_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

سخني كوتاه با ديو فراري

12.01.2009

محسن عباسلوـ كانون آوا

از سال 2003 كه دولت پدر خوانده آقاي رجوي(يعني صدام حسين مستبد) توسط ارتش آمريكا و هم پيمانانش سرنگون شد آقاي مسعود رجوي سركرده فرقه تروريستي مجاهدين خلق گم و گور شده يا به گفته نيروهاي فرقه كه وي را امام زمان زمانه ميدانند در غيبت به سر ميبرند.
خوب يادم مي آيد كه در روزها و ماههاي قبل از شروع جنگ چه عربده و نعره ها مسعود خان نميكشيد كه ديگر آن لحظه تاريخي كه منتظرش بوديم دارد فرا ميرسد و ما به زودي به آرمان چند دهه اي مجاهدين خلق جامه عمل پوشانده و زمام امور را در ايران به دست خواهيم گرفت.

ديو پليد اردوگاه كار اجباري اشرف در نشستهاي عمومي همواره مژده ميداد كه لحظه عمليات نهائي، يعني عمليات بهمن كبير در حال نزديك شدن است، همگي بايد بكوشند كه از اين فرصت مناسب كمال بهره را برده و ضربه نهائي را بر حكومت آخوندهاي حاكم بر ميهن وارد كنيم.

اما باز هم مثل هميشه تمامي وعده و وعيد هاي مسعود خان كشك از كار درآمد و هيچ سودي براي فرقه حاصل نشده و فقط دگر بار تاوان ماجراجوئي هاي اين ديكتاتور كوچك سنگدل يعني مسعود رجوي را نيروهاي فرقه با خون خويش داده و در اين ماجرا نيز دهها تن از فرزندان ايران زمين بيهوده و بدون هيچ دستاوردي به خاك و خون كشيده شدند و آه و افسوس هميشگي را براي خانواده هاشان به يادگار گذاشتند.

مادر يكي از اين قربانيان چند روز پيش با من تماس برقرار كرد، هر چند كه نميدانم چه جوري و از كجا توانسته بود نحوه ارتباط با من را پيدا كند! اما در حالي كه قطرات اشك از چشمانش جاري بود ميگفت: مجاهدين همه چيزمون را ازمون گرفتند، همه چيز ما تنها فرزندمون بود،اي كاش لااقل جسد تنها فرزندمون را بهمون تحويل ميداند و ... .

آه و افسوس و نفرين بر تو رجوي كه چه ها كه نكردي!!!، مطمئن باش كه آه همين مادران بلاي جانت خواهد شد و آب خوش از گلويت پائين نخواهد رفت.

سالهاست كه آقاي رجوي از ترس محامه شدن و جواب پس دادن، فراري شده و مثل موشي پر از ميكروب در زير زمين نهان ميباشد. هر از چند گاهي از وي پيامي منتشر ميشود و نامبرده در تمامي اين پيامها مكرراٌ پيروزيهاي فرقه را به هم پياله گي هايش تبريك ميگويد.

چقدر پشت سرهم پيروزي نصيب رجوي و فريب خوده گان ايدئولوژيكي اش ميشود؟! به خدا يك صدم اين همه پيروزي نصيب هركس ديگري ميشد، مدتها پيش حاكم ايران شده بود كه هيچ، يك امپراطوري جهاني تشكيل داده بود.

معلوم نيست كه چرا حال و روزآقاي رجوي و رجوي پرستان با اين همه پيروزي كه نصيبشان ميشود روز به روز وخيم تر شده و به لبه پرتگاه نابودي نزديك تر ميشوند؟!

شايد اين هم از نامرادي هاي زمانه ما باشد كه هر چه بيشتر موفقيت كسب كني ، گرفتاري ، فلاكت و بيچاره گيت بيشتر ميشود، حتماٌ كه بايد همين جوري باشد مگر ميشود پيروزي پشت پيروزي نصيبت شود ولي جرأت نكني پس ازنزديك به 5 سال حتي براي يكبار هم كه شده، از سوراخ بيرون بيائي؟!

هرچند كه به اين نامه هاي انتسابي به مسعود خان و بر اصل قضيه يعني زنده بودن وي بايد شك كرد.

حال اگر فرض را بر زنده بودن اين موجود ترسناك و اين ديو پليد و خبيث هم بگيريم ، بايد از آقاي مسعود خان پرسيد مگر قرار نبود همگي با هم بريم به سوي تهران؟! مگر قرار نبود كه يا همگي كشته شويم يا آخوندها را از اريكه قدرت پائين بكشيم؟ آقا مسعود مگر شما نميگفتيد كه من هم تا آخرين قطره خون كنار شما باقي ميمانم ؟ پس چرا هنوز يك تير هم كسي شليك نكرده بود، تو و بانويتان فرار را بر قرار ترجيح داديد؟!

خوب ميدانم كه شما همان طور كه دهها سال است كه با منش ديكتانوري و ديو صفتتان با نيروها ي تحت امر و ديگران رفتار كرده ايد باز هم به هيچ سؤالي پاسخ نخواهيد داد. يادتون هست كه خودتان ميگفتيد كه افعي كبوتر نميزايد؟!

آيا افعي تر و مار صفت تر از خودت سراغ داري؟!

پس به جاي اين همه ياوه سرائي كه در پيامهائي كه به دروغ يا راست به تو نسبت ميدهند ،تمامي پيروزي هايت پيش كش خودت، دست از سر هزاران آدم اسير و گرفتار اردوگاه كار اجباري اشرف بردار و بيش از اين براي خانواده هاي ايراني غم و غصه و ماتم درست نكن.

هر چند كه گريه ها و فرياد هاي اين مادري كه تو بدون هيچ دستاورد مثبتي تنها فرزندش را از او گرفتي، چندين روز است كه من را در حزن و اندوه فرو برده ، اما همين دردهائي كه نصيب هم ميهنانمان كرده اي وظيفه و مسئوليت ما اعضاي جدا شده فرقه ات و هر انسان با وجدان ديگري را چندين برابر ميكند كه تا گرفتن حق كساني كه به دست تو و ايادي ناپاكت نابود شده اند از پاي ننشينيم و مطمئن باش كه اگر روزي از لانه موشي كه در آن پنهان شده اي بيرون بيائي، به هر قيمتي كه شده ترا به دادگاه ميكشانيم و به سزاي اعمال ننگينت خواهي رسيد.

راستي اين مادري كه تو تنها فرزندش را از او گرفته اي يكسر ميگفت به رجوي بگوئيد كه چرا بيهوده تنها فرزند من را را به كشتن دادي ؟ من از خون تنها فرزندم نميگذرم.

محسن عباسلو، كانون آوا،12.01.