_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

kanoon@iran-ghalam.de

info@iran-ghalam.de

www.iran-ghalam.de

انقلاب ایدئولوژیکی مجاهدین ـ قسمت شانزدهم

05.12.2010

حامد صرافپور ـ کانون وبلاگ نویسان مستقل ایرانی

http://www.cibloggers.com/?p=5853

 

لینک به قسمت اول و دوم

لینک به قسمت سوم

لینک به قسمت چهارم

لینک به قسمت ششم و هفتم

لینک به قسمت هشتم

لینک به قسمت نهم و دهم

لینک به قسمت یازدهم

لینک به قسمت سیزدهم

لینک به قسمت چهاردهم

لینک به قسمت پانزدهم

گردشی لابلای بندهای انقلاب

رقص رهایی در حرمسرای ایدئولوژیک

سورچرانی، آن روی سکۀ بند «ه» و هزار شین

داستان و رمز پنهان یگانگی و محرمیت با رهبر عقیدتی

پس از آمدن مریم به عراق و تغییراتی که در سازمانکار ارتش بوجود آمد، همانطور که اشاره نمودم، سه مرکز فرماندهی موجود نیز متلاشی و مبدل به 6 مرکز فرماندهی گردید و بعدها نیز یک مرکز فرماندهی به آن اضافه و مرکز خواهران نامیده شد. سازمان کار من در مرکز ششم با معاونت خانم حکمیه سعادت نژاد بود اما گفته شد فرماندۀ مرکز فعلاً در اروپاست و بزودی به اینجا خواهد آمد. چندی بعد خانم شهرزاد صدرحاج سید جوادی به مرکز ششم مراجعه و به عنوان فرماندۀ مرکز 6 معرفی گردید و این خبری شادی بخش برای تک تک نفرات بود چرا که وی مسئول اول مجاهدین محسوب می شد و حضور او برای نفرات مرکز افتخار آفرین بود. وی شرح داد که مسئولیت سنگینی بر دوش دارد چون همزمان باید دو کار را انجام دهد و برای همین مسئولیت پذیری تک تک ما را خواهان است…

همینجا اشاره کنم که مسعود رجوی همزمان با اینکار، مردان پرسابقۀ قدیمی همچون ابراهیم ذاکری، احمد واقف، محمود مهدوی و دیگر نفرات هم تراز با آنان را زیر دست مسئولین همین مراکز قرار داد تا به عنوان افسران عملیات مشغول بکار شوند. با اینکار در واقع اهدافی را دنبال می کرد: از یک سو دانش نظامی و تجارب عملیاتی این افراد را بکار می گرفت برای عملیاتهایی که در پیش بود، و از سوی دیگر با توجه به هدفی که شرح داده بودم، این افراد را به جای اینکه مستقیم به خودش وصل کند، زیر دست شورای رهبری قرار می داد که بدین ترتیب مدار پیرامونش توسط زنان کاملاً بسته شود، در ضمن این دور کردن فیزیکی می توانست با گذشت زمان تأثیرات روانشناسانه بر مردانی داشته باشد که تا پیش از این خود را بسیار نزدیک به مسعود می دیدند. آنان ناخواسته می پذیرفتند که فاصله شان تا مسعود طولانی است. لازم به یادآوری است که خود مریم بارها از فاصلۀ نوری بین مسعود با دیگر نفرات سخن گفته بود، اما واقعیت این است که وصل بودن مستقیم به چنین شخصی خود بخود فاصله ها را در تمامی عرصه ها کم می کند و چنین فرماندهانی خود را ماکزیمم یک یا دو رده پایین تر از مسعود می دیدند و نه با فاصله ای دست نیافتنی (یادم هست اولین بار در سال 1365 آقای محمد حیاتی به عنوان فرماندۀ قرارگاه حنیف نژاد نشستی با کل نفرات داشت که در آن راجع به صلاحیتهای ایدئولوژیکی مسعود رجوی صحبت می کرد. وی خطاب به ما گفت: «یک نکته اشاره کنم که فکر نکنید برادر مسعود به عنوان مسئول ما محسوب می شود، خیر، او چند مدار بالاتر از ما قرار دارد». در واقع او در آن زمان مسعود رجوی را تنها چند مدار بالاتر از خود به حساب می آورد اما مریم بعدها سخن از فاصله های نوری! داشت).

در رابطه با سازماندهی جدید، افسر دوم عملیات مرکز ششم پرویز کریمیان «جهانگیر» (از فرماندهان تیپ و لشکر سابق) و افسر اطلاعات اکبر عباسیان (فرمانده رستۀ مهندسی رزمی مرکز 12 سابق) بودند. گفته شد چنین سازمانکار قدرتمندی در مراکز تنها بخاطر گسترش عملیاتها در دوران جدید بازگشت خواهر مریم به عراق است. پس از جا افتادن این سازمانکار، در تابستان 1386 (و پس از عملیات «سحر 1» که در آن تعدادی از مجاهدین در داخل شهرها جان باختند)، خانم شهرزاد صدر حاج سید جوادی جای خود را به مریم اکبرزادگان «مهین» (خواهر زادۀ مهدی ابریشمچی) داد. با آمدن وی بود که مرکز ششم وارد سحرهای 2 و 3 و 4 شد. در سحر شمارۀ 4، خانم مریم اکبرزادگان به طور مستقیم عملیات را در خطوط مرزی شهر مهران دنبال و فرماندهی می نمود.

همانطور که قبلا شرح داده بودم، پس از بازگشت از سحر شماره 4، انتظار این بود که «سحر 5» نیز تا پیش از نوروز استارت بخورد اما چنین نشد. کمی پیش از اسفند ماه اعلام شد که تمامی نفرات بایستی برای آماده سازی نوروز مشغول به کار شده و تمامی ساختمانها و آسایشگاهها را نقاشی کنند! این البته کار ساده ای نبود و برای یکی دو هفته بهم ریختگی آسایشگاهها و مشغول شدن نفرات به کارهایی خسته کننده و بی ارزش و تکراری را رقم میزد. در واقع رنگ و روی آسایشگاهها در حدی نبود که نیازی به نقاشی جدید باشد اما سرگرمی خوبی بود تا نفرات مشغول شوند. برای چهارشنبه سوری نیز اقدامات سنگین دیگری به هر مرکز محول شده بود. تمامی اینها برنامه ای بود برای نیروها تا در میان شلوغی آن، رجوی کار دیگری را به انجام رساند.

قضیه چه بود؟

اسفند ماه سال 1376 گفته شد خواهران برای مدتی اینجا نیستند و کارها را خودتان تحت مسئولیت برادران دیگر (متناسب با سلسله مراتب تشکیلاتی) به جلو ببرید. به این ترتیب کل نفرات مرکز تحت مسئولیت پرویز کریمیان و دیگر مردان مسئول در بخشهای پایین تر قرار گرفتند. طبعاً در مراکز دیگر نیز چنین اقدامی صورت گرفت که من فقط در ارتباط با مرکز ششم این نکات را نقل می کنم که نمونه ای از دیگر مراکز باشد. یادآوری کنم که بعد از نشست بند «ه» تمامی خانمهای مجاهد (به جز خانمهایی که به آنها ردۀ شورای رهبری ابلاغ شده و از فرماندهان یکانهای درون مراکز بودند) به مرکز خواهران منتقل شده بودند. به این ترتیب دیگر هیچ زن غیر شورای رهبری در مراکز مربوط به مردان باقی نماند. حال همین تعداد زنان مجاهد نیز به یک نشست فراخوانده شده بودند. (تنها کسی که در مرکز باقی ماند، یک دختر نوجوان به همراه مریم اکبرزادگان بود که البته دلیل حضور آن دختر نوجوان در مرکز را نمی دانم ولی بعدها او نیز به مرکز خواهران انتقال داده شد). به نظر می رسید خانمها برای کار مهمی به قرارگاهی دیگر رفته باشند. اما آنچه بعد از بازگشت آنها به چشم می خورد، آثار اندوهی عمیق ولی پنهان در چهره های برخی از آنان بود. نشست کمی طول کشید و تا نزدیک چهارشنبه سوری و نوروز ادامه داشت.


اینکه دقیقاً موضوع نشست به چه مسائلی برمی گشت برای تمامی مردان (و بسیاری از زنان که در مرکز «خواهران» بوده و هنوز به ردۀ شورای رهبری نرسیده بودند) نامعلوم بود. فقط می دانم که نشستی کاملا محرمانه بود که تاکنون سابقه نداشت. گزارشی که همین اواخر خانم بتول سلطانی (عضو پیشین شورای رهبری مجاهدین، که چند سال بعد از اشغال عراق توسط نیروهای ائتلاف از اشرف فرار کرد) نوشته و شرح داده است، نشانگر موضوع دیگری است که بیش از حد باورش مشکل است. بعد از خواندن این گزارش می توان فهم کرد که این جلسۀ کاملاً «محرمانه» بخشی از همان «محرمیت ایدئولوژیک» زنان با مسعود رجوی بوده که اینک به مرحلۀ «محرمیت جنسی» نزدیک می شد. در حقیقت آقای رجوی می خواست در این مرحله از انقلاب «منطقۀ محرمه»ی خودش را شاخص گذاری کند!. (برای هموطنانی که معنای شاخص گذاری را نمی دانند یادآوری کنم که این واژه یک اصطلاح نظامی است که معمولاً برای میدانهای مین بکاربرده می شود و در این کار مسیرهای تردد و یا مناطق آلوده به مین شاخص گذاری می شوند که کسی وارد آن منطقه نشود. همچنین شاخص گذاری مناطقی که «منطقۀ محرمه» نامیده شده و ورود به آن منطقۀ به لحاظ نظامی ممنوع می باشد).

وی پس از گذاشتن نشستهای «حوض رهایی» برای برادران مجاهد، و شکستن فردیت آنان با انواع توهین ها و تحقیرها و حتا ضرب و شتم فیزیکی، اینک نشست و مراسم دیگری برای زنان مجاهد تشکیل داده بود تا در آن شخصیت زنان را نیز به طور کامل درهم بشکند و آنان را به شکل دیگری اسیر ولایت مطلقۀ خویش سازد، یعنی ابتدا نشستهای «دیگ» توسط مهوش سپهری و آنگاه مراسمی به اسم «رقص رهایی» در حضور خودش و مهرتابان انقلاب (خانم مریم عضدانلو). ترجیح می دهم این بخش از تاریخچه را به مطالبی که خود خانم سلطانی نگارش و به صورت زنده بیان نموده است اختصاص دهم تا موضوع به شکل دیگری و از زبان یک شاهد زنده بیان شود. زمانی من توانستم این گفته ها را بهتر باور کنم که به یاد آوردم تاریخ گفته شدۀ این خانم درست منطبق است با همان تاریخی که من در مرکز ششم ارتش رجوی با آن مواجه شده بودم. نوشته های زیر بخشی از گفته های خانم بتول سلطانی است که کلیپهای صوتی آن در فیس بوک و برخی سایتهای دیگر موجود است:

«««گزارش خانم بتول سلطانی از نشستهای موسوم به رقص رهایی:

… برای شخص من بسیار مشکل است که بخواهم توضیح بدهم حتی وقتی در ذهنم مرور می شود بسیار سنگین است، بخصوص که الان بیشتر عمق استثمار آن را می فهمم. بهرحال خدا را شکر می کنم که به من این موقعیت را داده است که بتوانم اکنون از آن پدیده های پنهان تشکیلات رجوی پرده بردارم و حاضرم دست بر روی قرآن مجید گذاشته و در برابر هر دادگاهی سر گفته هایم شهادت دهم .

موضوع این بود که بعد از اینکه زمستان 1376 در جمع بزرگ شورای رهبری توسط مسعود و مریم رجوی در قرارگاه بدیع زادگان به من رده شورای رهبری ابلاغ شد یک سلسله نشستها برای این گروه که تازه شورای رهبری شده بودند شروع شد. در این میان مسئول برگزار کننده نشستهای به اصطلاح دیگ مهوش سپهری بود. از بین کسانی که این رده بهمان ابلاغ شده بود بجز تعدادی که در جریان این نشستها ok نشده و به اصطلاح از بحث رهبر عقیدتی و عشق تمام عیار به مسعود خوب عبور نکرده بودند ما را برای نشست مریم رجوی صدا کرده و گفتند که از کوران این مرحله عبور کرده ایم. مشخصا یادم است گفتند که حمام رفته و کاملا تمیز باشید و تمامی لباسها و روسری بایستی نو و تمیز باشد. به ما گفته شد حتی به کسانی که با یکدیگر ابلاغ رده شده بودیم ، چیزی نگوئیم چون که شاید همگی از مرحله قبلی رد نشده باشند و در این مراسم نباشند. گفته شد که این حوض شورای رهبری است و رقص رهائی با مسعود است.

برای من این تأکید معنی خاصی داشت و استرس عجیبی وجودم را فراگرفته بود داشتم دیوانه می شدم رقص چی است بسیار کنجکاو بودم که آیا مسئولم که آن موقع فائزه محبت کار فرمانده قرارگاه 4 بود چه واکنشهائی دارد. بالاخره ساعت موعود فرا رسید و من خودم را بهمراه تعداد زیادی شورای رهبری در محل رهبری در قرارگاه بدیع یافتم. دیدم از بین کسانی که به آنها شورای رهبری ابلاغ شده بود تعدادی نبودند همه منتظر نشستیم و از طرف دفتر رهبری سازمان، قسمتی که کارهای اداری و خدماتی مسعود رجوی و مریم رجوی را انجام می دهند. کسی آمد و به هر کس یک بسته داد که در آن حوله و وسایل حمام و آرایش بود و گفت هر کس که خود را تمیز نکرده است الان می توانند از فرصت استفاده کند و همینجا حمام برود چون باید که از هر نظر پاک و تمیز و وضو گرفته باشید. دائما فکر می کردم که یعنی چه ، نه این امکان ندارد، مگه بدن ما را مسعود می خواهد ببیند؟ چرا اینقدر اصرار می شود دائما با خودم کلنجار می رفتم که این یک تست است و آزمایش دیگر.

بعد از آماده شدن کلیه افراد صدایمان کردند و به سالنی موسوم به سالن X وارد شدیم . این سالن بسیار مرتب و تمیز و تزئین شده بود و کف آن ملافه های سفید پهن را بر روی قالی تثبیت کرده بودند . همه سالن به رنگ سفید بود . دو مبل سفید هم وسط آن قرار داده بودند . جلوی این دو مبل یک میز که در آن قرآن و آئینه و شمع هائی که روشن بود بهمراه یک جعبه که بعداً متوجه شدم گردنبندهای طلا در آن است و یک کیک بزرگ چند طبقه قرار داشت بعد با یک هیاهوئی مریم و مسعود با لباس راحتی که معمولا خانواده ها در خانه می پوشند یعنی لباسهای نرم و پیژامه و آستین کوتاه و بدون جوراب وارد شدند مریم موهایش را آرایش کرده و بدون روسری بود مسعود روی مبل نشست و مریم مثل همیشه روی مبل کنار مسعود ننشست و رفت بالای سر مسعود ایستاد و مبل کنار مسعود خالی بود یکی از خانم ها از مریم رجوی سوال کرد که چرا نمی نشیند و صندلی خالی است. مریم با لبخندی گفت که این برای شماها و دیگر زنهای مسعود است من کمی از کلمه زن مسعود جا خوردم بعد من متوجه شدم که یکسری از افراد مثل مریم روسریشان را برداشته اند.

…من در آن موقع چنین احساسی را نداشتم که انگیزه مسعود رجوی از این روش های فرقه گرایانه، انگیزه های جنسی است. فکر می کنم که سایرین هم در آن موقع چنین برداشتی داشتند. ولی هاله ای از ابهام، ترس، خجالت و پرسش در درونم وجود داشت، در آن لحظات قلبم به شدت می تپید و نمی دانستم چه برنامه ای در کار است. با خود می اندیدشیدم که می خواهند ببینند ما که می گوئیم امضا به مسعود به عنوان رهبر عقیدتی مان داده ایم آیا حاضریم او را بعنوان همسر بپذیریم و این یک آزمایش است و جنبه عملی ندارد. کم کم جمعیت آرام گرفت و مسعود گفت مریم اینها چی می خواهند ؟ من را برای چه آوردی اینجا ؟ مریم رجوی گفت که مراسم عقد این زنان با شماست. سپس مسعود رجوی آیه هائی را از قران خواند از جمله اینکه گفت فتبارک الله احسن الخالقین، صفی تا تهران، و یکبار هم گفت که لاحول ولا قوه الی بالله و یک سوره بلند دیگر را هم خواند و گفت که این سوره احزاب است که مربوط به زنان امیرالمومنین می باشد (منظور ایشان پیامبر است=نگارنده) و بعد مریم گفت یکی یکی بیائید روی این مبل و بله بگوئید و مسعود خطبه عقد را می خواند و بعد از گفتن بله مسعود از داخل جعبه یک گردنبند طلا به گردن هر زنی می انداخت و دیده بوسی انجام می شد.

وقتی همه عقد شدند بین همگی نفرات یک برگ کاغذ سفید سایز A4 پخش شد و مسعود گفت تناقضاتتان را هر چه هست به مریم بدهید این کاغذ را سیاه کنید و درون و ضمیر خود را پاک مثل الان این کاغذ سفید کنید. من تناقضات جنسی شما را می خواهم هر آنچه که تا بحال نتوانسته اید بگوئید و سختتان بوده است. و همه مشغول نوشتن شد یادم هست که یک نفر بود گفت که صفر صفر است و هر چه داشته نوشته و گفته است. مسعود گفت محال است. مریم رجوی هم گفت شما الان عقد و زن مسعود هستید و به هرحال هر زنی بعد از ازدواج حتما حرف و نگفته ای برای شوهرش دارد. مسعود رجوی اون خانم و بعضی دیگر از خانم ها که همین موضع را داشتند صدا زده و در گوشی با آنها از نزدیک حرف می زد. در این میان تعدادی از خانم ها وضعیت به هم ریخته ای پیدا کردند و با گریه عنوان می کردند که موضوع هائی بوده که سالیان در دلشان نگهداشته اند و اذیتشان می کرده است و خلاصه همه شروع کردند به حرف زدن که تقریبا یک تعداد هم صحبت کردند و سر هر کدام هم مسعود یا مریم حرف می زدند.

بعد چند نفر از دفتر، همان نفرات که کارهای خدماتی و اداری مسعود و مریم رجوی را انجام می دهند، میز را برداشتند و شیرینی پخش شد و گفتند که وسط را خالی کنید وقتی وسط خالی شد با اشاره شهرزاد صدر یک آهنگ تند از بیژن مرتضوی که هنوز طنین آن در ذهنم است پخش شد و در برابر چشمان حیرانم متوجه شدم که زنان ارشد شورای رهبری به وسط ملافه ها که خالی بودند، آمده و در حال در آوردن لباسهایشان هستند. مسعود می گوید بله لباسهای شرک و جاهلیت را درآورید و این حوض شما است که بایستی در آن شیرجه بزنید و اینجا یگانه شوید تا در تمام صحنه های رزم دیگر و کار و مسئولیت مثل کوه استوار باشید. در این حین نفراتی از دفتر، هر نفر که لباسهایش را در می آورد جمع کرده و همگی را در نایلونی قرار می دهند و درب آن را بسته و روی آن با ماژیک نوشته و می بردند و نفر مشغول رقص می شد و همینطور نفرات رو به زیاد شدن بودند و مریم به همه می گفت که لباس شرک و ریا را بکنید و با مسعود نزدیک شوید و یگانه شوید و همینطور متوجه شدم که مریم و چند نفر دیگر از جمله گیتی گیوه چی و فائزه محبت کار و دیگران به دقت بقیه را زیر نظر دارند و تعدادی از اعضای ارشد مشغول صحبت و متقاعد کردند نفراتی هستند که در در آوردن لباس مکث دارند و یکی دو نفر هم را هم از جلسه خارج کردند.

در این بین یک توقف کوتاهی به جلسه داده شد و مریم سخنرانی کوتاهی کرد و گفت شما که هنر نکرده اید شما امضا ایدوئولوژیک و آرمانی داده بودید به مسعود و هر مقطع یا سرفصلی دوباره می دهید پس کسر رهائی برای شما چیست این رقص رهائی شماست شما باور نداشتید که مسعود شوهر شماست وگرنه شما یادتان هست فیلمهائی حتما دیده اید یک عقد کافی بود برای یک زن که تا ابد خودش را در حریم شوهرش ببیند. اگر سقف ایدئولوژیک امضا به رهبر عقیدتی سقف این سالن است سقف ازدواج و زناشوئی این میز است شما درک و فهم نادرستی دارید برای این است که الان بعضی سختتان است لباس زیر در بیاروید وگرنه شیرجه می زدید. این حوض مسئله از خود شما حل می کند وگرنه یک زن چشم ندارد زن دیگری را ببیند و با این مکانیزم شما حاضرید برای همدیگر جان بدهید و همدیگر را دوست دارید و حسادتهای زنانه و قالی از زیر پای همدیگر کشیدن جای خودش را دوست داشتن همدیگر می دهد و خیلی تشویق می کرد که ما صحنه های دیده بوسی و عشق بازی مسعود با زنهای دیگر را نگاه کنیم. آخر جلسه همه یک بسته دیگر از مسعود هدیه گرفته و جلسه تمام شد. اولین جلسه که 5 ساعت به طول انجامید ساعت 4 صبح تمام شد و ما همگی به مقرهایمان برگشتیم . پس از آن سلسله نشستهائی با خود مسعود و همینطور با مریم رجوی آغاز شد.»»»

و این بود رقص رهایی زنان در مرحلۀ دیگری از بندهای انقلاب ایدئولوژیک مریم رجوی در مسیر رها شدن از چنگال دستگاه جنسیت و یگانگی با رهبری عقیدتی خود یعنی مسعود رجوی!. البته با توجه به بهت و حیرتی که به صورت طبیعی گریبانگیر زنان می شد، لازم بود در ادامۀ این مراسم بحثهای زیادی انجام گیرد و به همین خاطر چند ماه پس از آن کلاسهای درس مسعود رجوی حول مسائل ایدئولوژیکی و به عمق بردن مفاهیم انقلاب مریم آغاز شد، کلاسهایی که یکسال به طول انجامید (به این خاطر از بهت و حیرت گفتم که تا پیش از آن تمامی زنان و مردان مجاهد تصورشان بر این بود که مسعود با اینهمه سختگیری حول مسائل جنسی و عاطفی دیگران، خودش بایستی ورای چنین تفکراتی باشد و مطلقاً گرد چنین مسائلی نمی گردد، اما انجام چنین مراسمی می توانست دستگاه فکری زنان مجاهد را درهم بشکند و آنان را دچار تناقضات پیچیده ای کند که حل آن امکانپذیر نباشد. ضمن اینکه بایستی همین زنان را به مرور قانع می کرد تا به طور مادی و ملموس با وی همبستر شوند و این مسئله خود بر پیچیدگی شرایط می افزود. برای هموطنانی که درک درستی از مناسبات داخلی مجاهدین نداشته اند قابل فهم نیست که گذار از حوادث انقلاب چه فراز و نشیبهایی با خود داشته است. من فقط یک نمونه را نقل می کنم که شاهد آن بودم. در همان دوران بحث بند الف انقلاب و البته بعد از جنگ کویت که رجوی آنرا همگانی کرده بود، در لشکر 61 محور چهارم و در محلی که به آن سوله سوخته گفته می شد، یک روز صبح بناگاه دیدم درب آسایشگاه زنان مجاهد باز شد و خانمی که فکر می کنم آن زمان نزدیک به چهل سال یا کمتر داشت و مدتی پیش از آن در کارهای صنفی انجام وظیفه می کرد، به سرعت با پای برهنه و بدون روسری به محوطه دوید و پشت سر او چند زن مجاهد از جمله خانمی که بعدها مدتی مسئول من شد بیرون آمده و او را گرفته و بداخل آسایشگاه منتقل کردند. آن زمان کارگران سودانی هم توی آشپزخانه ها کار می کردند و یادم هست تعدادی از آنان شاهد ماجرا بودند. یکی دو روز بعد در نشست با فرمانده یگان همین موضوع مطرح شد و فرمانده یگان با خنده می گفت معلوم است که فهم طلاق و ازدواج ایدئولوژیک ساده نیست و این خواهر بنده خدا هم نتوانسته آنرا هضم کند! البته این موضوع را یکی از فرماندهان دسته مطرح کرد که او هم شاهد قضیه بود. این نکته را عنوان کردم که هموطنان بدانند مسائل به آن راحتی که تصور کنند بحثهایی شده و همه هم راحت پذیرفته اند نبود بلکه حوادثی بیشمار رخ می داد که توأم با درگیریها و جدلهای بسیار بود.)

گفته های بعدی خانم بتول سلطانی حول موضوع «شب زفاف» بخوبی بیانگر این مطلب است که رجوی اهداف دیگری را نیز دنبال می کرد، اهدافی که بهره های جنسی در پایین ترین سطح آن قرار داشت، چرا که مسعود نیاز حیاتی به حل مسائل جنسی خود نداشت و نیازهای حیاتی بالاتری را باید رفع می کرد که بعد به آن اشاره خواهم نمود:

«««بخش دوم سخنان خانم بتول سلطانی:

در این جلسات مریم رجوی دائماً می گفت: فکر می کنید بعد از این عقد چی است؟ برای شما چه چیز دیگری هست؟ و یکی از خانمها گفت: من برایم واقعی نمیشود و با همسرم مقایسه می کنم. بعد مریم گفت که شما عاشق نیستید، و قیمت عشق مسعود به شما یکجانبه است و من می فهمم وگرنه شما چرا تا حالا کاری نکردید؟ و ما نمی دانستیم که دیگر چکار باید بکنیم. ما که همه جور جسماً و روحاً در اختیار رهبری هستیم. دیگر چکار باید بکنیم؟ ما که حتا برهنه جلوی او رقصیدیم.

تقریباً یکسال بعد دیدم که مریم در جلسه ای گفت: شما چگونه زنی هستید که مسعود را می بینید ولی خودتان را برایش هلاک نمی کنید که به اتاق خواب او بروید و با او بخوابید و با او یکی شوید؟ من احساس کردم که آب شدم و پتکی توی سرم خورد. یعنی چه؟ امکان ندارد. می خواستم بدانم که آیا موضوع بیش از این هم جنسی می شود؟ و موضوع چیست؟ و یا اینکه ادامۀ آن ایدئولوژیک است و آزمایش است؟ تا اینکه اولین بار بعد از برنامۀ رقص رهایی که تقریباً از ساعت ده تا یک شب بود و جلسه تمام شد، من را صدا زدند و به من گفتند که بعد از تمام شدن حوض به مقر نروم چونکه خواهر مریم با من کار دارد و به دفتر بروم. بعد از رفتن به دفتر مریم، بعد از گفتن این کلمه که امشب شب زفاف تو و شب معراج تو است، احساس کردم که یکباره مردم، و احساس می کردم که در این زمین نیستم. خدایا چه می شنوم؟ بعد از آن مریم به من گفت: قدرشناس قیمتی باش که مسعود برایت داده. یا همانند من و در سطح من و بیش از من در این معراج با مسعود یکی می شوی و بار مسئولیت بدوش می کشی، و خودت را عاشق ترین می دانی، و یا اگر خوب نفهمی و ناسپاسی کنی، از دور خارج می شوی؛ مثل یک سونامی و مثل جسدی می شوی در تشکیلات و روی میز ما خواهی ماند. بنابراین سعی کن قیمتی که برایت داده شده را درک کنی و در کار و مسئولیت ماده کنی. او مرا با لبخندی به سوی مجموعه ای که اتاق خواب مسعود بود راهنمایی کرد. و من در حالی که شوکه شده بودم و سردرد عجیبی گرفته بودم باز هم فکر می کردم که این آزمایش است. مگر ممکن است که یک رهبر ایدئولوژیک تا این حد منحط باشد؟ باز هم فکر می کردم که این یک ابتلاست.

اما آن شب تا صبح و شبهای دیگر متأسفانه رجوی را یک مرد عادی و ملاقات را یک ملاقات جنسی محض یافتم، و از نظر من پلیدی ای که با این برنامه رنگ و لعاب ایدئولوژیک به آن زد. از نظر من همچون ازدواجش با مریم، همچون طلاق گرفتن مریم از شوهرش شریف، این هم مانند آنها رنگ و لعابهایی به آن زدند و من عمق یک فرقۀ واپسگرا را با تمام وجود دیدم که اینگونه همه چیز افراد را در قید و بند خود نگه می دارد. و از همانجا احساس کردم که همه چیز برای من تمام شد. احساس می کردم همانجا هرچه از سازمان و بنیانگزاران و مقاومت و راه سرخ حنیف و مبارزه بود درونم تبدیل به مشتی خاکستر شد. اما سعی کردم خودم را نگه دارم و تصمیم گرفتم. در ذهنم طراحی می کردم و شاید تصمیم فرار از همانجا در ذهنم قطعی شد. با خود فکر می کردم اینهمه شبانه روز به دستور تشکیلات و نشستهای موسوم به سرویس تشکیلاتی توی سر برادرها همین شماها که تحت مسئولهای ما بودید می زدیم و خونتان را توی شیشه می کردیم که چرا نگاه چپ به کسی کردید؟ اینهمه جداسازی می کردیم، حتا پمپ بنزین را و زمان گذاشته بودیم یکساعتی مردها بروند و یکساعتی زنها بروند. اینهمه جداسازی و زن و مرد کردن، طلاق، بندهای انقلاب و فشار و فشار و فشار… و به قول مسعود که همیشه سفارش می کرد و دستور می داد که سه تیغ را این مردها باید دائماً بالای سر خود احساس کنند: تیغ انتقاد و کار کشیدن از جسم، تبر و تپانچه. مسعود می گفت اینقدر از تحت مسئولینتان کار بکشید که وقتی روی تخت می روند مثل جسد شوند. تا نتوانند به دوران فکر کنند و یاد بند الف شان بیفتند و فیل شان یاد هندوستان کند. اما چطور که ماکزیمم رفاه و عیاشی و حرمسرا را برای خودش می خواست؟ به ما می گفت که دلسوزی برای تحت مسئول یعنی همخوابگی با آنها! و اینطور حتا دلسوزی برای کسی را حرام می کرد. به ما می گفت که بین المرء همه و جسم و روح تک تک شما زنها مال من است.

اینها عین جملات مسعود است که به ما درس شقاوت و سنگدلی می داد. پس چطور برای خودش اینطوری باید باشد؟ افکار درهم و پریشانی در ذهنم بود. گاه احساس می کردم که همانجا خودکشی کنم و خود را خلاص و نابود کنم. کما اینکه یکی دو بار هم دست به خودکشی زدم. و البته خدا می خواست که زنده بمانم و سند زنده ای باشم. تنها و تنها یک انگیزه داشتم و آن هم اینکه آنرا به گوش تاریخ برسانم. به گوش دیگران برسانم تا واقعیت را بدانند. و این مرا بر آن می داشت که خودم را نگه دارم و تظاهر کنم.

در جلسات دیگر حوض شورای رهبری به محض اینکه می گفتند حوض شورای رهبری است با افسوس به خواهرانم نگاه می کردم که نوبت کیست که باز هم قربانی شود؟ خدا می داند که دعا می کردم که من نباشم و این برایم یک زجر و شکنجه بود. حداقل بعد از این افشاگری ها فکر می کنم که شاید رجوی مجبور شود به ادامه این استثمارگری استپ بزند و دکانش را جمع کند. بعد از این به اصطلاح یکی شدن با مسعود و اکی شدن توسط مریم، فرد شورای رهبری یا می شد FM و مسئول سازمان و یا اگر اکی نمی شد در قلعۀ 49 بایگانی می شد و تحت نظارت و کنترل مستقیم قرار می گرفت. همۀ شما شورای رهبری که در این پادگان اسیر هستید می توانید بفهمید که من چی می گویم.

بعد از سقوط صدام و مدتی که این جلسات تعطیل شده بود، یکبار از یک شورای رهبری که FM بود شنیدم (اما نمی خواهم اسمش را ببرم چون اسیر و گرفتار است و نمی خواهم زیر فشار برود)، اما وی می گفت که به غیر از موارد تکی، چند نفری هم با برخی از نفرات هم ستادی اش در برابر چشمان همدیگر، شاهد تجاوز به چند نفر بوده است. که مسعود رجوی به چند نفر شورای رهبری همزمان تجاوز می کرده است. واقعاً دریغ و افسوس که فکر نکنم اینگونه اش دیگر در هیچ فرقه و حرمسرایی بتوان در تاریخ نمونه اش را یافت. که البته من از ذکر جزئیاتش معذورم و خجالت می کشم. او اشاره کرد که فقط جسم اش در تشکیلات است و آرزو می کند که بمیرد و نباشد و همه بمیرند و همه چیز تمام شود….

از او پرسیدم که به شما چی گفتند و به اتاق خواب مسعود بردند؟ چون برایم عجیب بود چند نفر و همزمان. به من گفت که مریم رجوی به آنها گفته است گیس و گیس کشی و کینه و حسادت نسبت به هم دارید و برای همین راه حل این است که همگی با رجوی همبستر شوید، و مریم می گفته این ملاقات با این شکل و شیوه مسئله حل کن است. توجیه مریم در جلسات حوض خاص این بود که مثل نماز و ذکر خدا بایستی تکرار شود. همچنین توجیهاتی را برای ما بکار می برد حول فلسفۀ این حوضها و ملاقاتها. ساعتها و ساعتها کار توجیهی و نشست انجام می شد. شاید خود شورای رهبری که الان صدای مرا می شنود بدانند که چقدر این نشستها خسته کننده و کلافه کننده بود. و شاید خیلی از شماها که عضو و رده های پایین تری دارید و صدای مرا می شنوید تعجب می کردید از این همه نشست، که شورای رهبری تان به نشست می روند و اینکه اینها کجا می روند؟ یا چی هست و چه نشستی هست؟ یادم هست که در همین مجموعه نشستها رجوی می گفت که نابودی ما فقط در صورت ضربه ایدئولوژیک است و ضربه یعنی ربوده شدن و یا فرار شورای رهبری و فاش شدن اسرار سازمان. در واقع اسرار مسعود رجوی. چرا که هیچ اندیشه عادی گرایانه ای نمی تواند ذوب شما زنان را بفهمد. ببینید که رجوی چگونه انحرافات خودش را کلاه شرعی می گذشت. من همیشه فکر می کردم اینها برای امتحان و تست است تا اینکه خودم آنرا با تمام وجود لمس کردم که نه، یک پارامتر مهم وجود دارد و آن در غلطیدن مسعود رجوی به سکس و ارضای عاطفی یعنی آن سوی سکۀ قدرت طلبی و کیش شخصیت اوست، و همینطور این واقعیت که به قول معروف استثمار جنسی آخرین حلقۀ فروپاشی فرقه هاست…

در همینجا از… همۀ کسانی که صدای من را می شنوید می خواهم که خودتان را از مسیری که آگاه و یا ناآگاه یا به هر صورتی در آن قرار گرفته و دنباله روی آن شده اید بیرون بکشید و به این مسیر ننگ و خیانت به بنیانگزاران و شهدای این سازمان دست بردارید و خود را آزاد کنید از این تشکیلات…»»» پایان نقل قول خانم سلطانی.

به این ترتیب فاز دیگری از انقلاب رهاییبخش مریم به شکل گسترده آغاز شده بود تا زنان مجاهد را از قید و بند استثمار جنسی و مردسالاری رها سازد! و این «رهایی» چیزی نبود جز بستن قید و بند دیگری به نام «رابطۀ مستقیم جنسی» با زنان مجاهد توسط مسعود رجوی. حرکتی که البته قرار بود تا رهایی تمامی زنان جهان ادامه پیدا کند. مسعود رجوی بخوبی می دانست که برای یک زن شرقی (و به طور خاص زن ایرانی) هیچ چیزی سخت تر از شکسته شدن حریم جنسی اش نیست و البته اینرا خیلی پیش تر از این در بحث بند الف انقلاب شرح داده بود. وی همان زمان گفت که رژیم برای درهم شکستن زنان مجاهد هیچ وسیله ای بهتر از تجاوز جنسی در اختیار نداشته و به همین خاطر هنگام مواجهه با دختران مجاهد کارآترین شکنجه، تجاوز جنسی به آنها بوده است و بازجوها با همین شکنجه توانسته بودند برخی از دختران مجاهد را درهم بشکند. برای شکستن این طلسم، زن مجاهد خلق باید از انقلاب مریم عبور و از این «تابو» خود را رها کند، در این صورت مثل کوه استوار می شود و دیگر هیچ مانعی نمی تواند او را از مقاومت باز دارد… رجوی ابتدا چنین جمعبندی ای ارائه داد ولی گویا به ذهن خودش هم رسیده بود که برای به بند کشیدن همین زنان بهترین راه حل ایجاد رابطۀ جنسی (با سرپوش ایدئولوژیک) با آنها است. او به بهترین شکل ممکن این تجربه را بکار بست تا با شکل نوینی از تجاوز جنسی، این زنان را در قید و بند خود نگهداشته و مجری دستورات خود نماید… (و گویا به همین علت زندانبانان زندانهای خودش را ترغیب کرده بود تا زندانیان را تهدید به تجاوز کنند. من از چند همرزم خودم در درون فرقه شنیدم که نادر رفیعی نژاد آنها را تهدید به تجاوز می کرده است. همچنین شنیدم که فهیمه اروانی نیز یکی از نیروها را از تجاوز استخباراتی ها در زندان ابوغریب ترسانیده و به وی گفته بود می گویم آنجا به تو تجاوز کنند). به هرحال رجوی این تجربه را بخوبی پیش برد اما یک نکته را در نظر نگرفت. او به دلیل تفکرات کهنه و عقب ماندۀ مذهبی خود، و نیز به خاطر غرور و تکبر ناشی از قدرت پوشالی اش هرگز فکر نمی کرد گذشت زمان، بالارفتن سطح شعور سیاسی و فرهنگی و اجتماعی مردم را بدنبال خواهد داشت و این تابو برای همیشه در اذهان برجای نخواهد ماند و روزی کسانی پیدا خواهند شد که بند و زنجیر او را از هم بگسلند و اندرونی او را افشا و رسوا سازند… و امروز طلایه های آن در میهنمان خود را نشان داده است همچنانکه افشاگریهای بی باکانۀ خانم بتول سلطانی به وضوح نمایانگر همین مسئله است.

(در همین جا به مطلبی اشاره می کنم از نشستهای حوض سال 1374 که مسعود رجوی با مرکز دوازدهم گذاشته بود. در اواخر نشست مسعود حول مسائل جنسی صحبت می کرد و اینکه همه دارای تصورات جنسی هستند و اشاره کرد که خودش هم این لحظات را داشته است… در اینجا خانم شهرزاد صدر حاج سید جوادی به او گفت نه شما فرق می کنید و اینطور نیستید!، جالب اینجاست که مسعود رجوی در این نشست با فروتنی گفت نه والله من هم هستم… و شهرزاد اصرار کرد که نه شما چنین نیستید و با ما فرق می کنید… من آن زمان به خودم گفتم که مسعود چقدر صادق و فروتن است که خودش را جدا از بقیه نمی داند. البته همیشه تصور ما بر این بود که مسعود رجوی تفکری پاک و دیدی غیر جنسی نسبت به زنان دارد، با اینحال از این گفتۀ او باز هم بیشتر احساس کردم که وی با توجه به اینکه می تواند مشکلات ما را ببیند، خیلی باید از این مسائل پاک باشد. اما بعد از شنیدن مطالب خانم سلطانی، وقتی یاد آن سخنان افتادم متوجه چیز جدیدی شدم. در واقع مسعود رجوی اگر آن زمان کتمان می کرد که او هم مثل بقیه تصورات و نیازهای جنسی دارد، چطور می توانست اینگونه که خانم سلطانی ذکر نموده است حرمسرا تشکیل دهد؟ آنوقت همان زنان برایشان سوآل می شد که اگر مسعود خودش را بری از مشکلات و نیازهای جنسی می داند چطور اینچنین حرمسرا تشکیل می دهد؟). البته بعد از این مسائل زیادی پیش آمد که به آن اشاره خواهم نمود.

باید توجه داشت در شرایطی چنین مراسمهایی (رقص رهایی و شب زفاف) برای آقای رجوی برپا می گردید که روز به روز فشارها بر دیگر مردان مجاهد افزوده می شد که چرا حتا تصورات جنسی به ذهنشان می زند؟ و هر اعتراض و انتقاد تشکیلاتی و استراتژیک و سیاسی فوراً توسط رجوی انگ جنسی می خورد و سرکوب می شد. باید توجه داشت که رجوی معتقد بود که می توان تمامی تناقضات جنسی را محو نمود و کاری کرد که هیچ تصور جنسی به ذهن خطور نکند! البته این در مورد خودش استثنا بود اما به گونه ای به دیگر مجاهدین فشار می آورد که همگی تصور می کردیم ایشان در شبانه روز عاری از تناقضات و تصورات جنسی است. باز هم برای اینکه هموطنان بدانند برخی از مجاهدین چه فشارهای روحی متحمل می شدند به ذکر نمونه ای می پردازم که به طور دقیق و کامل خودم در جریان آن قرار داشتم:

اوایل سال 1371 در رستۀ مهندسی مرکز دوازدهم ارتش بودم که بتازگی خانم زهرا مازوچیان فرماندهی اش را برعهده گرفته بود. مدتی پیش از او خانم زهرا تیفتکچی و پیش از او آقای اکبر عباسیان فرماندۀ این رسته بود. همان زمان من به مأموریتی فرستاده شدم که محل آن قرارگاه انزلی در شهر جلولا بود. مسئولیت دژبانی این قرارگاه به من سپرده شد و یکی از نفرات تحت مسئول من «بیدالله جهانی» نام داشت. وی از اهالی شمال و تا حدودی به زبان روسی هم آشنایی داشت. وی همیشه ذهنی درگیر و شخصیتی بشدت آرام و ساکت داشت و بندرت حرف می زد. سه سال بعد من مجدداً در رستۀ مهندسی بودم و بیدالله نیز به آنجا منتقل شده و وضعیت بشدت زاری پیدا کرده بود. نمی دانستم علت چیست اما مدتی بعد دیدم دچار بیماری در دستگاه تناسلی شده و براحتی نمی تواند راه برود. گاه در ستاد این رسته در مورد او صحبت می شد و فرمانده اش (اسماعیل محمدیان که بعدها جان باخت) می گفت من کاری نمی توانم برای او بکنم وضعش خراب است. در واقع از دست او خسته شده و از او بدش می آمد. درست یکسال بعد در جریان بند همردیفی و در قرارگاه باقرزاده بود که دوباره بیدالله را دیدم که اینبار مثل مرده ها شده بود. او را به صنفی مرکز وصل نموده بودند و مسئولیت خاصی نداشت. خیلی دلم برایش می سوخت چون به هرحال مدتی تحت مسئول من بود و نمی توانستم او را به این شکل ببینم. مدتی با او صحبت کردم که بدانم مشکل او چیست. بالاخره تحت فشار زیاد خودش را تخلیه کرد و به من گفت که «من زن می خواهم». من از این سخن او شوکه شدم و تازه متوجه شدم در این سالیان چه چیزی او را تحت فشار گذاشته بوده و حتا بیماری اش هم ناشی از همین مسئله بود و به دستگاه تناسلی او فشار وارد کرده بود. این موضوع را به فرمانده ام (خانم فرح شیبانی از اعضای شورای رهبری) اطلاع دادم. وی از مسئله خبر داشت و به من توضیحاتی داد که من متوجه شدم سازمان به خوبی از مشکلات این فرد مطلع است اما نه او را آزاد می کند که بدنبال زندگی برود و نه مسائل و مشکلات او را حل می کند. بعدها متوجه شدم که وی موفق به جدایی سازمان شده ولی او را به ابوغریب فرستاده بودند تا از طریق دولت عراق با ایران تبادل شود.

به این ترتیب بسیاری از نفرات تحت فشارهای جنسی حاد قرار داشتند و واقعاً نمی خواستند مجرد باقی بمانند اما رجوی آنان را برای انقلاب کردن تحت فشارهای جسمی و روحی قرار داده و از آن طرف خودش مشغول حرمسرا گشته بود. این نمونه را آوردم تا اوج رذالت و پستی رهبری را به نمایش بگذارم که نیروهای خود را از عمل جنسی و از داشتن روابط عاطفی و عاشقانه منع می کرد ولی خود را مقدس جلوه می داد و براحتی در حرمسرا به عیش و نوش مشغول می شد. طبعاً بسیاری از ما تا مدتها به طور آگاهانه و مختار انتخاب کرده بودیم چنین باشد و فشار جدی و ملموسی بر روی ما نبود، اما چرا باید چنین نفراتی تحت فشارهای جسمی و روحی و جنسی قرار داشته باشند؟ این سوآلی است که باید از رجوی در دادگاه پرسید.


مسعود رجوی به همراه مریم و مهوش سپهری هنگام بازدید از یک مرکز آموزشی


خانم شهرزاد صدرحاج سید جوادی، مسئول اول مجاهدین در دوران حضور مریم در اروپا


مهدی ابریشمچی، محمد سیدالمحدثین و تعدادی دیگر از مسئولین مجاهدین هنگام نماز به امامت مسعود رجوی

 


مهوش سپهری، همردیف رهبری عقیدتی مجاهدین و مسئول کل شورای رهبری مجاهدین


فهیمه اروانی اولین ایمان آورنده به انقلاب مریم و اولین جانشین مریم رجوی

مطالب دیگر:

ــ مصاحبه  با خانم سلطانی عضو سابق شورای رهبری مجاهدین، قسمت  سیزدهم بررسی قربانی  شدن احمد رازانی توسط  فرقه مجاهدین ( بتول سلطانی )

ــ راز مقاومت ( مهدی خوشحال )

ــ قتل زنده یاد احمد رازانی و  کابوس فروپاشی فرقه رجوی ( روح الله تاجبخش )

ــ صدام حسین را از کجا پیدا کنم؟  ( مهدی خوشحال )

ــ اعتراف رجوی در ارتباط با آقای بنی صدر ( فرزاد فرزین فر )

ــ چگونه طارق عزیز مسعود رجوی را خرید؟ ( مزدا پارسی )

ــ پیام آقای هادی شمس حائری به فرزندانش در اشرف ( هادی شمس حائری )

ــ در حاشیه دیدار و مصاحبه با دکترابوالحسن بنی صدر ( میلاد آریایی )

ــ پیام صوتی آقای مهدی خوشحال به خانواده های قربانیان اسیر در قلعه اشرف ( مهدی خوشحال )

ــ مصاحبه محمد حسین سبحانی با آقای دکتر ابوالحسن بنی صدر ( ایران قلم )

ــ خاطرات الهه قوام پور ، آهای مردم ! پسرم را ندیدید؟ قسمت دوم  ( الهه قوام پور )

ــ پیام علی جهانی به خانواده های زجرکشیده و  محمد علیرضا علیپور یکی از اسیران قلعه اشرف ( علی جهانی )

ــ خاطرات  مهرداد ساغرچی یکی از قربانیان سازمان مجاهدین خلق ـ قسمت  سوم ( مهرداد ساغر چی )

ــ پیام میلاد آریایی برای خانواده های دردمند و علی باقرزاده یکی از قربانیان اسیر در قلعه اشرف ( میلاد آریایی )

ــ خاطرات الهه قوام پور ، آهای مردم ! پسرم را ندیدید؟ قسمت اول  ( الهه قوام پور )

ــ مصاحبه محمد حسین سبحانی با آقای دکتر ابوالحسن بنی صدر ( ایران قلم )

ــ پنجمین پیام صوتی خانم بتول سلطانی خطاب به ناهید بلوچستانی، الهام و شهرام کیامنش ( بتول سلطانی )

ــ داستان سی زن ( مهدی خوشحال )

ــ نامه خانم بتول ملکی  به خانم هیلاری کلینتون وزیر محترم امور خارجه آمریکا ( بتول ملکی )

ــ نامه ای به خواهرم بتول سلطانی ( الهه قوام پور )

ــ مصاحبه محمد حسین سبحانی با آقای دکتر ابوالحسن بنی صدر ( ایران قلم )

ــ مصاحبه بنیاد خانواده سحر با آقای علیرضا عینکیان ( بنیاد سحر )

ــ  نامه آقای میلاد آریایی به آقای اد ملکرت نماینده سازمان ملل متحد در بغداد ( میلاد آریایی )

ــ نامه سرگشاده کانون ایران قلم به نماینده سازمان ملل متحد در بغداد ( ایران قلم )

ــ چهل تن دیگر به جمع خانواده های متحصن مقابل قلعه اشرف در عراق پیوستند ( بنیاد سحر )

ــ اعلام جدایی آقای روح الله تاجبخش از فرقه مجاهدین در همبستگی با خانواده های دردمند اسیران قلعه اشرف ( روح الله تاجبخش )

ــ  کتاب " پیکر زخمی " منتشر شد ( بتول ملکی )

ــ علیرضا عینکیان از فرقه مجاهدین فرار کرد، گریزی دیگر از پادگان فرقه ای اشرف ( بنیاد سحر )

ــ  نامه ای از زبان یک تیرباران شده سال 1350 به مسعود رجوی ( میلاد آریایی )

ــ آمدم،حلقه به در کوفتم و برگشتم ( آریا ایران )

ــ مجاهدین ، نافی آزادی آدمی ( آرش رضایی )

ــ نامه بنیاد خانواده سحر به دبیر کل ملل متحد ( بنیاد سحر )

ــ شعری برای زن دلاور ایرانی خانم بتول سلطانی عزیز ( فرزاد فرزین فر )

ــ ترجمه کتاب فرقه ها درمیان ما منتشر شد ( ابراهیم خدابنده )

ــ پیام خانم بتول سلطانی به قربانیان اسیر در قلعه اشرف در مورد تجاوز های جنسی ، ایدئولوژیک مسعود رجوی ( ایران قلم )

ــ شکست اخلاقی آمریکا و اتحادیه اروپا در قبال تروریسم ( فرزاد فرزین فر )

ــ مجاهدین ، نافی آزادی آدمی - قسمت اول ( آرش رضایی )

ــ سوز و گداز  فرقه مجاهدین از روشنگری های فعالین حقوق بشر ( بتول سلطانی )

ــ خروج آمریکاییان از عراق و نگرانی رو به افزایش مجاهدین ( میلاد آریایی )

ــ خاطرات  مهرداد ساغرچی یکی از قربانیان سازمان مجاهدین خلق ـ قسمت دوم ( مهرداد ساغرچی )

ــ ذهن بیمار رجوی وانقلاب ایدئولوژی مجاهدین( علیرضا میرعسگری )

ــ کانون ایران قلم نسبت به تهدیدات تروریستی فرقه مجاهدین علیه خانم بتول سلطانی هشدار می دهد ( ایران قلم )

ــ غبار روبی از رای دادگاه کلمبیا در مورد سازمان مجاهدین ( بهار ایرانی )

ــ مجاهدین خلق از کجا تا به کجا؟ ( حامد صرافپور )

لینک به گزارش بیست و سوم سمینار پاریس ـ فیلم و متن مصاحبه با آقای مصطفی محمدی از کانادا  و رضا صادقی از فرانسه

لینک به گزارش بیست و دوم سمینار پاریس ـ فیلم و متن سخنرانی خانم نلی توماسینی فعال حقوق بشر از هلند

لینک به گزارش بیست و یکم سمینار پاریس ـ مصاحبه آقای بهزاد علیشاهی با آقای ایوب کردرستمی و خانم فریده براتی در حاشیه سمینار پاریس

لینک به گزارش بیستم سمینار پاریس ـ متن و فیلم مصاحبه با خانم حوریه محمدی  و آقایان بهادر خرمی و سعید حضرتی

لینک به گزارش نوزدهم سمینار پاریس ـ متن کامل سخنرانی خانم سلطانی عضو سابق شورای رهبری مجاهدین  در مورد فساد جنسی مسعود رجوی  + بخشی از فیلم های سمینار برای داونلود

لینک به گزارش هجدهم سمینار پاریس ـ سخنرانی خانم بتول سلطانی  + تماس خانم عبداللهی مادر یکی از قربانیان از مقابل  قلعه اشرف با سمینار پاریس  

لینک به گزارش هفدهم سمینار پاریس ـ نامه کمیته برگزارکننده سمینار پاریس به دکتر نوری المالکی نخست وزیر عراق

لینک به گزارش شانزدهم سمینار پاریس ـ فیلم و متن مصاحبه آقای میلاد آریایی با خانم سعیده جابانی

لینک به گزارش پانزدهم سمینار پاریس ـ متن و فیلم سخنان آقای آنتوان گسلر نویسنده و پژوهشگر سوئیسی  در سمینار پاریس

لینک به گزارش چهاردهم سمینار پاریس ـ حضور هیئتی از شرکت کنندگان سمینار پاریس در دفتر سازمان دیدبان حقوق بشر در پاریس

لینک به گزارش سیزدهم سمینار پاریس ـ متن و فیلم سخنان آقایان مسعود جابانی و شمس حائری در سمینار پاریس

لینک به گزارش دوازدهم سمینار پاریس ـ نامه کمیته برگزار کننده سمینار پاریس به وزیر دادگستری فرانسه + اسامی 182 حمایت کننده

لینک به گزارش یازدهم سمینار پاریس ـ سری دوم از عکس های سمینار پاریس

لینک به گزارش دهم سمینار پاریس ـ نامه شرکت کنندگان در سمینار پاریس به سفیر آمریکا در فرانسه + اسامی 182 حمایت کننده

لینک به قسمت نهم سمینار پاریس ـ سری اول از عکس های سمینار پاریس

لینک به قسمت هشتم سمینار پاریس ـ فیلم  کوتاهی از  برگزاری گردهمایی پاریس در حمایت از خانواده های قربانیان قلعه رجوی در عراق

لینک به گزارش هفتم سمینار پاریس ـ ملاقات هیئتی از شرکت کنندگان در سمینار پاریس با آقای دکتر ابوالحسن بنی صدر

لینک به گزارش ششم سمینار پاریس ـ نامه شرکت کنندگان در سمینار بزرگ پاریس به دبیر کل سازمان صلیب سرخ جهانی با اسامی 182 حمایت کننده

لینک به گزارش پنجم سمینار پاریس ـ هیئتی از شرکت کنندگان سمینار پاریس با نهادهای بین المللی دیدار خواهد کرد

لینک به گزارش چهارم سمینار پاریس ـ آکسیون اعتراضی در حمایت از قربانیان فرقه مجاهدین در شهر پاریس

لینک به گزارش سوم سمینار پاریس ـ قطعنامه شرکت کنندگان در حمایت از خانواده های قربانیان قلعه رجوی ، کمپ اشرف ـ عراق

لینک به گزارش دوم سمینار پاریس ـ فعالان حقوق بشر خارجی و ایرانی رهبری فرقه مجاهدین را متهم می کنند

لینک به گزارش اول سمینار پاریس ـ حمایت از خانواده های قربانیان قلعه رجوی ( کمپ اشرف ـ عراق

 

________________

قرائت قطعنامه سمینار پاریس  توسط آقای محمد حسین سبحانی

قسمت اول

http://www.youtube.com/watch?v=eErhoG7fmDQ

قسمت دوم

http://www.youtube.com/watch?v=6x5zTeg_t2Q

قسمت سوم

http://www.youtube.com/watch?v=6RWEnw8QbB4

_______________________________________________________________________

سخنرانی آقای مسعود خدابنده

http://www.youtube.com/watch?v=xqBmEt5yWQo

 

_____________________________________________________________________-

سخنرانی آقای مصطفی محمدی در سمینار پاریس

قسمت اول

http://www.youtube.com/watch?v=uB2rD5zSOlc

 

قسمت دوم

http://www.youtube.com/watch?v=B7VrWkWjfww

_____________________________________________________________________

 

سخنرانی خانم بتول سلطانی عضو سابق شورای رهبری مجاهدین  در مورد فساد جنسی مسعود رجوی

 

برای مشاهده فیلم در یوتیوب بر روی دو آدرس زیر کلیک کنید ـ قسمت اول

 

http://www.youtube.com/watch?v=_zcWmc9uLGU

 

http://www.youtube.com/watch?v=XGTl4Y_lCd8

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد