_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

kanoon@iran-ghalam.de

info@iran-ghalam.de

www.iran-ghalam.de

چرا سازمان مجاهدین خلق  اسماعیل وفا یغمایی را نیز تحمل نمی کند؟

15.08.2009

تحریریه ایران قلم

 

سه مطلبی که در زیر می آید، نوشته های آقایان اسماعیل وفا یغمایی ، جمشید آشوغ از اعضای فعلی سازمان مجاهدین خلق و خانم زری اصفهانی در مورد حوادث اشرف می باشد که برای اولین بار اسماعیل وفا یغمایی بسیار کمرنگ و  ظریف مسئولیت رهبری مجاهدین خلق را در بن بست استراتژیکی مجاهدین خلق در عراق را مطرح کرده است.

اسماعیل وفا یغمایی که یکی از اعضای سابق مرکزیت سازمان مجاهدین خلق می باشد که  به علت اختلافات در مورد طلاق های اجباری و ... دیگر در سطح سابق از این سازمان حمایت نمی کند و تنها خود را هوادار  سازمان مجاهدین خلق معرفی می کند. هر چند  کسانیکه  از نزدیک اسماعیل وفا یغمایی را می شناسند، اعتقاد دارند که از او همیشه این انتظار بوده  که  که بطور شفاف انتقادات و اختلافات خود را با رهبری سازمان مجاهدین خلق مطرح کند، ولی همچنان وجود یک تابو مانع این موضوع است.

 تابویی که رهبری فرقه مجاهدین خلق با روش های دو قطبی کردن  و سیاه و سفید کردن مسائل سیاسی و اجتماعی و مغزشویی های مداوم در ذهن اعضای این فرقه می نشاند که انتقاد از رهبری مجاهدین یعنی افتادن در دامن رژیم جمهوری اسلامی. یعنی از نظر رهبری فرقه مجاهدین خلق   فقط در سیاست ایران خودشان حضور دارند و جمهوری اسلامی،  در صورتیکه در دنیای واقعی ده ها تفکر و اندیشه دیگر نیز وجود دارد که می تواند هر کدام از این دو طرف را نقد کند و  در دامن یکی از آن دو نیز نباشد.

هیئت تحریریه سایت ایران قلم قصد ندارد به کاستی های آشکار نوشته اسماعیل وفا یغمایی  بپردازد. همچنین  قصد نداریم  به سوال " چرا سازمان مجاهدین خلق  اسماعیل وفا یغمایی را نیز تحمل نمی کند؟ "   پاسخ دهیم. بنظر ما بیش از همه باید زری اصفهانی و مهدی تقوایی  و اسماعیل وفا یغمایی و ... باید به این سؤال پاسخ بدهند و مسئولیت واقعی خود را در روشن شدن دلایل سیاسی و ایدئولوژیکی بن بست کنونی سازمان مجاهدین خلق در عراق به سهم خود نشان دهند ، زیرا همچنان  اعضای بی گناه قربانی سیاست  های رهبری فرقه گرا و مستبد شده  و خواهند شد. آیا شما با سکوتی همراه با تایید، سهمی در  قربانی شدن اعضای مجاهدین در عراق ندارید؟ با وجدان خود خلوت کرده و شجاع باشید. از مزدور و خائن خطاب شدن توسط رهبری فرقه مجاهدین نهراسید. تحریریه ایران قلم پیشنهاد یک گفتگوی دوستانه و حتی یک مناظره  آزاد و علنی در نکات یاد شده بالا  به شما می دهد و آمادگی خود را در این ارتباط اعلام می کنیم.

 

 

 

 

 
از سه شنبه تا شنبه و نگاهی به حدیث خونین شهر اشرف
اسماعیل وفا یغمایی

http://esmail-esmailvafa.blogspot.com/2009/08/blog-post.html


روز سه شنبه ششم مرداد و همزمان با بیست و دومین سالگرد عملیات بزرگ فروغ جاویدان و شهادت نزدیک به هزار و دویست مجاهد و مبارز ،بیش از هزار وچهار صد تن از نظامیان، پلیس و چماقداران به قرارگاه اشرف که نزدیک به سه هزار و پانصد تن از رزمندگان مجاهد و مبارز خلع سلاح شده در آن به سر می برند حمله ور شدند و طی چها ر روز قرارگاه اشرف فی الواقع صحنه سرکوبهای خونین و جنایات وحشیانه ای بود که همه را در بهت فرو برد.
بسیاری چیزها روشن و به همین اندازه، بسیاری چیزها هنوز در ابهام است ولی نظامیان و پلیس و چماقداران عراقی با چماق و تبر و گلوله، با زیر گرفتن با زرهی و لودر، با آبجوش و پرتاب سنگ و اعمال انواع خشونتها و درندگیها و رذالتها بواقع صحنه هائی آفریدند که بسیار شبیه به صحنه های ماجرای میتیک شده شیعه یعنی ماجرای عاشوراست. به نظر من به عنوان یک کوششگر در تاریخ ایران و اسلام اگر باور کنیم که بخشهای زیادی از تاریخ شیعه و منجمله ماجرای عاشورا توسط آخوندها با دروغ و اغراق امیخته شده است مهاجمان به اشرف بسیار وحشیانه تر از اجداد خود عمل کردند که اگر انها با اسب و شتر بر اجساد تاختند اینها زرهی و لودر را جانشین کردند که اگر یزید در مجلس خود با زینب به احترام رفتار کرد اینها کله زن مظلوم مجاهد را که قرارداد خلع سلاح امضا کرده ومهمان خاک عراق است با سنگهای یک کیلوئی کوبیدند و فرزندش را جلویش کشتند و منابع آبش را به گلوله بستند و نگذاشتند کشتگان از گرما بو گرفته را دفن کنند و شقاوتهائی به خرج دادند که روی گذشتگانشان را سفید کرد.
در این ماجرا که به نظر میرسد اندکی فروکش کرده ولی ممکن است دوباره در ابعاد خشنتر و خطرناکتری تکرار شود تا بحال دوازده تن از مجاهدین به قتل رسیده اند بیش از چهارصد تن مجروح شده اند، قرارگاه نیمه ویرانه شده است و خبر میرسد که دولت عراق اعلام کرده که قرارگاه تسخیر شده و اسم آنهم به «عراق جدید» تغییر یافته است ولی اخبار دیگر می گویند به دلیل مقاومت ساکنان اشرف فقط باریکه ای از آن تصرف شده است.
ماجرای اشرف را در کلیتش نمیشود جدا از بدنه تمام ماجرای مجاهدین بخصوص پس از سی خرداد سال شصت وتحلیل و تفسیرهای رهبری مجاهدین قبل از سی خرداد شصت از خمینی و خروج او از ایران و سپس اقامت او در عراق و تاریخ بیست و چند ساله سیاسی ایران و عراق و نیز فعل و انفعالات خاص درونی، و مقوله ای که مجاهدین آن را با ازدواج شگفت مسعود و مریم رجوی، انقلاب درونی ایدئولوزیک نام گذاشته اند و بویژه، مختصات و ویژگیهای رهبر و فرمانده علی الاطلاق مجاهدین مسعود رجوی و نگاه فلسفی و تاریخی و انسانشناسانه و روانشناسانه اوبررسی کرد که شناخت چند و چون و کارکردهای سازمان مجاهدین بدون شناخت مسعود رجوی امکان ندارد که مجاهدین معتقد و مومن کنونی دیریست خود را رها کرده و تبدیل به او شده اند، ولی می توان عجالتا با گذری و نظری مقداری ماجرا را در روشنائی قرار داد.
ماجرای اشرف لایه های بسیار دارد و حقیقتی است که هر لایه آن می تواند لایه های دیگر را از چشم پنهان کند یا اینکه بیننده با توجه به مواضعش و علائقش در یک لایه درنگ کند و لایه های دیگر را از نظر بیاندازد. یکی دو لایه را می نگریم.
در سر فصل ماجرای اشرف، یک لایه به روشنی می گوید که پیش از حمله خونین سه شنبه آمران حمله، چراغ سبز آمریکا را برای اعمال فشار بر اشرف دریافت داشته است زیرا ارباب بزرگ با خدم و حشمش در عراق است و ساده دلی است اگر فکر کنیم دولت عراق دولت فرانسه اشغال شده در جنگ دوم جهانی و امریکائیها امریکائی های لیبراتور سال 1945 هستند.
در همین لایه تردیدی نیست که خامنه ای و دولت ایران هم با نفوذی که در عراق دارند در سرکوب و کشتار مجاهدین نقش خود را داشته اند و تمام تلاش خود را برای نابودی نیروئی که هنوز هم احساس خطر از آن می کنند بکار گرفته اند. در این ماجرا یک نکته دیگر هم به چشم می خورد که آنهم ماجرای موسوی و احمدی نژاد و لرزه ای است که این بار با قیام مردم بر ارکان رژیم افتاده است. در این ماجرا خود را به بیخیالی زدن و چشم روی هم گذاشتن آمریکا در سرکوب مجاهدین توسط عراق، می تواند ما را به این سمت رهنمون شود که اولا آمریکا با تمام تلاشی که مجاهدین برای پیشبرد دیپلماسی خود در آمریکا کرده و موفقیتهای زیادی هم داشته اند نهایتا راه خودش را میرود و برایش سرنوشت مجاهدین مهم نیست وبه منافع خودش می اندیشد و راحت تر می تواند با آقای موسوی تنفس کند و حتی چنانکه نشان داده دست به سر و گوش احمدی نژاد بکشد تا مجاهدین. می بینیم که ته خط ، جهانداران!! با آدمهای کمتر رادیکالی که البته پایگاه اجتماعی هم داشته باشند راحت تر به جوال میروند تا با یک مبارزانی که چهل سال جنگ مسلحانه داشاته اند و خلع سلاح شده اند و سرانجام خلع سلاح شده اشن هم قابل تحمل نیست ئ هنوز هم ناجوانمردانه در لیست تروریستی قرار دارند.
برویم به لایه دیگر
بعد از ماجرای سقوط صدام و اشغال عراق و سر هم کردن دولت جدید، مجاهدین اجبارا وارد دنیای جدیدی شدند.
مجاهدین بر خلاف نظر رژیم و برخی کسان، در خدمت صدام حسین نبودند. بعد از پرواز مسعود رجوی به عراق تنها کشوری که می توانست به دلیل وضعیت خاص خود پذیرای مجاهدین شود عراق بود. مجاهدین در این کشور سالها زیستند و جنگیدند و رزمنده و چریک تربیت کردند و دهها پایگاه بر روی نوار مرزی ایجاد کردند و چند هزار نفر را از سراسر دنیا به سوی خود جذب کردند و هماره این نگاه را داشتند که خواهند توانست رژیم ملایان را با ارتش مسلح خود سرنگون کنند ولی شرایط طوری شد که بجای ملایان، تنها دولت مستقل ولائیک و ضد انتگریسم منطقه که البته دیکتاتور و سرکوبگر هم بود ساقط گردید. بعد از سقوط و قتل صدام و بر چیده شدن حکومت صدام و بر پائی حکومت جدید که البته رژیم ایران در آن نفوذ داشت و دارد مشخص بود که مجاهدین با مشکلات عدیده ای روبرو خواهند شد. ریاست دولت جدید هم با کسی بود که سالها سابقه دشمنی با مجاهدین داشت و بر خلاف شایعه کرد کشی مجاهدین در سالهای شصت تا هفتاد او بود که دو سه بار خون مجاهدین را ریخته بود. مجاهدین اما با تلاشی شگفت از سال 2004 تا هم اکنون به مدت پنج شش سال در حالیکه رهبران اصلی شان یکی مخفی و دیگری در اروپا اقامت داشت و خطوط سیاسی سازمان مجاهدین را به جلو می برد پای خود را بر روی خاک عراق سفت کردند. اما شرایط گام به گام، هم عوض شد و هم سخت و سخت تر گردید.
اکثریت قریب به اتفاق نیروها و شخصیتهای سیاسی و کسانی که سیاسی می اندیشیدند منهای مجاهدین و هواداران و پیروانشان بر این عقیده بودند و هستند که یک دوران تمام شده و دورانی دیگر آغاز شده و نمیتوان در عراق ماند. مجاهدین اما خلع سلاح شده و تحت فشار، و قرار دادعدم جنگ مسلحانه را پذیرفته، سر سخت تر از قبل، در درون خود یک میلیمتر از شعارها، ازارتش،از یونیفورم و اندیشه خود کوتاه نیامدند، زیرا گذشته از اینکه شرایط خروج وپراکندگی آنها در سایر کشورها با وجود لیست تروریستی و نیز کثرت جمعیت آنها امکان نداشت، خروج از عراق و ترک اشرف یعنی پایان یک استراتژی با ایدئولوزی در آمیخته که تمام ارکان این سازمان بزرگ و رزمجوی سیاسی را بخصوص در نقطه رهبری ان به لرزه در می آورد و ممکن بود ویران کند. در اینجا یک دوگانگی در عملکرد بیرونی و کارکرد درونی به چشم میخورد که به نظر من برای مجاهدین با معیارهای ایدئولوزیکشان دوگانگی نبود و عین یگانگی و یک مانور بود و نیز میشود به این هم فکر کرد که مجاهدینی که بخش عظیمی ازنیروی مادی و انسانی یک ملت را که ظرف سی سال نثار آنان شده در راه یک استراتژی مشخص خرج کرده اند می توانند
با خود بگویند که اگر ما اشتباه کرده ایم و اشتباهی چنین عظیم مرتکب شده ایم بهتر است با استراتژی خود در کنار هم و در عراق پایان یابیم و این دفتر این چنین بسته شود.
برای مجاهدین در مبارزه با اخوندهای خون آشام و رزیم تبهکار حاکم بر ایران ،اشرف نه یک قرارگاه، یک پادگان نظامی، حتی نه یک پایگاه استراتژیک که اگر کسی سازمان مجاهدین و کارکردهای رهبرانش را قدری بشناسد یک پایگاه ایدئولوزیک است و بدون سلاح یا با سلاح باید در ان ایستاد، اشرف برای مجاهدین یا همه چیز یا هیچ چیز است و این فراز را نه در رابطه با اشرف بلکه در موارد بسیار و در زوایای ایدئولوزیک مسعود رجوی بر زبان آورده و تمام رزمندگانش به آن اعتقاد دارند.
این نکته را نمیتوان درست دریافت اگر به این حقیقت توجه نکنیم که مجاهدین رهبر اصلی خود مسعود رجوی را از همان سال شصت رهبر انقلاب و مقاومت مردم ایران می دانند و ترمهای رهبر مقاومت و رهبر انقلاب نوین را در هیچ حالتی از کنار نام مسعود رجوی و ترمهای رئیس جمهور منتخب مقاومت را در هیچ حالتی از کنار نام خانم رجوی بر نمیدارند و بدون تردید راهبران، خود به این حقیقت چون راهروان معتقدند، بنابر این با این اعتقاد چه با سلاح باشند و چه بی سلاح و چه صدام باشد یا نباشد چه گلوله ببارد یا بمب فشارها را تحمل می کنند و اساسا مردم ایران را در خود و با خود و دوستدار خود و خود را دوستدار آنان می دانند . نکته دیگر توجه به ساخت و بافت اندیشگی و روانی ساکنان اشرف است که بخش اعظم آنها بخش اعظم زندگی خود را در این تکه چند کیلومتری گذرانده اند، آن را ساخته اند، در آن هزاران ساعت بحثهای ایدئولوزیک و سیاسی را شنیده اند ،در آن شهیدانشان را دفع کرده اند و اساسا چنان با این خاک خو گرفته اند که نمی توانند از آن دل برکنند و نیز واقعیت سیاسی روشن و تاریک دیگری هم هست که شاید اینجا تنها نقطه ای است که عجالتا می توانند در این توفان مهیب سیاسی منطقه در آن تنفس کنند.
این اندیشه و وضعیت مجاهدین بود اما واقعیت پیرامون اشرف در حال تغییر بود و دولت عراق به هر حال همیشه این بهانه دولتی و ملی را دارد و می تواند بر ان تکیه کند که عراق مال ماست و ما نمی خواهیم شما را بپذیریم و باید بروید و اشرف را تحویل دهید. مجاهدین بر حمایتهای میلیونی عراقیان و شیوخ و قبایل و نقش استراتژیک خود در منطقه و استاتوی پناهندگی تکیه می کنند.هیچکدام از اینها نهایتا کار ساز تیست و نبود و دیدیم که روز سه شنبه پلیس و نظامیان با این بهانه که می خواهیم خاک خود را به دستور دولت تصرف کنیم وحشیانه ترین سرکوبها را اعمال کردند. مجاهدین فقط و فقط با دست خالی و خون و گوشت و پوست و استخوان و براستی قهرمانانه در مقابل نظامیان ایستادند و کشته شدند. مقاومت آنها بیننده را به یاد مقاومت مسیحیان اولیه و کشتارهای خونینشان در شهرکهای مسیحی نشین می انداخت. مظلومیت مجاهدین بی پناه و سلاح و صحنه های هولناک سرکوب، تقریبا تمام گروههای سیاسی را که اکثریتشان با مجاهدین اختلافات شدید دارند و نیز صدها شخصیت ایرانی و خارجی و عراقی را به حمایت از آنها بر انگیخت ، چیزی که سالها بود سابقه نداشت.
الان در این نقطه هستیم که گفته میشود سرکوب مقداری فروکش کرده، تعدادی زخمیها را به قرارگاه آمریکائیها برده اند، شهیدان اجازه دفن یافته اند. قرار است مجاهدین جابجا شوند، یا عجالتا بمانند و بسیاری چیزها هم مبهم است.
در روزها و هفته ها و ماههای آینده که طولانی نخواهد بود چه اتفاقاتی خواهد افتاد؟ معلوم نیست. اطلاعیه شگفت انگیز خانم رجوی درست یکروز قبل از این حمله ، که از ایتالیا صادر شد و شرایط بازگشت به ایران مجاهدین را، به ایرانی که خامنه ای در آن ولی فقیه است و اطلاعیه های آقای مسعود رجوی را در دفاع از میر حسین موسوی و تعویض ولی فقیه خامنه ای با ولی فقیه منتظری باید یک مانورهوشیارانه سیاسی دانست و یا درک واقعیت بسیار خطرناکی که در کنار گوشهای مجاهدین تنفس می کند. آیا در یک فاجعه تراژیک مجاهدین به ایرانی باز خواهند گشت که جلادان سه نسلشان و شکنجه گران قسی و پلید هنوز بر سریر قدرتند؟ و براستی خون دهها هزار مجاهد و فدائی و دموکرات و توده ای و کرد و عرب و... توسط حاکمان کنونی بر زمین ریخته است؟
آیا مجاهدین اشرف را ترک خواهند کرد و به کشورهای دیگر خواهند رفت و یا این امکان را نخواهند داشت و بازهم فجایع دیگری بر سرشان آوار خواهد شد؟
ایا رهبر اصلی مجاهدین که تمام قدرت و روح و جان و تن پیروان و مبارزانش بعنوان رهبر عقیدتی و بدون تعارف امام مجاهدین، در دست اوست اعلام تغییر خواهد کرد و در شرایط کنونی راه و رسمی دیگر راپیش خواهد گرفت ، یا راه همیشگی اش را نبال خواهد کرد و شعارهای عاشورائی را قویتر خواهد کرد و یا مدارات قانونمندیهائی که پیرامون او در حرکت است و به رهبران نیز اجازه سرپیجی نمی دهد، به او نیز به عنوان رهبر، این امکان یعنی امکان تغییررا نخواهد داد.
نقطه حساس ماجرا اینجاست که آیا در نگاه و ذهن و ضمیر مسعود رجوی به عنوان کسی که تمام نیروی مجاهدین با او مرتبط است، پس از سالها و پس از ماجرای موسوی و احمدی نژاد چیزی عوض شده است یا نه؟
ماجرای جنگ دو جناح رژیم و صف کشیدن مردم با علمهای سبز و نبردی که در ظرف جهل و پنج روز گذشته ارکان رژیم را به لرزه در آورده است می تواند به هر کس این شناخت را بدهد و منجمله به آقای رجوی گوشزد کند که در شرایط کنونی، که می تواند یک معبر باشد شرایط ایران شرایطی نیست که مانند مائو یا چه گوارا یا رهبران انقلابی به ایران وارد شد و خلاصه کلام اینکه اقای مسعود رجوی، در شرایط کنونی رهبر مجاهدین و شورا و بخشی از نیروهای بسیار یا اندک هوادار خود در داخل ایران است و اگر چه زحمات بسیار کشیده و رنجهای فراوان برده،
رهبر مقاومت تمامی مردم ایران نیست و لاجرم باید کشتیبان را سیاستی دگر آید و بعنوان رهبر یک اپوزیسیون نیرومند هنوز صبور باشد .
گر آقای رجوی به این رسیده باشد ماجرای اشرف البته باز هم با مشکلات فراوان فیصله خواهد یافت اما اگر به این نرسیده باشد یا این واقعیت در ذهن او واقعیتی نادرست باشد دو راه بیشتر در پیش رو نیست:

یاآقای رجوی درست می گوید ومخالفان نظر او متوهمند و در سرفصلی نزدیک در اوجگیری انقلاب ،ملت ایران او را به عزت و سلامت استقبال خواهد کرد و ناباوران شرمنده و عذر خواه خواهند شد و یا آقای رجوی اشتباه می کند و مخالفان نظر او درس می اندیشند که در اینصورت متاسفانه می تواند در یک کشتار و سرکوب پیوسته و کشدار و یا ناگهانی دستهای کثیف جهانخوران و مرتجعان به خون رزمندگان اشرف و بخشی از شریف ترین و رزمنده ترین فرزندان ملت ایران رنگین شود. رزمندگانی که هیچ سودائی جز آزادی و عدالت برای مردم خود ندارند و بازهم عاشورائی دیگر رخ خواهد داد که البته این عاشورا مانند عاشورای امام حسین مورد داوری قرار نخواهد گرفت. امید اینکه ملایان و مرتجعان در عراق و ایران نتوانند به مقاصدشان برسند و امید اینکه مسعود و مریم رجوی بتوانندبعنوان فرماندهان شرایط درست را به روشنی ببینند که دیگران فرمانبرانند و رزمندگان اشرف به عنوان ذخایر مبارزاتی ملت ایران اینطور رذیلانه کشتار نشوند و امید اینکه تمام گروهها و شخصیتها و تمام ایرانیان بر حمایت خود از رزمندگان اشرف بیفزایند تا این رزمندگان مظلوم و رنجکشیده که سی سال است خون جگر می خورند اینچنین اماج رذالتها نگردند
اول اوت دو هزار و نه
اسماعیل وفا یغمایی

___________________________________________________

مطلب زیر را  یکی از اعضای سازمان مجاهدین با عنوان " هذیان و خرافات " علیه مطلی اسماعیل وفا یغمایی نوشته است.

هذیان و خرافات

جمشيد آشوغ
 

جمشيد آشوغ

ارسطو : آزادانه به عمل گذاشتن ِ خلاقیت خویش ، شادی حقیقی می باشد.

 ارسطو را چه قبول داشته و چه نداشته باشیم، هیچ تاثیری در معنی وحقانیت ِِ جمله اش ندارد. میتوان متوجه شد که خلاقیت و ذوق ِ انسان، مسقیما به آزادی وی بستگی دارد و بدون آزادی، خلاقیت، رکود چشم گیری دارد و ذوق از بین میرود، بنابرین شادی و خوشنودی ِ کامل بدست نمی آید. بر حسب همین جمله باید دید که بین روشنفکر!! و مبارزی که با چنگ و دندان مقاومت را پیش می برد، کدامشان در این جملۀ دست وپا گیر ِ آقای ارسطو بدام افتاده است و به بیشترین نحو، محاصرۀ این گفته می باشد. هر کدام، که بیشتر در محاصره باشد( یا عمل آزادانه نکند)، قدرت خلاقیتی کمتر و در نتیجه شادی کمتری دارد . انسان در کمبود ِ خوشنودی، به کم شخصیتی مبتلا شده و برای بدست آوردن شخصیت ِ (دروغین) خویش، باید به همه چنگ و ناخن بزند، تا راهی برای ارضاع خویش یابد. مبارزین خوشنودترین ها هستند، چونکه آزادانه تا ته خط، هدفشان را دنبال میکنند و دلیلی برای سر شکستگی ندارند.اما خیلی از روشنفکران اگر به مقاومت وصل نباشند ( البته در شرایط مبارزه) به دلیل سر در گمی و نا مشخص بودن در هدف ، با کمبود شخصیت و نارضایتی از خود، مبتلا هستند. چه کسی میداند آنها به چه فکر میکنند؟ که چنین می نویسند و یا چنین ظاهر میشوند؟ آخه رسم جهان چنین است؟ چرا نباید دانست که در این برهه از زمان، بر روی زمین و درساعتی مشخص در کدامین صف هستیم؟ و چه باید کرد؟

بعضی از روشنفکران!!!! ،بعد از حمله اراذل و اوباش ِ نیم وجبی ِ مالکی به شهر اشرف، با عجله ، تند وتیز آمدند و با مقالات دو بخشی هر چه را که قبلا خمینی، بر علیه سازمان مجاهدین خلق ایران و بخصوص آقای مسعود رجوی، گفته بود(هذیانات) را در تزئینی جدیدی از عاشورا، امام حسین، امامت و رهبر(خرافات) عنوان کردند. این روش، رسم ِ نا رَسمان است. اما چرا؟

در این شرایط حساس، اتوبوس ولی فقیه، تنها با راننده اش ( خامنه ای) و تک سرنشینش انتری نژاد، لنگان لنگان وبدون چرخ زاپاس، در حال ایستادن است. در روزهای تنفیذ،تحلیف و شستن مردۀ  احمدی نژاد، ورشکستگی کامل ولی فقیه به انظا ر جهانیان رسید. سیر حرکتهای اجتماعی بسرعت بر علیه ولی فقیه به پیش میرود ، و لاجرم و بالاجبار از تهدیدها و خیزشهای مردم ِ ایران، ولی فقیه باز برای چندمین بار دست بخودکشی سیاسی زد، و توسط ِ اراذل و اوباش مالکی در عراق، بی رحمانه ترین حملۀ نظامی در دوران معاصر را بر علیه یک اردوگاه پناهندگی( ساکنان شریف و صلح جوی اشرف) را رقم زد، تا بدینگونه به خیال خام خود اشرفیان را سرکوب و خاموش کند. همیشه در تاریخ، وقتی یک حرکت نظامی نافرجام میماند و به هدف نمی خورد، قلم بدستان وارد میشوند تا «تیر خلاص»، که نظامیان نتوانستند شلیک کنند، را شلیک کنند. یا بقول خوشان از راه رفاقت( هذیان) و دلسوزی وارد شوند و شلیک کنند. این روشنفکران!! که خودشان را تاریخ شناس، قرآن شناس، امام حسین شناس، عاشورا شناس و خیلی «شناس» های دیگر معرفی کردند(هذیان) چگونه شناس از موقعیت و زمان ندارند؟ مگر میشود با این همه شناس، بی شناس از موقعیت بود؟ یا اینکه غرض دارند؟ و هدفی را دنبال میکنند؟ بر علیه مقاومت مردم؟ ولی چرا؟

شعارهای مردم بپا خواسته از روز بعد از انتخابات، تا حملۀ اراذل و اوباش ولی فقیه به اشرف و روز ِ کفن و دفن انتری نژاد بعنوان پادو، سیری صعودی، یعنی به سوی آزادی مطلق، بخود گرفته بودند. بعنوان مثال، شعار : بنام دین و مذهب ، سی سال فقط جنایت، کاملا نشانگر ِ طبیعت و سر شت ِ قیام مردمی  است. در سی سال جنایت ِ ذکر شده، موسوی و خاتمی نقش بسزائی داشته اند، پس(بنا به معنی شعار) در کوتاه مدتی محو خواهند شد، کروبی و رفسنجانی پایه های ولی فقیه را محکم کرده اند، پس زودتر از بقیه از بین میروند. افراد ذکر شده، کشتار سالهای گذشته را برای دلخوشی و فقط بنفع ولی فقیه انجام نداده بودند، که امروز بتوان آنها را براحتی از دوش ولی فقیه پائین آورد. آنها خودشان را شریک قتلها میدانند(حق!! هم دارند)، شریک ولی فقیه میدانند( حق!! دارند) و شریک منافع( حق!! دارند). پیاده بشو هم نیستند. به اتوبوس آویزان هستند، اما هنوز از بدنه آن کنده نشده اند. اما تا به امروز مردم تنها پیروز این شرایط هستند.

چنین شعاری، بیانگر ِ حافظۀ تاریخی مردم است. مسلما با چنین شعاری، همۀ نخبه پنبه ها دست پاچه میشوند و می بینند که رنگ سبزشان خیلی کم رنگتر شده است. در نتیجۀ از بین رفتن رنگ ِ مورد دلخواه ، تنها یک رنگ قویتر میشود، رنگی که دقیقا در مقابل سی سال جنایت رژیم( طبق شعار)، سی سال مقاومت کرده است، آری، رنگ ِ مقاومت. هر چند که مردم حافظۀ تاریخی قوئی از خود نشان دادند، اما برعکس روشنفکران !!! کاملا نشاندهنده بی هویتی مطلق و سردر گمی بودند و بدون حافظۀ تاریخی ، مانند قالب ِ یخ بر امواج به رقص آمدند. بنابرین ، بعد از چنین شعار، با چنین مضمونی و با حمله اراذل و اوباش به اشرف، ورود روشنفکران!! به صحنه اجنتاب نا پذیر شد، و هر چه بیشتر از امام زمان، امام حسین، امام اینطرفی و امام آنطرفی و عاشورا(خرافات) بیشتر بدانند و بیشتر بگویند، بهتر است. همین مَد نظر ولی فقیه است. خرافات. که روشنفکر با عاشورا(ی خرافاتی خویش) آب را گل آلود، و با اسب ِ امامانش، گرد و غبار بیشتری بپا کند.

جای تعجب در این است که عده ای از روشنفکران و حتی بعضی از دانشجویان سابق که بدلیل 18 تیر سالیان سال در زندان خاتمی بودند و امروز کارهای حقوق بشری!! می کنند، با دستبند سبز در محافل حضور پیدا می کنند، گویا اینکه موسوی و خاتمی هیچکاره بودند، بر خلاف ِ نظر ِ مردم. 
 

خوشبختانه قبل از اینکه این روشنفکران ِ!! نمک پاش بر زخم، امامت، رهبریت و ...... را بر علیه رهبری مجاهدین بهم ببافند ، آقای رجوی اعلام کرده بود که میخواهند بروند در خاوران چادر بزنند.

چنین روشنفکرانی!! که از یک سو در سرتاسر نوشته اشان با رهبر ِ مبارزین سر ِ جنگ(هذیان) نشان داده، از سوی دیگر حتی امیلهای انتقادی از اروپا را نیز تحمل نکرده و آنها را به لندنی و پاریسی بودن(خرافات) متهم و سر زنش میکند. نه مبارزین(هذیان) را قبول دارد و نه اروپا نشینان(خرافات) را، اما اینکه خودش در کجاست را نمی گوید، در کره ماه؟ و یا اینکه نشسته روبروی بیت ولی فقیه در تهران، البته نه برای شعار دادن بر علیه ولی فقیه.  امروز مبارزه و استقامت ساکنین شهر اشرف همچون ستاره ای بر تارک تمامی مبارزات مسالمت آمیز جهان میدرخشد و باید به گرد ِ درخشندگی این ستاره نشست . باید تمامی اسطوره های مبارزات مسالمت آمیز، از گاندی تا...........بیایند وببینند بر اشرفیان چه گذشت. امروز بهترین زمان است که تمامی آحاد مردم ایران به گرد ِ خونهای بی گناه اشرفیان جمع شوند تا به اشرف بزرگ و بی گناه ایران رسید.

اما روشنفکر!! باید بداند ، که عده ای به در اروپا بودن ، پاریس و لندنی بودن ِ خویش، عمیقا و عمیقا ، شاید هم بیشترتراحساس خوشنودی و شعف دارند و هیچگونه سر شکستگی هم در این مورد، بخود راه نداده و نخواهند داد و با تمام پوست ، استخوان ، مغز و روح در اروپا هستند تا یاد بگیرند و یاد بگیرند. احتیاج دارند به اروپا. به فرهنگش. افتخار هم دارند که شب ها با بوسه بر گونه و لبان همسران خود،بخواب روند. شاید خودشان باشند که مانند آخوندها، اروپا را مظهر فساد و بی احساس(هذیان و خرافات) میدانند. در اروپا بودنشان را شرم می پندارند، چونکه نه یاد می گیرند و نه می خواهند یاد بگیرند. آیا آنها بوسه ها در نوشته هایشان، شعرهایشان را کشکی حواله این کتاب و آن کتاب می کرده اند؟

اما آقای روشنفکر!! ، انتخاب ِ مبارزه، از زمان اسپارتاکوس تا خسرو گلسرخی و مجاهد شهید سیاوش نظام الملکی در شهر اشرف نشانگر و بیانگر یک مسیر ِ مشخص می باشد: مسیر رهائی و آزادی انسان. در این مسیر هر گونه اتفاقی که رخ دهد جزء لاینفک انتخاب ِ شخصی انسان بوده است وهیچگونه ربطی به رهبریت ِ یک سازمان ندارد. مگر اسپارتاکوس و گلسرخی رهبر داشتند؟ اگر قهرمانان کوه پیمائی با نیروی بازوی( نیروی عقل) خود و بدون بند ،کوههای صعب العبور را فتح میکنند، هیچگاه در فکر اتفاق ناگوار نیستند، آنها با ذوق و علاقه و عشقی که به طبیعت و کوه دارند در این راه قدم بر میدارند، اما آنها کاملا آگاه هستند و میدانند که کوچکترین خطا، جبران ناپذیر است و باعث مرگ میشود. اما هیچکس حق  ندارد آنها و یا مربی اشان را سرزنش و مقصر قلمداد کند. بدلیل اینکه در انتخاب ِ آزادانه، هیچکسی مقصر نیست. انتخاب آزادانه، به گفته ارسطو، فقط شادی آفرین است. ارسطو نگفته است که انتخاب آزادانه اگر باعث طول عمر شود، شادی آفرین می باشد. همچنانکه وقتی والدین، فرزند خودشان را از کودکی به مدرسه فوتبال میبرند، هیچگاه بین طرفین( والدین و مربی) صحبت از دست شکستنها، سر شکستنها نمیشود، چونکه امری است عادی و غیر قابل بحث، اما والدین میخواهند که تحت تعلیم مربی کار کشته و صبور، فرزندانشان قهرمان شوند، و اشرفیان چه قهرمانان پر افتخاری برای ایران شدند. درود بر مربی آنها.

اما امید است که چنین روشنفکرانی مبادا از بی ذوقی و ندانم کاریها، جهت ِ تبلیغ از شعرا و پادشاهان مورد علاقه اشان همچون خیام و حافظ و........ بفکر نوشتن اشعار وکتیبۀ آنها، بر روی خیار شور شوند. چونکه از ندانم کاری، انسان دست به هر خطائی میزند.

که تاریخ آینده ایران و مجاهدین شریف، در مورد رهبر شان خواهند گفت، شکی در آن نیست.

اما از آنجائیکه در مورد عاشورا و امام حسین به اندازه کافی شنیده ایم، این روشنفکران ِ «همه چیز شناس» لطف کنند و با نقدی بر« اسب ِ امام حسین»، ما را از آن اسب روشن و آشنا سازند.  
 

جمشید آشوغ   11.08.2009

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

انتقاد زری اصفهانی به  نویسنده  سازمان مجاهدین خلق

http://zariyaddastha.blogspot.com/

آیا هنوز هم وقت آن نرسیده است که از چاپ مطالب طعنه آمیز و تفرقه افکنانه خود داری کنیم و درجهت اتحاد و دوستی تلاش کنیم ؟ - زری اصفهانی

 
 
دیروز مطلبی در سایت پژواک ایران نظرم را جلب کرد . تیتر مطلب هست هذیان و خرافات . مطلب را که خواندم واقعیت اش شاخ درآوردم . مضمون این مقاله سراسر طعنه و نیش و کنایه و بی ادبی به آقای اسماعیل وفا یغمایی ، آنهم از موضع یک طرفدار مجاهدین خلق بود . مطلب را میتوانید در این لینک بخوانید
من نمیخواهم آن نوشته را که با این جمله ناچسب و بی مورد " ارسطو : آزادانه به عمل گذاشتن ِ خلاقیت خویش ، شادی حقیقی می باشد." !!شروع شده است ، مورد بررسی و تحلیل قرار دهم . نوشته گویا درانتقاد به مقاله از
سه شنبه تا شنبه و نگاهی به حدیت خونین شهر اشرف آقای یغمایی نگاشته شده است . البته بیش از انکه مطلبی انتقادی باشد ، مطلبی سرکوب کننده و پراز نیش وکنا یه های دشمنانه است که اساسا ارزش بحث و بررسی ندارد
من حرفی برای گفتن به نویسنده بی ادب این مطلب ندارم بلکه روی سخن من به سایت هایی است که چنین مطالبی را براحتی و بدون اینکه حتی آنر ا بخوانند چا پ میکنند
خوبست یک سایت که برای مبارزه درست شده است این را هم درک کند که بی احترامی و توهین و هرزه گویی به هنرمندان زحمتکشی که عمری را درراه آرمان های به حق مردم ایران گذاشته اند وجزء سرمایه های ملی ایرانیان به حساب می آیند تنها میتواند ناشی از عدم درک جایگاه هنرمندان مبارز و همچنین اهمیت اتحاد و دوستی و یک صدایی درشرایط حساس کنونی باشد . آیا هنوز هم زمان دست برداشتن از دگم ها و خود پرستی ها و اندیشه سرکوبگر انه در برابر کسانی که نظری غیرازما دارند نرسیده است ؟
آیا زمان آن نرسیده است که رسانه های اینترنتی هم همچون روزنامه های گذشته پرنسیب های مطبوعاتی را رعایت کنند و هر پرت و پلایی را به عنوان مقاله چاپ نکنند و به کسانی که هرگاه عصبانی میشوند قلم بدست میگیرند و شروع به خالی کردن عقده هایشان میکنند میدان ترکتازی ندهند ؟
آیا هنوز هم زمان آن نرسیده است که فرق انتقاد را با هجو و هزل و و لنگاری درک کنیم وتیشه به ریشه دوستی ها و همسنگری ها نزنیم ؟

 

مطالبی در ارتباط:

ــ چگونه می توان به ساکنین کمپ اشرف کمک کرد؟  ( پیام رهایی )

ــ دیدار هیئتی از انجمن ایران باستان با مقامات سفارت ایتالیا در پاریس ( ایران باستان ، آینده درخشان )

ــ التماس سازمان مجاهدین خلق به مقامات اردن: ما را بپذیرید! ( عصر ایران )

ــ نامه سرگشاده کانون ایران قلم به آقای فرانکو فراتینی وزیرخارجه ایتالیا  ( ایران قلم )

ــ کلینتون: مسئله اشرف باید طبق قوانین داخلی عراق حل شود ( خبرگزاری آلمان )

ــ نامه ای به سیاوش  ( جواد فیروزمند )

ــ کانون ایران قلم خشونت پلیس عراق و سیاست های رهبری فرقه مجاهدین خلق را محکوم می کند ( ایران قلم )

ــ دولت عراق کنترل اردوگاه اشرف را در دست گرفت ( بی بی سی )

ــ پذیرش ولایت فقیه توسط آقای رجوی  ( مسعود جابانی )

ــ رجوی و کناره گیری از مقام ولایت ( صرافپور )

ــ  قلعه کهنه اشرف در عراق و قلعه مدرن اوورسورواز در فرانسه ـ قسمت پنجم اعضای جداشده از مجاهدین خلق مرکز خشونت و تروریسم را در قلعه اوورسورواز در فرانسه نشان می دهند ( سایت ایران قلم )

ــ دمکراسی سد راه رشد تروریسم ( مسعود جابانی )

ــ " قلعه کهنه اشرف " در عراق و " قلعه مدرن اوروسورواز " در فرانسه ـ قسمت چهارم ـ برخاستن مرده از قبر در قلعه اوورسورواز  ( سایت ایران قلم )

ــ نکشید این جوانان را!! ، داستان کوتاهی از رضا اسدی ( سایت پرواز )

ــ به اعتبار این جنبش ملی دستبرد نزنید!  ( علی کشتگر )

ــ اوور کانون اتفاقات غیر منتظره ( بهار ایرانی )

ــ شگردهای رهبری فرقه در قلعه اووروسورواز برای گردهمایی  20 ژوئن در فرانسه  ( علی جهانی )

ــ چرا مجاهدین در قبال به جریان افتادن پرونده 17 ژوئن سکوت کرده اند؟!! ( بهار ایرانی )

ــ همنوازی به سبک ریگی، رجوی ( امید پویا )

ــ نامه به خانم آنا ماریا گومش نماینده پرتغال در پارلمان اروپا ( کانون رهایی )

ــ " قلعه کهنه اشرف " در عراق و " قلعه مدرن اوروسورواز " در فرانسه ـ قسمت سوم ، اتحاد گروه تروریستی  جندالله و فرقه مجاهدین خلق ( ایران قلم )

ــ امواج یکی از شریان های حیاتی اوورسورواز در فرانسه ( بهار ایرانی )

ــ " قلعه کهنه اشرف " در عراق و " قلعه مدرن اوروسورواز " در فرانسه ـ قسمت دوم ( سایت ایران قلم )

ــ نظرگاه های رجوی و مجاهدین درباره دمکراسی و حکومت ( بهار ایرانی )

ــ نامه سپاس و قدردانی کانون ایران قلم از خانم آنا ماریا گومش عضو گروه سوسیالیست اروپا ( ایران قلم )

ــ نامه تعدادی از جداشدگان سازمان مجاهدین خلق در عراق به رئیس پارلمان اروپا ( بنیاد سحر )

ــ مجاهدین استخوان در گلوی آمریکا ( امید پویا )

ــ اهمیت ویژه گردهمایی 20 ژوئن 2009 در فرانسه برای رهبری فرقه مجاهدین ( سایت ایران قلم )

ــ اقامه دعوای بتول سلطانی عضو شورای رهبری مجاهدین در عراق ( بتول سلطانی )

ــ نامه کانون ایران قلم به رهبران احزاب اسپانیا ( ایران قلم )

ــ نامه کانون رهایی به نخست وزیر اسپانیا ( پیام رهایی )

ــ ملاقات های مادر رضوان در مجلس سوئد ( رابعه شاهرخی )

ــ نامه سرگشاده محمد سبحانی به آقای رودریگز نخست وزیر اسپانیا ( ایران قلم )

ــ دیالکتیک اندیشه و قهر، کادرسازی و کادرسوزی ( سعید شاهسوندی )

ــ مخلوق رجوی ( میترا یوسفی )

ــ مجاهدین خلق بخشي از سياست هاي خطير عراق ( آسوشیتدپرس )

ــ نماینده فرقه در پارلمان اروپا ( آن سینگلتون )

ــ افشای توطئه کثیف فرماندهی اوورسوراوواز در مورد جداشدگان و ایرانیان آزاده مقیم اروپا ـ 1 ( آریا ایران )

ــ طنز پیروزی نمایی فرقۀ رجوی! ( حامد صرافپور )

ــ توطئه مریم عضدانلو از اوورسورواز فرانسه علیه قربانیان از فرقه مجاهدین ( علی جهانی )

ــ در حاشیه گفتگو با یکی از نمایندگان پارلمان اروپا ( سعید محسنی )

ــ چه کسی به دژ اوورسورواز توجه می کند؟ ( ستار اورنگی )

ــ ملاقات نمایندگان کانون رهائی با سفیر عراق در دنهاخ هلند ( پیام رهایی )

ــ تناقضات مجاهدین ( ایران سبز )

ــ نامه به خانم میشل آلیوت ماری وزیر کشور دردولت فرانسه  ( الف مینو سپهر )

ــ توطئه کثیف مجاهدین بر علیه جداشدگان ( آریا ایران )

ــ هیاهوی جدید فرقه رجوی ( محمد بازیارپور )

ــ بریف پارلمان بریتانیا: کمپ اشرف و کنوانسیون ژنو  ( پارلمان بریتانیا )

ــ نامه آقای مسعود خدابنده به آقای نوری المالکی نخست وزیر عراق ( ایران اینترلینک )

ــ ملاقات نمايندگان انجمن ايران باستان ـ آينده درخشان با مقامات سفارت عراق در پاريس  ( ایران باستان ـ آینده درخشان )

ــ چرا فاصله بین کوه مردان وزنان! اسیردراشرف تا بریدگی ومزدوری برای رژیم تنها نیم گام است ؟!! ( الف ـ مینو سپهر )

ــ مجموعه مطالب در محکومیت حمله خشونت طلبانه فرقه مجاهدین به اعضای جداشده ( ایران قلم )

ــ نامه سرگشاده خانم بتول سلطانی به نمایندگان پارلمان اروپا ( بنیاد سحر )

ــ نامه سرگشاده محمد حسین سبحانی به مریم رجوی در مورد تهاجم اوباشان خشونت طلب و تروریست فرقه مجاهدین به وی در شهر کلن آلمان ( محمد حسین سبحانی )

ــ گزارش تايم از اوضاع نابسامان فرقه مجاهدین در اردوگاه اشرف ( مجله تایم)

ــ مجاهدین خلق از عراق به کجا خواهند رفت؟ ( اکونومیست  )

ــ روز پاسخگویی  رهبران فرقه مجاهدین نزدیک است ( علی جهانی فر )

ــ آیا اشرف شهر شرف است؟!! ( رضا اسدی )

مصاحبه آن سینگلتون با دکتر موفق الربیعی مشاور امنیت ملی عراق در مورد اردوگاه اشرف ( ایران اینترلینک )

ــ سربازان آمريکايي براي محافظت از رجوي در اردوگاه اشرف حضور دارند (مسعود خدابنده)

ــ در باره فرقه مجاهد ( اسماعیل هوشیار )

ــ سرنوشت قلعه اشرف  به کجا کشیده می شود؟ ( بتول ملکی )

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد