_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.de

info@iran-ghalam.de

www.iran-ghalam.de

خاطرات امید پارس ـ قسمت چهاردهم

خاطرات دوران اسارت در کمپ امریکایی ها

28.10.2008

امید پارس

 

توضیح کانون آوا :
 تاریخ معاصر ایران حوادث تلخ و ناگواری را تجربه کرده است یکی از این حوادث بسا آموزنده سرنوشت کسانی است که برای آزادی و سرفرازی مردم ایران خود اسیر مناسبات غیر انسانی سازمان مجاهدین شدند.
این فرقه سیاسی که با شعار " مرگ بر آمریکا" و " برای آمریکا ویتنام دیگری خواهیم ساخت" جوانان زیادی را به دام خود کشید، اکنون اعضای خود را به کمپ های آمریکاییان که هیچ کمتر از زندان نیست در خاک عراق منتقل می نماید.و خود نیز تحت حمایت و حفاظت ارتش امریکا می باشد.
سلسله خاطرات زیر که توسط کانون آوا تدوین و منتشر میگردد با همکاری یکی از اعضای جدا شده از فرقه رجوی می باشد که بعد از اعلام جدایی از سازمان مجاهدین در سال 2003 به کمپ امریکائی ها در مجاورت قرارگاه اشرف ( واقع در شمال بغداد ) منتقل شد و به مدت 5 سال در زیر چادر بسر برده است.
نویسنده خاطرات مزبور " امید پارس " که با آرزوی سرافرازی و آزادی مردم ایران مدت 16 سال از عمر خود را در سراب فرقه مجاهدین در عراق گذرانده است، بعد از این مدت جهت نجات از چنگال این فرقه مجبور به قبول اسارت جدیدی در کمپ امریکائی ها شد و خاطرات تلخ خود را به رشته تحریر در آورده است که اکنون جهت اطلاع هموطنان عزیز کانون آوا در انتشار و تدوین آن خود را مسئول می داند.
مطالعه این روزشمار بخوبی نشان میدهد هرکسی که به شعارهای توخالی رجوی اعتماد نموده در نهایت برای خلاصی از این مناسبات ننگین دوران سختی را پیش رو خواهد داشت که که هرگز تصور آن را نمی کرده است.
کانون آوا برای نویسنده این خاطرات که خوشبختانه در حال حاضر در دنیای آزاد و بدور از القائات فرقه رجوی زندگی میکند آرزوی موفقیت و سلامتی دارد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

امید پارس

کمپ اشرف در مقطع سرنگونی صدام حسین

خاطرات دوران اسارت در کمپ امریکایی ها

2.September 2005

امروز توی سالن ورزش شنیدم که بچه های کمپ انقلاب خواهر مریم را سوراخ کرده اند. یکی از بچه ها می گفت: یکی از زنها با یکی از مردها با هم ازدواج کرده اند. در هرحال چشم خواهر مریم روشن و یا بقول بردار شریف کانون فساد خانواده تشکیل شد. البته ازدواج در حبس هم خودش مدلی است.

3.
September

شمارش معکوس برای مصاحبه شروع شده. قرار بود که 15 سپتامبر شروع مصاحبه ها با باشد. به قول بچه های بلوک 6 از آمریکایی دروغگو تر فقط مسعود رجوی است.

5.
September

امروز دوباره نفرات جدید که پذیرشی هستند و قبلا در قرارگاه بودند به کمپ آمدند. جالب اینکه خیلی از بچه های کمپ قبلا فرمانده آنها بودند. این نفرات میگویند که پس از بریدن فرمانده هایشان به آنها گفته بودند که فرماندهان شما قبلا اعتراف کرده اند که نفوذی وزارت اطلاعات بوده اند و وقتی که اینها اعتراض کرده بودند که چرا نفوذی را فرمانده ما کرده بودید خواهر مسئول گفته بود: این هم از برکات عفو رهبری است !!؟؟!

* البته چیز عجیبی نیست چون حتی اگر بدون عکس العمل هم بمانند یعنی تایید کار نفراتی است که اشرف را ترک کرده اند پس شروع می کنند به تخریب چهره.

8.
September

در کمال تعجب ازدواج دوم هم رخ داد و گویا منتظر انقلاب شکن بودند. حالا دیگر انقلاب جر بزرگی خورده است و نمی شود وصله اش کرد .

امروز تلفن داشتم و عموزاده هایم که سالهاست آنها را ندیده ام به من زنگ زدند موقع پیوستن من به سازمان مجاهدین آنها خردسال بودند و الان همه مهندس و لیسانسه هستند. ولی ما مثل غارنشین ها می مونیم.یکی از آنها از من آدرس ایمیلم را در آمریکا می خواست بنده خدا نمی دونست که من حتی نمیدونم که ایمیل یعنی چی و در بیابان عراق زیر چادر زندگی میکنم.

9.
September

امروز برخلاف دفعات قبل مشکل حقوق داشتیم چون کاپیتان مالی عوض شده و یک استوار آمده که از قیافه اش معلومه می خواهد پول خوبی بالا بکشه چون براساس ساعت کار امضاء شده باید پول بدهد و در هر حال خیلی ها امضاء نکرده اند.

امروز وقتی به بلوک وارد شدم دیدم از همه طرف به سمت چادر شماره یک می روند، من هم رفتم. وارد چادر که شدم با کمال تعجب دیدم که برنامه ماهواره مسعود رجوی و مهدی ابریشم چی را نشان می دهد که با افسران استخبارات عراق در حال مذاکره بودند. موضوع مذاکره سر پول بود و درصدی از پول نفت و پول عملیات را طلب می کردند. گویا عراق به آنها نفت می داده که در بازار قاچاق بفروشند و مابه ازای عملیات مرزی پولی هم ردوبدل می شده. جالب اینکه مسعود رجوی برای چاپلوسی صحبت از هم خونی و برادری هم میکند. بنازم استقلال و شرف را !

صحنه دیگر مربوط به پرداخت پول بود که رحیم " رحیم هوایی" تحویل می گرفت . همه فیلم ها با دروبین مخفی گرفته شده بود. طبعا برای باجگیری بعد از به حکومت رسیدن احتمالی مجاهدین. حالا با این فیلم ها عیبت کبرای امام مسعود بیشتر خواهد شد چون باید جواب این کارهایش را بدهد.

صحنه آخر هم نفراتی بودند که به ایران تحویل داده شده بودند و حالا معلوم میشه که بچه هایی که غیب می شدند کجا هستند.

جالب اینکه بعضی ها می گویند این فیلم ها ساختگی است ولی برای من که قدیمی هستم وهمه را از نزدیک دیده ام چهرها و صدا ها خیلی واقعی است و اگر هم ساختگی باشد خیلی خیلی هنرمندانه است.

11.
september

باید ما هم پ،پ،پ داشته باشیم. یعنی پایداری پرشکوه برای پیروزی . ها ها ها

امروز خبر آمد که 15 سپتامبر خبری از
UN نخواهد بود و بر اساس گفته مسئول آشپزخانه گروهان بعدی نیروهای Marjn هستند و حفاظت اشرف هم با آنها خواهد بود.

امروز یکی دیگر از عمو زاده هایم زنگ زد. بعد هر تماس احساس خوشحالی و وصل به خانواده را دارم. لعنت بر اون کسی که نگذاشت این هم سال با خانواده خودمان تماس بگیریم.

14.
September

اوضاع غذایی اصلا خوب نیست و بچه ها معمولا فقط کمپوت و سالاد می گیرند.

* مهم * شب 11 سپتامبر کامیاب را بردند ایزوله. جرمش این بود که شب سالگرد سقوط برجهای دوقلو با دوستانش مست کرده بودند و زده بودند و رقصیده بودند و آمریکایی ها هم فکر کرده بودند که بخاطر سقوط برجها جشن گرفته اند و آنها را به ایزوله بردند.

امروز که از ایزوله آمده بود می گفت: ایران اگر برقصیم میگن بر ضد شریعت اسلامه، تو سازمان برقصی می گویند مشگل " ج " داری ( یعنی زن می خواهی ) حالا اینجا هم امربه معروف و نهی از منکر پیدا شده، از شانس ما آمریکایی ها هم بسیجی دارند.

عبدالله افغانی هم به جرم اینکه مقابل کیوسک نگهبانی در واکنش به 11 سپامبر علامت شصت دست و یا
OK نشان داده ار کار بیکار شده. گروهبان مربوطه گفته این OK به معنای تایید کار تروریستها است.

ولی عبدالله می گوید نه این به معنی تایید کار شما بر علیه تروریستها بوده

در هر حال اون دیگه حق کار کردن نداره، بنده خدا افغانی است و به اسم اینکه در کارخانه حقوق بگیرد به عراق آمده

18.
September

یکی از بچه های قدیمی درخواست رفتن به ایران را کرده. بقیه متعجب هستند ولی وی در جواب میگوید زندگی هر کسی به خودش ربط داره. یکی از بچه ها علت را از او پرسید که گفت: 24 سال آوارگی کافی است بالاخره باید یکجا تصمیم گرفت. یکی از بچه ها گفت که مگرتو کمتر از این جماعت ارازل و اوباشی که نمی تونی شرایط کمپ را تحمل کنی؟ وی هم در جواب گفت برای اونها زندگی یعنی مستی آخر شب و تا لنگ ظهر خوابیدن ولی برای من زندگی یعنی تلاش

من هم نمی دونم کدام درست میگه ولی در هر حال تا حالا که آمریکایی ها فقط ما را سر دوانده اند

20.
September

امروز با یکی از بچه ها که توی کمپ مسیحی شده شوخی می کردیم. بچه ها اذیتش میکردند و می گفتند: پدر مقدس پاسپورت هم میده؟ یا فقط برگ تاییدیه؟ تعدادی از بچه ها برای کیس پناهندگی غسل تعمید کرده اند. می گویند هرمز لحظه غسل تعمید وقتی وارد وان شده دستش لیز خورده و گفته یا ابوالفضل ! بخاطر همین غسلش قبول نشده چون از امامزاده مسلمان ها کمک خواسته . بچه ها اذیتش میکنند و می گویند باید می گفتی یا پطروس !

24.
September

امروز زنگ زدم به خانواده ام در ایران و با خاله و خاله زاده هایم صحبت کردم هم آنها گریه می کردند .

27.
September

امروز زمان ورزش با یکی از بچه ها صحبت می کردم که گفت می خواهد برود ایران، از این بلاتکلیفی خسته شده ولی هنوز دو دل است. می گفت اگر بمانم عمرم هدر میشه و اگر بروم معلوم نیست و هر دو حالت را ریسک می دونه. خودش می گه که بچه ها رویش تاثیر بازدارنده دارند و گرنه با همان اولین گروه به ایران می رفت.

من هم می ترسم که بهش نظر بدهم. چون بعدا طلبکار من میشه ولی بهش پیشنهاد کردم که برای هر تصمیمی خودش تنها باید تصمیم بگیره حتی اگر غلط باشه

29.
September

امروز کتاب انجیل یکی از برادران تازه مسیحی شده را گرفتم و همین که کتاب را باز کردم نوشته بود " از آدم تند خو حماقت سر میزند و کسی که صبر و تحمل داره آدم عاقلی است "

ــ امیر یغمایی کارش حل شده و قراره که بزودی بره.

ــ زن سرهنگ جدید می گه که می خواهد روی بحث و مصاحبه ویدئویی کار کنه چون هیچ امیدی برای آمدن
UN
نیست.

ــ گروه 10 نفره جدید آماده رفتن به ایرانه

 

مطالبی دیگر از امید پارس:

خاطرات امید پارس ـ قسمت سیزدهم

ــ شناخت

ــ لینک به قسمت دوازدهم خاطرات امید پارس

ــ اعتراف یا مصاحبه

ــ لینک به قسمت یازدهم خاطرات امید پارس

ــ شاهدان زنده

ــ لینک به قسمت دهم خاطرات امید پارس

ــ لینک به قسمت نهم خاطرات امید پارس

ــ رژیم طالبان و سازمان مجاهدین !

ــ بدون تیتراژ!

ــ شرف و ناموس

ــ لینک به قسمت هفتم

ــ لینک به قسمت ششم

ــ لینک به قسمت پنجم

ــ لینک به قسمت سوم

ــ لینک به قسمت دوم

ــ لینک به قسمت اول خاطرات امید پارس

 

ــ کسی بدون اطلاع رهبری نفس نمی کشه !

ــ  ما کجائیم و تو کجا

 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد