مسافر خموش روحت شاد!
06.11.2010
جواد فیروزمند ـ آریا ایران
http://www.ariairan.com/fa/?mod=view&id=10988
تابستان گرم سال 1365 شمسی زمانیکه از پایگاه های
کرکوک به پادگان اشرف منتقل شدیم ، او هم آمد.ابراهیم
آل اسحق را می گویم.مردی مهربان، خوش قد و قواره با
چین کوتاهی در بین دو ابرو.کمتر حرف می زد.اهل کار و
تلاش بود.و غمی نهفته در اعماق چشمهایش!
آنموقع همگی در "ستاد پشتیبانی" بودیم.محمد وثوق
اطمینان ، علی ولی پور و... هم بودند.مسئول همه ما
حمیده شاهرخی (افسانه) بود.حمیده به ابراهیم سخت می
گرفت و فشار کار زیادی به او وارد میکرد.از 6 صبح تا
12 شب دوندگی بود و کار و باز هم کار...
نزدیک یک سال بین ما بود و بدلیل برخی مشکلات
تشکیلاتی-ایدئولوژیک به ستاد دیگری منتقل شد.اهل جنگ و
تفنگ و خون و خونریزی نبود.در حواشی مانور های مربوط
به عملیات چلچراغ با رضا مرادی و تعدادی دیگر، تحت
برخورد تشکیلاتی قرار گرفته و تنزل رده داشت....
آخرین بار او را در حواشی نشست های انقلاب ایدئولوژیک
سال 1368 شمسی دیدم.مبهوت و گیج بود!و این وضعیت ماه
ها ادامه داشت. پس از آن دیگر هیچ خبری از او
نداشتم.سال ها گذشت تا اینکه شنیدم او از سازمان
"بریده" و رفته است.چند سال بعد خبر حضوراش را در یک
کشور دور... از "خارجی ها" شنیدم.خیلی عوض شده بود
وافکار جالبی را نمایندگی میکرد.آن "دوست خارجی" می
گفت که اطرافیانش از کار او راضی هستند.و پس از مدتی
سلام متقابل مرا هم به او رساند....!
چند سالی گذشت.
تا اینکه؛...
از مدتی پیش می دانستم با بیماری سختی در جدال است.و
همسرش "فرح" دست و پا و زبان او شده است.با نوشته
اسماعیل وفا خبر درگذشت اش را شنیدم.و امروز فهمیدم که
در خاک سردی پناه گرفته که تعلقی بدان نداشته است.چه
خموش و در غربتی سرد....مسافر خموش روحت شاد!
به همسرش فرح شریعت و خانواده اش صمیمانه تسلیت می
گویم.