رهبريت ارعابگر درسازمان مجاهدين خلق

رهبريت درفرقه ها بيمناك است . مخالفت بارهبري به معناي مخالفت باخداونداست . رهبران فرقه ها ادعا مي كنند كه ازسوي خداوند اختيار مستقيم دارند كه همه جنبه هاي زندگي شما را كنترل كنند . اگرفرقه ، گروهي مذهبي باشد ، زيرسؤال بردن رهبران يابرنامه ي آن ها به عنوان نشانه ي سركشي ياحماقت تلقي مي شود .

چنانچه ان سينگلتون ( عضو سابقه فرقه مجاهدين ) دركتاب خود « ارتش خصوصي صدام » مي نويسد : « مسعودرجوي درسخنراني هايش به طورضمني بيان مي كرد كه اگر رهبري كار خود رابه خوبي انجام دهد ، مي تواند باامام زمان ارتباط برقراركند و بنابراين ارتباط مستقيم باخداوند داشته باشد . »

دروب سايت Geostratos بروشوري ازسوابق سازمان مجاهدين خلق ارائه شده است . برطبق توضيحات اين بروشور مسعود رجوي درسال 1990 خود را به عنوان « فردي كه قدرتش رامستقيماً ازخداوند دريافت مي كند . » اعلام كرد . بنابراين به اعضا گفته شد كه اراده آزاد خود را تسليم نماينده خود كنند و درصورت عدم پيروي ، احمق يامجرم خوانده مي شوند . با اين ادعا ، مسعود رجوي خود را در برابر هرگونه انتقاد و مخالفتي بيمه مي كند زيرا اعضا ازاين كه ازدستورات خداوند سرپيچي كنند ، احساس گناه مي كنند وهمچنين آن ها درنشست هاي « فشارجمعي » يعني جائي كه شخصيتشان تخريب مي شود ، توسط مسؤولان بالاتر خود مرعوب مي شوند . به گفته ي سايت howcults work :

« احساس گناه ، تخريب شخصيتي و نشست هاي خرد كننده ، همه استفاده مي شوند تافرد تحت كنترل درآيد . اگرشما خوب پول درنمي آوريد به اين خاطراست كه « بابرنامه » جلونمي رويد . شايد دليل آن كه قادرنيستيد افراد ديگر راجذب فرقه كنيد اين است كه « قلب شما سرشار غرور يا گناه » است . هرگز دليل نمي تواند اين باشد كه برنامه خوب نيست يا آن افراد تازه جذب شده دلايل معتبري براي نپيوستن به فرقه دارند . هميشه مقصرشما هستيد ، هميشه شما اشتباه مي كنيد ، پس بايد بيشتر تلاش كنيد ! به علاوه شما را وادار مي كنند كه اگر ازقوانين نوشته ونانوشته ي فرقه تبعيت نكرديد شديداً احساس گناه كنيد .

تخريب شخصيتي كمك مي كند كه درشما ايجاد احساس گناه كند . تخريب شخصيتي نوعي استدلال دروغين است كه توسط افراد وگروه هايي كه دلايل واقعي ندارند ، به كارمي رود . نام فني تخريب شخصيت « سفسطه ي اَدهامنيم » مي باشد . درزيرمثالي آورده شده كه اين روش چگونه عمل مي كند :

تصوركنيد كه شما شاهد مكالمه ي ميان دو مرد، فورد وآرتور هستيد :

فورد مي گويد : « يك به علاوه يك مي شود سه »

آرتور پاسخ مي دهد : « نه من اينطور فكرنمي كنم . ببين ، وقتي كه من يك چيز دارم ويك چيزديگر هم دارم ، پس من دوچيز دارم ، نه سه چيز . »

فورد پيروزمندانه مي گويد : « مي دانم چه مي گويي ، اما تو بايد اين را بفهمي كه يك بعلاوه يك وقتي كه در رابطه با اين مجموعه قلمرو اعداد محاسبه مي شود ، كه من آن را اختراع كرده ام وسپس بامقدار نهم تانژانت توالي فينوباچي مجذورمي شود ، برابراست باسه . »

بسيارخوب ، فورد دراشتباه است ، اما اين مهم نيست ، مهم اين است كه فورد سعي كرد استدلال آرتور را با استدلال بيشتر خودش پاسخ دهد . اين راه صحيحي است كه افراد وگروه ها براي موضوع مباحث خود پيش مي گيرند . اكنون ببينيم كه اگر فورد بخواهد بااستفاده ازتخريب شخصيتي بحث كند چه اتفاقي رخ مي دهد ...

فورد صورت خود راباحالتي ارعابگر به آرتور نزديك مي كند : « آرتور ، من مدت بيشتري نسبت به تو رياضي دان بوده ام چگونه جرأت مي كني با من مخالفت كني ! تو فرد بسيار مغرور وخودپسندي هستي . فكرمي كنم كه تو بامن مخالفت مي كني چون به من حسودي مي كني واگر بخواهم باتو صادق باشم بايد بگويم كه طغيان تو به من و به بسياري افراد ديگر آسيب مي رساند . »

مي بينيد كه فورد به بحث آرتور پاسخي نداد ، درعوض به شخصيت وي حمله كرد . اگر نمي دانيد كه تخريب شخصيت چطور عمل مي كند ، پس راه نيرومندي است كه شما را تحت كنترل درآورد .

تخريب شخصيتي يكي ازنشانه هاي فرقه هاست .

نشست هاي خرد كننده هنگامي تشكيل مي شوند كه دو ياچند عضو و رهبران به شخصيت يك عضو حمله مي كنند ، گاهي اين نشست ساعت ها طول مي كشد . برخي فرقه ها اين نشست ها را ادامه مي دهند تازماني كه ، قرباني آن ها به نحو غيرقابل كنترل شروع به گريه كردن كند . اعضاي فرقه ها معمولاً بسيار ازمخالفت وعدم تبعيت ازرهبرانشان هراس دارند . سازمان هاي سالم ازاينكه آزادانه با آن ها مخالفت شود ، احساس تهديد نمي كنند . »

بتول سلطاني يكي ازشاهدان عيني نشست هاي تخريب شخصيتي درفرقه رجوي است كه قرباني اين نشست ها نيزبوده است . اودرخاطراتش اين نشست ها را با ذكرجزئيات توصيف مي كند : « .... هنگامي كه يك عضو سازمان دراين نشست ها به فاكت هاي خود اعتراف مي كند ، ديگر اعضاي گروه با ادبياتي تحقير آميز ، به او ناسزا مي گويند و از كلماتي چون ، احمق ، تنبل و .... استفاده مي كنند ، مثلاً فقط براي اين كه وي به نامزد سابقش فكر كرده است . »

بنابراين ، پس ازآن كه شيوه هاي فريبكارانه براي جذب افراد به كار گرفته شد ، جو رعب انگيز وتهديد گري كه ازسوي رهبرخداگونه فرقه ايجاد مي شود ، اعضا رادرفرقه نگه مي دارد .

منابع :

سايت howcults work

كتاب ارتش خصوصي صدام از آن سينگلتون

خاطرات بتول سلطاني

نویسنده: مزدا پارسی

PMOI’s Intimidating leadership