_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

kanoon@iran-ghalam.de

info@iran-ghalam.de

www.iran-ghalam.de

 کوکب پس از تجاوز سه مرد خودکشی کرد

23.11.2008

امین علم الهدی

 کوکب پس از تجاوز سه مرد به او خودکشی کرد. دختر 19 ساله ای که دریکی از چهارراههای تهران غیر از مواد فروشی و دست فروشی مجبور به خودفروشی هم بود. کوکب دختر زیبایی از افغانستان بود. دختری که به خاطر زیبایی اش ساقی مواد و فاحشه چهارراه شناخته می شد.

کوکب 19 ساله چند روز پیش خودکشی کرد و دیروز پنج شنبه برای همیشه از این دنیا رفت وحالا معصومانه در زیر خروارها خاک آرام گرفته است.

رضا یکی از همان کودکان کاری که یک هفته را با او و دوستانش سپری کردم با چشمانی پر اشک و بغضی فروخوده خبر خودکشی کوکب را می دهد و می گوید که کوکب نتوانست شرم تجاوز این سه مرد را تاب بیاورد .رگ های دستش را می زند و خودش را از بالای پل به پایین می اندازد. گریه امانش نمی دهد:"کوکب فقط 19 سال داشت."

روزی را به یاد دارم که رضا ، کوکب را که در سر چهارراه ایستاده بود نشانم داد:" کوکب چون کمی قیافه بهتری دارد باید خودفروشی هم بکند. تازه با محمود هم مجبور است رابطه داشته باشد."

یک هفته زندگی در کنار کودکانی که بیشتر زندگی شان در خیابان و سرچهارراهها می گذرد به یاد ماندنی است اما خاطره ای تلخ .

محمد یکی از این کودکان است: "بله من فلج هستم. اما فلج مادر زاد نیستم."گفتم متوجه نمی شوم گفت:"اینطور که محمد می گوید وقتی بچه بوده ام. پدر و مادرم برای در آوردن خرج موادشان در عصبم آمپول می زنند."

رضا یکی از بسیار کودکان کاری است که در طول یک هفته نفوذم زندگی ام با این قشر توانستم با او حرف بزنم."خود محمد را می بینی 23 سال سن دارد. خودش پایش را قطع کرده است." گفتم چرا؟:"چون بهتر بتواند ترحم مردم پشت ماشین ها را جلب کند." پدر و مادر رضا هر دو معتاد هستند. مادر او هم گدائی می کند.رضا بعد از بزرگ شدن باید خرج مواد پدرش را هم بدهد.

"خانم !آقا! تو را به خدا از من فال می خرید؟ "سردم است. شام نخورده ام. گفتمان حاکم در شب هایم در هفت شب سرد پائیزی شمال شهر همین بود. چهارراه با چراغی که سبز و زرد و قرمز می شد اما به حال بچه های دست فروش هیچ تفاوتی نداشت. تنها ماشین ها عوض می شدند.

"فال دانه ای 200 تومان" در سرمای سرد خارج از شهر نزدیک ویلاهای اعیان نشین چهارراهی است که کودکانش با بی محلی ها و گاهی دلسوزی های افراد در ماشین خوشحال یا ناراحت می شوند.هر چهارراه مسئولی دارد و هر چند چهارراه مسئول دیگری دارند. بچه های یک خیابان یا چهاراه باید سهم صاحب چهارراه را بدهند و او هم سهم رئیس خود را بدهد. فال 200 تومانی 150 تومانش برای مسئول چهارراه است.

عبدالله از کودکان چهارراه است:"من حدود دو ماه است اینجا مشغول به کار شده ام."عبدالله هفت سال دارد،درس نمی خواند ،پدر و مادر ندارد،ساقی مواد مخدر در چهارراه هم هست:"بسته بندی ها را محمود انجام می دهد. من فقط همراه با آدامس یا گل یک بسته می دهم و چهار هزار تومان می گیرم.بعد هم پول را به محمود می دهم.محمود صاحب چهارراه است. او 20 سال دارد. بعد هم محمود دویست تومان به من می دهم."

محمود عبدالله را به خاطر چهره معصوم و کودکی اش انتخاب کرده است.

بازار هم از جاهایی است که این کودکان آماده به کار در انجا در هم می لولند. در بازار شاید به راحتی نتوان کارگاه هایی که در آن کودکان بیشتر از یک مرد بزرگسال کار می کشند ،حقوق کمتری می دهند و حتی بیمه هم نمی کنند دید.

دستان سیاه و کبود، کفش ها،نایلون ها،کیف ها،آن طرف چرخ خیاطی ،همین دستان کوچک ترک خورده است که در کل کارگاه به چشم می خورد. آن یکی مشغول دوختن یک شلوار که حدود ده سایز از خودش بزرگتر است. چون من از بقیه به ظاهر بزرگتر بودم،حمالی را به من دادند. وظیفه ام این بود،که کالاهایی که در کارگاه درست می شوند را به بازار ببرم. من بودم و سه نوجوان که بیشترین شان 18 سال داشت.در راه برگشت آنقدر خسته بودم که می خواستم ساعت ها بخوابم اما بار بعدی ، بار بعدی ،بار بعدی .....هنوز بار بود و جالب که انگار آن سه خسته نمی شدند.

احد از همه کوچکتر بود 16 سال داشت. کرد بود : "باور می کنی که من بارها به خاطر یک ساعت دیر رسیدن بار دستمزد یک هفته ام نگرفته ام؟" از حقوقش می پرسم:"هفته ای حدود چهارده هزار تومان."

شب وقتی می خواهم بخوابم آنقدر خسته ام که سرم به متکا نرسیده خوابم می برد. اما فردا شب آنجا بودم اما نمی خواستم بخوابم . باورم نمی شد می رقصیدند و می خواندند. احد داد زد:" بچه شهری نمی آیی پیش ما؟" ترجیح دادم از دور نگاه کنم. با دستان بسته شده شان دست می زدند.

ولی الله ، یکی از بچه های کارگاه کیف دوزی است. 10 سال دارد :" من پنج خواهر و برادر دیگر هم دارم که همه کار می کنند." او حقوق کمتری می گیرد:" هفته ای ده هزار تومان می گیرم. اما بد هم نیست. اینجا می خوابم نهار و شام هم که با خودشان است."

دست یکی از کودکان در کارگاه زیر چرخ می رود. چون بیمه نیست و صدایش هم بلند نیست با وضعیت غیر بهداشتی دستش را همانجا پانسمان می کنند. مسئول کارگاه که مردی جا افتاده است. هیچ واکنش خاصی به این اتفاق نشان نداد. او گفت: "دستش را ببندید انشاالله چیزی نیست."پسرک داد می زد. دستش را بستند. حاج آقا به برادر بزرگتر او گفت:"یک مدت او را به کارگاه نیاورید تا استراحت کند. "

وقتی احد دید من شوکه شده ام گفت:"زیاد چیز عجیبی نیست. هر چند وقت یک بار این جور اتفاقات رخ می دهد. حاج آقا هم همین را می گوید. اگر حال طرف خوب شد باز می آید و گرنه به یکی از چهارراه ها یا خیابان ها می رود. تا گدایی کند."

مغازه دارهایی که برای آنها جنس می بردیم با بدترین واژه ها صحبت می کردند. در خیابان هر کس به ما تنه می زد و ما حق بحث نداشتیم چون اگر بار دیر می رسید حقوق نمی گرفتیم. مسئولیت تغزیه مغازه های متقاضی مواد هم با ما بود. برای بعضی از صاحب مغازه ها تریاک می بردیم. در کارگاه حاج آقا بخش زنان ومردان را جدا کرده بود. اما من گاهی برخی از زنان کارگاه را می دیدم که به اتاق حاج آقا می روند و تا پایان وقت کاری بیرون نمی آمدند.

کارگاه یا چهارراه هر دو غیر قانونی است. کودکانی که در آنها به کار گرفته می شوند و زنانی که مورد بدترین اذیت ها قرار می گیرند. از دختر 13 ساله ای که هر روز به حجله یکی از بازاری ها می ر فت تا پسر هفت ساله محروم از تحصیل که هفته ای یک بار مورد آزار و اذیت جنسی صاحب چهار چهارراه قرار می گرفت.

بی بی خانم زن جاافتاده ای از اهالی دیار افغانستان شب ها برای بچه ها مادری می کند. همه او را دوست دارند. محل زندگی اهالی چهارراه در خرابه ای خارج از شهر است . محل زندگی انها خرابه ای پشت آن همه خانه زیباست.

یکی از شب های بودن در کنار این کودکان با بی بی خانم حرف می زنم.می گوید :" یکی از پسرهایش در جنگ افغانستان مرده و آن یکی به دست طالبانی ها کشته شده است." خودش در ایران تنهاست . آن شب کوکب دیرتر وخسته تر از همه به میان ما می آید. به بی بی خانم سلام می کند وبی هیچ حرفی به اطاق محمود می رود.

 

مطالب بیشتر در مورد زنان:

ــ نگاهی به سرنوشت زنان در سازمان تروریستی مجاهدین ( نگاه نو )

ــ زنان همچنان از مردان امکانات کمتری دارند ( بی بی سی )

ــ قاچاق زنان ایران، از انکار تا اقرار ( فریبا والیات )

ــ چگونگی و چرایی ختنه دختران در کردستان ( دویچه وله )

ــ اینجا پر از مرد های چند زنه است ( ترانه بنی یعقوب )

ــ جزييات تازه از عقيم سازي زنان عضو فرقه رجوي براي ارتقاي سازماني  ( بتول سلطانی )

 ــ قاچاق زنان ایرانی همچنان ادامه دارد ( مردمک )

ــ فرقه رجوي اقدام به جراحي رحم زنان و عقيم سازي آنها مي‌كند ( نسرین ابراهیمی )

ــ اینجا زنان نمی خندند ( ترانه بنی یعقوب )

ــ ابعاد حضور زنان در عرصه سیاست آمریکا ( سایت فرارو )

ــ یکصد هزار کودک بدون شناسنامه در ایران (علم الهدی )

ــ بومی گزینی طرحی برای خانه نشینی دختران ( سرمایه )

ــ چند همسری ( جلوه جواهری )

ــ نسبیت فرهنگی، توجیه گر خشونت و تبعیض علیه زنان ( افسانه پایدار )

ــ افزایش تجاوز و سواستفاده جنسی از دختران و کودکان افغان در مناطق جنگی ( کارمن کشیشیان )

ــ لایحه حمایت از خانواده باید مسکوت بماند ( افسانه پایدار )

ــ معمای آمار زنان معتاد در ایران ( هلیا پارسی نژاد )

ــ فمینست عرب میگوید مریم رجوی مقهور نظام مردسالار است ( کانون ویلاگ نویسان مستقل ایرانی )

ــ زنان کرد در کوره های رنج و آتش ( ژیلا گل عنبر )

ــ گزارش تکان دهنده از رشد روسپیگری در تهران ( آفتاب )

ــ خشونت علیه زنان ( بتول ملکی )

ــ مردان فمینیست در مبارزات زنان ( مریم انصاری )

ــ جایگاه متعالی زنان در ایران باستان و اوستا (   ( الهام مظاهری

ــ خودسوزی یک زن افغان، در داخل دادگاه

ــ برده پروران برده نواز ( برگی از تاریخ ـ سایت ایران قلم  )

ــ زنان مبارز فراموش شده ( افغان )

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد