_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون قلم"

« بلوف »

 تبارک الله ازین فتنه ها که در سر ماست

 میترا یوسفی

15.12.2006

خبر دردآور، اما غیرمنتظره نبود. لرزاند، اگرچه به دلهره در انتظارش بودم. انتظاری جانکاه! زیرا که هرلحظه شادی، و حتی تظاهر به شادمانی رجوی ها، نمکی است برزخم دل من وفرزندانم، جراحات و دردهای دیگر قربانیان چنین بازی تلخ و خون آلود!  میان پرده هایی با هراس آنک شاید محاکمه سران فرقه رسوا را به تعویق اندازد.

به نقطه ضعف و اشکال فردی ام اعتراف می کنم!  که در برابر دشمن این چنین ضربه پذیر گشته ام. به  تعبیر نازنینی! « خود را زندانی مجاهدین کرده ام !»

 به ادعای همراه دلاورم کریم حقی، مگر پیش از اسم نویسی در لیست سیاه تروریستی و بلوکه شدن حساب های آلوده شان، تحت قدرت صدام حسین ولطف خاصه خرجی های سخاوتمندانه و پشتیبانی علنی رزمی دشمن دیرینه ایران و ایرانی، دشمن  به اصطلاح داخلی، کجا رسید؟

درهمین روال مگر نه سید المحدثین را زیرابی از همان لابی ها و دالان هایی که بهای اسم رمزشان را می دانند و می پردازند و می خرند به حضور کلینتون در مراسم تحلیف او نبردند؟ آنجا که شعارنویس « مرگ  بر امپریالیسم جهانی به سرکردگی آمریکا! »، سرودخوان « نبرد با آمریکا! » و یا ترانه سرای «  سر کوچه کمینه مجاهد پرکینه، آمریکایی بیرون شو خونت روی زمینه !»، مودب، سربزیر و دست به سینه چون رعیتی در پیشگاه ارباب، ایستاده بود. و ضمن توسری ها خوردن ها بعدی در قواعد بازی، بچه گانه و انتقام جویانه ادعا کرد که آمریکا فقط مقاصد خودش را در نظر دارد.  ( ما پیش از اینها می دانستیم که او و فرقه اش را به بازی گرفته اند)

 از فرط حماقت و یا نهایت وقاحت عکس کذایی را در نشریات مبتذل شان هم چاپ زدند. همان نیرویی که بی پاسخ و اشاره ی وردی رهبری جنایتکار و فراری را غیب و حال ناگهان ظاهر کرده است. بهرحال درآن زمان « ملاقات با خصم قسم خورده را» ملات ماشین مغزشویی، و امر را چنان بر بردگانش مشتبه کردند که فاطمه نامی جهت متقاعد کردن من به این بلاهت، می خواست مدعی شود که « کلینتون» شخصا جواب نامه های تشکر بردگان رجوی را داده است! که با یک لبخند تمسخر و کلامی چند، از پس چیدن نوک منقارش برآمدم.

ظاهرا دست انداختن، حقه زدن و به بردگی گرفتن اعضای نگون بخت چنان رجوی ها را به خودشان متوهم کرده که گویی از عهده ی بزرگترهایشان هم برمی آیند و یا همه صورت به سیلی سرخ نگاهداشتن است. باری در شتابی بی دروپیکر و عشوه گرانه به قصد چسباندن خمیر بر تنور داغ، بلافاصله پس از اعلام بلوف آخرین، زن رجوی خود را به لوکزامبورک و اتحادیه اروپا، رسانید.

جدا از قیل و قال آشفته ی رجوی ها، هر کودک  و یا بالغ ساده دلی بزمین زدن دیگرباره ی ورق سوخته رجوی ها را درست همزمان با غوغای «کنگره بررسی هولوکوست» در تهران، به چشم دیده و از فهم آن عاجز نمانده است.

چنین نیست که ما اینجا زانو به غم در عکس العمل شادمانی عاریه  و لحظه یی منافقین نشسته ایم. نه، بخوبی از آشوبی که درون شان می گذرد، آگاهیم. گرفتاری زوجه ی رهبری را به صورت گریان و دستنند به مچ دیده ایم، زندانی شدنش را! و مهمتر از همه آنک نه تنها راهی به ایران زمین ندارند، بیابان عراقی را هم که در آن کوچیده اند، از دست خواهند داد.

خنده دار این که قدرت ها زحمتی هم به حفظ آبروی بازیچه شان نمی دهند و دلی نمی سوزانند تا دستکم زمانی پیش و پس ازکنگره ی تهران، دست به این بازی تقلبی بزنند. زیرا اساسا و درماهیت، سازمان تروریستی مجاهدین با کارنامه جبهه گیری های خشن و خصمانه برعلیه غرب، حقیقت وجودی و میزان سرمایه اش در ایران، با مقاصد و شیوه های غربی تفاوت ها و تضاد ها دارد و

 

 

سایت قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد