_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون قلم"

بازرگان؛ راه سوم

 

20.01.2007

مرتضی کاظمیان

روشنفکران ايران در مواجهه با مسائل و مشکلات جامعه خود، رويکردهاي متنوع و گاه کاملاً متفاوتي را آزموده و در پيش گرفته اند. در اين نوشتار راهبردهاي سه چهره برجسته روشنفکري ايران در نيم قرن اخير (زنده يادان دکتر محمد مصدق، دکتر علي شريعتي و مهندس مهدي بازرگان) به بهانه سالروز درگذشت مهندس بازرگان و با تاکيد بيشتر بر تبيين رويکرد وي، مورد تامل و بررسي قرار مي گيرد. جالب توجه آنکه اين سه شخصيت، چهره هاي برجسته ملي هستند که همچنان آرا و ديدگاه هاي آنان، مورد توجه طيف هايي از نيروهاي فکري و سياسي ايران است و اين چنين گاه استراتژي هاي متفاوت و متمايزي را در بين نيروهاي علاقه مند و هواداران فکري آنان شاهديم.

مي توان گفت اگر دکتر مصدق، يک «سياستمدار» تمام و کمال بود و تعامل پراتيک با ساخت قدرت و چالش هاي راه گشا براي ايران و ايراني را در حيات سياسي خويش تعقيب نمود؛ دکتر شريعتي «روشنفکر»ي متعلق به حوزه جامعه مدني -و نيز عرصه عمومي به تعبير هابرماسي- بود که به تفسيري انتقادي مي پرداخت و «سلطه» را در تمام اشکال آن، با رويکردي رهايي بخش، مورد نقد پيوسته قرار مي داد و بازرگان روشنفکري بود که کنش تئوريک- پراتيک را همزمان در پيش گرفته بود که ضمن نقد سنت و معرفت ديني، به نقد قدرت و سلطه سياسي دست يازيد.

در تشريح مطلب پيش گفته بايد گفت؛ دکتر محمد مصدق (متولد 1261) از همان جواني، به عنوان يک فعال سياسي به ايفاي نقش پرداخت. وي بعد از افتتاح مجلس اول به نمايندگي مردم اصفهان انتخاب شد، اما از آنجا که کمتر از 30 سال سن داشت، از قبول نمايندگي انصراف داد. پس از تحصيل در علوم سياسي و حقوق در فرانسه و سوئيس، به ايران بازگشت و معاون وزارت ماليه و عضو کميسيون تطبيق و حوالجات شد (1296). در کابينه مشيرالدوله، به وزارت عدليه منصوب شد؛ اما به درخواست اهالي فارس، به آنجا رفت و والي گري اين ايالت را پذيرفت. وي در کابينه قوام السلطنه، وزير دارايي شد (آبان 1300). پس از سقوط کابينه قوام السلطنه، مصدق درخواست مشيرالدوله را براي والي گري آذربايجان پذيرفت (بهمن 1301 تا پاييز 1330). حضور و تعامل وي با ساخت قدرت، ادامه داشت. در خرداد 1302 در کابينه مشيرالدوله، وزارت امور خارجه را به دست گرفت.

پس از استعفاي مشيرالدوله پيرنيا و نخست وزيري سردار سپه، مصدق به عنوان نماينده در مجلس ششم، سياست را پي گرفت (1304). او که سومين منتخب مردم تهران بود در انتخابات دوره بعد و با حاکم شدن رژيم استبدادي و حکومت نظامي امکان راه يافتن به مجلس را نيافت و هيچ رايي به نام او خوانده نشد،

پس از سقوط ديکتاتوري رضاشاه و با تحولات سياسي پس از شهريور 1320، مصدق بار ديگر به عنوان نماينده تهران در انتخابات دوره چهاردهم، فعاليت خود را در مجلس ادامه داد. سياستمدار فعاليت هاي خود را تا برگزيده شدن به عنوان نخست وزير (ارديبهشت 1330) تداوم بخشيد. مصدق به مثابه يک مشروطه خواه، تعامل با رژيم سلطنتي را به عنوان راهبرد برگزيده بود. اختلاف نظر او با جناح راديکال جبهه ملي، حتي پس از کودتاي نافرجام 25 مرداد و بعدتر دفاعيات وي در دادگاه نظامي و نحوه فعاليت او در تبعيدگاه احمدآباد نشانه هاي ديگري از رفتار سياسي مصدق هستند. به اجمال بايد تاکيد کرد که برجسته ترين شخصيت ملي ايران در تاريخ سياسي معاصر کشور، در تعاملي پيوسته با ساخت قدرت و مناسبات مربوط به آن بود. او اگر چه فعاليت سياسي خود را مستظهر به حمايت هاي اجتماعي مي دانست اما به عنوان يک «سياستمدار» کنش خود را به تصوير مي کشيد؛ مصدق، روشنفکري بود که شخصيت سياسي او کاملاً بارز و متمايز بود.در نقطه يي کاملاً متفاوت، دکتر علي شريعتي (1312)، برجسته ترين و موثرترين چهره روشنفکري در ايران، پس از دوران کوتاهي از فعاليت هاي اجتماعي و سياسي در دوره نوجواني و جواني (در نهضت خداپرستان سوسياليست و بعدتر در نهضت مقاومت ملي) و نيز در دوره دانشجويي (در نهضت آزادي خارج از کشور و در کنفدراسيون دانشجويان)، عمده فعاليت هاي خود را با آگاهي بخشي و بازخواني و نقد معرفت ديني تنظيم نمود. شريعتي آنچنان که خود تصريح مي کرد، روشنفکري بود که وجه غالب وي داشتن «بينش انتقادي» محسوب مي شد. او با نقد سنت و ذيل پروژه يي فکري- فرهنگي، در اوج فعاليت هاي قهرآميز و ستيزه جويانه جريان هاي سياسي مسلحانه با رژيم سلطنتي، فعاليت هاي آگاهي بخش خود را که «رهايي بخش» مي دانست با سخنراني در اينجا و آنجا و به ويژه در حسينيه ارشاد و با نوشتن مقالات و پژوهش هاي تاريخي، جامعه شناختي و دين شناسانه، پي گرفت. شريعتي، هماني بود که خود از «روشنفکر» تعريف مي کرد، روشنفکري که «بينش جهت يابي» و نقش «رهبري فکري» را دارا است، کسي که نسبت به «وضع موجود» معترض و در پي «وضع مطلوب» است. شريعتي تاکيد مي کرد که «رسالت روشنفکران زعامت، حکومت و رهبري سياسي اجرايي و انقلابي مردم نيست.» وي رسالت و وظيفه روشنفکر را «شک دکارتي» در همه چيز مي دانست، او «پرسش ساز» و «مساله آفرين» بود و خود را از تعامل با قدرت بي نياز و بر کنار مي دانست، چرا که رسالت خويش را «پروتستانيسم اسلامي» و احيا و بازانديشي ديني و «خودآگاهي دادن به جامعه» توصيف مي نمود. از نظر او، تحولات سياسي، منتج از تحولات فرهنگي و فکري در جامعه اند، اين چنين نه عضو حزبي شد، نه با قدرت سياسي وقت به رغم همه اعتراضات و انتقاداتي که به وي مي شد به چالش و تقابل پرداخت، نه تعامل با ساخت قدرت را در سر داشت و نه در تشخيص جايگاه خويش به عنوان يک «روشنفکر متعهد و مسوول» و رسواگر مباني نظري «زر، زور و تزوير» دچار ترديد شد. مخاطب شريعتي، افکار عمومي و جامعه مدني بود. به تعبير هابرماسي، وي از نشست هاي فرهنگي محافل بحث و گفت وگوي جمعي، مجامع مذهبي، دانشگاه ها و امکانات بحث و سخنراني و مباحثه و گفت وگو و به اجمال از «عرصه عمومي» براي پيشبرد پروژه و انجام وظيفه و رسالت روشنفکري خويش سود مي جست. او حتي پس از شهادت جمعي از صادق ترين و خالص ترين مبارزان سياسي در ابتداي دهه 50 نه اطلاعيه يي معترضانه خطاب به رژيم نوشت و نه واکنش سياسي مشهوري را به تصوير کشيد. سخنراني پردرد و آگاهي بخش وي و کلام شورانگيز و دردآفرينش، همچنان مخاطبان را به تفکر و نقد فرا مي خواند و به بسط خودآگاهي در توده مشغول بود چرا که باور داشت؛ «کار روشنفکر، بيدار کردن وجدان جامعه، خودآگاه کردن عوام، تفسير و تحليل مسلکي و ايدئولوژيک شرايط اجتماعي، تبيين ايده آل ها و خط مشي ها و وارد کردن واقعيت هاي بهنجار و ناهنجار زندگي اخلاقي و فرهنگي و اجتماعي به احساس و آگاهي مردم است.»

در يک کلام، شريعتي روشنفکري متعلق به حوزه جامعه مدني و نه يک روشنفکر پراتيک و فعال سياسي بود. او تصريح مي کند؛ «رسالت روشنفکر، خودآگاهي دادن به متن جامعه است، فقط و فقط همين و ديگر هيچ،»اما مهندس مهدي بازرگان (متولد 1286) که اين نوشتار به بهانه سالروز درگذشت وي نگاشته مي شود، رويکردي متفاوت با مصدق و شريعتي در حيات روشنفکرانه اش داشت. بازرگان پس از سفر به فرانسه (1306) و اقامت هفت ساله در اين کشور، به عنوان دانشيار در دانشکده فني دانشگاه تهران مشغول به تدريس شد (1315). وي در دوران نهضت ملي، از سوي دکتر مصدق به رياست هيات مديره و مديريت عامل شرکت ملي نفت ايران برگزيده و فعال شد. او مديريت سازمان آب تهران (احداث شبکه لوله کشي) را نيز به عهده گرفت. اما پس از کودتاي 28 مرداد و به دليل امضاي نامه يي اعتراض آميز عليه انتخابات فرمايشي مجلس، از خدمات دولتي برکنار شد. فعاليت هاي فکري و ديني بازرگان که مقدم بر فعاليت هاي سياسي اش بود با تاسيس انجمن اسلامي دانشجويان و معلمين (و بعدتر مهندسين و پزشکان) و سخنراني هاي متعدد در مجالس و محافل مذهبي و علمي آغاز شد و همزمان، رويکردي اجتماعي- سياسي تر مي يافت. نماز (1320)، مذهب در اروپا (1321)، مطهرات در اسلام (1322)، ضريب تبادل ماديات و معنويت (1322)، راه طي شده (1326)، پراگماتيسم در اسلام (1328)، سر عقب ماندگي ملل مسلمان (1330) و از خداپرستي تا خودپرستي (1331)، تنها بخشي از آثار و توليدات فکري- فرهنگي و ديني او تا پيش از کودتا هستند. بازرگان فعاليت هاي اجتماعي -سياسي اعتراضي خود را در نهضت مقاومت ملي به گونه يي برجسته تر پي گرفت و در جبهه ملي دوم به عنوان شخصيتي موثر و فعال، به ايفاي نقش پرداخت. فعاليت هاي سياسي بازرگان، مانع تلاش هاي فکري و کار فرهنگي او نبود؛ احتياج روز (1336)، عشق و پرستش (1336)، خداپرستي و افکار روز (1337)، مسلمان اجتماعي و جهاني (1338)، آموزش قرآن (1338)، علي و اسلام (1339)، انسان و خدا (1339) و مزايا و مضار دين (1339)، تنها برخي از آثار قلمي يا سخنراني هاي مذهبي او در اين مقطع هستند. به بيان ديگر او در کنار فعاليت هاي سياسي کوشش هاي معرفت شناسانه اش را وانمي گذاشت. تاسيس نهضت آزادي ايران (بهار 1340) نقطه عطف مبارزات سياسي و فعاليت هاي اجتماعي بازرگان محسوب مي شود. اقدامي سياسي- تشکيلاتي که از سوي رژيم ديکتاتوري بي پاسخ نماند؛ بازرگان و ديگر بنيانگذاران نهضت آزادي، بازداشت و پس از محاکمه يي طولاني در سال 1342 به ده سال زندان محکوم شدند. تبعيد به برازجان (آبان 1344) در همين دوران به وقوع پيوست. جالب توجه آنکه برخي از مهم ترين توليدات و آثار فکري و ديني بازرگان، در مقطع زماني مزبور به نگارش درآمدند. درس دينداري (1340)، خودجوشي (1340)، اسلام جوان (1341)، مرز ميان دين و سياست (1341)، مساله وحي (1341)، بعثت و ايدئولوژي (1343)، باد و باران در قرآن (1343)، سير تحول قرآن (1344 و 1345)، خدا در اجتماع (1344)، ذره بي انتها (1344) و نيک نيازي (1346) از آن جمله اندمبارزات سياسي و کوشش هاي اجتماعي بازرگان (در تاسيس نهادهاي اقتصادي و سازمان هاي غيردولتي) هم گام با اقدامات فکري- فرهنگي او ادامه داشت. وي از يک سو در چالش و تعامل با ساخت قدرت بود و از سويي به آگاهي بخشي و ارتقا و نقد معرفت ديني در جامعه همت گماشته بود. در واقع اگر چه اين آيه مشهور «ان الله لايغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم» سرلوحه فعاليت هاي بازرگان به مثابه يک روشنفکر ديني بود اما او مبارزات اجتماعي- سياسي و تاثير امکانات«دولت» بر فرهنگ جامعه را ناديده نمي انگاشت و فرونمي گذاشت.

فعال سياسي و منتقد رژيم سياسي، در عين حال «قلم» را هم پاس مي داشت. مسجد در اجتماع (1347)، دين و تمدن (1350)، چپ زدگي (1351)، علمي بودن مارکسيسم (1354)، بررسي نظريه اريک فروم (1356)، آفات توحيد (1356)، امام و زمان (1357) در همين دوران نگاشته و تدوين شدنداين روشنفکر ديني، افزون بر فعاليت هاي تئوريک و انديشگي خود، کار پراتيک و چالش مستقيم با ساخت قدرت را در چارچوبي حزبي و تا سقوط نظام سلطنتي ادامه داد. تشکيل جمعيت ايراني دفاع از آزادي و حقوق بشر در 1356 از جمله ديگر فعاليت هاي سياسي مهم او و ديگر فعالان سياسي در همان مقطع بود. اما اوج تعامل او با ساخت قدرت، به نخست وزيري بازرگان و رياست او در دولت موقت انقلاب برمي گردد. او از بهمن 57 تا آبان 58، حدود 9 ماه در رده نخست و سطح اول قدرت حضوري قابل توجه داشت. پس از استعفا از دولت، وي باز هم از فعاليت هاي سياسي- اجتماعي کناره نگرفت. بازرگان در مجلس شوراي اول، نماينده تهران بود. نماينده يي در فراکسيون اقليت مجلس، با رويکردي انتقادي. پس از تحولات سياسي ابتداي دهه 60، بازرگان در مقام دبيرکل نهضت آزادي و در موقعيت اپوزيسيون، رويکرد انتقادي و تعامل نقادانه خود را با بلوک قدرت، اصلاح طلبانه ادامه داد. فعاليت هاي سياسي و مبارزات او در چارچوب قانون اساسي، همراه با جمعيت سياسي متبوعش، تا دي ماه 1373 که چشم از جهان فرو بست، ادامه داشت. بايد تاکيد کرد که در تمام اين سال ها، بازرگان در حوزه تئوريک فعال بود و از نقد سنت و معرفت ديني و ارائه تحليل هاي جامعه شناختي دست نشست. بعثت و دولت (1359)، اسلام و آزادي (1359)، دين و آزادي (1360)، ايران و اسلام (1360)، انقلاب ايران در دو حرکت (1362)، بازگشت به قرآن (1364)، پادشاهي خدا (1367) و سرانجام آخرت و خدا، هدف بعثت انبيا (1371) از جمله آثار و توليدات فکري بازرگان در مقام يک روشنفکر ديني و نوانديش اسلامي تا لحظه مرگ است.به طور خلاصه بايد تاکيد کرد مهندس مهدي بازرگان برجسته ترين و شاخص ترين روشنفکر ديني در تاريخ سياسي معاصر ايران است که همزمان، فعاليت هاي اجتماعي و سياسي عملي و پراتيک خود را تا بالاترين حد (تاسيس و تداوم فعاليت جمعيت سياسي نهضت آزادي ايران و نخست وزيري) پي گرفت. بازرگان البته تنها روشنفکر ديني محسوب نمي شود که در عرصه عمل سياسي و چالش و تعامل با «قدرت» و بلوک قدرت، همزمان با کار فکري و تئوريک، فعال بوده است. پيش از او شخصيتي همچون دکتر محمد نخشب، ايدئولوگ نهضت خداپرستان سوسياليست و دبيرکل حزب مردم ايران، چنين کوشش همزماني را در کارنامه فکري- سياسي خود به نمايش گذارده بود. شخصيت هاي سياسي و روشنفکران ديني ديگري نيز که در کنار بازرگان يا در جمعيت هاي سياسي ديگر همزمان کار تئوريک و پراتيک را مدنظر داشته اند، کم نبوده اند. اما بي ترديد چه از جهت حجم توليدات فکري و کيفيت آثار تئوريک و مطالبي که در نقد معرفت ديني و بازانديشي و احياي تفکر ديني، نگاشته شده است و چه از منظر حضور سياسي پيوسته و فعال، به ويژه در چارچوب يک جمعيت سياسي، مهندس بازرگان چهره يي کاملاً متمايز از ديگران را به تصوير مي کشد. او روشنفکري دوران ساز بود. به اجمال، در رويکردي متفاوت با دکتر محمد مصدق، به مثابه يک سياستمدار و دکتر علي شريعتي به مثابه يک روشنفکر ديني، مهندس بازرگان «راه سوم» و کوششي تلفيقي و توامان از فعاليت سياسي و چالش با ساخت قدرت، در عين کوشش هاي فکري و فرهنگي و تئوريک در مقام يک انديشمند ديني را در عالي ترينو برجسته ترين شکل خويش نمايان ساخت. بازرگان به مثابه نماد «راه سوم» و زيست انتقادي- سياسي روشنفکران ديني در تاريخ معاصر ايران قابل ارزيابي است.
.

 

 سایت قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد