ابعاد حضور زنان در عرصه سیاست آمریکا
30.09.2008
برگرفته از سایت فرارو
حضور زنان در عرصههاي اجتماعي، سياسي و اقتصادي از
موضوعاتي است
كه هميشه مورد پرسش جوامع بوده است. حقيقت اين است كه در
گذشتههاي دور و حتي نزديك
زن ر ا همانند مردان باور نداشتند كه ميتواند در عرصههاي
مختلف فعالانه حضور
داشته باشد.
حضور دو زن (هیلاری کلینتون و سارا پیلین) در رقابت های
ریاست
جمهوری آمریکا، بار دیگر اهمیت نقش زنان در قدرت سیاسی را
به یکی از بحث های روز
این کشور تبدیل کرده است.
زنان آمریکایی
در سال 1920،
با تصویب نوزدهمین متمم قانون اساسی، زنان آمریکایی موفق
به بدست آوردن حق رأی
شدند. از سال 1964، زنان اکثریت رأی دهندگان را تشکیل می
دهند. در سال 1980، درصد
رأی دهندگان زن عملا ً از تعداد مردان بیشتر بود. هر چند
شهروندان زیادی شکایت
دارند که فقط بخش کوچکی از زنان در پی کسب مشاغل سطح بالا
و یا عهده دار آن هستند.
در حال حاضر 16 درصد از نمایندگان کنگره آمریکا را زنان
تشکیل می دهند. و 8
فرماندار از پنجاه فرماندار این کشور زن هستند.
القای
سیاست
پژوهش هاي موجود حاکي از اين است که برابري سياسي زنان با
مردان
در جوامع امروزي بيشتر جنبه حقوقي دارد تا واقعي. موانع
گوناگوني بر سر راه مشارکت
سياسي زنان وجود دارد. جنبش سياسي زنان وقتي به معناي
واقعي کلمه ظاهر مي شود که
خودجوش، رقابت آميز، گروهي، سازمان يافته و مبتني بر
ايدئولوژي مناسب و خاص صورت
گیرد. در حاکی که اگر مشارکت زنان در زندگي سياسي به تحريک
گروه هاي اجتماعي ديگر
(به
ويژه به خواست مردان) صورت گيرد یا غيررقابتي باشد يعني
براي تأييد مواضع قدرت
مستقر انجام شود، فردي و پراکنده باشد و به ويژه اگر بر
وفق علايق و اخلاقيات
مردانه ظاهر شود، يعني مبتني بر «ايدئولوژي کاذب» مردانه
باشد، به معناي واقعي،
مشارکت سياسي زنان نخواهد بود. رفع موانع حقوقي و نوسازي
اجتماعي تدريجي ضرورتاً
موجب گسترش مشارکت زنان در زندگي سياسي نمي گردد. در جوامع
غربي نيز رفع اين موانع
زمينه مشارکت سياسي زنان را گسترش نداده است. اين واقعيت
موجب رواج
باید اندکی تامل کرد که چرا حزب جمهوری خواهی که پایگاه و نماینده تفکر سنتی در آمریکاست، از میان این همه غول های سیاسی این حزب، به ناگاه دست به انتخاب خانم پیلین زده است؟
برخي نظريات درخصوص حدود توانايي مشارکت
زنان در زندگي سياسي گرديده است. مبني بر اينکه «طبع» زنان
با سياست به معني قدرت و
خشونت الفتي ندارند. در واقع در نگرش هاي ليبرالي نسبت به
مشارکت زنان در زندگي
سياسي تأکيد مي شود که زنان بايد خودشان را با واقعيت
زندگي سياسي سازش دهند و خصال
«مردانه»
لازم را کسب کنند. از سوي ديگر در نظريات سوسياليستي و
فمينيستي ضمن پذيرش
عدم الفت طبع زنان با واقعيت قدرت به معناي رايج در جوامع
مدرن صنعتي، تأکيد مي شود
که راه حل نه تغيير در خصلت زنان بلکه تغيير در ساخت قدرت
و مالکيت است؛ دولت و
سياست پديده اي مردسالارانه است و تنها با تغيير در ساخت
قدرت مي توان زنان را از
لحاظ سياسي فعال ساخت وگرنه مشارکت زنان در زندگي سياسي به
مفهوم فردي رايج آن در
حقيقت به معناي «زن زدايي» است.
به طور کلي دو گرايش عمده در جنبش زنان
وجود داشته است. يکي گرايش ليبرالي که هدف آن افزايش
مشارکت زنان در درون نظام
سياسي مستقر بوده است و ديگري گرايش سوسياليستي که تغيير
در نظام سياسي - اقتصادي
موجود را شرط رهايي زنان مي داند.
زنان، لوازم سیاست. (پیلین ستاره
یا سیاستمدار؟)
هرچند که حضور زنان در تمام عرصه های سیاسی و اجتماعی
امری پسندیده و موجب خوشنودی است ولی آنچه مسلم است این
است که هنوز هم در لفافی از
تمدن و برابری، زنان دست مایه های تبلیغاتی سیاست قرار می
گیرند؛ بدون آن که خود
اطلاعی داشته باشند.
باید اندکی تامل کرد که چرا حزب جمهوری خواهی که
پایگاه و نماینده تفکر سنتی در آمریکاست، از میان این همه
غول های سیاسی این حزب،
به ناگاه دست به انتخاب خانم پیلین زده است؟ چگونه ممکن
است این ملکه زیبایی سابق،
عضو انجمن شهر و شهردار یک شهر
۹٠٠٠
نفری و فرماندار۲۰
ماهه یک ایالت هفتصد هزار
نفری ناگهان با جهشی خیره کننده خود را به جایگاه پرقدرت
ترین زن دنیا نزدیک کند؟
شعار "تغییر" که اوباما آن را محور مبارزات خود قرار داده
بود با ورود
پیلین به کلی رنگ باخت چرا که محافظه کاران با حضور او
اعلام کردند که اگر شما در
رویای دادن شعار غرق شده اید ما "تغییر" را آنهم به
شدیدترین شکل ممکن به صحنه
سیاسی آمریکا آوردیم، هر چند که این سخن چیزی جز قلب ماهیت
شعار مزبور نیست.
طرفدار یا مخالف حقوق زنان
پس از انتخاب سارا پیلین
به عنوان معاون رییس جمهوری از سوی جمهوری خواهان، گفت و
گو های زیادی درباره این
شايد بتوان گفت در اصل انتقال پستهاي سياسي از زنان به مردان تأثير چنداني در جهتگيري و نوع رويكرد سياسي رهبران جهان نخواهد داشت و يا حداقل در شرايط فعلي اين امكان كمتر وجود دارد.
انتخاب مطرح شد. یکی از این بحث
ها مسأله ای بود که توسط برخی رسانه ها مطرح شد مبنی بر
این که سارا پیلین یک
فمینیست است.
این بحث باعث شد که فعالان حقوق زنان از نسل های مختلف دست
به
قلم ببرند تا این آب گل آلود را کمی صاف تر کنند و با
شفافیت به این سوال بپردازند
که آیا سارا پیلین یک فمینیست است؟ و آیا او نماینده زنان
آمریکایی است؟ پاسخ کوتاه
به این سوال یک «نه» بزرگ بود. نه تنها پس از انتخاب پیلین
هیچ گروه فمینیستی
معتبری از این انتخاب حمایت نکرد بلکه هزاران زن که در
حرکت های زنان هم فعال
نبودند، برخاستند تا فریاد کنند که این انتخاب به نفع زنان
نیست.
سوال این
است که آیا یک زن به طور اتوماتیک مدافع حقوق زنان است؟
آیا حقوق زنان به معنی حقوق
«یک»
زن است؟ آیا حقوق برابر به این معنی است که همه زنان به یک
سیاستمدار کمک کنند
یا این که به این معنی است که سیاستمداران به خواسته های
زنان توجه کنند؟ و آیا کسی
که از فعالیت فمینیست ها استفاده می کند و به شغلی که قبلا
برای زنان غیر قابل
دسترسی بود دست می یابد، خود به خود یک فمینیست محسوب می
شود؛ ولو این که برنامه
های این زن در گذشته و در آینده مخالف حقوق زنان باشد؟
سیاست هایی
در نهایت یکسان
پرسشی که مطرح می شود این است كه آيا زنان پس از به
قدرت رسيدن نيز می توانند ويژگيهاي صلح دوستي خود را حفظ
خواهند كرد، يا ذات خشن
سياست، آنها را نيز تحت تاثير خود قرار ميدهد؟
اگرچه با بررسي تجاربي كه
از حضور زنان در عرصه روابط بينالملل به دست آمده به
نتايج متناقضي ميرسيم، ولي
ذهنيت تاريخي افكار عمومي در سطح جهان، معمولاً در دورهي
حكومت زنان كمتر شاهد
اقدامات خشونت آميز بودهاند. هرچند در طول تاريخ زناني هم
بودهاند كه در توسل به
زور همپاي مردان عمل كردهاند.
با اینکه نقش آفريني زنان در موقعيتهاي
سياسي تا حدودي در تعديل روحيهي خشن ادبيات سياسي امروز
جهان مؤثر است، اما موضوع
منافع ملي، مسألهي مهمي است كه در جهتگيري سياست يك كشور
نقش اساسي دارد و شايد
رقابت كشورهاي مختلف جهت به حداكثر رساندن اين منافع است
كه فضاي خشني را از صحنهي
روابط بينالملل به نمايش ميگذارد.
با در نظر گرفتن اين شرايط شايد بتوان
گفت در اصل انتقال پستهاي سياسي از زنان به مردان تأثير
چنداني در جهتگيري و نوع
رويكرد سياسي رهبران جهان نخواهد داشت و يا حداقل در شرايط
فعلي اين امكان كمتر
وجود دارد.