_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون قلم"

 

زن در دولت خيال ـ قسمت شوم

( نگاهي به نقش زن در سازمان مجاهدين)

نادره افشاري

 28.12.2006

آيا رجوي حامي حقوق زنان است؟

          رجوي، زنان را به متْابه ابزاري، جهت متْلا جنگ با آخوندها، آنهم در فرم، برگزيده است. زناني كه به او اعتماد كرده، به دستگاه ساخته و پرداخته او وارد شده اند، قبل از هرچيز بايد از زن بودنشان، خجالت زده و پشيمان باشند. يعني بايد احساسات، غرايز طبيعي و زنانه را در خودشان سركوب كنند. اگر هم خود نتوانند، دستگاه، راه هاي تحقير و سركوب زنانگي ايشان را طي اين همه سال به خوبي آموخته است و به ايشان آموزش مي دهد.

         در اين دستگاه، زيبايي، تمايل به آراسته و مرتب بودن، با حملِ ارزش هاي بورژازي و سبك بودن، مترادف است. يعني زنان از دو زاويه كهنه و نو، در معرض سركوب قرار دارند.

         اولين حق زنان، يعني حق انتخاب همسر و داشتن يك خانواده ي طبيعي، هميشه زير سوال است. دستگاه عقيدتي رجوي، هيچ حقي را در هيچ رابطه اي كه به صورتي به موضوع انتخاب مربوط باشد، به رسميت نمي شناسد؛ نه حق انتخاب همسر و شغل، و نه حتا امكان ارتباط ، غذا خوردن و كار كردن با مرداني كه آن ها نيز در آن بيابان برهوت، حضور دارند.

         سال 1367، زني همراه با دو دختر خردسالش، از آمريكا به عراق آمده بود. زن زيبا و ورزشكاري بود كه همسرش را در باورِ فريب رجوي جا گذاشته بود، و آمده بود تا شايد آزادي اش را به خودش تْابت كند. اين بانو، در مدرسه قرارگاه اشرف، در بخش ورزش كودكان به كار گمارده شده بود. نامش را فراموش كرده ام اما قدِ بلند و اندام خوش فرم و ورزشكارنه اش را هنوز به ياد دارم.

         آن زمان در قرارگاه )اشرف)، رجوي عده اي كارگر سوداني را به كار گرفته بود كه به قيمتِ  پول آن زمانِ عراق - قبل از جنگ خليج روزانه ده دينار مزد مي گرفتند. اين كارگران به دليل كمبود نيرو در واقع نقش رزمندگان ارتش خيالي رجوي را بازي مي كردند. مزد هم مي گرفتند. چهره تيره و قيافه آفتاب سوخته و لباس كارگري شان، ايشان را از ما جدا مي كرد.

         اين خانم تحصيل كرده آمريكا كه خواهرانش با سياه پوستان ازدواج كرده بودند به راحتي با اين كارگران سوداني حرف مي زد، و فارغ از )افاده) هاي اعضاي سازمان، رابطه اي انساني با ايشان برقرار كرده بود.

         محمد قرايي كه آن زمان مدير مدرسه قرارگاه اشرف بود، در حضور خود من، به اين خواهر تذكر داد كه: ما هنوز به مرحله گذار دموكراتيك، نرسيده ايم و شما حق نداريد با كارگران سوداني كه سطح آگاهي نازلي به زعم محمد قرايي دارند، سلام و عليك كنيد!

         در نهار خوري پشتيباني ارتش رجوي كه به 900 معروف بود، سالن غذا خوري از چند ميز و صندلي تشكيل شده يود، و با قراردادي اعلام نشده، خواهران در يك سمتِ سالن، و برادران در سمت ديگر سالن مي نشستند. فضا بقدري فالانژي و حزب اللهي بود كه من ترجيح مي دادم پشت به برادران بنشينم، مبادا ناموسِ رجوي، خط خطي شود.

         اين خانم سرِ ميز نهارخوري به يكي از همكلاسان دانشكده اش در آمريكا برخورد. و متْل يك انسان متمدن، به سوي او رفت تا سلام و عليكي كرده باشد. يكي از خواهران سوپر فالانژ دربار رجوي، كه در كنارش ايستاده بود، با لحني پرخاشگرانه گفت: تو مي داني اين برادر مجرد است و با او سلام و عليك مي كني؟

         پس از اين برخورد، من ديگر آن خانم معلم را در قرارگاه اشرف نديدم. بعد ها شنيدم كه مدت ها گريه كرده، و بعد هم همراه با فرزندانش به آمريكا باز گشته بود.

         ميزان حمايت رجوي از حقوق زنان، از نوع ارتباطش با اين حق اوليه يعني حق سلام و عليك مشخص مي شود. بقيه حقوق زنان و مردان، پيشكش، كه خود، دو دستي تقديمش كرديم. و باز پس گرفتنشان، به بهاي جان، مال، خانمان، آبرو و ناموسمان تمام شد.

         زندگي جمعي در يك سربازخانه را در نظر بگيريد كه درِ آن براي همه، و به روي همه چیز بسته است. نه خبري به آنجا مي رسد، نه مطبوعات، نه راديو تلويزيون، و نه ارتباطي. ارتباط باهم هم تابوي ممنوعه اي است. رجوي دايره كنترل را دايره كنترل روي انسان را هر لحظه تنگ تر و تنگ تر مي كند.

         ارتباط ها، هرگونه ارتباط محدودتر و محدوتر مي شود. تنها يك ارتباط و يك كانال باز است؛ آن هم راه ارتباط با مسئول است كه در كل به معني ارتباط با شخصِ رجوي است.

         صبج زود، ساعت 5 بسته به اوقات نمازهمه را اجبارا بيدار مي كردند. همه بايد نماز مي خواندند. مسلمان، كافر، مسيحي و بهايي نداشت. البته اگر در مراحل مغزشويي هاي مختلف، دگرانديشي هم امكان حضور مي داشت. همه و همه موظف بودند براي حفظ ظاهر هم شده وضو بگيرند و نماز بخوانند. فاصله نمازِ صبح تا صبحگاه اگر فرصتي مي ماند به نظافت شخصي مي پرداختيم. صبحگاه هم كاملا برنامه ريزي شده بود. زنانه و مردانه. يكان ها يا مردانه بودند و يا زنانه. مردان يك طرف، زنان يك طرف. صبحانه با مارش و موزيك اعلام مي شد؛ سرِساعت مشخص. صبحگاه را نيز با موزيك و مارش اعلام مي كردند. فاصله صبحانه تا نهار كار بود. بعد هم دوباره نماز جماعت، و باز هم كار تا شام. بعد از شام هم نشست هاي كيلومتري كه تا نيمه هاي شب به طول مي انجاميد.

         پزشكاني هم بودند كه به )اشرف) آمده بودند. بيشترشان هم به دليل كمك هايي كه در ايران به مجاهدين كرده بودند، تحت تعقيب قرار داشتند. بعضي شان از زندان آمده بودند. اين پزشكان در استمرار اعتمادشان به رجوي، از زندگي و حرفه شان چيشم پوشيده، تا به زعم خودشان با جمهوري اسلامي مبارزه كنند.

         اين چيند پزشك، در استمرار مغزشويي هاي دستگاه، از انجام وظيفه پزشكي خود سرمي تافتند. بدن زنان بيمارهميشه حلقه ممنوعه معاينه اين پزشكان بود. معاينه زنان و دختران حتا نوزادان دختر توسط ايشان ممنوع بود.

         لباس ها را بايد طوري مي شستيم و خشك مي كرديم كه برادران نبينند و نفهمند. اگر پس از حمام كردن، صورتمان گل مي انداخت، بلافاصله مورد غصب قرار مي گرفتيم كه چرا  رعايت نكرده ايم و صورت كثیفمان را شسته ايم.

         شيوه نشستن هم كاملا تشكيلاتي آموزش داده مي شد. مبلي كه نبود، اگر قراضه اي هم در اروپا پيدا مي شد، نبايد پايمان را روي هم مي انداختيم. لباس نظامي، شلوار گشاد سربازي، تونيك بلند، روسري، جوراب كلفت مردانه و پوتين، لباس عادي و روزمره ما بود. اگر در ملاقاتي متْلا با اعضاي شوراي ملي مقاومت ترتيب مبلي را مي دادند، خواهرها مثل طلبكارها لبه مبل مي نشستند كه موضوعِ تحريكِ جنسي براردان نشوند.

         روسري ها همه يك دست، كلفت، نخي و ضخيم بود. تكليف بود كه هيچ مويي از زير روسري پيدا نشود. آن هايي كه موي بلند داشتند، يا بايد موهاشان را قيچي مي كردند و يا چند بار دورِ سرشان مي پيچيدند، كه از زير روسري پيدا نباشد.          

         موضوعاتي به نام رنگ مو و حنا، در ميان مجاهدين ممنوع بود. لوازم آرايش كه هيچ، عطر و صابون عطري هم ممنوع بود. مصرف هر نوع كرمي بجز كرم معروف {نيوا} ممنوع بود. نظافت شخصي كاملا با وسايل ابتدايي و در اختفا حتا از خواهرها انجام مي شد. در آسايشگاه و خانه هاي محل اقامت مادران، با اينكه جا بود، ولي زير ابرو را در دستشويي ها برمي داشتيم. در حضور ديگر زنان و در آسايشگاه، حق نداشتيم آينه دست بگيريم. شانه كردن موي سر و بدون لباس نظامي از حمام بيرون آمدن، ممنوع بود. يعني، بايد با روسري، جوراب و دمپايي وارد حمام مي شديم. همان طور هم لباس پوشيده بيرون مي آمديم. موضوع حوله حمام، حوله دست و رو خشك كني، و وسايل بهداشتي خواهرها، هميشه موضوع اصلي نشست هاي زنانه ي مجاهدين بود. هميشه هم در مدح و منقبت مخفي كاري و هويدا نشدن وسايل بهداشتي، داد سخن داده مي شد. يكي از اساسي ترين موضوعات ما در پايگاه مجاهدين، تعويض لباس، خشك كردن، اطو كردن لباس ها، كمد شخصي و لباس خواب بود.

         يادم مي آيد اولين بار كه به ستاد ( مركز مجاهدين در كلن) منتقل شدم، 2 دست لباس خواب زنانه با خود داشتم كه شب ها از آنها استفاده كنم. آنقدر مسئولين سازمان مزاحمم شدند كه مجبور شدم لباس ها را بسته بندي كرده، تحويلشان بدهم. بعد هم هميشه با لباس نظامي مي خوابيدم. تاكيد كنم كه علت استفاده از )افعال ماضي) به اين جهت است كه من ديگر در ميان اين بيچارگان نيستم.

         لباس ها را بايد داخل كمد خشك مي كرديم. يعني آنقدر داخل كمد مي ماندند كه گاه كپك مي زدند. ريختن لباس زير زنانه، در ماشين لباسشويي ممنوع بود. شستن لباس ها در حضور ديگران ممنوع بود. ممنوعيت ها، حتا در آسايشگاه هاي عمومي زنان و خانه هايي كه فقط زنان و مادران در آن تردد داشتند، اعمال مي شد.

         لباس هاي زيرمتْل زيرپوش و جوراب همگي مردانه بود. كفش ها و پوتين ها هم همگي مردانه بود. زمان استراحت و آخر هفته هم تفاوتي نمي كرد؛ استراحت با همان لباس نظامي، كار با همان لباس نظامي، رژه با همان لباس نظامي، مردن هم با همان لباس نظامي. تنها اجازه داشتيم جوراب هامان را درآوريم؛ آن هم به دليل اقامه نماز اجباري.

         زناني كه خانواده داشتند و اتاقكي و آخر هفته اي را با فرزندان و همسرشان، سر مي كردند، بايد، هنگام خروج از اتاق، حتا رفتن به دستشويي و توالت، از لباس كامل نظامي استفاده مي كردند. حتا اگر مردي در آن ساختمان وجود نمي داشت.

         بعد ها كه خانواده )دمده) شد و همه به آسايشگاه هاي جمعي منتقل شدند، قوانين عام سربازخانه اشرف، مشمول همه شد.

         موضوع قاعدگي و نظافت شخصي، بكلي از گناهان كبيره بود. اگر زناني حتا در دوران ازدواج اجباري تشكيلاتي حامله مي شدند، از فرط ناراحتي و خجالت، هميشه به خودشان مي پيچيدند.

         با اين كه رجوي باصطلاح جاي خوابي براي زن و شوهر ها فراهم كرده بود و با اينكه كورتاژ و سقط جنين، اساسا ممنوع بود، اما بارداري، گناهي كبيره شناخته مي شد. زنان مجاهد شوهردار، هميشه از اين مشكلات رنج مي بردند.

         سيگار كشيدن زنان، هميشه و همه جا ممنوع بود. زناني كه گاه يك نخ سيگار مي كشيدند، در دستشويي ها به اين مهم! اشتغال مي ورزيدند.

         اتوبوس، محل نشست، اماكن عمومي، محل كار و رفت و آمد، و هرجايي كه تجمع اجباري بود، زنانه - مردانه بود. همه از هم جدا مي شدند. هركه نادانسته ناپرهيزي مي كرد، به شدت مواخذه مي شد. خنده در ملا عام گناه كبيره بود. شوخي كردن و لبخند زدن، هميشه زير فيلتر و ذره بينِ نگاه فالاتژهاي مسئول و غيرمسئول سازمان بود. خاطيان از اين ضوابط، به شدت توبيخ، توهين و تنبيه مي شدند.

 آخر تلقي رجوي اين است كه زنان (جن) هستند و مردان را از راه بدر مي كنند. معني آزادي و التزام به آزادي زنان در دستگاه مسعود رجوي اين است!

ادامه دارد

 سایت قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد