهایِ ارتجاع و استعمار جار میزنند که در روز واقعه (۲۲
بهمن
۵۷)
ریش و قیچی
دست فلسطینیها و اعراب بوده!...
مبارزه با فراموشی و وارونه نمایی، وظیفه فرهنگ ورزانِ میهن ما است.
در مورد
قتل عام زندانیان سیاسی هم گزارشهای دروغ کم نیست. زندانیان سیاسی نباید
اجازه دهند داستانسرایی واقعّیت را به پَستو بفرستد.
هنوز خونها را نشسته و دارها را برنچیده اند، «سَرـ بَرـ داران» سال
۶۷
در خاطره مردم ستمدیدهِ ما حّی و حاضرند. زمان بسیار زیادی از آن فتوای شوم
نمیگذرد اما اخبار آلوده و دروغ مثل مور و ملخ میبارد تا بر اصل ماجرا
گرد و خاک بپاشد و کینههایِ کور جایِ درس و تأمّل را بگیرد.
آیتالله خامنهای موج اعدامها را متوقف میکند!
آقای سعید
شاهسوندی در مصاحبه با رادیو صدای ایران (جمعه
۱۸مردادماه/
قسمت
۱۷۰)
با اشاره
به فتوای قتل عام در سال
۶۷
میگویند:
«...وقتی کلیت نظام و حاکمیت میبینه نتایج کشتارها را، اعتراضاتی به آقای
خمینی میشه، آقای خمینی آقای خامنهای را که در آن ایام...ريیس جمهور هست
مامور رسیدگی به این ماجرا میکنه، در خاطرات آيتالله منتظری هست و من از
کسانی که در زندان به دیدنم میآمدند هم با گوش خودم شنیدم که آیتالله
خامنه ای بلافاصله پس از تصّدیِ این ماموّریت اولّین کاری که میکنه جلوی
اعدامها را میگیرد، البته اعدامهایی که تا آن ایام به چند هزار نفر
رسیده بود و خود به اندازه کافی وسیع بود که بشود عنوان کشتار به آن
داد.... البته حتی یک خون به ناحق ریخته شده، به ظلم ریخته شده برای زیر
سئوال بردن مشروعیت یک حکومت کافی است... آیتالله خامنهای موج اعدامها
را متوقف میکند...»
***
انگیزهِ راویان این حدیث جَعلی چه بوده، خودشان میدانند امّا ماموّریت از
جانبِ آیتالله خمینی برای رسیدگی به اعدامها و توقف آن، کشک است.
من غلامِ آن مِسِ همّتپَرست
کو به غیر کیمیا نارد شکست
من غلامِ آنکه نفروشد وُجود
جز بدان سلطانِ با افضال و جود
از دلايلی که شخصاً دارم میگذرم و توّجه شما را به روایت آیتالله منتظری
جلب میکنم:
«...نامهای از امام گرفتند...خیلی نامه تندی بود...بر حسب گفته متصدیان با
استناد به این نامه حدود
۲۸۰۰
یا
۳۸۰۰
نفر زندانی...از زن و مرد در سراسر کشور اعدام کردند. حتی افرادی که نماز
میخواندند، روزه میگرفتند...یکی از قضات خوزستان میگفت در آنجا تند و
تند دارند اعدام میکنند...
افتاده اند به جان زندانیان...
آقای نیری گفت:
ما تا الان
۷۵۰
نفر را در تهران اعدام کردهایم،
۲۰۰
نفر را هم به عنوان سر موضع از بقیه جدا کردهایم، کلک اینها را هم بکنیم
بعد هر چه بفرمایید...
دادستان انقلاب فارس میگفت:
...دختری را اعدام کردند. قبل از اعدام وصیت کرده و خطاب به پدر و مادرش
گفته بود:
طوری نیست این پیش آمدها، قران و نهج البلاغه بخوانید...
.نماینده من در زندانها میگفت شش یا هفت برادر بودند که نماز میخواندند
و روزه میگرفتند...
پنج یا شش نفر انها را اعدام کردند و یک نفر از آنان را که فلج شده بود
باقی گذاشتند...
بالاخره این جریان گذشت. بعد از مدتی یک نامه دیگر از امام گرفتند برای
افراد غیر مذهبی که در زندان بودند، در آنزمان حدود
۵۰۰
نفر غیرمذهبی و کمونیست در زندان بودند. هدف آنها این بود که با این نامه
کلک آنها را هم بکنند و به اصطلاح از شرشان راحت شوند. اتفاقاً این نامه به
دست آقای خامنهای رسیده بود، آنزمان ایشان ريیس جمهور بود، به دنبال
مراجعه خانوادههای آنان ایشان با متصدیان صحبت کرده بود که این چه کاری
است که میخواهید بکنید دست نگه دارید، بعد ایشان آمد قم پیش من با عصبانیت
گفت: از امام یک چنین نامهای گرفتند و میخواهند اینها را تند و تند اعدام
کنند. گفتم چطور شما الآن برای کمونیستها به این فکر افتادهاید؟ چرا راجع
به نامه ایشان در رابطه با اعدام منافقین چیزی نگفتید؟ گفتند: مگر امام
برای مذهبیها هم چیزی نوشته؟
گفتم: پس شما کجای قضیه هستید، دو روز بعد از نوشتن آن نامه به دست من رسید
و این همه مسائل گذشته است. شما که ريیس جمهور مملکت هستید چطور خبر
ندارید؟...»
(صفحه
۳۴۷
متن کامل خاطرات. اتحادیه ناشران ایرانی در اروپا)
***
نوشدارو بعد از مرگِ سهراب؟
کجا در
خاطرات آیتالله منتظری این مضمون هست که «آیتالله خامنهای بلافاصله پس
از تصدی این ماموریت اولین کاری که میکنه جلوی اعدامها را میگیرد»؟
من به عمد از نکات ظریف دیگر میگذرم. اربابِ فهم، خود کلاهشان را قاضی
میکنند.
اگر به ویژگی «فتوا» و نیز ویژگیهای آیتالله خمینی آشنا باشیم تردید
نمیکنیم که امکان ندارد صاحب فتوا (از آنچه خود شرعی و به حق میداند)
ذرهای عُدول کند و اصلا گوشش بدهکار اعتراضات دیگران باشد تا مثلاً به
آیتالله خامنهای مأموریت دهد تا ماجرایی را که خود باعث و بانی آن است
رسیدگی نماید! در اینصورت فاتحهِ آن فتوا خوانده است، یعنی مشروعیتش از
همان آغاز زیر سئوال میرود و آیتالله خمینی به فتوایی که معتقد است شرعی
و لازم الاجرا است، تیپا نمیزند.
تازه فرض میکنیم خودِ صاحبِ فتوا نمیتوانسته با نوشتن یک سطر که «بس است،
شمشیرها را غلاف کنید و دارها را برچینید» ـ غائله را ختم بهخیر کند و
ناچاراً به آیتالله خامنهای مأموریت دادهاند... نوشدارو بعد از مرگِ
سهراب؟...
در درونم صد حریفِ خوش نفس
دست بر لب میزند یعنی که بَس...
این مباحث تا بدینجا گفتنی است
هرچه آید زین سپس بنهفتنی است...
پایان مقاله همنیشین بهار
آری. به نظر
میرسد حداقل با دو "همنشین بهار" طرف هستیم.
یکی که در جستجوی کشف حقیقت وخاموش نشدن چراغ آن است واز آن رو به من تذکر
میدهد.
و آن دیگری که بهنظر میرسد "بعد از پرس وجو از دیگران" (و امید که من خطا
کرده باشم) در نقش یک تبلیغاتچی سیاسی من را با برادر! ماکیاولی مقایسه
میکند. با اتهامات مستقیم و غیر مستقیمی که گویا میخواهم بر واقعه خاک
بپاشم وخون قربانیان را پایمال کنم، تلاش دارد یک کلمه را ثابت کند: "کشک"
[انگیزهِ
راویان این حدیث جَعلی چه بوده، خودشان میدانند امّا ماموّریت از جانبِ
آیتالله خمینی برای رسیدگی به اعدامها و توقف آن، کشک است. نقل از مقاله
همنیشین بهار در سایت پژواک ایران]
جهت اطلاع و
برای "همنشین بهار" اضافه کنم”
در همین گفتوگو تصریح کردم که درآن تاریخ(مرداد و شهریور 67) من با بدنی
مجروح و پاهای تا کمر گچ گرفته بر روی تخت بیمارستان بقیه الله هستم وبه
همین دلیل شاهد و راوی عینی ماجراهايی که در اوین و گوهر دشت و یا درسایر
شهرستانها گذشت نبودم. وانچه را که میگویم شنیدههای بعدی وتحلیل من است.
من تاکنون در گفتهها و نوشتههای متعدد نظر وموضع خودم را به این شرح بیان
کردهام”
1- در جمهوری اسلامی افراد و جریاناتی بودند که از همان فردای پیروزی
انقلاب میخواستند سر به تن مجاهدین نباشد و خواستار درگیری و حذف مجاهدین
بودند.
2- به نظر این جریانات مجاهدین دیر یا زود با آنها درگیر میشدند. پس چه
بهتر تا تنور انقلاب داغ است و آنها هنوز عده و عدهی چندانی نیستند کار
شان تمام شود. این گرایش سوای تمامیت خواهی ودیدگاههای بنیادگرایانه بر یک
تجربه تلخ از برخورد با مجاهدین در زندان اوین بعد از سال 54 هم استوار
بود. از تفصیل آن میگذرم و به عنوان یک شاهد و عامل میگویم که ما
(مجاهدینِ آن موقع) بر آنها که راست ارتجاعی خطاب میکردیم مسلط شده، آنها
را بایکوت کرده و فضای زندان در زندان برایشان درست کرده بودیم. همان
راستهای ارتجاعی که دو سال بعد در سطوح مختلف رهبری جامعه بودند.
3- نظر فوق، البته نظر غالب و حاکم در حاکمیت نوپای جمهوری اسلامینبود.
نمونه بارز آن ملاقات آیتالله خمینی با رهبران سازمان،مسعود رجوی و موسی
خیابانی در6 اردیبهشت 58درقم بود. یعنی زمانی که آیتالله خمینی در اوج بود
و مجاهدین همان اندازه گستردگی سال 59 را هم بدست نیاورده بودند. ملاقاتی
که بنا به مجموعه گفته و شنیدهها با مخالفتهایی هم روبرو بود ولی
آیتالله خمینی با مصلحت اندیشی فراجناحی و دیدگا ه خاص خود بدان رضایت
داد. در مورد این ملاقات ومواضع متفاوت طرفین از ابتدا تا کنون در سایت
مطلبی نوشتهام.
4- جالب است دانسته شود که مجاهدین هم با مواد 12 گانهای که رجوی در زندان
تنظیم کرده بود همان دیدگاه افراطی حذف گرایانه را البته با کلمات و
اصطلاحات خاص خود مطرح میکردند. نظیرضرورت و حتمیت درگیری اسلام
انقلابی(بخوانید مجاهدین) با اسلام ارتجاعی(بخوانید جمهوری اسلامی) ورابطه
تز و آنتیتز میان آنان که یکی دیگری را نفی میکند.
5- بدین ترتیب دو جریان تمامیت خواه و غیر دمکرات سرنوشتی را برای جامعه
رقم زدند که با اعدام تظاهر کنندگان غیر مسلح در شب 30 خرداد 60 شروع شد و
با انفجار 7 تیر در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی وانفجار8 شهریور در نخست
وزیری ادامه پیدا کرد. وتا بیايیم چشم باز کنیم؛ کشوری که در معرض تجاوز و
اشغال خارجی بود "مجاهدین خلق " اش در دشمنی و ضدیت با رقیب حاکم، دست در
دست دشمنان خارجی همین خلق، سوار بر تانکهای اهدایی او، خام خیالانه با
چند هزار نیروی آموزش دیده و ندیده عازم فتح تهران شدند. رویايی که در دشت
حسن آباد ؛ حد فاصل تنگه حسن آباد و تنگه چارزبر به خون نشست.
6- بیش از 1400 کشته و در همین حدود زخمی معلول و اسیر بیلان "اولیه" این
جاه طلبی خونبار است.
7- نوشتم "بیلان اولیه" و ای کاش در همین حد باقی میماند. رقیب زخم خورده
اما حاکم و منتظرِ فرصت با استفاده از موقعیت به فکر "راه حل نهايی" و حذف
صورت مساله افتاد.
8- حذف تمامی زندانیان سیاسی از نظر آنان حذف صورت مساله بود.تصفیه حساب با
جناحهای غیر خشن و یاکمتر خشن داخلی و چه بسا رویای جانشینی پدر وحذف قائم
مقام ایشان که پیش از این با دستگیری و اعدام مهدی هاشمی شروع شده بود
میتوانست هدف دوم این پروژه باشد.
9- من در گفتوگوی خود به چند نکته اشاره کردهام.
الف- جریان و افرادی موفق به گرفتن تايیدیه(بخوانید فتوا) از آیتالله
خمینی میشوند.
ب- جریان و یا جریانات دیگری با آن مخالف و حداقل موافق نبودهاند.
پ- چهره شاخص مخالفی که بالاترین مقام بعد از آیتالله خمینی را داشت
آیتالله منتظری است
ت- ازکسانی دیگری در خاطرات آیتالله منتظری نام برده شده که گاه بدلیل
عواقب آن برای حکومت و وگاه بنا به اعتقاداتشان با این امر مخالف بودهاند.
در نامه آیتالله منتظری خطاب به نیری قاضی شرع، اشراقی دادستان و.... در
بند 9 چنین امدهاست: "من چندین نفر از قضات عاقل و متدین را دیدم که
ناراحت بودند و از نحوه اجراشکایت داشتند و میگفتند تند روی میشود و
نمونههای زیادی را ذکر میکردند که بی جهت حکم اعدام اجرا شدهاست."
اسلامی دادستان انقلاب فارس،حجت الاسلام حسینعلی انصاری نیز از دیگر افرادی
هستند مخالفت کرده اند.
ث- خاطرات آیتالله منتظری از مراجعه خانوادههای متعدد به آقای خامنهای
در مقام رییس جمهور خبر داده است.
ج- عکس العمل آقای خامنهای چنان بوده که از تهران به قم و دیدن قائم مقام
رهبری رفته. در خاطرات چنین آمدهاست”
"بعد از مراجعه خانوادههای آنان(زندانیان) ایشان با متصدیان صحبت کرده
کهن چه کاری است که میخواهید بکنید دست نگه دارید.
بعد ایشان آمد قم پیش من با عصبانیت گفت: "از امام یک چنین نامهای
گرفتهاند و میخواهند اینها را تند تنداعدام کنند".
گفتم: "چطور شما الان برای کمونیستها به این فکر افتادهاید؟ چرا راجع به
نامه ایشان در رابطه با اعدام منافقین چیزی نگفتید؟
گفتند: "مگر امام برای مذهبیهاهم چیزی نوشته؟"
گفتم: "پس شما کجای قضیه هستید، دو روز بعد از نوشته شدن آن نامه به دست من
رسید و این همه مسائل گذشته است. شما که ريیس جمهور این مملکت هستید چطور
خبر ندارید؟"
حالا نمیدانم ایشان آیا واقعا خبر نداشت یا پیش من این صحبتها را میکرد."
پایان نقل قولها.
10- آنچه که در بالا آمد عینا از خاطرات آیتالله منتظری نقل شده
است.آیامخالفت دادستان انقلاب یک استان که خودش علی القاعده خواستار شدت
عمل است و یا آن روحانی دیگر و بعد هم ريیس جمهوری که برای چارهجويی به قم
میرود نشانهای از مخالفت و وجود جریان متفاوت و مخالف نیست؟ وجود همین چند
نام آیا گواه شماردیگری در ردههای مختلف نیست؟
11- من
تصریح کرده و میکنم که حتی یک خون به ناحق و به ظلم ریخته شده برای سلب
مشروعیت از یک حکومت، نظام و سازمان کافی است.
12- اما
ندیدن واقعیتهای موجود و یکدست وفلهای برخورد کردن و عمدتا نیز به
خطا(نظیر برخورد مجاهدین در اوائل انقلاب با آیتالله بهشتی و یا برخورد
فرقان با آیتالله مطهری) ضرری کمتر از "فراموشی و وارونهنمايی" مورد
ادعای همنشین بهار ندارد؟ ودود آن نیز قبل از همه به چشم مردمی که مجبورند
در زیر سلطه افراطیترین جریانها سر کنند و فرصت نفس کشیدن نداشته باشند
رفته و خواهد رفت؟
13- وارونهنمايی مطلقگرایانهای که نمونه برجسته اش تهمتها و توهینهايی
است که سازمان مجاهدین به آقای منتظری روا میداشت و ایشان را صادر کننده
جواز تجاوز به زنان باکره زندانی میدانست وبعدها نیز هیچ گاه نسبت به این
گفتههای ناشایست خود معذرت خواهی نکرد. و همنشین بهار عزیز هم که اینقدر
براستی و بدرستی برای وارونهنمايی و دروغ در تاریخ پای میفشارد بر آن
اشارهای نکرده و نمیکند.
14- در مورد ماموریت آقای خامنهای و توقف اعدامها
یکم آن که تاکید کرده ام شمار اعدامها از چند هزار هم گذشته بود و آنچنان
بود که بتوان به آن عنوان کشتار دارد. دوم آن که از کسی و در شرایطی شنیدم
که گوینده احتیاج به دروغ گفتن(حداقل به من) نداشت. من زندانیای بودم با
حکم اعدام بالای سرم و تخت بازجويی و شکنجه در چند متری سلولم واو احتیاج
به دروغ گفتن به من نداشت ضمن اینکه با چنین مطلبی هم نظر من در باره حکومت
عوض نمیشد. با این همه من راوی یک حدیث بودم.
15- زشت و زیبای کارنامه زندگی آقای خامنهای تنها با این اقدام (در صورت
صحت) سنجیده نمیشود. هم چنان که کارنامه حیات من و شما نیز. با این همه اگر
مطلب صحت داشته باشد باید از این که حتی یکنفر(ومقصودم از یک نفر برعکس
تصور کودکانه و کوته بینانه ایرج مصداقی خودم نیست بلکه " یک نفر" یک
انسان، یک حیات و یک جان است) از مرگ رهایی یافته باشد جای خوشحالی داشته و
دارد.
16- این است مبنای کنونی باورهای من که بهجای رویاهای دوردست و دست
نیافتنی، بهجای بهشت موعود ویا جامعه رویایی بیطبقه توحیدی یا غیر توحیدی
میتوان به بوی سیب و بابونه و یا لبخندی خشنود بود. واز نجات یک جان، آری
تنها یک جان، که خود دنیايی است شاد وسرشار شد.
17- شاید چراغ حقیقت بهجای نفرین به تاریکی با افروختن شمعی هرچند کوچک
فروزان بماند. شمعی برای نجات یک جان. یک انسان. انسان بی هیچ پسوند و
پیشوندی
18- تجربه دردناک نسل ما و شخص من اینست که وعدههای مبتنی بر تحقق بهشت
(جامعه برین، جامعه مطلق) سرانجام جز جهنم نیافریدند.
"دریغا ما که میخواستیم جهان را مهربان کنیم
خود نتوانستیم مهربان باشیم..." برتولت برشت
تا نظر شما چه باشد؟ به خصوص آنچه را که در ابهام و ایهام و ذیل دلایل شخصی
ونکات ظریف واگذاشتهاید!
درضمن هرگاه پاسخی از آیتالله منتظری دریافت کنم آنرا نیز خواهم آورد.
سعید شاهسوندی
هامبورگ
11 اگوست 2008
21 مرداد 1387
مطالبی دیگر
در ارتباط با سعید شاهسوندی:
ــ
مصاحبه
آقای سعید شاهسوندی با آقای حسین مهری ـ
رادیو صدای ایران ـ قسمت
170
ــ
مصاحبه
آقای سعید شاهسوندی با آقای حسین مهری ـ
رادیو صدای ایران ـ قسمت 169
( صدا )
ــ
كتاب خاطرات
سعید شاهسوندی
ـ
اسناد مکاتبات مسعود رجوی و من ـ
قسمت ششم
ــ
مصاحبههاي آقای سعید
شاهسوندی با آقای حسین مهری ـ
قسمت 168 ( صدا )
ــ مصاحبه آقای سعید شاهوسندی با آقای حسین مهری ـ قسمت
167 ( صدا )
ــ مصاحبه آقای سعید شاهوسندی با آقای حسین مهری ـ
قسمت 166 ( صدا )
ــ مصاحبه آقای سعید شاهسوندی با آقای حسین مهری ـ
قسمت 165 ( صدا )
ــ مصاحبه آقای سعید شاهسوندی با آقای حسین مهری ـ
قسمت 163 و 164 ( صدا )
ــ اسناد مکاتبات مسعود رجوی و من ـ بخش پنجم
ــ
مصاحبه آقای سعید شاهسوندی با آقای حسین مهری ـ قسمت
162( صدا )
ــ
اسناد
مکاتبات مسعود رجوی و من (بخش چهارم)
ــ
مصاحبه سعید شاهسوندی با
رادیو صدای ایران ـ
قسمت
146
ــ مصاحبههاي
آقای سعید شاهسوندی با آقای حسین مهری ـ
161
ــ
"اسناد
مکاتبات مسعود رجوی ومن"(3)
ــ
مصاحبههاي سعید شاهسوندی با آقای حسین مهری ـ
160
ــ باري
سنگينتر از توان شانهها ـ گفتگوی سعید شاهسوندی با لطف الله میثمی
ــ
محورهای گفتگوی آقای سعید شاهسوندی با آقای حسین مهری ـ
159
ــ
مقدمهاي بر انتشار جلد اول كتاب خاطرات
«اسناد مکاتبات مسعود رجوی و من»
ــ مصاحبه های سعید شاهسوندی با رادیو صدای ایران قسمت
145
ــ
گفتگوی
سعید شاهسوندی با مسعود بهنود،
نیم رخ ـ دیگر کشتن بس است
ــ مصاحبه های سعید شاهسوندی با رادیوصدای ایران قسمت 144
ــ مصاحبه های سعید شاهسوندی با رادیو صدای ایران قسمت 143
ــ مصاحبه های سعید شاهسوندی با رادیو
صدای ایران قسمت 142
ــ مصاحبه های سعید شاهسوندی با رادیوصدای ایران قسمت
141
ــ مصاحبه های سعید شاهسوندی با رادیوصدای ایران
قسمت 140
ــ مصاحبه های سعید شاهسوندی با رادیوصدای ایران
قسمت 139
ــ مصاحبه های سعید شاهسوندی با رادیو صدای ایران
قسمت 138
ــ مصاحبه های سعید شاهسوندی با رادیو صدای ایران
قسمت 3 و 4
ــ
مصاحبه های سعید شاهسوندی با رادیو صدای ایران
قسمت2
ــ
مصاحبه های سعید شاهسوندی با رادیو صدای ایران ـ
قسمت 1
ــ فرزندان شکست ...
ــ
مصاحبه سعید شاهسوندی با نشریه چشم انداز ـ
بخش اول
ــ
متن کامل نامه رجوی به مهندس مهدی بازرگان
ــ تبریک سایت ایران قلم به مناسبت افتتاح
سایت
آقای سعید شاهسوندی
سایت ایران قلم از انتشار
مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است
مسئولیت
مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد
|