_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________
" کانون ایران قلم"
مصاحبه با خانم بتول سلطانی در خصوص عملیات انتحاری در سازمان مجاهدین خلق قسمت یازدهم تا چهاردهم
17.08.2009 بتول سلطانی
لینک به قسمت ششم
ما خسته اگر
چه؛ شب ز ما خسته تر است. قسمت یازدهم مصاحبه خانم بتول سلطانی در خصوص عملیات انتحاری در سازمان مجاهدین خلق
رجوی حتی مشروعیت و ارزش ایدئولوژیک را قائم به رهبری کرده است
بنیاد خانواده سحر: بحث را با این پرسش دنبال می کنیم که بفرمائید اقدامات انتحاری در همه اشکال و شیوه هایی که مورد بحث قرار گرفت، در درون مناسبات با توسل به چه مبانی و آموزه های ایدئولوژیکی و احاله های تاریخی تئوریزه و توجیه می شود و بطور مشخص آیا رجوی روی فاکت های تاریخی و قابل اتکایی برای توجیه شما انگشت می گذاشته یا صرفا به داده های شخصی خودش و برداشت های منحصر از موضوع اکتفا می کرد. چون به هر حال بر اساس قاعده از آنجا که رجوی هر پدیده ای را ابتدا به ساکن تئوریزه می کند، در این خصوص نیز الزاما باید روی یک تبیین بخصوص در توجیه این رفتارها تاکید داشته باشد. به نظر من اینها از موارد و مبانی کلیدی برای فهم این رفتارها و ساختارشکنی های ایدئولوژیکی است که کمتر روی آنها تامل و بحث شده است. به همین دلیل فکر می کنم شما به دلیل نزدیکی به نقطه محوری این تصمیمات بهتر از هر کس بتوانید درباره وجوه پنهان و آشکار آنها صحبت کنید. خواهش می کنم بفرمائید.
خانم بتول سلطانی: طبیعتا آن طور که اشاره می کنید تمام این امور بر پایه یک سری استدلالات و توضیحات بود یا بهتر است بگویم بر توجیهات متکی و استوار است. یعنی باید این موضوعات در یک دستگاه فکری جواب و پاسخ داشته باشد، در غیر اینصورت نمی تواند در پراتیک و عمل تا این اندازه قابلیت اجرا و عمل داشته باشد. و من هم معتقدم تا این مبانی خوب تحلیل و باز نشود نخواهیم توانست آن مکانیزم های مورد نظر را خوب فهم و در عمل باور کنیم که زائیده یک تمایل درونی و در بیشتر موارد یک رفتار جوششی و خودخواسته است. حالا روی همین سوالی که شما مطرح کردید می خواهم بر اساس آنچه مشاهده کرده و در سطوح مختلف و بخصوص رده شورای رهبری آنچه شنیده و مطرح شده صحبت کنم.
جدای از مباحث پراکنده که بارها مطرح شده، درباره سوالی که مطرح کردید، بطور مشخص یکبار در سال 1381 در سطح شورای رهبری بصورت موضوعی، بحث مفصلی شد. البته اشاره کنم در این رابطه کتابی نیز وجود داشت تحت عنوان کتاب شورای رهبری که تمامی مباحث و وظایف و مسئولیت های اعضای شورای رهبری در آن تدوین شده بود و بطور مشخص نیز یکی از بندهای کتاب به همین موضوع اختصاص داشت. البته این کتاب فقط در همین لایه شورای رهبری توزیع و تدریس می شد و تحت هیچ شرایطی مطرح شدن مفاد و محتوا و حتی نام این کتاب در لایه های پائین تر از شورا مجاز نبود. این کتاب برای آموزش رده های شورای رهبری تدوین شده بود و عنوان دیگری هم به نام "کتاب هدایت" داشت. بطور مشخص در این کتاب مسئولیت های شورای رهبری، و رفتارها و کردارهایی که مشمول تعریف و مصداق گناه محسوب می شد، مورد بحث قرار گرفته بود. این کتاب چنانچه اشاره کردم مخصوص رده شورای رهبری بود و در هر نشست محتوای و مفاد این کتاب موضوع و دستور العمل و مانیفست هر نشستی در این رده از تشکیلات بود. در یکی از همین نشست های سطح شورای رهبری بطور تیز روی این مقوله و ریشه های تاریخی و ایدئولوژیکی عملیات انتحاری بحث و صحبت شد. در این نشست رجوی روی این موضوع به عنوان مقدمه تاکید کرد که خودکشی در اسلام و آموزه های دینی یک قتل نفس محسوب می شود و بالطبع یک گناه کبیره است. رجوی می گفت: اگر برداشت قرآنی ما از مفهوم خودکشی اینگونه است و در زمره گناهان کبیره محسوب می شود پس چرا ما روی عملیات انتحاری و خودکشی به عنوان یک راهکار و شیوه تاکید داریم. این بحث در زمانی مطرح شد که هنوز خودسوزی های 17 ژوئن 2003 اتفاق نیفتاده بود.
رجوی بحث اش را روی این سوال متمرکز کرد که چرا وقتی می گوئیم خودکشی در قرآن قتل نفس و در زمره گناهان کبیره تعبیر شده است، پس چرا برای منافع سازمان و بحث دفاع از اشرف روی آن تمرکز می کنیم، و مورد استفاده قرار می دهیم. در پاسخ به رجوی یک عده ای توضیح دادند که مثلا این نوع خودکشی ها ریشه ایدئولوژیک دارد و در جهت منافع تشکیلاتی و انقلاب و در نهایت توده های مردم است و جواب هایی کم و بیش با همین مضمون به سوال رجوی داده شد ولی در نهایت رجوی همه اینها را رد کرد و به نوعی هم پاسخ های آنها را به سخره گرفت. بعد رفت روی طرح این موضوع که فهم این مطلب از ظرفیت شما خارج است و برای دریافت عمق این قضیه باید تلاش کنید خودتان را به لحاظ درک ظرفیت های ایدئولوژیکی و سیاسی بالا بکشید و سعی کنید مسئله را از پایه و اساس و به اصطلاح متدیک خوب فهم کنید تا به پاسخ لازم برسید.
برای همین بحث اش را دوباره با طرح یک سوال با این مضمون ادامه داد و صورت مسئله اش را اینگونه مطرح کرد که در تمام جنگ هایی که پیامبر و امامان انجام دادند و پیروان خودشان را به جنگ فرستادند و یا همین سازمان خودمان که افرادش وارد مبارزات مسلحانه شده اند، به هر حال شماری از آنها در این جنگ ها کشته می شوند. بعد با طرح این سوال که پس چه تفاوتی بین آن افرادی که در جنگ قربانی و شهید می شوند با این افرادی که در عملیات انتحاری کشته می شوند، وجود دارد. یا روی این سوال تاکید کرد که وقتی یک نفر بطور مشخص در جبهه های جنگ کشته می شود و یا در اقدامات انتحاری شهید می شود در هر دو حالت به هر حال تضادی را حل می کند و باری را از دوش رهبران انقلاب بر می دارند. پس ماهیتا چه تفاوت هایی می توانند در عمل و تاثیرات شان بر کل روند جامعه و انقلاب و جنگ داشته باشند. وقتی کسی در عملیات انتحاری و به دستور رهبراش کشته می شود فی النفسه چه تفاوتی با آن مجاهدی می کند که بطور مستقیم در جبهه جنگ کشته می شود. منظورش این بود که هر دو به یک دستور و امر تشکیلاتی در جبهه ای که ماهیت یکسان دارند با دو نوع عمل وارد یک مبارزه و هدف مشترک شده اند. پس تفاوتی با هم ندارند. در همین راستا دوباره موضوع احمد رضایی را مطرح کرد و روی آن از این حیث تاکید داشت که چرا عمل و اقدام رضایی را یک عمل مقدس و فراتر از اقدامات معمول قلمداد و تلقی می کنند.
برای توضیح این تفاوت ها وارد یک بحث محوری و البته تکراری شد. بحثی که بارها در تبیین و تحلیل انقلاب ایدئولوژیک و رهبری عقیدتی رجوی تحلیل خاصی درباره آن داده بود، و آن بحث وصل فرد به نقطه بیرون از خود بود. رجوی می گفت: از این جهت عمل احمد رضایی و سایر اقدامات مشابه به آن را مقدس و متمایز می شمارد که فرد انتحاری دقیقا در نقطه قطع از خودش و وصل به نقطه بیرون از خودش دست به انجام این عمل می زند. رجوی اصل این عمل را در نقطه وصل فرد به بیرون از خودش ارزیابی می کرد و بر این باور بود هر عملی که با چنین مشخصه ای یعنی قطع از درون و وصل به نقطه اتکا در بیرون رخ بدهد، از هر جنس و هر نوعی و هر شیوه و روشی که باشد حتی از نوع خودکشی، خودسوزی و سایر اقدامات مشابه فی النفسه نه تنها گناه محسوب نمی شود که در مدار حتی بسیار بالاتری از شهیدان به لحاظ ارزشی قرار می گیرد. و این اقدام عین ثواب و ثواب اش بالاتر از ثواب شهیدان است و به این دلیل آن را مقدس توصیف می کنند. در ادامه این توجیهات نتیجه می گرفت هر عملی که فرد در نقطه وصل به بیرون از خودش انجام بدهد، خودبخود یک عمل انقلابی است و به همین دلیل نمی تواند گناه محسوب بشود. منظورش این بود که اگر خودکشی در قرآن گناه محسوب شده بخاطر این است که فرد در وصل به خودش اقدام به چنین کاری کرده است. یعنی به تمنیات و هواهای نفسانی و تمایلات و خصلت های فردی اش چنین پاسخی داده است. بخاطر این است که نسبت به دسترسی و رسیدن به این آرزوها ناکام مانده و به استیصال رسیده است. پس خودکشی چنین فردی دقیقا در نقطه وصل و اتصال به فردیت اش انجام شده و به روایتی سمت و سو و جهت گیری اجتماعی و تاریخی نداشته است. به همین دلیل چنین اقدامی در قرآن هم مذمت شده و هم در زمره گناهان کبیره تعریف شده است.
بنابراین اگر قرآن چنین خودکشی را مذموم و مذمت کرده به این دلیل است که انگیزه های اش کاملا فردی است و هیچ التزام و تعبدی به آرمان و رهبری که می خواهد از شرایط و جامعه اش باری بردارد و در اصطلاح تضادی حل بکند، ندارد. برای همین هم گناه نابخشودنی است اما اگر عکس این باشد یعنی در وصل به یک مبدا بیرونی و رهبری باشد، به لحاظ محتوایی و جهت گیری و نتیجه ای که به بار می آورد در نقطه مقابل آن برداشت ها قرار می گیرد. در اینجا می توان به نوعی کارکرد و بازخوردهای یکی از بندهای انقلاب ایدئولوژیک را مشاهده کرد. بند ف یا همان فردیت، که نسبت و رابطه فرد با رهبری را مورد تاکید قرار می دهد و اساس این رابطه را بدون حائل و مانع تعریف می کند. می خواهد بگوید همه چیز این رابطه از یک موضوع پایه ای تر نشات و معنی می گیرد و آن نوع رابطه فرد با رهبری است. او است که به هر موضوع و فعل و گفتاری مشروعیت می بخشد. او است که می تواند با اتکا به سمت و سوی عمل و جدای از تعبیرهای به اصطلاح خودش ذهنی و برداشت های منتزع از پراتیک و واقعیت های جاری برای هر مفهوم و پدیده ای تعریف و شاخص جداگانه مشخص کند.
بنیاد خانواده سحر: منظور رجوی از وصل به بیرون دقیقا وصل به رهبری است یا وصل به ایدئولوژی؟ چون به هر حال رهبری نمی تواند مبنا باشد، ارزش ها همواره در ایدئولوژی ها متبلور هستند و رهبران تنها نقش شارعین و مفسرین ایدئولوژی را دارند. مسئله تبیین و شناخت دو اصل مبنا و شرط است. منظور رجوی دقیقا کدام است.
خانم بتول سلطانی: دقیقا منظور او وصل به رهبری است، چون همین جنبه ایدئولوژیکی قضیه را در شروع بحث عده ای در جواب سوال رجوی مطرح کرده بودند، آنها گفته بودند مشروع شدن خودکشی ها بخاطر این وجه و جنبه ایدئولوژیکی است. اما رجوی دقیقا در نقطه مقابل ایدئولوژی مقوله رهبری را به عنوان نقطه وصل فرد به بیرون از خودش مطرح می کند. به این ترتیب اگر چه انگیزه شاید همان ایدئولوژی بطور عام باشد، اما منظور رجوی این است که تا این ایدئولوژی راهبر و رهبر به مفهوم مورد نظرش نداشته باشد، فاقد مشروعیت است. اصلا جنگ اصلی رجوی با جمهوری اسلامی سر همین مقوله رهبری و مشروعیت آن است. وصل به ایدئولوژی به زعم رجوی یک تلقی عام است و شاخص آن وصل بیرونی یعنی به رهبری است. برای همین رجوی می گوید نقطه وصل به بیرون نه ایدئولوژی که بطور خاص و مشخص رهبری است. رجوی می گوید وصل به رهبری و نه وصل به ایدئولوژی برای اینکه در سال های پیشتر همه فلسفه وجودی ایدئولوژی را در رهبری و بطور مشخص تر در خودش متبلور و تئوریزه کرده است. برای همین هم ایدئولوژی را معادل رهبری گرفته تا بدون آن، ایدئولوژی منزلت و جایگاه قائم به ذات نداشته باشد. وقتی رجوی ایدئولوژی را قائم به رهبری می کند منظورش این است که بتواند همه اصول و حتی محکمات را قائم به برداشت ها و تحلیل های خودش بکند و از جمله خودکشی و اقدامات انتحاری را نیز از فیلتر خودش به یک امر قدسی و مقدس تعبیر کند. برای رجوی ایدئولوژی یعنی رهبری و رهبری بطور اخص یعنی خودش. پس هر امر ایدئولوژیکی تنها از رسم الخط و برداشت های او جنبه ایدئولوژیکی و ضدایدئولوژیکی پیدا می کند. به یک معنی او می شود شاخص و مبنا برای هر گونه داوری و قضاوت درباره حلال بودن، مباح بودن و حرام بودن هر فعلی و تا زمانی که او فتوای و حکم به امری ندهد، مشروعیت ایدئولوژیکی ندارد. برای همین هم شما حتی اگر با توجیه و دلیل ایدئولوژیکی هم اقدام به انتحار بکنید که خواست و تبعیت پذیری رهبری را با خودش نداشته نباشد، عمل شما نه تنها مشروعیت ندارد که هم وزن یک گناه کبیره و نابخشودنی قلمداد می شود. حالا چه این وصل بطور مستقیم باشد یا غیر مستقیم.
بنیاد خانواده سحر: منظور از مستقیم و غیر مستقیم در اینجا چیست؟
خانم بتول سلطانی: یعنی اینکه چه این اقدام بطور مشخص در مقابل یک شلیک به سوی من رهبری اعمال و انجام بشود، من باید خودم را در مقابل یک سوء قصد به جان رهبری فدا کنم، این می شود واکنش مستقیم و یا دفاع مستقیم و یا مربوط به این بشود که منافع رهبری در هر نقطه از این کره خاکی در خطر قرار بگیرد، من موظف هستم به هر طریق ممکن جلو این اقدام را بگیرم و جانم را در این راه قربانی کنم، این می شود واکنش غیر مستقیم در قبال تضمین امنیت و حفاظت از رهبری و منافع رهبری. فرقی نمی کند فرد باید در هر دو حالت و یا حالت ها و موقعیت های فرضی دیگر که پای منافع و یا جان و یا جایگاه رهبری در معرض خطر انهدام یا ترور شخصیت و یا هر گونه تعرض قرار می گیرد، من باید در دفاع از حق رهبری خودم را قربانی بکنم. رجوی حتی برای ماده کردن این توجیهات از اینکه خودش را با پیامبر و امامان هم مقایسه کند، ابایی نداشت. مثلا می گفت ممکن است کسی بطور مستقیم در رکاب پیامبر جان خودش را سپر بلای تیر و نیزه دشمن برای محافظت از جان او قرار بدهد، و یا در دورترین نقطه در جهت دفاع از منافع پیامبر و جایگاه او خودش را به کشتن بدهد و خودکشی و یا خودسوزی انتحاری کند، این در ماهیت تبعیت پذیری و نقطه وصل به بیرون از خودش که رهبری باشد هیچ تفاوتی نمی کند. یعنی شاخص را روی رهبری می برد و حفظ جان و منافع او بدون احتساب هیچ مرز و موقعیت زمانی و مکانی.
به نظر من رجوی می خواست این تردید و سوال را از ذهن اعضای شورای رهبری پاک کند که خودکشی و اقدامات انتحاری نه تنها گناه نیست که حتی در شرایطی که به خواست و اراده و فرمان رهبری باشد به تمام معنی یک امر مقدس و ثواب است و فرقی نمی کند این اقدام به چه روش و اشکالی صورت می گیرد، می خواهد در شکل اقدامات انتحاری دفاعی از نوع احمد رضایی، یا در شکل عملیات انتحاری تهاجمی از نوع ترور افراد و حتی در نهایت قربانی کردن فرد در هر نقطه از این کره خاکی که انگیزه و هدف اش دفاع از صیانت رهبری یا جایگاه و یا منافع و خواست های او باشد، در این صورت این اقدامات نه تنها گناه نیست که حتی اجر و ثواب اش از شهیدی که مستقیما در رکاب پیامبر و یا رهبری سازمان کشته می شود، بالاتر است. به همین خاطر هم واژه مقدس را به این گونه اقدامات وصل می کنند.
بنیاد خانواده سحر: آنچه از این نظرگاه در می آید، در درجه اول تامین و بسط منافع رهبری و در درجه دوم ضمانت اجرایی حیات تشکیلاتی است. این تحلیل به نظر شما می تواند اساس و پایه همه این توجیهات باشد.
خانم بتول سلطانی: البته به یک وجه این نگرش منافع هر دو را تامین می کند. یعنی هم منافع تشکیلات و هم منافع رهبری را. اما چیزی که در این میان حائز اهمیت و مهم است تنیده کردن و درهم آمیختن این دو جنبه یعنی منافع رهبری و تشکیلاتی است. یعنی گره زدن این دو جنبه به همدیگر بطوری که منافع رهبری در هر حالت ارجح و اولی تر از منافع تشکیلاتی است. برای اینکه در اینجا هیچ وقت بحث منافع تشکیلاتی بطور مجرد و منتزع از رهبری مطرح نیست. درست مثل ایدئولوژی که هیچ وقت منتزع و جدای از رهبری اصلا موضوعیت و مشروعیت ندارد.
-----------------------------------
قسمت دوازدهم مصاحبه خانم بتول سلطانی در خصوص عملیات انتحاری در سازمان مجاهدین خلق:
غسل هفتگی و عملیات جاری شاخص خلوص و تبعیت پذیری از رجوی بود
بنیاد خانواده سحر: خانم سلطانی به نکته جالبی در خصوص مکانیزم عملیات انتحاری و خودسوزی ها اشاره کردید. اینکه به زعم رجوی اگر فردی به نقطه ای بیرون از خودش وصل بشود، به راحتی می تواند پای عملیات انتحاری و خودسوزی برود. آخر این استدلال یعنی اینکه فرد از فردیت و تمایلات خودش بخاطر یک هدف و آرمان و خواست بزرگتر از خودش بگذرد و خودش را فدای یک امر و پدیده با ارزش تری در بیرون خودش بکند که این ارزش هم در وجود یک فرد به عنوان رهبر متبلور شده است. اما این استدلال در عین ظاهر فریبنده اش و حتی توجیه پذیرش، نمی تواند به همین جا ختم بشود. برای اینکه هر تفکر و جبهه و نگرشی می تواند با این منطق خودش را توجیه کند. مثلا کسانی که مرید می شوند دقیقا از چنین الگویی پیروی می کنند. حاضرند بخاطر مُراد خود، دست به هر کاری بزنند. حالا گذشته از اینکه این مراد چه هدف و منظرگاه هایی را دنبال می کند. نسبت اش با حق و حقانیت چه مقدار است. با این استدلال هیچ مرزبندی خارج از این قاعده نمی توانیم قائل بشویم. هر گروه و جریانی هم به اتکا چنین استدلالی می تواند خودش را توجیه کند. چون به هر حال این قاعده است و ربطی به ماهیت و محتوای این نقطه وصل ندارد. ممکن است همان کسی که در جبهه مقابل امام حسین می جنگد جدای از اینکه ممکن است انگیزه های مادی و نفسانی هم داشته باشد، کسانی هم باشند کما اینکه بودند که در رکاب یزید و با نیت خیر و فی سبیل الله، علیه امام حسین شمشیر می زدند. اینها هم در وهله اول خودشان را به نقطه بیرونی که رهبری یزید باشد، متصل کرده بودند. آیا صرف این وصل شدن به نقطه بیرون از خود دلیل بر حقانیت است. اگر این را بپذیریم با خودش کلی تناقض به همراه دارد، می خواهم روی این جنبه های تناقض آمیز صحبت کنید، اینکه آیا امکان طرح این تناقض ها وجود داشت و در نهایت پاسخ رجوی چه بود.
خانم بتول سلطانی: چرا، روی این تناقضات بحث می شد و اتفاقا رجوی می خواست و اصرار داشت که اعضای شورای رهبری از زمان و فرصت خودشان برای برطرف کردن این ابهامات استفاده و سوالات خودشان را طرح کنند و در این باره بحث می شد. اما پاسخی که رجوی به این ابهامات می داد اینگونه بود که اولا باید ببینیم این افراد با چه انگیزه هایی به جبهه باطل رفته اند. همه کسانی که در جبهه باطل قرار دارند دارای انگیزه های مادی و یا به طور کل آلوده یک دستگاهی هستند. اینجا بحث انگیزه ها را مطرح می کرد و روی این تاکید داشت که این انگیزه ها را باید شناخت. تا جایی که این انگیزه ها به وجوه مادی و جاه طلبی و زیاده خواهی های افراد مربوط می شود، خودبخود قضیه حل بود. اما وقتی این مطرح می شد که به قول شما بوده اند افرادی که الی الله برای جبهه باطل شمشیر زده اند، آن وقت توجیهات دیگری روی میز قرار می گرفت. موضوع و بحث دستگاه و ایدئولوژی آلوده و باطل جریان مقابل مطرح می شد. سخن اش این بود آن افراد در عین ایدئولوژیک بودن و ایدئولوژیک عمل کردن، آلوده ایدئولوژی باطل شده اند. در این رابطه عملیات فروغ را مثال می زد. می گفت در این عملیات ما کشته هایمان را شهید می دانیم، جمهوری اسلامی هم کشته های خودش را شهید اسم می گذارد. می گفت به این معنی است که بنای ایدئولوژی طرف مقابل ما بر پایه های غلط و نادرست طراحی شده است و بر این اساس عده ای را فریب داده و گمراه کرده است. برای همین همیشه می گفت: اینها گمراه هستند. منظورش این بود که اینها در نقطه وصل به بیرون از خودشان که مثلا رهبری جمهوری اسلامی است درست عمل کرده اند، اما به این دلیل که پایه و اساس این ایدئولوژی غلط و نادرست پایه ریزی شده، اینها در نهایت گمراه شده اند.
بنیاد خانواده سحر: پس بحث تماما حول هواهای نفسانی بسته نمی شود. چون اینها هم موضع شان کاملا ایدئولوژیک است و برای ایدئولوژی می جنگند. اینها هم به تعبیری وصل به بیرون از خودشان هستند.
خانم بتول سلطانی: برای همین می گفت اینها بطور ایدئولوژیک به خطا رفته اند و گمراه شده اند. می گفت: تنها کسانی نمی توانند نیروی ما محسوب بشوند که در دستگاه ایدئولوژی خمینی هستند. منظورش دقیقا این بود که به همان اندازه که نفر ما نمی تواند نفر دستگاه فکری و ایدئولوژی آن طرف یعنی رژیم جمهوری اسلامی بشود، در نقطه مقابل نفر مقابل ما هم به دلیل انگیزه های ایدئولوژیک اش نمی تواند نفر ما بشود. در این وسط به طیف وسطی هم اشاره می کرد که در هر دو جبهه هستند و به وقت نیاز و فداشدن بخاطر منافع شان جا خالی می کنند. به اینها می گفت: نفرات بین المرء، یعنی کسانی که نه در آن جبهه و نه در این جبهه هیچ وقت تا آخر خط نمی مانند. می گفت؛ در آن طرف به محض احساس خطر جا خالی و فرار می کنند و در نقطه مقابل در میان ما همان کسانی که به وقت فدا شدن و مثلا خودسوزی و عملیات انتحاری فرار را برقرار ترجیح می دهند و پای عملیات انتحاری نمی روند، جزو همان طیف هستند. اینها همان کسانی هستند که بخاطر هواهای نفسانی، انگیزه های مادی، زیادخواهی، طمع قدرت و حرص و فرصت طلبی و نظایر این خصلت ها در هر دو جریان نفوذه کرده اند و مسئله اینها اصلا ایدئولوژی و رهبری و بواقع آن موضوع وصل به بیرون نیست. اینها در هر وضعیت وصل به خودشان هستند و تا جایی که از شرایط و اوضاع بتوانند استفاده کنند، حضور دارند و به محض احساس خطر نیستند. اینها را از این وسط فاکتور می گرفت و در مقابل می گفت کسانی که در هر دو جبهه تا آخر خط می ایستند و خودشان را قربانی و فدا می کنند، اینها نیروهای خلص ایدئولوژیک هستند و برای همین جابجایی شان غیر ممکن است.
آنهایی که در طرف من هستند نیروهای خاص ایدئولوژیک جبهه حق هستند و کسانی که آن طرف هستند در واقع فریب خوردگان و گمراهان ایدئولوژیک هستند. رجوی برای اینکه آن نگاه و تقسیم بندی را تئوریزه و مستدل کند، به قرآن استناد می کرد. می گفت در قرآن افراد به چهار دسته تقسیم بندی می شوند. اول صالحین، دوم شهداء، سوم صدیقین و چهارم انبیاء. بحث انبیاء را که جزو استثناها و برگزیدگان محسوب می کرد. می گفت ملاک و معیار و شاخص شما برای اینکه بدانید کسی خودکشی می کند یا نه و یا آماده انجام عملیات انتحاری و خودسوزی هست یا نه، این است که ببینید او تا چه اندازه عملیات جاری انجام می دهد، تا چه اندازه به غسل هفتگی و غسل جاری تن می دهد. این را شاخص مرزبندی بین کسانی کرده بود که خلص ایدئولوژیک هستند یا بر اساس منافع و فرصت طلبی وصل به مجاهدین شده اند. این مسائل را رجوی در نشست های شورای رهبری شخصا آموزش می داد و تاکید می کرد کسی که از انجام غسل هفتگی و عملیات جاری به هر دلیل طفره می رود و جا خالی می کند، مطمئن باشید این نفر در عمل خواهد لنگید. تا آخر خط نخواهد آمد. می گفت اگر کسی غسل هفتگی و عملیات جاری اش را درست انجام بدهد این تا آخر خواهد آمد.
اینها را برای اعضای شورای رهبری و از روی کتاب شورای رهبری که خودش نوشته بود، تدریس و آموزش می داد. رجوی می گفت: عضو شورای رهبری که پای غسل هفتگی و عملیات جاری نمی رود، پای خودسوزی هم نخواهد رفت. استدلال اش این بود کسی که تا پای عملیات جاری یعنی جهاد اکبر می رود و تمام درون و بیرون خودش را یکی کند و همه ضدارزش های درون اش را بیان می کند و هیچ واهمه ای هم ندارد، این آدم بدون شک پای خودسوزی هم می رود. پای قربانی کردن خودش برای منافع و دفاع از حریم رهبری هم می رود. اینها را جزو صدیقین تقسیم بندی کرده بود. جزو کسانی که از مدار شهدا گذشته اند. منظورش این بود که صدیقین در مداری بالاتر از شهدا و شهدا در مداری بالاتر از صالحین قرار دارند. می گفت: صالحین کسانی هستند که حاضرند از مال شان برای سازمان بگذرند. حاضرند مثلا در راهپیمایی ها و بخش های مالی و تجمعات و اینگونه فعالیت ها کمک و همراهی کنند. اما همین ها حاضر نمی شوند وارد عرصه عملیات بشوند. اینها در تقسیم بندی رجوی صالحین بودند. اما یک مدار بالاتر کسانی بودند که حاضر به حضور و انجام عملیات بودند. اینها پذیرفته بودند در این مرحله جان خودشان را بدهند. پس در تقسیم بندی جزو شهدا محسوب می شدند. اما باز یک گروه و طیفی هستند که از این دو مدار هم بالاتر رفته اند. اینها کسانی هستند که حاضرند در هر نقطه از کره خاکی و صرفا با انگیزه دفاع و حفاظت و حفظ منافع و حریم رهبری خودشان را به آتش بکشند. اینها وقتی در این مدار قرار می گیرند مصداق صدیقین می شوند. حالا معیار و ملاک برای شناختن این افراد و تمیز دادن شان از بقیه چیست؟
مشخصه اصلی این افراد انجام دادن و ندادن عملیات جاری و غسل هفتگی است. اینها افرادی هستند که هر لحظه در درگیری با خودشان و نفس شان در همان لحظه و آن خودشان را بیرون می ریزند. تمایلات شان را بیان می کنند. کشش های فردی و جنسی شان را بازگو می کنند. تعلقات شرک آلودشان را بر زبان می آوردند. کسانی هستند که درون و بیرون شان به اصطلاح رجوی به وحدت رسیده است. هیچ تضادی بین این درون و بیرون حمل نمی کنند. به معنای خاص صدیق هستند. چیزی را از رهبری پنهان نمی کنند. اگر چیزی را هم پنهان می کنند، به دستور و فرمان همان رهبری است و در راستای تبعیت پذیری از او است. اینجا جهت صدیق بودن هم به نسبت و در رابطه با رهبری معنی و مفهوم پیدا می کند. یعنی فرد در اصل صدیق و صادق با رهبر است نه با هیچکس دیگر. چه بسا این صداقت اصلا در رابطه با فرد و موقعیتی دیگر به ضد خودش تبدیل بشود. خوب حالا کسانی که تا این مدار بالا آمده اند، یعنی اولا عملیات جاری و غسل هفتگی شان تعطیل بردار نیست و چون وجود و ماهیت شان به وحدت رسیده و هم با خودشان و هم با رهبری یگانه شده اند پس خودسوزی و عملیات انتحاری این افراد تضمین شده است و مشمول تعریف صدیقین می شوند. برای همین اینها را صدیقین می گوییم و مقام و مدارشان خیلی بالاتر از صالحین و حتی شهدا است. بنابراین این تناقضات مورد اشاره شما را به این صورت دستگاه رجوی پاسخ می دهد. جدای از سوالی که مطرح کردید من توضیحی مرتبط با این سوال دارم که بهتر و مادی تر می تواند این ابهامات و تناقضات را رفع کند. من فکر می کنم رجوی چنین رابطه ای را البته نه به این شکل افراطی و تئوریزه شده اما الگو برداری کرده است. حالا دلیل اش را توضیح می دهم.
در یک دوره در مناسبات و بحث های درون تشکیلاتی این بحث مطرح شد که ما نباید خمینی گزیده بشویم. منظورش این بود که در بکار بردن و استفاده از الگوها و روش های دستگاه فکری آیت الله خمینی بهراسیم و ترس این را داشته باشیم که ما را متهم به دنباله روی از مثلا الگوی رابطه رهبری ایشان با کل جامعه کنند. این واژه با عرض معذرت خمینی گزیدگی به نظر من خیلی مفاهیم و معنای پایه ای را در سازمان ایجاد کرد. به نوعی رجوی رفت روی این محور و الگو که برخورد و رابطه اش با هواداران و اعضای سازمان را روی این الگو تنظیم کند. مهدی ابریشم چی یک سخنرانی در توضیح مفهوم خمینی گزیدگی دارد. به نظر من حرف هایی که در آنجا می زند مغز و عصاره این است که سازمان برای ادامه حیات و رسیدن به سرنگونی چاره ای ندارد جز اینکه از این ترس ها و اتهامات خودش را رها بکند و اصل موضوع را بی ملاحظه و رودربایستی بیان کند. در آنجا بحث روی موضوع رهبری و رابطه با ملاء و پیرامون است. روی اینکه بیایم فرم و رابطه رهبری با پیرامون را از روی همین فرم مقابل مان الگوبرداری کنیم. اینکه این رابطه میان طرفداران آیت الله خمینی را ببریم توی دستگاه سازمان و در مناسبات بین رجوی و هواداران و اعضاء مو به مو پیاده کنیم. حالا اساس این رابطه چیست. همان جنبه تبعیت پذیری که مردم از آقای خمینی دارند. همان جنبه کاریزما و رابطه ای که البته بدون هیچ اهرم و فشاری همه را مکلف می کند پشت سر ایشان بروند و رابطه شان را با ایشان بر اساس تبعیت پذیری و تکلیف تنظیم و برقرار کنند. خوب حالا رجوی چون نمی تواند به همان صراحت فرم و محتوای آن رابطه را در مناسبات اش نهادینه و تزریق کند به قول معروف لقمه را دور سرش می گرداند و می رود روی این استدلال که مثلا نقطه وصل به بیرون یعنی چه و مثلا هر کسی وقتی در نقطه وصل به بیرون از خودش یعنی رهبری قرار می گیرد این می شود مبنا و معیار ارزش گذاری و سنجش رفتارهای او.
در واقع همان الگو را به زبان پیچیده تر و امروزی تر بیان می کند. من یادم هست هر چه زمان می گذشت مناسبات از اینکه این مولفه ها و شیوه ها را در مناسبات خودش ماده و عینی کند، مُصر می شد و حتی از اینکه صراحت بیشتری در انطباق پذیری این روش ها و الگوها داشته باشد، بیمی نداشت. اما اینکه رجوی بدون در نظر گرفتن خیلی پارامترها و جنبه های این رابطه روی این اصل متمرکز شد که این رابطه و فرم را با بیشترین اعمال قدرت از سوی خودش و تعمیق بیشترین میزان تبعیت پذیری بر روی هوادارانش عملی کند. او اصل هدایت گری و نظارت را با آن جنبه های آتوریته طلبی و قدسی کردن خودش آمیخته کرد و معجونی به نام رهبری عقیدتی را ابداع کرد. همه آن اهرم ها و نهادهای نظارتی و قانونی را که می تواند بر رهبری نظارت کند در نوع رابطه اش با پیرامون بکلی حذف کرد. تا جایی پیش رفت که همه چیز را معطوف به خودش کرد. برای خودش حریمی ایجاد کرد که اصلا در دنیای امروز قابل تصور نیست. مصون از هر خطای استراتژیک و سیاسی و اخلاقی که یا باید او را در اوج آسمان دید یا در قعر چاه. از این زاویه دیگر رهبری او اصلا قابل بحث و نقد نبود. رفته رفته به نقطه ای رسید که از مدل و الگوی مورد نظر هم با شیب خیلی تند عبور کرد. آخرش رسید به جایی که بجای ایدئولوژی خود رهبری اصالت پیدا کرد. مشروعیت ایدئولوژی هم رفت در حوزه اختیار عمل و تشخیص رهبری که چه چیزی به لحاظ ایدئولوژیکی اصالت دارد یا ندارد، مشروعیت دارد یا ندارد. مبنا و پایه و اساس دارد یا ندارد. البته این بحث مفصلی می طلبد تا ابعاد و دامنه این راه بطور مادی و عینی تشریح بشود، که فرصت اش در اینجا نیست. ---------------------------------- قسمت سیزدهم مصاحبه خانم بتول سلطانی در خصوص عملیات انتحاری در سازمان مجاهدین خلق:
تفسیر رجوی از انتحار مقدس و انتحار متعفن
بنیاد خانواده سحر: خانم سلطانی در سوال پیش بیشتر روی جنبه های تئوریک و توجیهی عملیات انتحاری از نوع خودسوزی ها اشاره کردید. توضیحات شما خیلی خوب بحث را تبیین کرد. اگر ممکن است در ادامه این بحث بیشتر به جنبه های پراتیکی و عملی و مصادیق مختلف این دو نوع خودکشی و خودسوزی ها که شاهد و ناظر بوده اید بپردازید. از قرار معلوم شماری خودکشی و خودسوزی در مناسبات انجام شده که هر کدام انگیزه های متفاوتی داشته است. منظور من این است که رجوی با این موارد و نمونه ها چگونه برخورد و تجزیه و تحلیل می کرد و موضع اش در قبال این خودکشی ها چه بود. اگر روی این مصداق ها تمرکز کنید و اسامی را هم اشاره کنید فکر می کنم هم جنبه ابهام زدایی خواهد داشت و هم جنبه اطلاع رسانی.
خانم بتول سلطانی: اتفاقا از این موارد خودکشی ها در مناسبات به نسبت کمیت افرادی که در سازمان بودند خیلی زیاد اتفاق افتاده بود. رجوی در خیلی موارد برای اینکه بحث های خودش را خوب القا کند روی همین نمونه ها و موارد توقف می کرد و جنبه های مختلف این نوع خودکشی ها را باز کرد و بحث ها را با همین مصادیق پیش می برد و روی آنها دقت خاصی داشت. البته همانطور که اشاره کردم این بحث ها فقط در سطح لایه های شورای رهبری مطرح می شد و در همان لایه هم متوقف می شد. من عجالتا روی یک مورد این خودکشی ها صحبت می کنم و بعد موضع و بحث هایی که رجوی در این خصوص بیان کرد را توضیح می دهم. یک نکته را یادتان باشد که این نمونه ها را هیچ وقت در قیاس با جبهه مقابل و برای نتیجه گیری مطرح نمی کرد. اینها فقط در دستگاه خودش مطرح می شد و طبعا نتیجه گیری های خاصی را در پی داشت که به مناسبات خودمان بر می گشت. بحث حول این موضوع بود که چه نوع خودکشی هایی مشمول عمل مقدس و چه نوع خودکشی هایی در زمره گناه کبیره محسوب می شوند. این بحث را با یک مورد مثال بعلاوه توضیحات و تفاسیر تئوریک رجوی حول این مورد دنبال می کنم.
البته تعدادی از این خودکشی ها بعد از طرح این بحث ها اتفاق افتاد، مثل خودکشی مهری موسوی، و تعدادی هم قبل از همین نشست مورد نظر که رجوی توجیهات ایدئولوژیک خودش را مطرح کرد. اما صرفنظر از این نمونه توضیحاتی که در اصل موضوع می داد، این تفاوت ها و انگیزه ها را به شکل تئوریک خیلی خوب تفکیک می کرد. یعنی با شاخص هایی که ارائه می کرد و با اطلاعاتی که مناسبات و البته افراد در سطح ما از انگیزه های این خودکشی ها داشتند، می توانستند تشخیص بدهند کدام خودکشی در زمره گناهان کبیره بوده و کدام در راستای وصل به بیرون و منافع رهبری و در نتیجه مقام و ارزشش بالاتر از مقام شهدا بوده است. کدام در جهت وصل به فردیت این آدم ها بوده و کدام در جهت وصل به رهبری و منافع سازمان و تشکیلات. وقتی آن توضیحات را می داد هر کس با کمترین اطلاع از انگیزه های این خودکشی ها می دانست کدام آنها از نظر رجوی مشروع و مقدس بوده و کدام به قول رجوی یک جنازه بوده که روی میز رهبری و رجوی گذاشته است. یکی از این موارد خودکشی هایی که اتفاقا خیلی باعث رنجش و عصبانیت رجوی شد و در پی آن بحث های خیلی طولانی و جدی را در سطح شورای رهبری و از جمله همین نشستی که درباره اش توضیح خواهم داد، رقم زد، خودکشی کمال حدادی بود. البته این خودکشی خیلی بعدتر از طرح این بحث ها اتفاق افتاده بود، اما از آنجا که رده تشکیلاتی کمال بالا بود و در زمان ارتکاب خودکشی در سطح MS (یعنی جزو شورای مرکزی) بود، از این جهت رجوی روی خودکشی او خیلی حساسیت نشان می داد.
اگر به فهرست اسامی اعضای شورای مرکزی در آن زمان نگاه کنید نام کمال حدادی را می بینید. او در آن زمان به فرمانده کمال معروف بود. همانطور که می دانید این نهاد بعد از انقلاب ایدئولوژیک منحل شد و تمام اختیارات اش را رجوی مصادره کرد. منظورم نهاد شورای مرکزی سازمان است. روی رده این آدم به این خاطر تاکید می کنم که اهمیت آن را بیشتر متوجه بشوید و بدانید رجوی با این موارد چگونه برخورد کرده و می کند. کمال ظاهرا با یکی از خانم های تحت مسئولیت خودش به اصطلاح یک رابطه غیر تشکیلاتی می زند. منظور از رابطه غیر تشکیلاتی هر نوع رابطه ای است که خارج از حوزه وظایف مسئول و تحت مسئول رقم می خورد. ممکن است این رابطه فکری باشد، عاطفی باشد، و دست آخر هم عاطفی و عشقی. کمال با این خانم آنگونه که مطرح می کنند رابطه غیر اخلاقی برقرار می کند. اینکه این رابطه چطور لو می رود معلوم نمی شود. اما به هر حال لو می رود و روی میز رجوی و رهبری قرار می گیرد. این خانم هم آن موقع یکی از معاونین بخش است. در آن زمان رجوی در مقر پارسیان بود، برای همین کمال را برای پاسخگویی و بازجویی پیش مسعود و مریم فرا می خوانند. مهوش سپهری قبل از اینکه او را به پارسیان منتقل کنند او را در خصوص رابطه اش با این خانم بازجویی می کند و مورد اتهامات اخلاقی قرار می دهد و تا زمان بردن او به مقر پارسیان، کمال را اصطلاحا بنگالی (در یک کانکس حبس) می کند. بنگال یک اطاقک ایزوله شده و انفرادی بود که افراد مسئله دار و متخلف را تا زمان رسیدگی به تخلفات در آنجا نگهداری می کردند. ظاهرا آنطور که بعد معلوم شد برخورد مهوش سپهری با او بقدری تند و تحقیر آمیز است که کمال می تواند وضعیت خودش را در مقابل مسعود و مریم پیش بینی کند. به همین دلیل کمال قبل از اینکه به پارسیان برده شود در بنگال دست به خودکشی می زند.
در آن زمان من جزو معاونین شورای رهبری بودم و در نشست های مربوط به این موارد شرکت می کردم. یادم می آید پس از این اتفاق مسعود نشستی گذاشت که من هم در این نشست حاضر بودم. اولین حرفی که مسعود درباره این خودکشی زد در کمال عصبانیت و تندخویی این بود که کمال با این کارش جنازه اش را روی میز رهبری انداخته. در ادامه توضیح خواهم داد که رجوی توی این نشست عمده مباحث مورد نظر سوال شما را مطرح کرد. اولا یک نکته را یادآور بشوم که این خودکشی و انگیزه آن، هیچ وقت در لایه های پائین تر از شورای رهبری مطرح نشد. خودکشی او را یک مرگ طبیعی مطرح کردند. اما همه ما فهمیدیم که کمال بیشتر بخاطر برخوردی که مهوش با او کرده بود خودکشی کرده است. این را اتفاقا مسعود در همان نشست مطرح کرد و بابت این برخورد مهوش هم کلی از او قدردانی کرد و دست مریزاد گفت و به صراحت عنوان کرد این حق کمال بوده که اینطور تحقیر بشود و در این وضعیت بمیرد. در این نشست وقتی مسعود می خواست درباره این اتفاق و بازخوردها و نتایج آن صحبت کند، بحث اش را تماما در جبهه خودش مطرح کرد و اصلا روی آن مسئله گمراهی ایدئولوژیکی و فریب ایدئولوژیکی که قبلا بحث اش مطرح شد، اشاره ای نکرد. مثلا این را مطرح نکرد که کمال به لحاظ ایدئولوژیکی گمراه شده یا فریب خورده است. چون اگر این بحث مطرح می شد به هر حال ایجاد شبهه می کرد. از این جهت که کمال حداقل در انتخاب جبهه ایدئولوژیکی اش در ظاهر امر دچار فریب و گمراهی نشده و راه را در کلیت درست انتخاب کرده است. پس نمی تواند روی این موضوع بحث کند و ناچار باید از زاویه و منظر دیگری که تحلیل های خودش را مخدوش و تردیدبردار نکند، به موضوع نگاه کند. به همین دلیل، منطق بحث اش را درونی کرد.
به این معنی که یک صورت مسئله قابل جواب برای اطراف اش طراحی کرد. روی این موضوع بحث را تنظیم کرد که یک نفر می آید در راستای منافع رهبری و سازمان خودش را به آتش می کشد و در نقطه مقابل یکی هم می آید بخاطر یک انحراف اخلاقی خودش را می کشد و جنازه اش را روی میز رهبری می گذارد. بعد تفاوت و انگیزه های این دو عمل را با هم مقایسه کرد. تفاوت کسی را که بخاطر رهبری خودش را به آتش می کشد با کسی که بخاطر هوای نفس و ترس از عقوبت های آن و نداشتن شهامت برای به گردن گرفتن خطای اخلاقی و جبران کردن خطای اش، هم خود را به کشتن می دهد و هم یک مشکل و معضل برای سازمان ایجاد می کند را بحث کرد. آن خودسوزی اول در راستا و برطرف کردن یک مشکل و در راستای یک هدف مقدس و برداشتن بار از دوش رهبری است و این یکی گذاشتن بار و مشکل بر دوش مناسبات و رهبری. اینجا بحث انگیزه عمل و نتیجه متناقض آنها مطرح می شود، بدون در نظر گرفتن اینکه به هر حال هر دو نفر جان خودشان را با اراده و خواست خودشان از دست داده اند. به این ترتیب پاسخ آن سوال اولیه شما را در دو فرض و وضعیت متفاوت می دهد. یکی اینکه طرف در جبهه مقابل با همین مکانیزم یعنی وصل به بیرون از خودش دچار گمراهی ایدئولوژی و اغفال ایدئولوژیکی شده و این دومی بخاطر یک خطای اخلاقی خودش را کشته است. بخاطر اینکه حاضر نشده در عملیات جاری خودش را بیرون بریزد.
وقتی بحث این انگیزه ها را خوب در این مثال کمال حدادی ماده کرد، آمد روی این فرض زوم کرد که اگر امریکا به ما حمله کند معلوم نیست چه سرنوشتی در انتظار ما خواهد بود. ممکن است هر کدام از ما در این صورت به نقطه ای در این کره خاکی پرتاب بشویم. یکی ممکن است سر از ایران در بیاورد، یکی سر از فرانسه و یا امریکا و یا هر نقطه ای از این عالم سر در بیاورد، حالا باید ببینیم در چنین شرایطی هر یک از ما پتانسیل و امکان این را خواهد داشت که برای سازمان به مثابه یک گلوله آتش عمل کند و در هر کجا و در هر وضعیتی که اقتضا کرد مثل گلوله انفجاری در جهت منافع رهبری خودش را منفجر کند. در ادامه بحث مشروع کردن خودسوزی و خودکشی و جلوه ایدئولوژیک دادن به این اقدام، دوباره همان داستان خودکشی ها را مطرح کرد. دوباره رفت روی خودکشی کمال و گفت همه می دانید کمال حدادی خودش را کشت و به چه دلیل هم کشت یا به کسی اشاره کرد که در زمین صبحگاه خودش را با انگیزه شخصی به آتش کشیده بود و یا تعداد دیگری که با انگیزه های مختلف خودکشی کرده بودند، اشاره کرد. دوباره آمد روی طرح انگیزه های این خودکشی ها، مثلا گفت یکی بخاطر انگیزه های جنسی خودش را کشته است، یکی بخاطر یاس و ناامیدی از آینده خودش را کشته است، یا کمال حدادی بخاطر اینکه نیاید در رابطه با تضاد خودش و خطایی که مرتکب شده توضیح بدهد و بگوید چه غلط و اشتباهی کرده و خودش را در جمع بشورد و پاک کند خودکشی کرده است. در نهایت گفت اینها هیچکدام در موضوع وصل خودشان به رهبری خودکشی نکرده اند. حتی کسی که از یاس و ناامیدی خودکشی کرده نای این را هم نداشته که از تشکیلات بیرون برود و زندگی دوباره ای را شروع کند. پس نباید این مکانیزم ها و انگیزه ها را نادیده گرفت و همه را یکسویه پنداشت. تاکیدی که داشت این بود که امر بر شما مشتبه نشود که ارزش و منزلت این آدم ها با آن کسی که بخاطر مریم و رهبری خودش را به آتش می کشد، یکسان است.
می گفت ممکن است نفس هر دو کار یکی باشد اما آنچه اهمیت دارد جهت گیری و انگیزه این دو نوع خودکشی است و سعی می کرد این را بصورت تئوریک و موردی برای بچه ها باز کند. به همین طریق مقوله گناه کبیره بودن و نبودن خودکشی را روی این مصداق ها و نمونه ها، تفکیک و به اصطلاح ماده می کرد. نتیجه گیری می کرد آنجایی که قرآن بر گناه بودن خودکشی تاکید می کند دقیقا بخاطر آن انگیزه های ناسالم و فقدان آن نقطه وصل به بیرون از فرد است. اما وقتی این نقطه وصل باشد و خودکشی راستا و جهت داشته باشد، نه تنها از حوزه گناه خارج می شود که مقام و ارزشی حتی فراتر از شهید پیدا می کند. در ادامه به همین هم اکتفا نمی کرد و می رفت روی احتمالات دیگر و بستن و محدود کردن شعاع عمل این تفسیرها و برداشت های ایدئولوژیک. باز برای اینکه بحث را روشن تر و عینی تر بیان کند، مثال می زد و می گفت؛ ممکن است همین حالا که ما در نشست هستیم ناگهان تهدیدی متوجه من رهبری بشود. در این شرایط ممکن است یکی از شماها خودتان را با این تصور مواجه کنید که اگر دست به خودسوزی بزنید این تهدید را بر طرف کرده اید. رجوی حتی چنین فرض و انگیزه ای را می برد در مسیر آن خودکشی های ناسالم و به قول خودش غیر ایدئولوژیک و گناه آلود. می گفت حتی این آدم با چنین انگیزه ای هم که دست به خودسوزی و خودکشی بزند، در زمره کسانی است که یک جنازه متعفن روی میز رهبری گذاشته است. چرا، چون بدون اذن و فرمان رهبری دست به این کار زده است.
رجوی حتی با این میزان یقین بر صداقت ایدئولوژیکی فردی که خودش را به آتش می کشد، به صرف اینکه فرمان رهبری مکانیزم و چاشنی این خودکشی نیست، بصراحت آن را در کنار خودکشی کمال حدادی می گذارد و آن را با یک جنازه متعفن برابر می کند. یعنی با انگیزه کسی که به زعم خودش بخاطر جنسیت خودکشی کرده یکسان می گیرد و مقایسه می کند. این یکی از نمونه هایی بود که می تواند تعابیر و برداشت های رجوی را از مقوله خودکشی ایدئولوژیک با انواع دیگر آن برای ما بیان کند. فکر می کنم این توضیحات بتواند سوالات و ابهامات شما را در این خصوص پاسخ و رفع کند. به نظر من همه این توضیحات را می شود در یک سطر خلاصه کرد. اینکه گناه بودن و نبودن امر خودکشی، خودسوزی تنها و تنها منوط به اذن و خواست و اراده رهبری و وصل به او است و بس. حتی اگر این اقدام با انگیزه کاملا ایدئولوژیک و در وصل با خود ایدئولوژی و بدون فرمان رهبری باشد، باز حکم همان گناه کبیره را دارد. از این تفسیر فی النفسه می توان نتیجه گیری کرد که خودسوزی هایی از جنس 17 ژوئن تا چه اندازه به قول مریم رجوی خودسرانه و ارادی بوده و تا چه اندازه در ارتباط تنگاتنگ با امر و فرمان رهبری او و یا مسعود بوده است. وقتی در مورد ندا و مرضیه از تعبیر عمل مقدس استفاده می شود، به یک معنی این تقدس گرایی پیش از اینکه به نفس خودسوزی آنها مرتبط باشد، به کیفیت و درجه تبعیت و اطاعت پذیری آنها مرتبط می شود تا نفس خودسوزی ها. از روی همین مصداق ها و آن تفسیرهای ایدئولوژیک و برداشت های رجوی از قرآن و کدهایی که می دهد، می توان به خیلی از حقایق پی برد.
قسمت چهاردهم مصاحبه خانم بتول سلطانی در خصوص عملیات انتحاری در سازمان مجاهدین خلق:
رجوی: ما با خودسوزی ها مقامات قضایی فرانسه را وادار به عقب نشینی کردیم
بنیاد خانواده سحر: خانم سلطانی می خواهیم روی خودسوزی های 17 ژوئن 2003 بحث کنیم. ابتدا می خواهم سوال کنم این اتفاق در مناسبات چگونه و با چه هدف و انگیزه هایی مطرح شد.
خانم بتول سلطانی: در این مقطع من در اروپا نبودم اما بطور مشخص بحث بر سر این بود که در این زمان که منافع رهبری بطور مستقیم در معرض خطر و تهدید قرار گرفته وظیفه اصلی این است که هر یک برای نجات منافع رهبری از هر میزان فداکاری که لازم باشد، فروگذاری نکنیم و هر چه هم فداکاری کنیم، کم کرده ایم.
بنیاد خانواده سحر: منظور من این است که تشکیلات این اقدامات را در چه فرایند مشخصی انجام می دهد و انتظاری که از این اقدامات داشت بطور مشخص در چه هدف هایی خلاصه می شد.
خانم بتول سلطانی: شاخص هدف و تحلیل شان از عملیات این بود که اگر چنین اقدامات و عملیاتی انجام نمی شد از اولین ترین عوارضش این بود که مریم رجوی با این سرعت آزاد نمی شد. بیشتر روی این پی آمد و عوارض تکیه می شد، روی آزادی مریم. اما درباره عوارض احتمالی دیگر کمتر بحث می شد. ممکن است برای مناسبات خیلی بالا و در رده های رهبری حرف و حدیث ها و گمانه زنی های زیادی حول این اتفاق مطرح می شد، اما در رابطه با ما روی همین موضوع تکیه می شد.
بنیاد خانواده سحر: منظور من شاید درست بیان نشده است. برای همین سوالم را با یک توضیح مقدماتی مطرح می کنم. یکی از بحث هایی که در راستای این خودسوزی های مطرح است این که این خودسوزی ها با چه انگیزه ای انجام شده است. مثلا یک انگیزه می تواند این باشد که به قول شما حریم رهبری زیر پا گذاشته شده است. یک وجه و انگیزه دیگر این اقدامات هم می تواند جنبه قانون گریزی قضیه باشد. به این صورت که اگر قرار بود پروسه دستگیری مریم رجوی مراحل قانونی خودش را طی می کرد با توجه به محتویات پرونده و اتهامات موجود در آن باعث بروز و رو شدن مسائل زیادی می شد که بطور مشخص این رهبری را زیر تیغ قانون و اتهامات و مجازات های طبیعی آن می برد. می خواهم از این جنبه بفرمائید که تشکیلات با این دو موضوع چگونه برخورد می کرد. و یا به نوعی دیگر بفرمائید این اقدامات سوای آن جنبه قدسی و حریم شکنانه که برای رهبری تعریف کرده بودند، به لحاظ قانونی می توانست مریم عضدانلو را به چالش و اثبات اتهامات و تبعات اجتناب ناپذیر آن بکشاند. اگر یادتان باشد قبل تر شما به این موضوع مهم اشاره کردید که رجوی بهترین موضع گیری را در قبال دستگیری مریم انجام داد و توضیح دادید به این خاطر که دستگیری مریم می توانست عواقب سنگینی از نظر قانونی برای او و تشکیلات اوور داشته باشد. شما به این اقدامات از جهت بازدارندگی و پیشگیرانه اش اشاره کردید. می خواهم بدانم پشت این خودسوزی ها تنها حریم قدسی رهبری قرار دارد یا مثلا اتهاماتی از قبیل پولشویی، طرح ترور مخالفان، و یا سایر اتهامات دیگری که در پرونده موجود بوده. بفرمائید آیا از این جنبه نیز مسئله در درون مناسبات مطرح و تجزیه و تحلیل شد یا خیر؟
خانم بتول سلطانی: آنچه در سطح مناسبات به عنوان انگیزه اصلی مطرح بود همین جنبه قدسی رهبری بود و اینکه ما با این گونه اقدامات مقامات قضایی فرانسه را وادار به عقب نشینی کنیم. یا اینکه سرعت عمل آنها را برای اتخاذ تصمیمات جدی تر بگیریم. اما از همین توجیه هم می شد نتیجه گیری کرد انگیزه ها بیشتر روی عواقب این دستگیری بوده است. ببینید این ماجرا یعنی دستگیری مریم در زمانی اتفاق می افتد که سازمان تجربه اخراج رجوی از فرانسه را در پشت سر دارد. اخراج رجوی در زمانی اتفاق می افتد که قبل تر رجوی روی رفتن خودش و نزدیکی و متحد شدن با صدام تمام محاسبات و آینده نگری های خودش را کرده است. یعنی یک زمینه و امکان بالفعل را برای انتقال سازمان و رهبری به یک نقطه دیگر فراهم کرده است. حتی می توان روی این احتمال هم مکث کرد که چه بسا تصمیم فرانسه برای اخراج رجوی درست در راستای میل و خواست مسعود رجوی بوده است. به همین خاطر هم رجوی با کمترین میزان مقاومت تن به رفتن از فرانسه می دهد و با این توجیه که فرانسوی ها در زدوبند با ایران او را اخراج کرده اند. با این ترفند هم مظلوم نمایی می کند و هم به هدف استراتژیک اش که رفتن به عراق و قرار گرفتن در کنار صدام باشد، می رسد.
خوب بطور طبیعی در چنین وضعیتی که این اخراج بخش کلان هدف و استراتژی آینده سازمان را تعیین می کند عاقلانه نیست که واکنش هایی از جنس 17 ژوئن در آن وضعیت انجام بشود. کما اینکه احتمال چنین وقایعی از چند سال پیشتر در دستور کار سازمان قرار گرفته است. به همین دلیل هم خیلی راحت مسعود فرانسه را بقصد عراق ترک می کند. اما در قضیه 17 ژوئن موقعیت سازمان خیلی متفاوت است. وضعیت قرارگاه اشرف بکلی متزلزل شده و امکان رفتن مریم به آنجا در حد صفر است. زیر پای سازمان در عراق بکلی شل شده است و جای پای محکمی در عراق ندارد و هر آن هم امکان اتفاقات غیر قابل پیش بینی بسیار است. از طرفی استراتژی سازمان برای آینده بر روی استقرار مریم و تقویت اوور (پایگاه مریم در پاریس) و سازماندهی جدید با محوریت اوور و رهبری مریم به عنوان یک لیدر اپوزیسیون دمکراتیک و ضدبنبادگرا و مدره طراحی شده است. خوب در چنین وضعیتی بطور طبیعی اقدامات و واکنش ها باید در راستای تقویت و تحقق این هدف ها باشد. اول ماندن مریم در فرانسه و دوم بازسازی تشکیلاتی و فرماندهی و طراحی آن با چشم اندازهایی که سازمان برای خودش متصور است. در چنین شراطی مقامات فرانسوی، مریم و شمار زیادی را به اتهامات مختلف دستگیر می کنند. این دستگیری سوای آن جنبه قدسی که سازمان برای حریم رهبری اش تعریف و ترسیم می کند در ذات خودش احتمال خیلی پی آمدها و اتفاقات غیر قابل پیش بینی دیگری را نیز به دنبال خواهد داشت. از جمله اینکه ممکن است پروسه دستگیری مریم در نهایت و در بستر قانونی و طبیعی خودش به محاکمه و زندانی و اخراج شدن مریم منتهی بشود، خوب در این وضعیت همه معادلات سازمان به هم می خورد. بعلاوه اینکه مسعود در این زمان و به عنوان رهبر عقیدتی سازمان علی الظاهر غایب است و به هر دلیل امکان حضور و فعالیت علنی ندارد. وقتی مریم هم در این وضعیت دستگیر بشود خودبخود مغز سازمان قفل می شود و حضور یک تصمیم گیرنده در راس سازمان منتفی می شود.
به همین دلیل سازمان تلاش می کند به هر قیمت ممکن از این بحران بیرون بیاید. برای همین خودسوزی ها در دستور کار قرار می گیرد. حالا اینکه انگیزه اصلی در این اتفاقات آن حریم قدسی باشد یا عوامل دیگری نقش داشته باشند در داخل مناسبات طرح این مسائل چندان محلی از اعراب ندارد و اگر هم مطرح بشود طبیعتا آن انگیزه اولیه یعنی جنبه های قدسی و ایدئولوژیک قضیه را ضعیف می کند. برای همین اگر هم در ماهیت این فاکتورها برای سازمان از اهمیت برخوردار باشد، اما نمی تواند در مناسبات بر روی آنها انگشت بگذارد و مثلا بصراحت این را مطرح کند که اگر مریم در زندان بماند این پی آمدها را از لحاظ قانونی و بر روند آینده ما خواهد گذاشت و اگر هم مطرح کند، علی القاعده یک اشتباه محض است. برای همین فقط می آید روی همین جنبه های ایدئولوژیکی و قدسی گرایی تاکید می کند. روی این موضوع که حریم رهبری مورد تعرض و تجاوز قرار گرفته است و باید هر چه سریعتر نسبت به این مرزشکنی واکنش نشان داد. آن فاکتور اخراج رجوی از فرانسه در اینجا خیلی به کمک آنها می آید. برای همین می دانند برای برون رفت از چنین بحرانی باید با تمام قوا و بطرز خیلی تهاجمی با مسئله روبرو و واکنش نشان بدهند. لذا می روند روی مقوله خودسوزی ها و اینکه انگیزه این کارها بدون احتساب و حتی طرح این مسئله که اصل موضوع تا چه اندازه می تواند قانونی باشد یا نباشد، فقط روی آزاد کردن مریم متمرکز می شوند. در حالی که قاعدتا قبل از هر اقدامی این مسئله و فرض باید مطرح بشود که خوب این دستگیری تا چه اندازه موجه و قانونی و در چارچوب های مدنی و قضایی اتفاق افتاده است و اگر بر فرض تخلف و تخطی هم از مقررات و قانون صورت گرفته، از اهرم ها و بسترهای قانونی و مدنی برای حل آن استفاده بشود. بعلاوه اینکه سازمان با داشتن وکلای خیلی مجرب و حتی استخدام وکلای دیگر می توانست موضوع را دنبال و حتی با اثبات فرض سیاسی بودن و غیر قانونی بودن اقدام پلیس و قوه قضائیه فرانسه، می توانست کلی باعث شرمندگی و سرافکندگی مقامات فرانسه بشود و بجای این افتضاحی که رقم زدند آن را به یک پیروزی واقعی و مدنی تبدیل کنند. اما سازمان قید همه این پیروزی های فرضی و محتمل و حتی تاثیرگذار بر آینده خودش را می زند و روی یک واکنش کاملا کور و بهت آور انگشت می گذارد. این یعنی اینکه سازمان می داند این بسترها و مسیرهای قانونی مطالبات و انتظارات اش را جواب نمی دهد و چه بسا وضع اش را از این که هست وخیم تر می کند.
این مطالب و فرضیاتی که روی آن بحث می کنم، جنبه ها و لایه های زیر قضیه است اما آنچه از دستگیری مریم در قرارگاه بازتاب پیدا کرد، این بود که بلافاصله مژگان نشستی گذاشت و گفت مسعود پیام داده و گفته است؛ که مریم و تعداد دیگری از سازمان از جمله نسرین و مسئولین اوور در فرانسه دستگیر شده اند. در این لحظه همه اعضای شورای رهبری شروع کردند به داد و فریاد و شیون کردن. مژگان با اصرار آنها را ساکت کرد و توجه شان را به ادامه پیام مسعود جلب کرد و گفت مسعود تاکید کرده است؛ اگر برای آزاد کردن مریم و یا خاتمه دادن به این موضوع ولو یک ساعت زودتر تمام منافع سازمان در هر نقطه از این کره خاکی و حتی هست و نیست و تمام افراد سازمان به آتش کشیده بشود، باز هم کم است. این عصاره آن بازخورد خبر دستگیری مریم در قرارگاه اشرف بود. برای همین است که تاکید می کنم وجه غالب و انگیزه اصلی خودسوزی ها صرفا و در ظاهر روی همین حریم شکنی حوزه رهبری تنظیم شده بود. چون این زاویه بیشتر از هر انگیزه دیگری می توانست جنبه احساس گرایی ماجرا را تقویت کند و پیش از اینکه این سوال را پیش بیاورد که چرا و چگونه و به چه دلیل و از این نوع سوالات به سرعت موضوع را می برد روی یک مقوله کاملا فراقانونی و عقلانی و زوم می شود روی این قضیه که به قول مسعود مسئله به بود و نبود سازمان و رهبری سازمان و ایدئولوژی آن گره خورده است. بعد از این نشست هم مژگان روی این موضوعات انگشت گذاشت که این قضیه به پائین منتقل نشود و همه ما در آمادگی کامل تشکیلاتی هستیم و نشست را پایان داد.
بنیاد خانواده سحر: منظور از آمادگی تشکیلاتی چه بود.
خانم بتول سلطانی: در اینجا منظور مشخصی در کار نبود. بیشتر بر روی عادی سازی وضعیت اعضای شورای رهبری که در این نشست حاضر بودند، تاکید می شد. این که مثلا قیافه های گریان و پژمرده و چشمان گریان و ظاهر افراد وضعیت موجود را به بچه های پائین منتقل نکند. یا به اصطلاح تشکیلاتی اش عادی نمایی کنیم. طوری که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است. چون به هر حال این خبر تا حدود زیادی ظاهر بچه ها را به هم ریخته بود. بچه ها گریه کرده بودند. بعضی حتی موهای خودشان را کنده بودند و از این طور واکنش ها و منظور مژگان این بود که این وضعیت شما به پائین منتقل نشود.
بنیاد خانواده سحر: به نظر شما چقدر از این واکنش ها صادقانه و واقعا از درون افراد بیرون می آمد.
خانم بتول سلطانی: در مورد شخص خودم می توانم بگویم اصلا صادقانه نبود. در همان لحظه من به همه چیز شک داشتم. اما در ظاهر، اعضای شورای رهبری کسانی بودند که اعلام کردند می خواهند بروند در کنار امریکایی ها خودشان را به آتش بکشند و در اعتراض به این مسئله خودزنی بکنند. اما استنباط من از این وضعیت این بود که این واکنش ها بیشتر جنبه تشکیلاتی و تظاهر و ظاهری داشت. می توانم خوش بینانه بگویم این وضعیت برخاسته از یک شور آنی و تشکیلاتی بود که البته جنبه خودنمایی هم قاطی قضیه شده بود و بطور یقین نمی شد در مورد این وضعیت قضاوت قطعی و خیلی قاطعانه ای کرد. همانطور که گفتم تلفیقی بود از انگیزه های صادقانه که بصورت خودجوش بر روی سایرین هم تاثیرات خودش را می گذاشت و جو را به اصطلاح یک دست می کرد. -----------------------------------
مطالبی در ارتباط: ــ رجوی و کناره گیری از مقام ولایت ( صرافپور ) ــ قلعه کهنه اشرف در عراق و قلعه مدرن اوورسورواز در فرانسه ـ قسمت پنجم اعضای جداشده از مجاهدین خلق مرکز خشونت و تروریسم را در قلعه اوورسورواز در فرانسه نشان می دهند ( سایت ایران قلم ) ــ دمکراسی سد راه رشد تروریسم ( مسعود جابانی ) ــ " قلعه کهنه اشرف " در عراق و " قلعه مدرن اوروسورواز " در فرانسه ـ قسمت چهارم ـ برخاستن مرده از قبر در قلعه اوورسورواز ( سایت ایران قلم ) ــ نکشید این جوانان را!! ، داستان کوتاهی از رضا اسدی ( سایت پرواز ) ــ به اعتبار این جنبش ملی دستبرد نزنید! ( علی کشتگر ) ــ اوور کانون اتفاقات غیر منتظره ( بهار ایرانی ) ــ شگردهای رهبری فرقه در قلعه اووروسورواز برای گردهمایی 20 ژوئن در فرانسه ( علی جهانی ) ــ چرا مجاهدین در قبال به جریان افتادن پرونده 17 ژوئن سکوت کرده اند؟!! ( بهار ایرانی ) ــ همنوازی به سبک ریگی، رجوی ( امید پویا ) ــ نامه به خانم آنا ماریا گومش نماینده پرتغال در پارلمان اروپا ( کانون رهایی ) ــ " قلعه کهنه اشرف " در عراق و " قلعه مدرن اوروسورواز " در فرانسه ـ قسمت سوم ، اتحاد گروه تروریستی جندالله و فرقه مجاهدین خلق ( ایران قلم ) ــ امواج یکی از شریان های حیاتی اوورسورواز در فرانسه ( بهار ایرانی ) ــ " قلعه کهنه اشرف " در عراق و " قلعه مدرن اوروسورواز " در فرانسه ـ قسمت دوم ( سایت ایران قلم ) ــ نظرگاه های رجوی و مجاهدین درباره دمکراسی و حکومت ( بهار ایرانی ) ــ نامه سپاس و قدردانی کانون ایران قلم از خانم آنا ماریا گومش عضو گروه سوسیالیست اروپا ( ایران قلم ) ــ نامه تعدادی از جداشدگان سازمان مجاهدین خلق در عراق به رئیس پارلمان اروپا ( بنیاد سحر ) ــ مجاهدین استخوان در گلوی آمریکا ( امید پویا ) ــ اهمیت ویژه گردهمایی 20 ژوئن 2009 در فرانسه برای رهبری فرقه مجاهدین ( سایت ایران قلم ) ــ اقامه دعوای بتول سلطانی عضو شورای رهبری مجاهدین در عراق ( بتول سلطانی ) ــ نامه کانون ایران قلم به رهبران احزاب اسپانیا ( ایران قلم ) ــ نامه کانون رهایی به نخست وزیر اسپانیا ( پیام رهایی ) ــ ملاقات های مادر رضوان در مجلس سوئد ( رابعه شاهرخی ) ــ نامه سرگشاده محمد سبحانی به آقای رودریگز نخست وزیر اسپانیا ( ایران قلم ) ــ دیالکتیک اندیشه و قهر، کادرسازی و کادرسوزی ( سعید شاهسوندی ) ــ مجاهدین خلق بخشي از سياست هاي خطير عراق ( آسوشیتدپرس ) ــ نماینده فرقه در پارلمان اروپا ( آن سینگلتون ) ــ طنز پیروزی نمایی فرقۀ رجوی! ( حامد صرافپور ) ــ توطئه مریم عضدانلو از اوورسورواز فرانسه علیه قربانیان از فرقه مجاهدین ( علی جهانی ) ــ در حاشیه گفتگو با یکی از نمایندگان پارلمان اروپا ( سعید محسنی ) ــ چه کسی به دژ اوورسورواز توجه می کند؟ ( ستار اورنگی ) ــ ملاقات نمایندگان کانون رهائی با سفیر عراق در دنهاخ هلند ( پیام رهایی ) ــ تناقضات مجاهدین ( ایران سبز ) ــ نامه به خانم میشل آلیوت ماری وزیر کشور دردولت فرانسه ( الف مینو سپهر ) ــ توطئه کثیف مجاهدین بر علیه جداشدگان ( آریا ایران ) ــ هیاهوی جدید فرقه رجوی ( محمد بازیارپور ) ــ بریف پارلمان بریتانیا: کمپ اشرف و کنوانسیون ژنو ( پارلمان بریتانیا ) ــ نامه آقای مسعود خدابنده به آقای نوری المالکی نخست وزیر عراق ( ایران اینترلینک ) ــ ملاقات نمايندگان انجمن ايران باستان ـ آينده درخشان با مقامات سفارت عراق در پاريس ( ایران باستان ـ آینده درخشان ) ــ چرا فاصله بین کوه مردان وزنان! اسیردراشرف تا بریدگی ومزدوری برای رژیم تنها نیم گام است ؟!! ( الف ـ مینو سپهر ) ــ مجموعه مطالب در محکومیت حمله خشونت طلبانه فرقه مجاهدین به اعضای جداشده ( ایران قلم ) ــ نامه سرگشاده خانم بتول سلطانی به نمایندگان پارلمان اروپا ( بنیاد سحر ) ــ نامه سرگشاده محمد حسین سبحانی به مریم رجوی در مورد تهاجم اوباشان خشونت طلب و تروریست فرقه مجاهدین به وی در شهر کلن آلمان ( محمد حسین سبحانی ) ــ گزارش تايم از اوضاع نابسامان فرقه مجاهدین در اردوگاه اشرف ( مجله تایم) ــ مجاهدین خلق از عراق به کجا خواهند رفت؟ ( اکونومیست ) ــ روز پاسخگویی رهبران فرقه مجاهدین نزدیک است ( علی جهانی فر ) ــ آیا اشرف شهر شرف است؟!! ( رضا اسدی ) ــ سربازان آمريکايي براي محافظت از رجوي در اردوگاه اشرف حضور دارند (مسعود خدابنده) ــ در باره فرقه مجاهد ( اسماعیل هوشیار ) ــ سرنوشت قلعه اشرف به کجا کشیده می شود؟ ( بتول ملکی ) ــ رویای دیروز و کابوس امروز مجاهد! ( حمید تقوایی ) ــ در باره ی هرزه درآيی های اخير مجاهدين ( محمد علی اصفهانی ) ــ عوامفریبی مجاهدین بخاطر جلب ترحم ( هادی شمس حائری ) ــ فاجعه اصلی برای فرانسه، با ورود رجوی به خاک این کشور رخ داده است!! ( بهار ایرانی ) ــ عراق تشدید محاصره اردوگاه اشرف را رد کرد ( بی بی سی ) ــ آخرین خبرها از اشرف ( بهزاد علیشاهی ) ــ مریم رجوی به فروپاشی تدریجی فرقه در قلعه اشرف اعتراف می کند ( یادداشت روز ـ ایران قلم ) ــ شل شدن میخ فرقه گرایی در عراق ( علی جهانی فر )
سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد |