داستان
خوانی مهشید امیرشاهی در دو شهر آلمان
26.09.2008
علی امینی نجفی
مهشید امیرشاهی داستاننویس ایرانی مقیم
فرانسه به دعوت جمعی از ایرانیان فرهنگدوست
در دو شهر مونستر و کلن (آلمان) گزیدهای از
آثار تازه و کهنه خود را برای جمعیت خواند.
خانم امیرشاهی نویسندهای نسبتا پرکار است و
آثار گوناگون او چه در ایران و چه در خارج از
کشور با اقبال فراوان روبرو شده است. او در
شبهای مونستر و کلن آثار متفاوتی برای جمعیت
خواند، به گونهای که دوستداران ادبیات
میتوانستند در هر دو مجلس شرکت کنند، بیآنکه
چیزی تکراری بشنوند.
از دنیای مادران و دختران
مهشید امیرشاهی در جلسه داستانخوانی کلن، با
فصل چهاردهم از کتاب اول رمان بزرگ "مادران و
خواهران" به نام "عروسی عباس خان" شروع کرد.
این بخش از داستان در یک گرمابه عمومی زنانه
در اواخر عهد قاجار میگذرد، و درست مانند
فضای "حمام زنانه" شلوغ و پرهیاهوست. خیلی از
زنان در صحن خیس و مهآلود حمام جولان میدهند
و "فتیله فتیله چرک" از بدن میریزند.
نویسنده در لفافی از گفتارهای آبدار و شیرین و
با توصیفهای جاندار از "آداب و سلوک" شستشو،
تار و پود داستان را چنان استادانه بههم
میبافد، که میتواند برای اهل تاریخ و
مردمشناسی نیز سودمند و پرکشش باشد. دلاکهای
زبردست و خوشزبان، آداب و رسوم استحمام، از
قبیل کیسه کشیدن و حنا بستن و مشت مال دادن
(ماساژ سنتی) را برای خانمهای اعیان به جا
میآورند، و در همان حال به حسادتها و
بددلیها و خودپسندیهای آنها دامن میزنند.
داستان بعدی که نویسنده برای جمع خواند، فصل
چهارم از کتاب دوم رمان "مادران و دختران" بود
به نام "دده قدم خیر". نویسنده به تلافی صحنه
"زنانه"ی داستان پیش، این بار صحنهای سراسر
"مردانه" انتخاب کرده بود.
|
'امیرشاهی
بی اغراق متنخوانی قهار است، و
در قرائت آثار خود، هم
جد و هم طنز، سنگ تمام میگذارد' |
این فصل از داستان، روایتی زنده و پرآب و تاب
از تفریحات و سرگرمیهای مردم قزوین در اواخر
دوره قاجار است. دو یار قدیمی نخست به
آرایشگاه میروند و سر خود را به دست "استاد
سلمانی" میسپارند، که در آن دوران خود از
نشانههای رفاه و تنعم بود. آن دو سپس به
عشرتکدهای میروند و با شور و شوق از دنیای
اسرارآمیز "زنان نجیب" دیدن میکنند.
خانم امیرشاهی سپس از جلد چهارم رمان "مادران
و دختران" که هنوز به چاپ نرسیده فصلی خواند
تحت عنوان "حدیث نفس مهرعلیا". این فصل که
پیشرفت رمان را تا دوره معاصر پی میگیرد،
زندگی خانوادهای با پیشینه اشرافیت (البته از
نوع رو به زوال آن) را روایت میکند که به
مهاجرت پاریس آمده، اما هنوز عادات و خلقیات
قدیم خود را از یاد نبرده است.
چالههای سنت در زندگی مدرن
مهشید امیرشاهی پیش از انتشار رمانهایی مانند
"در سفر"، "در حضر" و اخیراً "مادران و
دختران"، دهها داستان کوتاه نوشته است که
بیشتر آنها در مجموعهای یک جلدی منتشر
شدهاند. بیشتر داستانهای کوتاه امیرشاهی
لحنی گرم و زبانی روان دارند و با طنز و طیبت
همراه هستند.
از این نمونه کارها، امیرشاهی یکی از
داستانهای قدیمی خود را از مجموعهای به نام
"داستانهای سوری" خواند. او توضیح داد که این
مجموعه قرار بود در ایران چاپ شود، اما وقوع
انقلاب سال
۱۳۵۷
این امر را ناممکن ساخت. نویسنده با طنز
نیشدار خود افزود که "منتشر نشدن این کتاب
البته بزرگترین فاجعه انقلاب نبود!"
داستان کوتاه و طنزآمیز "مجلس ختم" از زبان
دختری جوان از خانوادهای "بالاشهری" روایت
میشود. دختری حساس و تیزهوش و حاضرجواب، با
شیطنت و فضولیهای خود، از دنیای پر مکر و
ریای اقوام خود پرده بر میدارد.
طنز سیاسی روز
امیرشاهی در پایان نشست داستانخوانی،
نمونههایی از طنز غیرداستانی خود را برای
جمعیت قرائت کرد. او به پیروی از همشهری
نامدار خود علی اکبر دهخدا، کمابیش با همان
ژرفبینی و ترزبانی، به فریبکاران و ریاکاران
روزگار میتازد.
دهخدا در دوران اول مشروطیت در روزنامه
انقلابی "صور اسرافیل" طنزهایی مینوشت به
عنوان "چرند و پرند" با امضای دخو. خانم
امیرشاهی به احترام پیشکسوت نامدار خود، این
دسته از نوشتههای طنز خود را "دخت دخو" امضا
کرده است.
بجاست یادآوری کنیم که مهشید امیرشاهی زاده
کرمانشاه است و در تهران بزرگ شده، اما نیاکان
او اهل قزوین بودهاند.
امیرشاهی بی اغراق متنخوانی قهار است، و در
قرائت آثار خود، هم جد و هم طنز، سنگ تمام
میگذارد. داستانهای خود را با بیانی گرم و
زنده میخواند و با اجرای ماهرانه لحنها و
لهجهها، فضای داستان و شخصیتهای متنوع آن را
پیش چشم مجسم میکند.
جلسات داستانخوانی مهشید امیرشاهی در روزهای
۲۰
و
۲۱
ماه سپتامبر در شهرهای مونستر و کلن با
استقبال گرم دوستداران ادبیات ایرانی روبرو
شد.