_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

kanoon@iran-ghalam.de

info@iran-ghalam.de

www.iran-ghalam.de

 ازفلسفه پدران تا فلسفه رفقا!

30.03.2009

علیشاد لربچه

Berlen83@web.de 

                   پرواز و فرار کبوتران فلسفی عاشق .

            ازفلسفه پدران تا فلسفه رفقا!

              ازفلسفه روس تا فلسفه شوروی.

 

مورخین غرب،فیلسوفان قرون 19 و20 روس وشوروی سابق را به چهاردسته سه نفره زیرتقسیم میکنند : گروه اول شامل: چرنیشفسکی،لاورف، سلویف ، و گروه دوم شامل : شستوف، بردیایف، و لوسکی، گروه سوم شامل : پلخانف، لنین، مالینوسکی(بوگدانف)، و گروه چهارم شامل : ساخاروف، سوروکین، و پریگوگین، میباشند.

باقدری عام گویی، فیلسوفان دسته اول را میتوان ماتریالیست، فیلسوفان گروه دوم را ایده آلیست ومذهبی ، گروه سوم را انقلابی مارکسیست، و گروه چهارم را معترض وضد استالنیسم، بشمار آورد.سیرفلسفه درروسیه پیش ازانقلاب مانند غالب کشورهای اروپایی درقرن 19 بصورت زیربود:درآغازقرن جریان هگل گرایی قوی بود،درمیانه قرن ماتریالیستها طرفداران زیادی داشتند،درپایان پوزیوتیسم فلسفی رونقی شدید داشت، وسرانجام باوقوع انقلاب،فلسفه روس مسیردیگری را درپیش گرفت که درزیربه آن اشاره میشود

مهمترین فیلسوف ماتریالیسم روس چرنیشفسکی(1889-1812) بود.درسال 1864 تزارروس اورا به سبب مبارزات اش به سیبریه تبعیدنمود. اوبه تحقیقات مهمی درباره رابطه هنروواقعیات پرداخت وخودرابه پرسشهایی پیراون انسانشناسی،ونقدنظرات داروین مشغول نمود

درپایان دوره او مکتب پوزیویتسم فلسفی قوی تراز مکتب ماتریالیسم فلسفی شد. فیلسوف دیگر گروه اول،لاورف(1900-1823)،یک افسرانقلابی سابق بود که خواهان لغوآموزشهای متافیزیکی وخواهان تاثیر متقابل فردوجامعه روی همدیگر شد . متفکرسوم گروه اول،شاعرفیلسوفی بنام سولویف (1900- 1853) است،که دارای افکاری عرفانی بود. اورا نخستین فیلسوف مهم روس میدانند. وی درآغاز، عقیده به نقش مسیحایی مردم روس داشت،ودرپایان عمر همچون نیچه یکی از مبلغان ضدمسیح گردید، گرچه خودتمایلات کاتولیکی داشت. یکی از خواسته های او آنزمان،وحدت کلیسای مسیحی باعقاید دین یهودبود.

پیش ازاینکه به معرفی فیلسوفان گروه دوم پرداخته شود بایداشاره کرد که فلسفه مارکسیستی درشوروی ازآغاز بدون درنظرگرفتن تحولات سیاسی واجتماعی قابل بحث نیست. آزادی فلسفه ازقیمومیت ایدئولو ژی ،درپایان،فقط بعدازدوره گورباچف ممکن شد. درآغازقرن 20 درکنارفلسفه سنتی،یک فلسفه معترض انقلابی رشدنمود. درکنارفیلسوفانی مانند: شستوف،بردیانف،و لوسکی، متفکرانی مانند: پلخانف، لنین ایلیانف، وبوگدانف  مالینوفسکی،اظهاروجودنمودند.

درقرون پیش،درغرب،ابتدا انقلاب انگلیس صلح آمیزانجام گرفته بود، سپس انقلاب فرانسه بطور خون آمیز به جمهوری رسید. و انقلاب روس باتکیه برنظرات مارکس وانگلس خودرا سوسیالیستی اعلان نمود.ازنظرفلسفی،مارکس وانگلس هردو هگلی بودند. مارکس میگفت که ایده آلیسم هگل را ماتریالیستی نموده است. محققین غرب مدعی هستند که گرچه مارکس،روش دیالکتیکی رادرآغاز ازهگل به امانت گرفت،ولی درپایان این روش را مزاحم کارخود دانست. لنین درروسیه خلاف مارکس وهگل،تئوریسین نبود بلکه یک انقلابی عملگرا بود که درروش بقدرت رسیدن سیاسی استادبود. وی همچون مارکس به رد دین وایده آلیسم هگلی پرداخت ولی دیالکتیک اورا مورد استفاده قرارداد. لنین ماتریالیسم تاریخی پیش ازخودراتبدیل به ماتریالیسم دیالکتیکی نمود.اومارکسیسم راروسی نمود وبقول استالین آنرا عمل گرایانه وآمریکایی نمود. دررابطه بافلسفه سیاسی،فلسفه روس خلاف فلسفه آلمانی،رئالیستی بود. بعد از پیروزی انقلاب بلشویکی، لنین و استالین به این نتیجه رسیدند که فلسفه راباید ساده و عامه فهم نمود.

به ادعای مورخین تاریخ فلسفه درغرب،هگل نه تنها با روش دیالکتیکی خودبه فلسفه انقلاب روس کمک نمود بلکه بافشار به فردازطریق دولت مطلقه،مسیحایی نجاتبخش, و توتالیتر،مقدمات دیکتاتوری پرولتاریا رانیز فراهم ساخت.

پلخانف قبلا هستی شناسی انحصاری تک گرایی مارکسیستی را پذیرفته بود. آنزمان که دراروپا وآمریکا روشنفکران طبقه متوسط ازطریق " فرجه ، راسل، وکوین " دنبال مکتب فلسفی آنالیزمنطقی بودند، روشنفکران انقلابی ومردمی درروسیه سراغ مارکسیسم ودیالکتیک هگل رفتند، ودرحالیکه پلخانف به نقدماتریالیسم تاریخی میپرداخت، لنین عقیده به سادگی فلسفه داشت.استالین با دین دولتی نمودن ماتریالیسم دیالکتیکی،مخالفین را یافراری نمود ویا به اردوگاههای کاراجباری فرستاد. اودر پایان متوجه شد که به رشد فلسفه آسیب عظیمی واردکرده چون درمیان دوستداران فلسفه: دگم گرایی، سرخورده گی،وخودسانسوری، رونق یافت و حقیقت قربانی حفظ قدرت سیاسی شد وسرانجام حقیقت چنان به انتقام از حزب حاکم پرداخت که حتی استالین را نیز به تعجب آورد.

درقرن بیست فلسفه شوروی دارای سه جریان عمده بود: متفکران سنتی کلاسیک، روشنفکران انقلابی ایدئولوژیک، و تئوریسین های مدرن ماورای سنت گرایی وایدئولوژی. گروه اول غالبا روسیه راترک کرده یا سرازبازداشتگاههای کاراجباری درآوردند. گروه دوم درون حزب ماند وتسلیم استالینیسم شد، و گروه سوم به مبارزه و مخالفت بادیکتاتوری حاکم درلباس استالینیسم پرداخت.

ازگروه اول شستوف (1936-1866) درردیف فیلسوفان اگزیستنسیالیستی است وتحت تاثیرکیرکگارد، داستایوسکی،نیچه، و اونامونو، بود.اوگرچه احترام خاصی برای هوسرل قائل بود ولی مخالف شدید راسیونالیسم وی شد. شستوف زیرتاثیرانگیزههای مذهبی پدران مقدس کلیسایی میگفت که فلسفه باید در خدمت کلیسا وبطرفداری ازعقیده،باید ضدعقل وعلم باشد.اوتوصیه میکرد که فیلسوفان اسلاو باید بجای عقل، قلب گرا؛ یعنی مذهبی بشوند.

فیلسوف دیگر شوروی درآغاز،بردیایف ( 1948-1874 ) بود که تحت تعقیب قرارگرفت ومجبوربه ترک وطن شد.اودرمقابل مارکسیسم قانونی ودولتی شوروی، سوسیالیسم اخلاقی را سپر بلای خودنمود . اوهمچون شستوف خصوصیات مسیحی فلسفی را به هومانیسم فلسفی دوران یونان باستان ترجیح میداد. درآثاراو غیرازموضوعات مذهبی،بحث هایی پیرامون جانورشناسی وانسانشناسی،نیزشده است.

  ازگروه فیلسوفان انقلابی ومارکسیسم،پلخانف (1918-1856)،یکی از نخستین نمایندگان مارکسیسم روسی است. اودرآغاز هگل گرا بود و به مبارزه علیه آنارشیستها وچریکهای خلقی پرداخت.پلخانف کوشید تا ادعای علمی بودن ماتریالیسم راثابت نماید. آثارش راازبهترین تولیدات مارکسیسم روسی بحساب می آورند. آنزمان درغرب همفکران نئوکانتی او وی را متهم به دگماتیسم وساده گرایی در موصوعات فلسفی نمودند. اودرمقابل عملیات واقدامات انقلابی لنین و بلشویکها،نماینده عملیات و فعالیتهای قانونی بود ومنشویک شد. لنین به پذیرش بخش فلسفه طبیعی او پرداخت ودرآثارش ازآن استفاده نمود.

فیلسوف سوم گروه دوم درقرن بیست ،بوگدانف یا (مالینوفسکی) بین سالهای 1928-1873 زندگی نمود ، اوخلاف پلخانف،عضو سازمان بلشویکها بود و یکی ازنمایندگان مارکسیسم روسی بحساب می آید. وی گرچه  پزشک اعصاب بود ولی خالق رمان،آثاری اقتصادی،آثاری سازمانگر، و آثاری فلسفی مارکسیستی است. لنین گرچه به رد آثار ایده آلیستی اوپرداخت ولی از اونیزمطالب بسیاری آموخت .

لنین یا ایلیانف (1924-1870) تئوریسین،عملگرا،وسازمانده، همچون سایرانقلابیون روس احترام خاصی برای علم فلسفه قائل بود. او بعنوان رئالیست،شدیدا ضد دین و ایده آلیسم بود. لنین ازفیلسوفان خواست که بجای تحقیقات آزاد و بی طرفانه،به تحقیقات جانبدارانه و حزب گرا بپردازند تا ازفلسفه بعنوان وسیله ای درخدمت حفظ قدرت استفاده شود. به این دلیل فلسفه نه درخدمت کشف حقیقت بلکه  درخدمت حفظ قدرت شد،وازاین طریق فلسفه به معنی غربی آن دچارفساد شد.منقدین بورژوایی این اقدام لنین را پایه شخصیت پرستی بعدی دردوران استالین بحساب می آورند.

درپاکسازیهای خونین فلسفی سال 1931 القابی مانند رویزیونیست،منحرف،مکانیکی، و ایده آلیست کافی بود تا مخالفین را وادار به سکوت ویافرارنمایند.بوخارین و آکسلرود را روشنفکران مکانیکی و تروتسکی و دبورین را ایده آلیستی نامبدند.

درپایان این دوره استالین گرچه علاقه شدیدی به علم فلسفه داشت وآنرا هدایت میکرد ولی خود هیچگاه ادعای فیلسوف بودن ننمود.ازجمله آثارفلسفی او: مجموعه تزهای مارکس وانگلس ازدید لنین- و مقاله ای 40 صفحه ای درباره زبانشناسی هستند. اوعلم منطق را بخشی ازفلسفه زبان میدانست.داماد استالین به روایت گزارشگران،یعنی شدانف گویا کنگره فلسفی سال 1947 رابرقرارنمود.دراین رابطه بازهم مورخین غربی فلسفه،اشاره میکنند که تبدیل موضوع حقیقت جویی فلسفه به موضوع توجیه حفظ قدرت ،فسادخودرانشان داد.

نخستین فیلسوف گروه سوم درشوروی،ساخارف معروف،یک دانشمندفیلسوف است.بدون او گویا وجود گورباچف غیرممکن بود.ازجمله خواسته های او: همکاری بجای دشمنی،سیاست صلح آمیز جهانی،خلع سلاح،رعایت نیازهای جهان سوم،حفظ محیط زیست،و بازگشت از دکترین کلاوشویتس هستند که جنگ را ادامه سیاست باابزاری دیگر میدانست. ساخارف میگفت که ارتجاع،عکس العمل حساب نشده،میلیتاریسم،راسیسم،فاشیسم،انتقام گیری،از جمله دشمنان اصلی آغازی نو و ترقیخواهانه هستند.او خودسانسوری رامانع خلق افکاری عمیق و بنیادین میدانست.

اگرساخارف ازرشته فیزیک آمده ونماینده یک فلسفه پساایدولوژیک بود، پریگوگین (؟- 1917) یک شیمیدان وبرنده جایزه نوبل،مقیم بروکسل،وخالق کتاب " رابطه صحیح انسان وطبیعت " ازدید بیولوژیک بود.دراینجا اشاره میشود که روسها نه تنها درزمینه های فیزیک،شیمی، و بیولوژی تصویر جهانی فلسفه مدرن راتغییر دادند بلکه درتئوری فرهنگ نیزخالق آثاری مهم شدند.

سوروگین (1968-1889)گرچه ازطرف بلشویکها به مرگ محکوم شد ولی درسال 1923 توانست به آمریکا فرارکند.او مانند اشپنگلر فیلسوفی است خالق تئوری فرهنگ،ولی براساسی علمیف بیشترآثاراو پیرامون: جامعه،فرهنگ، وشخصیت، هستند. ازجمله  آثاراو کتاب 4 جلدی "دینامیک فرهنگ " میباشد . تئوری فرهنگی او به تکمیل تئوری فلسفه طبیعت پریگوگین پرداخت. آثار او به نقل از مورخین فرهنگی غرب، دینامیک فلسفه مدرن روس را نشان میدهند.

                                           -------------------------------------------------

اسامی 4 گروه سه نفره ؛ یعنی 12 فیلسوف، آمده در بالا بصورت لاتین :

 

I-1-N.G. Czernyschweskij (1812-1889),2.P. Lawrow (1823-1900),3. w. Solowjew (1853-1900),II-1-L.I. Schestow (1866-1938),

   2. N.A. Berdjajew (1874-1948), 3.N.O. Losshij (1870-1965), III. 1.G.W. Plechanow (1856-1918), 2. W.I. Lenin (1870-

    1924, 3. A.Malinowskij(Bogdanow)(1873-1928), IV.1.A.D. Sacharow (1921.1989),2. P.A. Sorokin (1889-1968), 3.

     Prigogine (1918 - ? ).

 

 

مطالب در ارتباط:

ــ  به مناسبت مرگ نویسنده آمریکایی ( آرام بختیاری )

ــ  کلبه عمو تام ، زنان و سیاهان ( آرام بختیاری )

ــ سوسیال دمکرات ها وفیلسوف چهارم شان ( آرام بختیاری )

ــ مشروعيت دموكراسي از كجا مي‌آيد؟ ( حمید نعمت الهی )

ــ خاطرات کودکی  ام - ومزاحمت سالهای قمری-شمسی ( سهراب آواره )

ــ بچه فئودال ها قناری بازشدند،- و بچه دهاتی ها، مائوئیست ! ( سارا ارمنی )

ــ عتیق رحیمی برنده جایزه ادبی فرانسه شد ( بی بی سی )

ــ یادی از آلبرکامو ( مریم فشنگ )

ــ  مردان ، استادان ادبی زنان ؟  ( آرام بختیاری )

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد