_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

kanoon@iran-ghalam.de

info@iran-ghalam.de

www.iran-ghalam.de

مصاحبه بنیاد سحر با خانم بتول سلطانی (قسمت اول)

15.10.2008

بنیاد خانواده سحر

http://www.saharngo.com/index.html

بنیاد خانواده سحر در عراق به دنبال درخواست های مکرر خانواده های اعضای گرفتار در پادگان اشرف مصاحبه جامعی با خانم بتول سلطانی عضو جدا شده شورای رهبری سازمان مجاهدین خلق به عمل آورده است.
این مصاحبه ها تماما فیلم برداری شده و به تدریج از گفتار به نوشتار تبدیل گردیده و از نظر خوانندگان این سایت خواهد گذشت.
ذیلا به بخش اول این مجموعه مصاحبه ها بعد از یک مقدمه توضیحی توجه شود:

مقدمه گفتگوی بنیاد خانواده سحر با خانم بتول سلطانی عضو جداشده شورای رهبری سازمان مجاهدین خلق

فلسفه تاسیس بنیاد خانواده سحر چنانچه که از نام آن بر می آید، احیای نهاد خانواده به مثابه نماد ابدی از حیات بشری، در شب تیره و تاریک موجود و حاکم بر طیفی از انسان هائی است که قریب سه دهه در چنبره مناسبات ارتجاعی و ضد انسانی فرقه ای سازمان مجاهدین خلق گرفتار آمده اند. اعضای اسیر این تشکل از آنجا که سال ها چنین مناسباتی را با پوست و گوشت خود لمس کرده اند بهتر و بیشتر از هر کس به عمق و پیچیدگی و ابعاد این اسارت و مناسبات آن آگاهی دارند. به همین سبب این تشکل رسالت حیاتی خود را نجات جان و روان هزاران قربانی این فرقه می داند. آنچه تاکنون در مسیر تحقق این امید حاصل شده از بستر واگویه مناسبات عقب مانده و ضدتکاملی است که به یمن تلاش بی وقفه اعضای این تشکل روند جدا سازی قربانیان و اسیران در فرقه رجوی و بازگرداندن آنان به زندگی را تسریع کرده است.

در میان این افراد هستند کسانی که تجربه حداقل چهار نسل را با خود یدک می کشند. مادرانی که سال ها در فراغ فرزندان خود بوده و اکنون در جستجوی آنها در اروپا سرگردان مانده اند. فرزندانی که در کشمکش رهایی و اسارت والدین خود، بی آنکه بدانند چرا، از طبیعی ترین نعمت خدادادی یعنی کانون گرم خانواده محروم و به طرزی تراژیک و غم انگیز قربانی انواع سوء استفاده های رهبری فرقه شده اند. مردان میان سال و بعضا فرسوده و سالخورده ای که تمامی عمر مفید خود را به امید واهی سپری کرده و همچنان افسون وعده های رهبری فرقه، چشم به سراب دوخته اند. انسان هایی که روز و شب خود را بی عزیزترین بستگان و خویشان و حتی فراموش کردن یاد و خاطره ای از والدینی که از اندوه این فراق جان از تن شان پر کشیده کماکان محبوس در قلعه الموت رجوی تکرار می کنند. زنانی که مشخص نیست بر اساس کدام قرارداد و حکم نانوشته و نوشته شده ای از نعمت مادری محروم می شوند.

این بازگشتگان از دنیای مالیخولیایی رجوی از هر رده و رتبه تشکیلاتی، وقتی زندگی واقعی را تجربه می کنند، ظلم ناروای تحمیل شده بر دوستان خود را تاب نمی آورند و انگیزه مشترک همه آنها تلاش برای نجات جاماندگان از غافله زندگی و خانه و همه آن چیزهای با ارزشی که توسط رهبری فرقه به تاراج رفته است می شود. بنیاد خانواده سحر با درک این ضرورت و احساس مسئولیت انسانی در قبال تمامی قربانیان فرقه هدف خود را برقراری ارتباط میان نجات یافتگان و اسیران در فرقه قرار داده است. آنچه از این ارتباط و البته اگر از دیوارها و حصارهای مرئی و نامرئی قلعه الموت بگذرد و حاصل شود، کمترین اش فهم شکاف میان نمود فرقه ای با بود واقعی شان خواهد بود. بی آنکه در این میان از سوی ما و یا جداشدگان قضاوتی صورت بگیرد، تنها نفس بیان واقعیت برای درک همه فجایعی که بر این نسل گذشته و کماکان می گذرد کفایت می کند.

آنچه در این راستا در پی می آید گفتگو با یکی از اعضای جدا شده شورای رهبری فرقه رجوی است. زنی که اکنون پس از گذشت بیش از دو دهه اسارت در فرقه آزاد شده، زمانی که پدرش فراق او را تاب نیاورده به دیار باقی شتافته، مادرش اندوه رفتن شوی را با فراق دلبندش تا اکنون آمده، تاب آورده، اما اکنون .... این آمده در یک دور تسلسل پای در جای پای مادر و چشم به راه انتظار فرزندان گمشده اش در غربت اروپا، بایستی همه آن سال های انتظار و اندوه و فراق مادرانه را تا وصال دیگری تجربه و تاب بیاورد. عجبا که چندین نسل و تا کجای تاریخ بایستی هزینه شهوت قدرت رهبری فرقه شوند. زندگی خانم بتول سلطانی که در پی گفتگو با او مطلع خواهید شد، بیشتر به یک درام غم انگیز و به تقدیری ناباورانه و غافلگیرکننده می ماند. از این رو که سه نسل را به یکدیگر و به یک اندازه در اندوه و ماتم و فراق شریک می کند. بتول، اکنون گذشته مادری است که فرزند و شوی از دست داده بود و مادر اکنون فردای خوش باورانه و امیدوارانه سلوک عاشقانه و مادرانه برای یافتن شوی از دست داده و فرزندان گمشده است.

ما در این میان تنها راوی این درام بی کمترین دخل و تصرف و قضاوت و دخالت در اصل روایت هستیم. قضاوت را در پس مرور این روایت به مخاطبان خود وامی گذاریم.

بخش نخست گفتگوی بنیاد خانواده سحر با خانم بتول سلطانی

بنیاد خانواده سحر: خانم سلطانی؛ با تشکر از حضورتان در این گفتگو و ضمن ابراز همدردی به خاطر تحمل مصائبی که بر شما رفته؛ نظر به دوران پر فراز و نشیبی که در طی بیش از دو دهه در سازمان مجاهدین خلق متحمل شده اید و جهت اطلاع از زندگی شبه تراژیک شما، لطفا چگونگی پروسه جذب تا جدائی تان از سازمان را برای خیل مخاطبان علاقمند شرح دهید.

خانم بتول سلطانی:

 با سلام و با تشکر از برقراری این گفتگو. من بتول سلطانی هستم. در سال 1344 در اصفهان به دنیا آمدم و تحصیلاتم را در همان اصفهان ادامه دادم. دیپلم گرفتم و دانشگاه قبول شدم اما در دانشگاه شرکت نکردم و همان سال با یک نفر که تازه از زندان آزاد شده بود، یعنی در سال 1986(میلادی) معادل سال 1365(شمسی) با هم ازدواج کردیم و بعد از آن یکی از دوستان همسرم که جذب سازمان شده و به سازمان پیوسته بود معرف شوهرم شد و در واقع گفته بود که اینها یک زوج مخالف جمهوری اسلامی هستند و از طرف سازمان مجاهدین خلق به دنبال ما به اصفهان آمد. شوهرم این موضوع را با من در میان گذاشت و گفت از ایران خارج بشویم. من که به لحاظ اجتماعی یک سری مشکلات داشتم آمادگی داشتم و گفتم خیلی خوب است که از ایران خارج می شویم و می رویم دنبال خوشبختی و زندگی خودمان. همان سال در حالی که من باردار بودم یعنی در واقع هشت ماه بعد از ازدواج مان از ایران خارج شدیم و از طریق قاچاقچی که سازمان فرستاده بود از طریق چابهار و مرز پاکستان از ایران خارج شدیم.

چند روزی در راه بودیم. من یادم است در بین راه خیلی اذیت شدم و بعد وقتی که به پاکستان رسیدیم آنجا من به شوهرم گفتم که قصد دارم ادامه تحصیل بدهم و می خواهم که یک زندگی آزاد داشته باشم. بعد از آن به کمیساریای پناهندگان ملل متحد UNHCR مراجعه کردیم، و خیلی سریع به خاطر وضعیت جسمی و باردار بودنم به ما کارت پناهنده گی دادند. همانجا در پاکستان فرزند اولم به دنیا آمد. بعد از آن به خاطر اینکه سازمان دوباره به سراغ همسرم آمده بود، همسرم به خاطر اینکه به عراق برود، پافشاری می کرد و من مخالف بودم اما همسرم می گفت؛ این خیلی خوبست و اینها شرایط زندگی خیلی خوبی دارند و ما در عراق زندگی راحتی خواهیم داشت و اگر هم نخواهم بمانم می روم به کشورهای اروپایی، از جمله فرانسه و جاهای مختلف. که من تاکید داشتم بر اینکه اگر نخواهیم در عراق بمانیم، چطور می شود. گفت: که می توانیم برویم کشورهای اروپایی. ولی از طرفی وقتی نماینده سازمان پیش ما می آمد یک سری شعار می داد و می گفت هر کسی نمی تواند به این راه بیاید و این راه سخت است و یک سری از این جنس حرف ها که شوهرم می گفت نه اینطور نیست و هر کس خواسته به مجاهدین ملحق بشود اینطوری به او گفته اند ولی در واقع اینطوری نیست و زندگی خیلی راحتی دارند و اینها فقط می خواهند بدانند افراد چقدر به آنها وفادار هستند و از این بحث ها. یعنی اینطور وانمود می کرد که من راضی بشوم و قبول کنم که اگر شرایط سختی پیش آمد من می توانم تحمل کنم.

به دنبال این بود که با فرزندمان که آن موقع دو ماهه بود، در واقع سال 1366 به عراق آمدیم و در بهترین هتل های بغداد از من و همسرم پذیرایی شد و در هتل های 5 ستاره اسکان مان دادند. بعد از مدتی اقامت در هتل به من گفتند؛ می توانی فرزندت را در شیرخوارگاه بگذاری و خودت استخدام بشوی و در مدرسه ما کار بکنی. یادم هست آن موقع وقتی ما وارد فرودگاه شدیم تمام مدارک ما را گرفتند. یعنی کارت پناهنده گی، پاسپورتی که با آن به عراق آمده بودیم، و ما آن موقع نمی فهمیدم که آنها دارند تمام پل های پشت سر ما را خراب می کنند. ما وقتی وارد پایگاه اینها شدیم بچه ام را گذاشتم در شیرخوارگاه و در مدرسه آنها با شغل معلمی مشغول کار شدم، عملا وارد مناسبات سازمان شده بودیم و این روال ادامه داشت تا مقطعی که اینها آمدند گفتند؛ ما می خواهیم بچه ها را به اروپا بفرستیم و این یک طرحی بود که با فرصت طلبی و سوءاستفاده از جنگ خلیج آمدند و گفتند ما دیگر نمی توانیم در اینجا بچه داشته باشیم و باید بچه ها را به خارج بفرستیم. در ادامه با یک سری القائات، نشست ها و عوامل متعددی که بود تشویق و ترغیب می کردند که بچه ها را بفرستید که من با همسرم صحبت کردم و او می گفت؛ که ما خارج از مناسبات سازمان جایی نداریم و بدون مجاهدین وضعیت رفاهی ما در عراق مناسب نیست و ما نمی توانیم به ایران برگردیم آنجا ما را دستگیر و اعدام می کنند در خارج هم جایی نداریم، در عین حال پول هم نداریم و مدارک مان هم پیش سازمان است. در واقع توی یک تعارف با سازمان قرار گرفته بود و می خواست همین طور ادامه بدهد.

به خاطر همین به من هم فشار آورد و گفت به خاطر بچه هایمان هم که شده اشکال ندارد بگذار بچه هایمان را بفرستیم اروپا خوشبخت می شوند و من و تو اینجا پیش هم و وفادار به هم می مانیم و بزودی ما هم می رویم خارج. یا اینکه اگر پیروز هم بشویم می رویم به ایران. خیلی تاکید داشت روی اینکه رژیم ایران 6 یا 7 ماهه سرنگون می شود و ما میرویم ایران. بعد از آن بود که من یادم می آمد خیلی ناراحت بودم و دلم می سوخت و شب ها زیر پتو گریه می کردم. به خاطر اینکه نمی شد احساسات مان را علنی کنیم. چون اگر می فهمیدند که من دلم برای بچه هایم تنگ شده برخورد می کردند. می گفتند چه خبره تو پیشتاز هستی، تو انقلابی هستی، تو آمدی وطن ات را آزاد کنی. به خاطر همین برخوردها حتی نمی شد مثلا گریه کرد. من خیلی ناراحت بودم. و به خاطر همین برخوردها سعی می کردم احساسات خودم را کمتر بروز بدهم. بعد از این زمان ارتقاء درجه در سازمان شروع شد. به طور خاص برنامه می چیدند با انقلاب و مراحل انقلاب و می گفتند که می خواهیم زنها را رها کنیم، زن ها را مسئولیت پذیر کنیم، زن ضعیف را می خواهیم مسئولیت بدهیم. به خاطر همین بود که روز بروز هم سطح کاری و هم سطح رده تشکیلاتی ام بالا رفت. تا زمانی که بعد از رفتن بچه ها آموزش های نظامی برای من شروع شد، و من خیلی سریع در سال 1372 فرماندهی یک یگان را بعهده داشتم.

یک مقطعی هم بود بعد از فرستادن بچه ها در سال 1370 که بحث های طلاق اجباری هم پیش آمد که گفتند که هر کس می خواهد ادامه این مسیر را بماند باید از شوهرش طلاق بگیرد. به این ترتیب در یک فضای ساختگی و احساسی هر کس می خواست حلقه اش را زودتر در بیاورد و از شوهرش طلاق بگیرد تا بگویند او رهاتر و بهتر است. تحت یک طرحی که مسعود و مریم رجوی ایجاد کرده بودند که افراد از روی چشم و هم چشمی زودتر از هم جدا شوند و مسئله الان همین است که ما باید بدانیم که ما در بند شوهران مان هستیم یا شوهران مان در بند ما. این بحث ها ادامه داشت تا جایی که می گفتند این زن ها و شوهرها استفراق خشک شده اند، زن افریته است مرد ملعون است، به این ترتیب تمام روابط میان زوج ها را ممنوع کرده بودند. هیچکس اجازه نداشت تمایلاتی داشته باشد. این تمایلات را به این ترتیب سرکوب می کردند. فرض اگر فردی تمایل داشت و یا مثلا به یاد شوهرش می افتاد باید سریع می آمد در جمع و این را می گفت و در جمع با او برخورد می شد که تو چرا چنین بازگشتی را داشتی. مگر نمی دانی که این مسائل تو را از مسیر واقعی مبارزه جدا می کند. با چنین فضاسازی هایی افراد را تحت کنترل خودشان می گرفتند. نمی گذاشتند افراد مسیر طبیعی زندگی خودشان را پی بگیرند و تصمیم شخصی بگیرند. به این ترتیب بود که من با شوهرم قول و قرار گذاشتیم که آنجا بمانیم و از هم طلاق بگیریم. اما این طلاق صوری بود تا ببینیم اوضاع در نهایت چه خواهد شد. به دنبال آن وقتی طلاق اجباری صورت گرفت آنها صیغه طلاق و جدایی را خواندند. بعد از آن خیلی کنترل صورت می گرفت تا زن ها و شوهرها با هم تماسی نداشته باشند. یا حتی همدیگر را نبینند. یک کنترل خیلی بالا تا جایی که ستادهایشان و محل کارشان از همدیگر جدا باشد. اگر کسی ارتباطی برقرار می کرد و یا حتی سوالی مطرح می کرد از جمله اینکه شوهرم کجاست و یا در مورد زن اش سوال می کرد خیلی مورد برخورد قرار می گرفت و تنبیه می شد که چرا چنین چیزی به ذهن اش زده و چرا اینکار را کرده است.

به دنبال این مردها خیلی تحت فشار قرار گرفتند مبنی بر اینکه حالا که شما زن هایتان را داده اید باید هژمونی تان را هم بدهید. و تحت عنوان بندهای انقلاب یکی یکی مسئولیت و کارهایشان را تحویل خانم ها می دادند. بعد خانم ها یکی یکی ارتقاء درجه پیدا می کردند. مثلا من یادم است که در سال 1372 فرمانده یک یگان را بعهده داشتم. 11 تانک با هر تانک 3 نفر خدمه را مسئولیت اش را بعهده گرفتم و یادم هست در آن موقع مسئولیت سنگینی برای من بود و تمام هم و غم و ذهنم صرف این شده بود و من یک لحظه وقت آزاد نداشتم. فقط شبی یک یا دو ساعت می توانستم استراحت کنم و تمام وقت باید کنترل این یگان را بعهده می گرفتم. تا اینکه مرا به کارهای ستادی فرستادند و مسئول یگان حفاظت ترددات بودم و بعد از آن 4 سال را اختصاص دادند به فراگیری آموزش های کامپیوتر. من از شروع سال 1373 تا شروع سال 1376 حدود 4 سالی را به انگلیس فرستاده شدم البته با یک پاسپورت قلابی مربوط به یک فرد دیگر و آنجا آموزش های کامپیوتر را فرا گرفتم. تا آن موقع سیستم کامپیوترهای سازمان اپل(
Apple) بود و سازمان قصد داشت این سیستم ها را ارتقاء بدهد و از اپل به پی سی(PC) تبدیل کند، که آن موقع من انتخاب شدم برای یک سری آموزش های کامپیوتر. که بعد از آن از سال 1376 من در بخش کامپیوتر بودم و یکی یکی کامپیوترها را از سیستم اپل به پی سی تبدیل می کردم.

یا در مقطع جنگ آموزش های سایت را فرا گرفتیم. طراحی سایت و بعد هم کار من کامپیوتر بود. من فقط یک مقطعی را در کار جذب نیرو بودم و مسئول بخش جذب نیرو بودم. تا سال 1385همین کار کامپیوتری را داشتم در سال 1385 در واقع 2007 من تا مقطع شورای رهبری این سازمان ارتقاء درجه داشتم و در نشست های شورای رهبری شرکت می کردم. نشست های دوره ای که هفته ای یک بار برگزار می شد. نشست های متعددی که زمانی که مسعود و مریم بودند اجرا می کردیم و بعد از آن هم به عنوان لایه شورای رهبری در نشست ها و جلسات سازمان به صورت مستمر و روزانه و همین طور نشست های هفته ای شرکت داشتم. در سال 1385 مدتی بود سوژه نشست ها شده بودم. تحت این عنوان که چرا مثلا ریلکس نیستم؟ چرا توی خودم هستم؟ و چرا توی فکر هستم؟ و مستمر همین طور مورد سوال و جواب قرار می گرفتم. تا اینکه چند بار با من تماس تلفنی از طریق خود مسعود انجام شد.

ادامه دارد . . .

 

مطالبی در ارتباط:

ــ آیا فرانسه ریسک پذیرش مجاهدین خلق را تقبل خواهد کرد؟! ( بهار ایرانی )

ــ فرقه رجوي اقدام به جراحي رحم زنان و عقيم سازي آنها مي‌كند ( فارس )

ــ اقدامات تروریستی - انتحاری کماکان گزینه اول مجاهدین در غرب است ( بهار ایرانی )

ــ اشرف «شهر» مردگان، شهری که در آن عشق ممنوع است ( خبرگاه )

ــ بمناسبت 10 اکتبر روز جهانی مبارزه برای لغو حکم اعدام ( فرزاد فرزین فر )

ــ متن نامه تقدیم شده به سفارت عراق در فرانسه توسط هیئتی از جداشدگان ( وبلاگ حسن زبل )

ــ در پس پرده دروغگویی ها و واژگونه نگاری ها ، مجاهدین خلق، کمپ اشرف، عراق ( ایران اینترلینک )

ــ شش عکس منتشر نشده از مریم رجوی در پادگان اشرف ( وبلاگ حسن زبل )

ــ مجاهدین خود پادگان اشرف را برچینند! ( فرخ نگهدار )

ــ آقای پیرانسر عضو قدیمی و باسابقه مجاهدین خلق از این سازمان میگوید ( وبلاگ حسن زبل )

ــ اردوگاه آتی  فرقه مجاهدین کجاست؟ ( کاوه پور )

ــ دستگیری افراد وابسته به مجاهدین در فرانسه و سوئیس ( رادیو فردا )

ــ از فاجعه سوم مي توان اجتناب کرد‏ ( فرخ نگهدار )

ــ ابراز نگرانی کازاکا به نمایندگی از مریم رجوی از فعالیت اعضای جداشده در پارلمان اروپا ( سایت ایران قلم )

 ــ جلسه پارلمان اروپا حول محور "سازمان مجاهدین خلق/ شورای ملی مقاومت و فعاللیت های آنان"  ( ایران اینترلینک )

ــ آیا سازمان مجاهدین خلق یک فرقه است؟ ( بهرخ محجوب )

ــ سازمان مجاهدین به کنترل قرارگاه اشرف توسط دولت عراق اعتراف کرد ( بتول ملکی )

ــ اندک اندک، جمع مستان می رسند ( بهزاد علیشاهی )

ــ گوشه ای از منابع مالی مجاهدین در عراق - ضمیمه ای بر اسناد استقلال و سرفرازی مجاهدین- 2 ( جواد فیروزمند ـ انجمن آریا )

ــ اطلاعیه  در خصوص شرایط کنونی پادگان اشرف در عراق ( انجمن ایران باستان آینده درخشان )

ــ گزارشی از جلسه پاریس ( سمپوزیم مجاهدین، آغاز ِ پایان) با حضور آقایان حسن پیرانسر، علی جهانی فرد و حمید سیاه منصوری

ــ نشانه شناسی استیصال در پیام تکراری شهریور 86 مسعود رجوی ( سایت مجاهدین )

ــ مجاهدين خلق در صدای آمريکا، نمایشنامه در یک پرده ( سایت گویا )

ــ شهر بی مغزها ( پارس ایران )

ــ دلخوری یک سرباز گمنام ولایت رجوی از خبرنگار صدای آمریکا ( خبرگاه )

ــ از دست دادن پرستیژ توی برنامه تلوزیونی جالب بود ( من راه نشین) !

ــ VOA TV- برنامه میز گردی با شما- بیژن فرهودی - علیرضا جعفر زاده و محمد حسین سبحانی( ویدئو کامل در یو تیوب ـ سایت آریا)

ــ سمپوزیوم " مجاهدین، آغاز پایان" ( انجمن ایران باستان آینده درخشان )

ــ دفاع جعفرزاده از سازمان مجاهدین خلق و نظرات محمد حسین سبحانی در این مورد (  برنامه تلویزیونی صدای آمریکا )

ــ تبریک و تهنیت به اسرای پادگان اشرف ( کانون رهایی )

ــ نامه به آقای جلال طالبانی رئیس جمهورعراق ( الف ـ مینو سپهر )

ــ کنترل اشرف ( ادوارد ترمادو )

ــ مصاحبه  با دکتر خانباباتهرانی در مورد کنترل پادگان موسوم به اشرف توسط ارتش عراق ( رادیو آلمان )

ــ کنترل قرارگاه اشرف در دست دولت عراق ( بنیاد سحر )

ــ آخرین خبرها از پادگان اشرف در عراق ( آرش صامتی پور )

ــ کنترل اردوگاه مجاهدین برای اولین بار در اختیار عراق ( رادیو بی بی سی )

ــ  ارتش عراق کنترل اشرف را در دست گرفت ( رادیو فردا )

ــ نیروهای آمریکایی از امروز عملیات انتقال مسئولیت اشرف به نیروهای عراقی را آغاز می کنند ( ایلاف )

ــ اردوگاه اشرف تحت كنترل نيروهاي عراقي قرار گرفت ( شبكه تلويزيوني الفرات عراق )

ــ قرارگاه اشرف، از درون و از بیرون ( تحریریه بنیاد سحر )

ــ دولت عراق در پی مصوبه ضد تروریستی خود، حامی مجاهدین در استان دیالی را دستگیر کرد ( تحریریه ایران قلم )

ــ دولت عراق پایگاه اشرف را کنترل خواهد کرد ( رادیو بی بی سی )

ــ همزمان با سفر ملک عبدالله به عراق روزنامه العرب الیوم اردن گزارش داد: عراق بزودی مسئولیت کنترل پادگان اشرف را بر عهده می گیرد ( سایت ایران قلم )

ــ  دستور بازداشت شماری از مسؤولان مجاهدین در عراق صادر شد ( تلویزیون الجزیره )

ــ آیا دولت عراق یک گام به سمت کنترل پادگان مجاهدین در عراق برداشته است؟ ( هیئت تحریریه ایران قلم )

ــ دولت عراق ارتباط با مجاهدین خلق را ممنوع کرد ( رادیو بی بی سی )

ــ یک گردان از ارتش عراق پیرامون پادگان مجاهدین در این کشور مستقر شد ( هیئت تحریریه ایران قلم )

ــ نامه  به نخست وزیر عراق ( کانون رهایی )

ــ بن بست در بن بست ( سایت ایران قلم )

ــ آمریکا، عراق و صلیب سرخ گفتگوهای محرمانه برای اخراج مجاهدین از عراق را شروع کردند ( ایندیپندنت )

ــ ملاقات نماینده سازمان مجاهدین خلق و سفیر دولت اسرائیل در ایتالیا ( سایت ایران قلم )

ــ عراق مجاهدین خلق را به فعالیت های ضد دولتی متهم کرد ( رادیو فردا )

 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد