در شان جایگاه تاریخی جامعه ایران نیست که با آن پیشینه فرهنگی شکوهمند تحت تاثیر خودالقائی و خودباوری مبالغه آمیز و بسترسازی قرهنگی مجازی هر سال در چنین هنگامی به بهانه رسم و رسوم و سنت 7 الی 8 میلیون ماهی قرمز زیبا را به کام مرگ و نیستی و نابودی بکشانند که با سنت آفرینش و فلسفه جهانشمول عید و نوروز و بهار هیچگونه همخوانی و سازگاری ندارد !
« سلام آی ماهی ها »
سلام ماهیها
چه خبر آن طرفها
از دریاها ، رودخانه ها ، اقیانوسها
یاد من آمده است
دور دورها نروم
یاد من آمده است
توی تنگ بلور خانه ام
روی سفره هفت سین
بحر آمدن نوروز و یکسال جدید
ترا از داشتن آزادی محروم کرده ام
و چه شرمگین از این بی خردی !
ایـکاش قصه همین بــــود و بس !
یاد من آمده است
امسال ایام عید
وز پی آمدن عید و بهار
جشنی از شادی و شور
در همه جا بر پا شد
ماهی از تنگ بلورین پرید
و پس از بازدمی جان بسپرد
و توی خانه همسایه من و آن دگران
بیشمار ماهی به این سان بمرد
و چه شرمگین از این بی خردی !
ایـکاش قصه همین بــــود و بس !
یاد من آمده است
توی هر آبادی
توی درمانگاه شهرم
توی قهوه خانه
توی بیمارستان
توی خانه آن انقلابی ؟!
آکواریومی بر پا هست و
بیشمار جان ترا میگیرند
و چه شرمگین از این بی خردی !
ایـکاش قصه همین بــــود و بس !
راستی ماهیها
نیک بیاد دارید
بحر یک وجب از دریا دورشدن
و آمدن توی آبادی ما
جز به مرگ
رنگ و آهنگ دگر
در کار نیست
راستی راستی ماهیها
توی آبادی ما
خبر بخواهی بسیار است
یک دوپایی ست پر از نقش و نگار
ور جفایش نگو
کوسه ایست زشت و مهیب
صدتا صدتا نهنگ می بلعد
خون همزادانش می مکد
راستی راستی ماهیها
توی آبادی ما
جنگ است و ویرانی
آدمها زنده بگور میشوند
زنها بیشرمانه دریده و مثله مثله میشوند
کودکان معصوم کشته میشوند ( 1 )
راستی راستی ماهیها
توی آبادی ما
مکر و دروغ بسیار است
پستی و حقارت جاری است
نامردمی و نامردی درکار است
ظلم و بیشرمی در همه جا فراوان است
و انسانیت
به تاراج جهالت
به فراموشی رفته است
راستی ای ماهیها
توی آبادی ما
قانون نیست
هیاهویی در کار است و
بیشرمی
قانون عدالت شده است
و جنگلی است
که حیوانات
به تنازع بقاء مشغولند
راستی ای ماهیها
توی آبادی ما
انسانیت جرم بُود
و عشق
واژه ای بیمار
که دلتنگ حقیقت گشته است
راستی ای ماهیها
توی آبادی ما
اسارت هم رسم بُود
تجاوز هم مد بُود
جهالت آداب بُود
رذالت آزاد بُود
بت پرستی ایمان بُود
سیاست آرمان بُود
راستی ای ماهیها
توی آبادی ما
خلاف جریان آب
حرکت کردن ، جرمش
تهمت و توطئه و شلاق و
شکنجه و زندان و اعدام بُود
راستی ای ماهیها
این آبادی بزرگ ما
کوچکتر از آن تنگ بلوریست
که در یک وجبی اش مرگ بُود
ایکاش قصه همین بـــود و بس !
ایکاش غصه همین بــود و بس !
ایکاش! ایکاش! ایکاش! ایکاش!
* * *
پاورقی :
1 – ننگ بر شما درندگان کثیف و زبون و جانی و وحشی!
فــــرزاد فــــرزیــــن فــــر
« وجــــا رهــــا »