مریم سنجابی،
بغداد، بیست و پنجم آوریل 2011
(با تشکر از محبت خانم سنجابی دریافت و منتشر شد -
ایران اینترلینک
(جهت تماس با خانم سنجابی می توانید از طریق ایران
اینترلینک و یا بنیاد خانواده سحر اقدام فرمایید)
با
تشکر از دوستان عزیزم در سایت اینترلینک چند مطلب
داشتم که درخواست داشتم این مطالب را نیز درصورت امکان
به چاپ برسانید
دو روز پیش
متوجه شدم در یک اطلاعیه شورا همچنان با همان ادبیات
تکراری و سخیف سازمان مجاهدین نوشته شده که سه مزدور
جدید از طرف سفارت ایران اعزام شده که ... و هم چنین
اشاره به سخنگوی وزارت دفاع نموده بودند که این موضوع
چه ربطی داشته ومثل همیشه شروع به مارک زدن نموده اند
این مطلب بسیار
ساده است چونکه هرکس که از اشرف خارج میشود بدلیل بافت
نظامی ارتش و مسولیت حفاظت نفرات خارج شده تحت حفاظت
این قسمت قرار دارند و این موضوع هیچ ربطی به سخنان ما
نداشت وایشان نیز هیچ دخالتی نکردند و اما مطالب
اصلی...
اولا می خواستم
مطرح کنم من و دوستانم بنا به درخواست خودمان خواستیم
تا مطالب هرچند کوتاه و غیر قابل انکاری که سالیان از
نزدیک شاهد ان بودیم را به اطلاع سایرعزیران و دوستان
و مردمانیکه که هیچ اطلاعی از این سازمان مخوف و مخفی
ندارند برسانیم .
دومأ عمده ترین
و اصلی ترین هدف ما جلوگیری از به کشتن دادن تعداد
دیگری از دوستان و عزیزان ما در اشرف است چرا که کادر
رهبری این سازمان بیش از هرکس دیگری خودش میداند که
قصد کرده تا آخرین نفرا را در اشرف به کشتن بدهد و این
را نیز اعلام کرده که ما از اشرف تکان نخواهیم خورد و
اماده نبردیم و این حرف ما نبود بلکه نقل قولی بود بس!
وسومأ ما مطالب
بسیار روشن و قانع کننده ای از اصول اولیه حقوق بشر در
دنیا را مطرح نمودیم که در این سازمان رعایت نمیشود که
البته مجددا" خواهش میکنم و تاکید میکنم اگر یک خط
حداقل یک بند از سخنان من اشتباه و یا غلط بوده همان
را تکذیب کنند که صد البته نه زیاد گفتیم هیچ که حداقل
من بر اساس وجدان و اخلاق تا جاییکه توانستم سخنان را
احترم امیز تهیه نمودم .
اگر چه شما همه
مستحضرید که از بام تا شام ازسیمای مقاومت گرفته تا
سایت های این سازمان را که باز کنی از اول تا اخر ان
چیزی جز فحش نامه یا تمجید از رهبری این سازمان نمی
یابی و دیگر اینکه در دنیا همه زاده شده اند که یا
اهالی این سازمان را بکشند و از بین ببرند و مزدور و
خائن هستند و یا اینکه بایستی از انها حمایت کرده و
رهبری سازمان را بپرستند و در رکاب انها باشند. این هم
که البته از سخنان خود اقای مسعود رجوی است که همواره
گفته یا باماهستند یا برما ودر این دنیا فقط بایستی
مرا بپرستید و بس!
(البته فکر
میکنم اقای مسعود رجوی فراموش کرده که در طی 25سال
گذشته چگونه درهمکاری کامل با صدام حسین و
کادرآمریکایی ها بوده ...)
حال سخن اصلی
ام این است و میخواهم از همین کانال شما استفاده نموده
و مطرح کنم
تمام سخن های
من و دوستان, تماما" حقیقتی اشکار و غیر قابل انکار در
این سازمان بوده و طبق درخواست های مکرر قبلی و بر
خلاف روش های این سازمان حاضرم در هر دادگاه بین
المللی و هم چنین هر مناظره تلویزیونی که شخص خانم
مریم رجوی حاضر باشند و یا نماینده ای بفرستند یک به
یک را پاسخ دهم ... مطلب کم ندارم که هیچ ناگفته ها
بسیار است و ایشان را به چالش می طلبم
ازآنجا که
میدانم همچنین جرئتی در آنان نیست پس فقط یک نکته را
می خواهم به انها بگویم لطفا سکوت کنید. سکوت و فقط
سکوت. و بیش از این دیگر دروغ و نیرنگ به کار نبرید.
کمی به خودتان بیایید و برای یکبار هم در عمرتان شده
کمی منطقی باشید حداقل به خانم مریم رجوی می خواهم
بگویم کمی با خودت صادق باش. این همه وقت که میگذاشتی
و روزها و روزها برای ما نشست می گذاشتی کمی هم به ان
دختران و پسران بیگناه فکر کن که مسئول جان آنها هستی
آیا به واقع همه آنها بایستی جانشان را برای مسعود
رجوی فدا کنند راستی بس نیست دیگر؟
آیا این همه
محدودیت های طاقت فرسا و دیوانه وار و دیکتاتوری در
اشرف بس نیست؟ ایا از فشار ها و اشک های مردان و زنان
جوان اشرف که در زیر این فشار ها در نشست ها و غیره
هستند خبرنداری؟ ...اگر از دل انها خبرنداری حداقل من
که از بسیاری خبردارم که فقط آرزوی مرگ دارند وبس ...
شاید که خودت
بهتر از هر کس بدانی که چه گونه درسه سال گذشته و
بخاطرهیچ چگونه مرا این قدر تحت فشار گذاشته بودید و
حتما هم میدانی چگونه مرا از سرکار و مسولیت ام به
اجبار برداشتید.
و حتما خودت هم
بهتر از هر کسی میدانی که چه سختی های دیگری را نیز
برما روا داشتی. راستی اگر فرصت کردی سری به سایت پارس
ایران بزن من بطور اتفاقی مطالب آن را دیدم که البته
هرچند مختصر و کوتاه ولی از من نیز نامبرده شده بود.
... از
محمد پرسيدم كه آيا در همان دوره زنان نيز زير شكنجه
بوده و اساسا زندان زنان نيز وجود داشته است؟
محمد
گفت بله، زندان زنان نيز ديوار به ديوار زندان ما بود
. يك روز كه از دريچه هواكش سلول به زندان زنان نگاه
ميكردم ، ديدم كه محبوبه جمشيدي (رئيس سابق ستاد ارتش
آزاديبخش و مسئول فعلي حفاظت مسعود رجوي ) موي سر مريم
سنجابي را گرفته و در زير مشت و لگد كشان كشان او را
دارد ميبرد. همچنين فرح حاتميان ويك زن ديگر بنام اشرف
را درمحوطه زندان زنان ديدم.
در حال
حاضر مريم سنجابي دفتر دارفرماندهي قرارگاه دوم است و
فرح حاتميان نيز در قرارگاه زنان مي باشد.
پرسيدم
كه آيا نفرات وزارت اطلاعات صدام ( كه به نام مخابرات
در عراق معروف بودند) را نيز در اين شكنجه گاه ها ديده
بودي ؟ و آيا آنها نيز جزو شكنجه گر ها بودند ؟
محمد
پاسخ داد كه من خودم نديدم كه افراد عراقي در شكنجه ما
حظور داشته باشند ولي ترددات و رفت و آمد آنها را
همراه با شكنجه گرها به زندان ها ديده ام .و در انتها
نيز گفت كه اين پروسه از زندان و شكنجه جمعي در اواخر
فروردين ماه سال 1374 جمع شد .
همينطور كه با محمد در محوطه كمپ و بين سيم هاي خاردار
قدم ميزديم زنگ شام توسط نگهبانان آمريكايي بصدا درآمد
...
مسعود رجوی حکم قتل، شکنجه و اعدام مجاهدین بریده از
سازمان را صادر می کند
پرچم ايالتي اوهايو و يك پرچم سياه رنگ ديگر كه روي آن
يك جمله بزبان انگليسي وبا رنگ سفيد نوشته شده بود در
وسط محوطه كمپ نيروهاي آمريكايي در اهتزاز بودند.
تقريبا 4 ماه بود كه به كمپ نيروهاي آمريكايي واقع در
شمال قرارگاه اشرف پناهنده شده بودم.دورتادور كمپ را
يك ديوار حفاظتي با چند لايه سيم هاي خاردار
آلومينيومي پوشانيده بود.كل كمپ نيز به 5 كمپ كوچك
تقسيم شده بود كه به هر يك از آنها يك بلوك مي گفتند.
مدت ها بود كه مي خواستم بدانم روي آن پرچم سياه رنگ ،
چه چيزي نوشته شده است .صبح بود كه اسم مرا براي
دندانپزشكي خواندند .براي مراجعه به دندانپزشكي مي
بايست از محوطه كمپ خارج شده و به محل استقرار نيروهاي
آمريكايي مي رفتم.عجب شانسي آورده بودم. با يك نفر
آمريكايي كه حفاظت ما بود به سمت دندانپزشكي راه
افتاديم .به زير پرچم سياه رنگ كه رسيدم لحظه اي
ايستادم .پرچم را نگاه كردم .بر روي سياهي پرچم در
اهتزاز به زبان انگليسي نوشته شده بود" شما فراموش شده
نيستيد!".
خواستم يك بار ديگر از روي نوشته اين جمله را بخوانم
كه اعتراض نگهبان آمريكايي متوجه ام كرد كه توقف ام
نابجا بوده و بايد به سمت دندانپزشكي برويم.پس از
شنيدن اخطار به سمت دندانپزشكي راه افتادم.
بعد از اتمام كار دندانپزشك چون درد داشتم مستقيما به
چادرمحل استقرار رفته و مدتي را استراحت كردم.
بعد ازظهر همان روز حوصله ام سر رفته بود. به محوطه
كمپ رفتم تا قدم بزنم.هنوز چند دقيقه نگذشته بود كه
محمد رزاقي را ديدم كه او نيز قدم ميزد.صدايش كردم
.نزديكم آمد .گفت محمد به شدت توي فكري .چهره غم گرفته
اش را مقداري باز كرده و گفت چكار كنم ، و از من سئوال
كرد ، كار ديگه اي مي توانم انجام بدهم؟
من به سؤالش پاسخ ندادم گفتم بيا با هم قدم بزنيم.قبول
كرد.چند بار كه محوطه كوچك كمپ را قدم زديم ، گفتم خب
محمد يه خورده تعريف كن.گفت از چي ؟ گفتم از سخت ترين
ها .اونهايي كه خيلي بهت سخت گذشته .محمد گفت داستان
سال 1373 و شكنجه گاه هاي رجوي را شنيده اي ؟ گفتم
مقداري .ولي نمي دونم دقيقا چه اتفاقاتي در آنجا
افتاد.
محمد، مقداري مكث كرده و همينطور كه داشتيم قدم ميزديم
صحبت اش را شروع كرد.
در نيمه اول ديماه سال 1373،از آنجا كه افراد معترض و
افرادي كه مي خواستند از سازمان مجاهدين جدا شوند زياد
شده بودند، مسعود رجوي مي خواست با اجراي يك پروژه
دروني ، اين افراد را با مارك زدن و تحت عنوان مزدور و
جاسوس رژيم ، سركوب و تعيين تكليف كند.
به همين دليل يك اطلاعيه توسط فرماندهان مراكز و
ستادها براي كليه نيروهاي سازمان در اشرف قرائت شد.
موضوع: افرادي كه از سال 1367 به بعد وارد سازمان شده
اند براي عمليات يا پشتيباني از عمليات در داخل ايران
درخواست و تقاضا بدهند.
آنموقع من در سررشته داري بودم و از سررشته داري
افرادي هم چون محمد صادق لقماني ،اسماعيل شهسواري
،فرهاد طهماسبي ،نصير مه آبادي ،عبدالحسين
سليماني،امير بيرقي ،و خودم جزو اين افراد بوديم .
اين افراد از يكان هاي خود جدا شده و توسط حسين
اصفهاني (يكي از مسئولين ستاد سررشته داري ) در شب 17
ديماه سال 1373 به دو محل جداگانه بنام هاي مجموعه
اسكان و مقر پي.جي.مركز11 منتقل شدند.
همچنين از ساير مراكز و ستادها نيز افراد واجد شرايط
را به اين قسمت ها منتقل كردند .
تعدادي از زندانبانان كه در شكنجه افراد زنداني نيز
دست داشتند در مجموعه اسكان مستقر بودند .
اين افراد عبارت بودند از:فاضل موسوي،حسن محصل(دو تن
از مسؤلين ستاد اطلاعات) ،مجيد عالميان،مختار،نريمان
عزتي،سيد محمد سادات دربندي(عادل).
كليه زندانيان را در ساختمان ها و مجموعه هاي خالي
اسكان جاداده بودند. همان شب كه وارد اين محل شدم ،
فاضل مرا به يكي از اطاق ها برده و يك برگه برايم
خواند ،بنا بدستور شعبه قضايي شما به اتهام جمع كردن
اطلاعات به نفع رژيم خميني بازداشت و زنداني مي
شويد.
سپس همان برگه را دستم داده و گفت كه امضاء كن.من
امضاءنكردم .گفت بنويس رؤيت شد .كه اين كار را هم
نكردم.او زندانبانان را صدا زد و نريمان عزتي و مجيد
عالميان وارد اطاق شده و دست ها و چشم هايم را بستند.و
شروع كردند به كتك زدن من ، كه بايد امضاء كني.من تا
آخر مقاومت كرده وبرگه را امضاء نكردم. سپس مرا با
همان وضعيت داخل يكي از ماشين ها انداخته و به يكي از
واحد هاي اسكان برده و داخل يك سلول انفرادي 3*3 متري
انداختند و رفتند.
حدود يك ماه در آن سلول انفرادي بودم و هر روز افرادي
مانند :عادل ،فهيمه ارواني ،نادر رفيعي نژاد،حسن نظام
الملكي و فاضل موسوي داخل سلول آمده و كتكم ميزدند و
ميگفتند مزدور و جاسوس رژيم خميني،اعتراف ميكني يا نه؟
شرايط سلول انفرادي:
-كف بتوني و بدون پوشش
-دو عدد پتو
-يك توالت فرنگي
-يك شير آب
در تاريخ 12 بهمن سال 1373، سلول و زندان مرا تعويض
كردند و مرا با چشم ها و دست هاي بسته سوار يك خودرو
لندكروز كرده و ابتدا به مدت نيم ساعت در خيابان هاي
داخل قرارگاه اشرف چرخانده و در نهايت مرا به زنداني
بنام زندان نظامي (معروف به زندان اسراي مرواريد)كه در
يكي از فرعي هاي خيابان 400 بود منتقل كردند .و مانند
وحشي ها دست هايم را گرفته و داخل يك اطاق 12 متري
پرتاب ام كردند . سلول جديد يك اطاق 3*4 متري بود كه
23 نفر داخل آن بوديم.تعدادي از آن نفرات عبارت بودند
از:سيف الله كلبيي ،مالك كلبي(برادر سيف الله كلبي كه
در اثر شدت شكنجه ها بيماري قلبي گرفت و در سال 1378
يا 1379 در اشرف سكته قلبي كرده و مرد.همچنين يك فرزند
پسر بنام علي كلبي دارد كه در حال حاضر نزد مجاهدين در
كمپ اشرف است) ،نادر نادري،مراد خاكسار،مرتضي هودي(كه
دريكي از عمليات هاي سازمان در آبادان كشته
شد)قربانعلي ترابي (همانجا و در داخل سلول ما در اثر
شكنجه هاي وحشيانه مجاهدين جان سپرد)حميد رضا
برهون،محمد حسن،مهدي اهري،محمد حسين حاج تعالا(هادي
تعالا)،فردين زماني،شهاب اختياري،حسين جهاني (كه بعد
ها در تصادف با يك موتور سيكلت در خيابان 100 قرارگاه
اشرف كشته شد)حبيب سيف الدين،اسماعيل ونك،مرتضي
مهاجر،مهران تقوي،محمد دادجو و تعدادي ديگر كه يادم
نمي آيد.
يادم مي آيد همان روز كه به زندان نظامي منتقل شده
بودم ،با چشم و دست هاي بسته در داخل راهرو بودم كه از
زير چشم بند ديدم كه از داخل يكي از اطاق ها محسن
اميني ،حميد يوسفي،حجت بني عامري(حكمت)،دست و پاي يك
نفر را گرفته و كشان كشان او را به داخل راهروي زندان
آورده و انداختند روي زمين.
بشدت شكنجه شده و زير شكنجه جان سپرده بود ، شناختم اش
فرهاد طهماسبي بود كه زير شكنجه جان سپرده
بود.بلافاصله محسن اميني رفت و يك خودرو آيفا آمبولانس
آورد و جسد را به كمك تعدادي ديگر از شكنجه گران داخل
خودرو انداخته و با خود بردند.
من كه از زير چشم بند همه چيز را ديده بودم ،حميد
يوسفي به من شك كرد،سراغم آمد و گفت مادر قهبه چرا رو
به ديوار نه ايستاده اي؟من هم جواب دادم مادر قهبه تو
خودت مرا در اينجا گذاشتي و رفتي .من چه ميدانم ديوار
چه سمتي است؟ حميد يوسفي با نوك پوتين نظامي اش محكم
زد زير زانويم كه من بيحال روي زمين افتادم.سپس مرا از
آنجا به يك اطاق ديگر برد .و همينطور كه دست هاي
دستبند زده ام را از پشت بالا ميبرد با نوك پايش محكم
ميزد توي شكم ام .و روي سرم داد ميكشيد و ميگفت مزدور
بگو الان كجا هستي و چه چيزيي را ديده اي؟من كه از شدت
دردبه زحمت صدايم در مي آمد گفتم نمي دانم و چيزي را
هم نديده ام .سپس مرا ول كرد و رفت .
تقريبا 3 ساعت در آن اطاق بودم و از درد به خودم مي
پيچيدم كه به يكباره ديدم حكمت آمد و گفت كه من در
نشست بودم و نمي دانستم كه تو اينجا مانده اي و پس از
آن نريمان و عادل را صدا زد تا مرا از آنجا منتقل كنند
.ابتدا مرا براي بازرسي بدني بردند .تمام لباس هايم را
لخت كرده و با ددكتور نيز چك ام كردند.و پس از اينكه
لباس زنداني پوشيدم مرا به سلول شماره 5 هدايت كردند .
از آن پس يك روز در ميان و يا دو روز پشت سرهم براي
بازجويي و شكنجه مي آمدند. برنامه روزانه آن دوره از
زندان اين طور بود كه صبح ها براي بازجويي و اعتراف
گيري مي رفتيم و عصر ها نيز براي شكنجه .
معروف ترين شيوه هاي شكنجه در زندان مجاهدين در
قرارگاه اشرف :
-جوجه كباب
-از پا به سقف و محل ميله پنكه سقفي آويزان مي كردند و
همراه با چرخش مانند زدن به كيسه بوكس شكنجه ميكردند.
-چشم و دست بسته و ضربه ناگهاني زدن.
-كتك زدن مفصل بصورت پاسكاري .
-فلك كردن
اسامي افراد شكنجه گر:
مجيد عالميان،عادل،حميد يوسفي،حسن رودباري،حسين
اصفهانيي،فاضل موسوي،حسن محصل ،نادررفيعي نژاد،محسن
اميني،محمد رضا محدث،فهيمه ارواني،سپيده
ابراهيمي،محبوبه جمشيدي،معصومه ملك محمدي،رقيه
عباسي،سعيده شاهرخي،حميده شاهرخي(افسانه)،مهري حاجي
نژاد،گيتي گيوه چينيان،محمد شعباني(باقر)،عذرا علوي
طالقاني(سوسن)،ليلا دشتي زهرا توكلي(نصرت)،فريدون
سليمي و حسين فرزانه سا.
اوايل اسفند ماه اوج شكنجه ها بود ، وقتي مالك كلبي را
زير شكنجه برده بودند از داخل سلول فريادها و زجه هايش
شنيده ميشد. مالك در زير شكنجه فرياد ميزد ،برادرم سيف
الله اين شكنجه گرها كشتنم . بعد از مدتي دوباره
فريادش بگوش ميرسيد ، سيف الله اين ها روي ساواكي ها،
پاسدارها وگشتاپو رو هم سفيد كردند.
مرگ قربانعلي ترابي در زير شكنجه:
همان روز قربانعلي ترابي را ساعت 1945 زير شكنجه بردند
.فريادهاي قربانعلي در زير شكنجه بگوش ميرسيد .من داخل
سلول نشسته بودم و به صداي زجه هاي شكنجه شده ها گوش
ميكردم.نمي دانستم نيم ساعت بعد و يا فردا و يا روزهاي
بعد چه بلايي سر من خواهند آورد.همينطور كه داشتم فكر
ميكردم يكهو ديدم كه شكنجه گران سازمان رجوي جسد نيمه
جان قربانعلي ترابي را كشان كشان به داخل سلول آورده و
انداختند و رفتند .
ساعت 2400 شب بود .از جايم بلند شده و خودم را به
قربانعلي رساندم .ساير هم سلولي ها نيز آمدند تا به
قربانعلي كمك كنيم .از داخل گوش هاي قربانعلي خون مي
آمد .لباسهايش را كندم تا بتواند براحتي نفس بكشد.تمام
بدنش كبود شده بود.مقداري آب خواست ، سيف الله يك
ليوان آب به او خوراند.قربانعلي هر چند دقيقه يك بار
به هوش مي آمد و چند كلمه ميگفت و دوباره از هوش ميرفت
. گفت خيلي شكنجه ام كردند و در نهايت هم آنقدر به سرم
زدند كه از هر دو گوشم خون بيرون زد.دوباره از هوش رفت
.هر دو پايش به شدت كبود شده بود ، شروع كرديم پاهايش
را به ماساژ دادن . قربانعلي مجددا به هوش آمد و گفت
دارم ميرم. فايده نداره ، ديگه ولم كنيد .من كارم تمام
است .ساعت030 بود كه قربانعلي روي دست هاي ما تمام كرد
و جان سپرد.بدنش شروع كرد به سرد شدن.بلند شديم درب
سلول را كوبيديم و رو به زندانبانان داد زديم كه
قربانعلي مرد.
شكنجه گرها و زندان بانان با سلاح كلاشينكف و كلت
ريختند داخل سلول و همه را زير مشت و لگد و قنداق تفنگ
گرفتند.ضربات آنقدر شديد بود كه همه روي زمين سلول
افتاديم.سپس مختار،مجيد عالميان ،عادل، نادر رفيعي
نژاد و حسن نظام الملكي جسد قربانعلي را برداشته و با
خود بردند .مجددا مختار با يك دوربين فيلم برداري
برگشت ، نخ دور پتوي قربانعلي را باز كرده و به شكل
طناب دار درآورده و ازلوله فلزي شيرآب كه ارتفاعش 80
سانتي متر بود آويزان كرد و از آن صحنه فيلم برداري
كرد و به اين شكل مدركي را ساخت كه بعد ها به عنوان يك
سند بگويند كه قربانعلي خودش را به دار آويخته است
.آخر كسي مي تواند خودش را از ارتفاع 80 سانتي متري
دار بزند؟
يك هفته بعد از مرگ قربانعلي ترابي بود .فكر ميكنم ده
روز به عيد سال 74 مانده بود(20 اسفند سال1373 ) در
سلول دراز كشيده بودم كه نيمه هاي شب به سلول ريختند و
چشم ها و دستهايمان را بسته و سوار خودرو كرده و با
خوشان بردند به محل ديگري.محل راشناختم .قلعه سابق
محمود قائمشهر بود. آنجا ديگر بند عمومي بود و تقريبا
تا آنموقع كه من آنجا بودم حدود 400 نفر را در سلولهاي
30 تا 32 نفره جا داده بودند .
شرايط سلول هاي جديد:
-كف بتوني . بدون پوشش.
-دو عدد پتو براي هر نفر.
-يك توالت فرنگي .
-يك شير آب.
-صبحانه:يك قرص نان ،نصف ليوان چاي
-نهار:عدس پلو يا قاطي پلو به ميزان 6تا 8 قاشق بدون
نان و دسر
-شام:يك تكه نان،آش يا پنيرك و يا بوراني اسفناج.
-روزي 3 نخ سيگاربه افراد سيگاري (تا آنموقع به سيگاري
ها سيگار نداده بودند).
در تاريخ 26 فروردين سال1374 ، فريدون سليمي داخل سلول
شده و اسامي 14 نفر را خواند و گفت كه با شما كار
دارند .سپس ما را از سلول بيرون برده و يك دست لباس
دادند كه بپوشيم.
بعد از پوشيدن لباس هايمان چشم ها و دست هايمان را
بسته و سوار اطاق عقب يك دستگاه خودرو آيفاي چادر دار
كردند(در اطاق عقب آيفا 3 فرد مسلح به كلاشينكف و كلت
حفاظت ما را بعهده داشتند باقر،فاضل و حسين فرزانه سا
) و به سمت خارج از اشرف راه افتاديم.چند ساعت بعد به
قرارگاه پارسيان (اين قرارگاه در خارج از بغداد و در
جاده ابوغريب كنار قبرستان سربازان گمنام جنگ عراق با
ايران قرار داشت .اين قرارگاه با دو نام ديگر نيز
شناخته ميشد ، بديع و حنيف)منتقل كردند .
در كنار سالن شورا يك انبار سوله اي بود كه ما را در
آنجا پياده كرده و دست ها و چشم هايمان را بازكرده و
به داخل انبار راهنمايي كردند .همه با نگاه هايمان از
همديگر مي پرسيديم كه چه اتفاقي دارد مي افتد؟ و چرا
ما را به ا ينجا آورده اند؟
وقتي وارد انبار شدم ديدم كه در انتهاي انبار يك ميز و
دورتا دور آن صندلي قرار دارد كه زن هاي شكنجه گر در
يك سمت و مردهاي شكنجه گر روبروي آنها و در پشت ميز
اصلي مسعود رجوي نشسته است.ما نيز در روبروي ميز رجوي
روي صندلي ها نشستيم.
مسعود رجوي از جايش بلند شد و گفت كه پرونده هاي شما
را توسط 3 قاضي بررسي كرديم (منظور از3 قاضي: نادر
رفيعي نژاد ،سنابرق زاهدي و فرد ديگري به نام مستعار
نظام بود) .شعبه قضايي طبق آئين نامه حكم صادر ميكند.
سپس به هر يك ازافراد يك برگه كاغذ و يك خودكار داد و
گفت بنويسيد:
سئوال اول؛آيا اتهام ات را قبول داري؟
سئوال دوم؛آيا در شكار مجاهدين دست داشتي يا نه ؟
سئوال سوم؛آيا اطلاعاتي براي رژيم خميني جمع كرده اي و
آيا خرابكاري انجام داده اي؟
سئوال چهارم؛حكم خودت را انتخاب كن .اعدام يا چي؟
باورم نميشد كه خود مسعود رجوي اين سئوالات را چشم در
چشم و از نفرات خودش و از ماها كه همه چيز زندگي مان
را براي او و سازمانش فدا كرده بوديم بپرسد. تمام بدنم
داشت ميلرزيد.
سپس همانجا از تك به تك افراد اين سئوالات را ميكرد و
تو بايد روي آن كاغذ جواب مكتوب مينوشتي. اما در رابطه
با سئوال چهارم بايد خودت و با دستخط خودت مينوشتي حكم
من اعدام است .چرا كه شعبه قضايي طبق دستور رجوي براي
همه افراد حكم اعدام را صادر كرده بود و اگر جوابي غير
از اعدام مي نوشتي از همانجا تو را به همان شكنجه گاه
منتقل ميكردند و مشخص نبود كه چه بلايي سرت خواهد
آمد؟.
بعد از اينكه همه افراد پاسخ سئوالات را در برگه ها
نوشتند ، مسعود رجوي خودش بلند شده و برگه ها را جمع
كرده و روي ميز روبروي خودش قرار داد .بعد شروع به
صحبت كرد.و گفت كه يكسري از افراد در اين پروسه تحت
شرايط سختي قرار گرفتند و اعترافات قلابي از خودشان
نوشتند كه ما نيز مي دانيم اين اعترافات درست نبوده
است .دراينجا مسعود رجوي تعدادي از اين نوع اعترافات
را براي ما خواند كه نوشته بودند ما براي خرابكاري و
كشتن مسعود رجوي و ساير فرماندهان سازمان به عراق و
قرارگاه اشرف آمده بوديم .همانجا به من و سيف الله
كلبي و نادر نادري گفت كه شماها نه برگه اي را
امضاءكرديد و نه اعتراف نامه اي نوشتيد.و پس از مقداري
مكث گفت كه خوشمان آمد .مجاهد واقعي يعني اين.
پس از آن، يك سري كاغذ رو كرد و گفت كه اين اعترافات
قربانعلي ترابي به خط خودش است.من زير برگه ها را نگاه
كردم .در زير برگه ها اثري از امضاء نبود و فقط اثر
انگشت بود .در صورتيكه در تمامي اعتراف نامه ها امضاء
را از فرد ميگرفتند و مشخص بود كه اين برگه ها مربوط
به قربانعلي ترابي نبود و اين اسناد را به نام او جعل
كرده و پس از مرگش نيز اثر انگشت را با انگشتان بيجان
قربانعلي روي اين كاغذ ها زده بودند.
مسعود رجوي مجددا ادامه داد كه خامنه اي حكم اعدام مرا
به قربانعلي ترابي داده بود و او آمده بود تا مرا ترور
كند.بعد يك دستگاه بيسيم تاكي و اكي نشان داد كه فقط
مي توانستي يك فركانس 3 رقمي روي آن ببندي.مسعود رجوي
گفت كه قربانعلي ترابي با اين بيسيم از داخل قرارگاه
اشرف با سفارت رژيم در بغداد در تماس بوده است( در
صورتيكه همه ما آموزش ارتباطات و مخابرات را گذرانده
بوديم و مي دانستيم كه با اين بيسيم كه توان خروجي اش
پايين است اساسا از شمال تا جنوب قرارگاه اشرف نيز نمي
توان ارتباط برقرار كرد و برد ندارد) و بعد يك ساعت
طلايي رنگ نشان داد گفت قربانعلي اين ساعت پر از
تي.ان.تي را به من هديه كرده بود تا در دستم منفجر شود
و بعد از آن هم 2 قبضه كلت برتا 16 خور نشان داد و گفت
كه اين سلاح ها را هم قربانعلي از داخل ايران با خودش
آورده بود و تا چند وقت پيش در داخل كمد اش جاسازي
كرده بود كه بچه ها پيدايش كردند.اين يك مزدور بوده كه
مي خواسته است مرا ترور كند.
مسعود رجوي 3 روز در آنجا براي ما نشست گذاشت و در آخر
نشست نيز شروع كرد به دلجويي كردن از ما.
من همانجا روبروي مسعود رجوي گفتم كه ديگر در سازمان
نمي مانم .چرا كه اساسا فكر نمي كردم سازمان مجاهدين
اين باشد كه من در اين پروسه ديدم و فكر ميكردم كه
سازمان مجاهدين چيز ديگري است.ولي در اين پروسه سازمان
را خوب شناختم و ديگر نمي خواهم در سازمان بمانم .
مسعود رجوي همانجا به شدت عصباني شد و گفت از همه چيزم
ميگذرم ولي از اطلاعاتم نمي گذرم. اگر لازم باشد در
همينجا نفر را دراز كرده و صفرصفر ميكنيم (يعني مي
كشيم )و بعد به اشرف ميفرستيم . در اشرف هم زمين بسيار
زيادي داريم و هم اينكه مزار هم داريم .به هيچ بهايي
نمي گذاريم كسي از اينجا اطلاعات ما را به بيرون ببرد.
دو باره عصر با ما نشست گذاشت و در آخر نشست گفت دو تا
سيد الرئيس هستند كه از آمريكا و رژيم نمي ترسند؛يكي
صدام و دومي هم من.
بعد از اين هم يك پيراهن ورزشي بعلاوه يك تسبيح و يك
عكس از مريم رجوي با لباس بنفش كه در پاريس گرفته شده
بود را به تك تك افراد هديه كرد و گفت پرونده شما بسته
نيست و تا زمانيكه اطلاعات خودمان تكميل گردد و يا
اينكه از طرف شما عكس اش ثابت نشود ، شما آزاد شده و
به يكان هايتان و يا به محل هايي كه در نظر گرفته ايم
ميفرستيم .
روز بعد من با تعداد ديگري از افراد به قرارگاه اشرف و
به يكان قبلي اعزام شديم ، ولي اين زخم را هيچ وقت
،حتي الان كه از سازمان جدا شده و به كمپ آمريكايي ها
پناهنده شده ام فراموش نخواهم كرد كه رجوي و سازمانش
با افراد خودش چه ها كرد كه دنيا نفهميد !
محمد مقداري به فكر فرو رفت .گفتم محمد ميدونم كه به
تمام اعتماد و اميدي كه داشتي خيانت شده ولي جنايت هاي
رجوي بيش از تصور ماها كه تازه درونش بوديم است.و سپس
پرسيدم چه كساني در اين پروسه زير شكنجه جان باختند .
محمد گفت:
1.قربانعلي ترابي اهل شمال (زنش زهرا سراج بوده و يك
پسر هم دارد كه الان ميليشيا بوده و در درون تشكيلات
اشرف است و يكي از خواهرانش نيز به نام مريم ترابي پس
از اينكه موضوع كشته شدن برادرش را فهميد رواني شد و
معلوم نيست كه الان در كجااست)
2.پرويز احمدي
3.فرهاد طهماسبي اهل تهران كه از اردوگاه حله به
سازمان پيوسته بود و در نشريه 380 در سال 1375 ،
سازمان اعلام كرد كه اين فرد موقع رفتن به عمليات در
منطقه مرزي توسط يك نفوذي كشته شده است.در صورتيكه در
سال 1373 و در زير شكنجه توسط دژخيمان رجوي بقتل رسيده
بود.
4.جليل بزرگمهر اهل كرمانشاه
5.الياس كرمي اهل ايلام
6.حمزه حيدري كه خلبان نيروي هوايي ايران بوده و در
سال 1368 به عراق آمده بود.
و تعدادي ديگر كه هم سلولي هايم مي گفتند كه البته
اسامي آنها را نمي دانم .
از محمد پرسيدم كه آيا در همان دوره زنان نيز زير
شكنجه بوده و اساسا زندان زنان نيز وجود داشته است؟
محمد گفت بله، زندان زنان نيز ديوار به ديوار زندان ما
بود . يك روز كه از دريچه هواكش سلول به زندان زنان
نگاه ميكردم ، ديدم كه محبوبه جمشيدي (رئيس سابق ستاد
ارتش آزاديبخش و مسئول فعلي حفاظت مسعود رجوي ) موي سر
مريم سنجابي را گرفته و در زير مشت و لگد كشان كشان او
را دارد ميبرد. همچنين فرح حاتميان ويك زن ديگر بنام
اشرف را درمحوطه زندان زنان ديدم.
در حال حاضر مريم سنجابي دفتر دارفرماندهي قرارگاه دوم
است و فرح حاتميان نيز در قرارگاه زنان مي باشد.
پرسيدم كه آيا نفرات وزارت اطلاعات صدام ( كه به نام
مخابرات در عراق معروف بودند) را نيز در اين شكنجه گاه
ها ديده بودي ؟ و آيا آنها نيز جزو شكنجه گر ها بودند
؟
محمد پاسخ داد كه من خودم نديدم كه افراد عراقي در
شكنجه ما حظور داشته باشند ولي ترددات و رفت و آمد
آنها را همراه با شكنجه گرها به زندان ها ديده ام .و
در انتها نيز گفت كه اين پروسه از زندان و شكنجه جمعي
در اواخر فروردين ماه سال 1374 جمع شد .
همينطور كه با محمد در محوطه كمپ و بين سيم هاي خاردار
قدم ميزديم زنگ شام توسط نگهبانان آمريكايي بصدا درآمد
.
موقع شام بود و خورشيد داشت غروب ميكرد .همانطور كه
داشتيم به سمت درب خروجي كمپ براي شام ميرفتيم بي
اختيار نگاهم به پرچم سياه آمريكايي ها افتاد كه در
زير تيغ هاي سرخ فام اشعه خورشيد رنگ باخته بود .
ديگر از سياهي پرچم نشاني نبود . خون سرخ رنگ خورشيد
تمام سياهي ها را پوشانيده بود و اين بار نوشته سفيد
رنگ "شما فراموش شده نيستيد" در زمينه اي سرخ رنگ برق
ميزد .بي اختيار گفتم پرويز ، قربانعلي ... و اي
آنهايي كه رجوي اعتماد تان را در شكنجه گاه هاي سازمان
مجاهدين و... به قربانگاه برد! شما فراموش شده نيستيد.
آري شما فراموش شده نيستيد!!!.
توضييحات:
محمد رزاقي حدود 20 سال سابقه فعاليت در سازمان
مجاهدين را دارد و از يك سال پيش از سازمان مجاهدين در
عراق جدا شده و به كمپ نيروهاي آمريكايي واقع در شمال
قرارگاه اشرف، پناهنده شده است.تا آنجا كه حظور ذهن
دارم اهل تبريز بوده و فكر ميكنم قبل از اينكه از
ايران به عراق اعزام شود حدود 2 سال نيز بجرم فعاليت
در سازمان مجاهدين در زندان تبريز زنداني بوده است .
اطلاعیه
کمیسر حقوق بشر آلمان در رابطه با وضعیت کمپ اشرف در
عراق
مارکوس
لونینگ کمیسر دولت فدرال در سیاستهای حقوق بشری و کمک
های انسان دوستانه در وزارت خارجه دولت فدرال بیانیه
زیر را در تاریخ بیستم آوریل 2011 منتشر نمود:
"بنابر اطلاعات
تایید شده از طرف دفتر سازمان ملل متحد در عراق
(یونامی)، در طی عملیات ورود نیروهای انتظامی عراق به
کمپ اشرف، سی و چهار تن کشته و تعدادی دیگر مجروح
گردیده اند.
من از این
واقعه دلخراش بسیار متاسف هستم و از دولت عراق درخواست
می کنم تا بدون وقفه تحقیقاتی بی طرفانه در زمینه این
اتفاقات را شروع کرده و امکانات لازم برای معالجه
مجروجین این واقعه و دسترسی کافی به رسیدگی های پزشکی
را تهیه نماید. از نیروهای انتظامی عراق درخواست می
شود تا در زمان انجام ماموریت خود مسئولانه برخورد
کرده و واکنش هایشان خارج از اندازه نبوده و از به خطر
انداختن جان های بیشتر جلوگیری نمایند.
همزمان من از
رهبران کمپ اشرف میخواهم تا خشونت را کنار بگذارند و
در مقابل دسترسی کمیسیونی بی طرف به تمامی کمپ اشرف
مقابله نکنند . رهبران کمپ اشرف همچنین باید اجازه
بدهند تا تمامی مجروحین دسترسی کامل به رسیدگی های
پزشکی را داشته باشند. رهبران کمپ باید بر طبق موازینی
عمل کنند که افراد ساکن در کمپ از حقوق بشری خود کاملا
برخوردار باشند".
سه هزار و
پانصد تن از اعضای سازمان مجاهدین خلق و خانواده های
اعضای آنها در حال حاضر در کمپ اشرف بسر می برند.
سازمان مجاهدین خلق در زمان جنگ ایران و عراق تحت
فرماندهی صدام حسین بر علیه ایران جنگیده است. نگاه
غالب بر این عقیده است که این گروه سازمانی است بسیار
تشکیلاتی و با مقرراتی بسیار سخت که هرگز مسیر خود را
از خشونت و تروریسم دور نکرده است.
کمپ بعد از خلع
سلاح مجاهدین خلق توسط نیروهای نظامی در سال 2003 تحت
کنترل نیروها امریکایی قرار گرفت و در شروع سال 2009
مسئولیت کمپ اشرف به نیروهای عراقی واگذار گردید. دولت
عراق مصمم بر گسترش حق حاکمیت خود بر کمپ اشرف می باشد
و در نظر دارد تا ساختارهای تشکیلاتی این کمپ را از
بین ببرد.
در
متن اولیه که برای شما دوستان عزیز نوشتم خلاصه ای از
داستان خودم را بطور کلی توضیح دادم الان تصمیم دارم
در ادامه به شکل مقداری کامل تری هر چند که برگشت به
خاطرات گذشته برام خیلی سخت است و یاد اور روزهای رنج
و مشقتها است ولی برای اینکه عزیزان دیگر این تجربه
تلخ را تکرار نکنند و درسی باشد درسی که 15سال از عمرم
را گرفت.
در ابتدا به عنوان یک شخص مستقل خواستم ناراحتی و درد
خودم را بیان بکنم برای دوستانی که مثل من سالها در
اسارتگاه اشرف بودند و روز جمعه به دستور سران مجاهدین
با دستور تشکیلاتی با نیروهای عراقی درگیر شده وکشته
شده اند خواستم لعن و نفرین خودم را به مریم و مسعود
بفرستم خواستم بگم دیگر کافی است چقدر خون این جوانان
باید روی زمین ریخته شود. شما چه زمانی سیر میشوید چرا
تجربه نمیگیرید تا کی ....
در این قسمت خواستم به مزدوری مسعود رجوی با دولت سابق
عراق و ساخت و پرداختهای که با همدیگر داشتن در ان
سالیان اشاره کنم.
من سال 1375وارد خاک عراق شدم که خودم را به اردوگاه
رمادی برسانم و از انجا به کشور سوئد بروم برای ادامه
تحصیل زمانی که وارد خاک عراق شدم نیروهای امنیتی عراق
مرا دستگیر کردند و به زندان معروف و مخوف بغداد به
اسم ابوغریب بردند حدود یک ماه در انجا بودم هیچ گونه
سوال و جوابی از من نشد دال بر اینکه چرا وارد خاک
عراق شدم برای چه کاری امده ام و ...تا اینکه بعد از
یک ماه روزی درب سلول که در ان بودم باز شد و اسم مرا
صدا زدند گفتند که ملاقاتی داری من که در حیرت مانده
بودم و داشتم شاخ در میاوردم که خدایا ملاقاتی کی است
که برای من امده من کسی را نمیشناسم دقایقی که گذشت من
هزاران فکر از سرم گذشت تا اینکه مرا به طبقه پایین
بردند این در حالی بود که دستبند داشتم روی چشمم هم
بسته بود جلوی درب اتاقی ایستادم مرا وارد اتاق کردند
دستم و چشمم باز کردند با کمال تعجب با صحنه ای مواجهه
شدم که انگاری دارم خواب میبینم میزی چیده شده مملو از
غذا و میوه و شیرینی ...در گوشه میز یک نظامی عراقی و
در گوشه دیگر ان دو شخص دیگری بودند ولی شکل انها به
عربها نمیخورد مثل ایرانیها بودند من سر پا خشکم زده
بود نمیدانستم چکار بکنم نه از اینکه طی یک ماه گذشته
روزی یک وعده غذایی داشتم هوا خوری نداشتم یک ماه کامل
داخل سلول بودم نه از این صحنه ای که با ان مواجهه شدم
بعد از لحظاتی مقداری خودم را جمع و جور کردم متوجه
شدم که یکی از ان دو نفر که نشسته بود گوشه میز به
ارامی به من گفت بفرمائید بشینید دیدم داره زبان فارسی
صحبت میکنه من با حیرتی زیاد نشستم و سلام کردم .بعد
از چند دقیقه که دو ایرانی با من صحبت کردند و خودشان
را معرفی کردند که از اعضای سازمان مجاهدین هستند و در
عراق پایگاه دارند و مقداری از وضعیت خودشان را برای
من توضیح دادند و از من سوالاتی پرسیدند از جمله چرا
به عراق امدم و هدفم چی بوده و ...
بعدش نفر عراقی در حالی که کاغذی در دست داشت گفت
میخواهم وضعیت تو را مشخص بکنم و تو سه راه کار داری
حالا انتخاب با خودت است هر کدام که دوست داشتی
میتوانی انتخاب بکنی من که سراپا گوش بودم گفتم
بفرمائید گفت بدلیل اینکه مرز را غیر قانونی عبور کردی
و حکم این کار در قانون عراق هفت سال زندان است و بعد
از کشیدن حکم تو را به اردوگاه اوارگان ایرانی میبریم
.حکم دوم ماندن هفت سال در زندان ابوغریب و بعد از هفت
سال تبادل اسرا با ایران میشوید هر حکمی میشنیدم
انگاری تمام دنیا روی سرم خراب میشد و من هم جوانی
بودم پانزده ساله خیلی برای سخت بود در ادامه گفت حکم
سوم و فکر میکنم که بهترین حکم برای تو است من داشتم
گوش میدادم با لبخندی گفت این حکم را میدهم به این دو
دوست برای شما بخوانند خلاصه یکی از ان دو نفر برگه را
گرفت و خواند درب سازمان مجاهدین بر روی شما باز است
از این لحظه تصمیم بگیرید به سازمان مجاهدین بپیوندید
شما ازاد هستید .فکر کنم هر کسی را جای من بگذارید این
راه کاررا انتخاب میکند که خلاصه من جواب دادم باشه
راه سوم را انتخاب کردم فکر بعدش نبودم که از چاله در
امده به چاه افتادم کاشکی همان هفت سال زندان را
میکشیدیم خیلی خیلی برای من بهتر بود چونکه حداقل اول
اینکه بعد از هفت سال ازاد میشدم دوم اینکه قدرت تصمیم
گیری داشتم سوم اینکه تشکیلاتی نداشتم که 24ساعت گوش
به فرمان باشم و .....در اینجا خواستم این را به شما
عزیزان بگم تا چه حدی رهبری مجاهدین برای دولت سابق
عراق مزدوری کرده بود که اینقدر ازادانه وارد زندانهای
انها میشدند و نفرات را یارگیری میکردند تا چه حدی دست
باز به نفرات مجاهدین داده بودند که حکم را خودشان
برای نفرات بخوانند و در واقع کامل تر بگم مجاهدین
قسمتی از عراق شده بودند قسمتی از ارتش عراق این در
حالی بود که کشور ما با دولت عراق در جنگ بود.و همین
دولت عراق خون جوانهای ما را ریخته بود و برام جالب
بود تا چه اندازه رهبری مجاهدین خود فروشی و وطن فروشی
کرده که به این نقطه رسیده تا چه حد از نزدیک با عراقی
کار میکند حالا شاید این نمونه من ذکر کردم برای
عزیزانی که این نوشته را میخوانند قابل باور نباشه ولی
بدون اقرا کم گفتم زیاد نگفتم و این نمونه ای بود از
هزاران نمونه که یاداور شدم و با چشم خودم دیدم.
قسمتی بعدی به ادامه داستان یعنی تحویل گیری من از
زندان ابوغریب و ورود به کمپ اشرف خواهم نوشت.
سعید ناصری 10.4.2011
نگاهی به درگیری خشونت آمیز مجاهدین خلق و نظامیان
عراقی
یادداشت روز ـ
تحریریه ایران قلم
بنابر گزارش رسانه های خبری، دیروز جمعه برابر با 19
فروردین ( 8 آپریل 2011 ) ما بین پرسنل نظامی
عراق و نیروهای مجاهدین خلق واقع در قرارگاه اشرف،
درگیری پیش آمد که بدنبال آن تعدادی از اعضای مجاهدین
کشته و زخمی شدند.
رادیو بی بی سی چنین گزارش کرده است :
خبرگزاری آسوشیتدپرس گفته است که در این درگیری، ده
نفر نفر کشته و شانزده نفر زخمی شدهاند. به گفته این
مقام، پنج سرباز و یک پلیس عراق هم در بین زخمیها
هستند.
در حالی که سایت سازمان مجاهدین خلق، با متهم کردن
نیروهای عراقی به اقدامات خشونت آمیز و دست زدن به
"کشتار"، تعداد قربانیان این واقعه را بیش از سی نفر
ذکر کرده و گفته است که حال تعدادی از زخمی های این
واقعه وخیم است.
یکی
از فرماندهان عراقی به خبرگزاری آسوشیتدپرس گفته است
که دستور حمله به اردوگاه اشرف پس از دو روز سنگ پرانی
ساکنان این محل به سوی سربازان عراقی، که در نزدیکی
این محل مستقر شده بودند و اقدام آنان در انداختن خود
در برابر خودروهای نظامی صادر شد.
سایت های وابسته به رهبری مجاهدین خلق نیز نوشته اند:
شمار شهیدان حمله
جنایتکارانه مالکی به اشرف به ۳۲تن رسید.
" همچنانکه مقاومت
ایران از صبح روز جمعه بارها اعلام کرده است بخش زیادی
از ۳۰۰ مجاهد مجروح با وضعیت وخیمی مواجهند و در صورتی
که به بیمارستان نیروهای آمریکایی منتقل نشوند, در
معرض شهادت قرار دارند، چیزی که مسئولیت آن متوجه
آمریکا است، به خاطر تعهداتی که در قبال حفاظت ساکنان
اشرف بر عهده دارد."
در پی این حادثه، وزارت دفاع آمریکا و بعضی از شخصیت
های طرفدار سلطنت و لابی های مجاهدین، حادثه فوق را
بدون پرداختن به ماهیت درگیری، محکوم کرده و آن را جزو
مصادیق نقض حقوق اعضای مجاهدین بر شمرده اند!
البته تحریریه ایران قلم هم در شرایط فعلی و هم در
گذشته بکارگیری هر گونه خشونت ، چه از جانب مجاهدین و
چه از جانب دولت عراق را محکوم کرده و می کند ، اما
لازم است نکاتی را یادآوری کرد.
بدون تردید محکوم کردن و نقض حقوق بشر خواندن حوادث
دلخراشی از این دست ، بسیار مثبت است ، اما اگر تحلیلی
درست و یک ریشه یابی دقیق از این گونه وقایع صورت
نگیرد، نتیجه منفی و نگران کننده ای بدنبال خواهد
داشت، چونکه به ادامه درگیری های فعلی کمک خواهد کرد.
محکومیت این گونه وقایع بدون ریشه یابی آن ،
صرفا به ابزاری برای یک بازی و یارگیری سیاسی بدل می
شود که در آن جان انسان ها و قربانیان بمثابه وسیله
برای رسیدن به اهداف سیاسی استفاده می شود.
جان کلام این است، قبل از اینکه اعضای مجاهدین در این
درگیری ها کشته شوند یا خود را به دست رهبری مجاهدین
به کشتن بدهند و حقوقشان پایمال شود، در بی حقوقی کامل
می زیسته اند و بسیاری از محکوم کنندگان و روضه خوانان
امروز، در اصل، ناقضان حقوق، آزادی و رهایی آنان بوده
اند.
مثلا
چرا این پرسش در انتهای بیانیه های محکومیت این دسته
از گروه ها نمی آید که اساسا 3400 نفر ایرانی در دشمنی
با دولت عراق در این کشور چه می کنند؟
چرا مسعود رجوی و مریم رجوی اجازه خروج این افراد از
عراق را بعد از گذشت هشت سال از سرنگونی صدام حسین نمی
دهد؟
منافع رهبری مجاهدین از حضور این افراد در عراق چیست؟
چرا بیش از 800 نفر از این 3400 نفر که پاسپورت
شهروندی کشورهای اروپایی و آمریکایی را دارا هستند،
همچنان به دستور رهبری مجاهدین اجازه خروج از عراق را
ندارند؟
چرا رهبری فرقه مجاهدین اجازه نمی دهد حتی بیماران
برای معالجه از عراق و قرارگاه اشرف خارج شوند ؟ و ده
ها پرسش دیگر.
اگر محکومیت این درگیری ها همراه با طرح این پرسش ها
باشد و رهبری سازمان مجاهدین را ملزم به پاسخگویی به
این پرسش ها بکند، می توان به صداقت سیاسی محکوم
کنندگان صحه گذاشت. در غیر این صورت، این نوع محکومیت
ها می تواند به اسارت بیشتر اعضای مجاهدین در بیایان
های عراق منجر شود.
بنابراین، لابی های خارجی مجاهدین و افرادی از این
قبیل که در مقابل این پرسش ها، سکوت و با انگیزه
یارگیری سیاسی به بهای اسارت اعضای مجاهدین در قلعه
اشرف از طرح آن گریزان هستند، در اصل اعضای مجاهدین را
در اسارت فیزیکی و ذهنی رهبری مجاهدین باقی نگاه می
دارند و بدون تردید، آنها به مراتب بیشتر از ارتش
عراق، گناهکار و ناقض حقوق اعضای مجاهدین باقی مانده
در پادگان اشرف هستند.
تحریریه ایران قلم
____________________________________________
خنجر مسعود
رجوی را تیز نکنید
کریم غلامی
09.04.2011
با کمال تاسف خبر درگیری ارتش
عراق و مجاهدین در اشرف و کشته و مجروح شدن تعداد
زیادی از آنها را در اخبار دیدم. با ابراز همدردی با
خانواده های کشته شد در زندان اشرف و با دعای شفا برای
مجروحین این واقع دردناک.
باید به این واقعیت اشاره بکنم
که تمامی این درگیریها و کشته شدن اسیران اشرف خواسته
و طراحی مسعود رجوی خائن و بزدل بیش نیست، این
استراتژی مسعود رجوی خائن است که با ایجاد بحران و
ریخته شدن خون اسیران اشرف توجهات سیاسی و بین المللی
را به خودش جلب کند تا چند صباحی به این عمر ننگین
خودش ادامه بدهد و اسیران در اشرف را بیشتر و بیشتر در
اسارت و بندگی خودش نگه دارد. مسعود رجوی خائن با اسیر
کردن اسیران اشرف در عراق، این تشکیلات فرسوده و
فروپاشیده را نگه دارد ولی بهای آن خون فرزندان ایرانی
است که در اشرف ریخته مشود.
راستی چرا مژگان پارسایی و
اشخاص دیگری مثل او در درگیریها نیستند و حتی یک نفر
از مسئولین این فرقه در بین مجروحین و کشته شده ها
نیست. کمی به گذشته میروم و ریشه شکل گیری این وقایع
دردناک را یادآوری میکنم ژانویه سال 2009 دولت عراق
استقلال کشور عراق را جشن گرفت و خروج نیروهای
آمریکایی از عراق شروع شد سران خائن مجاهدین که از سال
2003 تا سال 2009 تحت هژمونی آمریکا هر خیانت و جنایتی
که میتوانستند میکردند ولی از سال 2009 دولت عراق
اجازه این خیانت ها را به سران مجاهدین نداد و برای
کسانی که خواستار خروج از زندان اشرف بودند کمک و یاری
میرساند. مسعود رجوی خائن با ایجاد درگیری و تضاد کار
کردن با دولت عراق میخواست این تنگه را بشکند شروع آن
از فبروار سال 2009 از منطقه ای به نام مصلحی
شروع شد و تابستان همان سال اولین درگیری را بوجود
آوردند با سنگ پرانی به سوی نیروهای عراقی و فحاشی و
... ارتش عراق را مجبور به درگیری میکردند.
گزارش نشست درونی مجاهدین با
مسعود رجوی خائن بعد از اولین درگیری در تابستان سال
2009 خوب نشان میدهد که چگونه از یک ماه قبل زمینه
چینی ها برای این درگیری و کشته شدن تعدادی را فراهم
کرده بودن مثل مانور و ساختن بمبهای دستی موانع فلزی
سلاح های سرد و کارگذاری دوربین برای فیلم برداری. در
همین نشست درونی بود که مسعود رجوی خائن از فهیمه
اروانی بخاطر ادیت کردن فیلم ها و پخش آن به شکلی که
فقط ارتش عراق را مقصر بداند تقدیر کرد. و میدانم که
الان مسعود رجوی خائن از کشته شدن اسیران اشرف شادی
میکند چرا که طرح خائنانه خودش را پیش برده است.
از اینجا به همه اسیران در اشرف
میگویم که همه شما خوب میدانید که مسعود رجوی یک خائن
است و حفظ زندان اشرف فقط برای بقای عمر کثیف و
خائنانه خودش است من سالیان کنار شما زندگی کردم و خوب
میدانم که همه شما اینها را خوب میدانید پس نگذارید که
آن خائن کثیف با ریختن خون شما به عمر ننگین خودش
ادامه بدهد از آن زندان خارج شوید و بدانید که دولت
عراق دشمن شما نیست آنها به شما کمک خواهند کرد که از
آن زندان خارج شده و یک زندگی جدیدی را شروع کنید راه
نجات باز است از آن جهنم خارج شوید عمر و خون خود را
بیهوده تباه نکنید. مجاهدین گذشته شان خائنانه و ننگین
بار بوده و آینده شان هم خائنانه تر و ننگین بارتر
خواهد بود خود را نجات دهید زیرا که میتوان و باید
نجات یافت با آرزوی رهایی تک به تک اسیران از زندان
اشرف.
باید این نکته را به بعضی از
ایرانی های که در کشورهای مختلف برای حمایت از مجاهدین
تحصن میکنند بگویم که کار آنها نه تنها کمک به اشرفی
ها نیست بلکه تیز کردن خنجر مسعود رجوی خائن است تا
خون بیشتری از اسیران اشرف بریزد. تحصن کار درستی است
ولی برای نجات جان اسیران اشرف و خارج کردن آنها از آن
جهنم و از همه آنها میخواهم که ناخواسته وارد بازی
خیانت بار مسعود رجوی خائن نشوند.
همزمان با حمله
نیروهای محاهدین به نیروهای عراقی در اشرف که منجر به
کشته شدن تعدادی از اعضای تحریک شده این فرقه گردیده
فرقه بجای مداوای این مجروحان سعی می کند آنها را با
آن حالت زار ونزار و درد و خون ریزی جلو دوربین بیاورد
تا مظلوم نمائی کند و مسبب اصلی کشته شدن این بدبختها
را، نه مجاهدین که دولت عراق نشان دهد.
علی القاعده در
چنین مواقعی باید هم و غم مجاهدین معطوف به حل وفصل و
تدبیری برای حلو گیری از تلف شدن جان انسانها باشد اما
فرقه در این گیرو دار و شلوغی آمده یکی از مراکز اتمی
ایران را به اصطلاح افشاء کرده که مستقیم به امریکا
بگوید حالا که ما جاسوسان و مزدورانی به این خوبی
هستیم بیا و جلو دولت عراق را بگیر که وارد اشرف نشود
و ما را بحال خود بگذارد تا بیشتر مغز بچه را بخوریم و
عمر آنها ها را در بیابانهای اشرف تلف کنیم.
ایا کشته شدن هرچه بیشتر انسانهای بیگناه و تحریک شده
بنفع رجوی نیست؟
ایا رجوی ذره ای دلش بحال این مجروحین و کشته شدگان می
سوزد؟
یا مانند کشته شدگان عملیات دروغ جاویدان که فراموش
شده اند، پس از مدتی فراموش خواهند شد و رجوی نان این
خونها رادر معاملات سیاسی خواهد خورد.
خدایا جهل و نا آگاهی و سوء استفاده از خون مردم را از
این بلاد پاک کن.
کشته شدن شماری از
ساکنان اردوگاه اشرف در
تیراندازی نیروهای عراقی
09.04.2011
رادیو بی بی
سی
در مورد
تلفات حمله
نیروهای
عراقی به
اردوگاه اشرف
گزارشهای
متفاوتی
انتشار یافته
است
تیراندازی نیروهای
امنیتی عراق به اعضای
سازمان مجاهدین خلق
ایران در اردوگاه
اشرف در عراق، شماری
کشته و زخمی بر جای
گذاشته است.
در ساعات اولیه
بامداد جمعه، 19
فروردین (8 آوریل)،
نیروهای امنیتی عراق
به اردوگاه اشرف، محل
اقامت شماری از اعضای
سازمان مجاهدین خلق
ایران، حمله کردند و
براساس گزارش های
رسیده، بین آنان و
ساکنان این اردوگاه
درگیری هایی روی داد.
در مورد تلفات این
درگیری گزارش های
متفاوتی مخابره شده
است.
خبرگزاری
آسوشیتدپرس به نقل از
منابع بیمارستانی در
بعقوبه، مرکز استان
دیاله، گزارش کرده
است که در این
درگیری، سه نفر کشته
و سیزده تن، از جمله
چند نظامی عراقی،
زخمی شده اند در حالی
که سایت سازمان
مجاهدین خلق، با متهم
کردن نیروهای عراقی
به اقدامات خشونت
آمیز و دست زدن به
"کشتار"، تعداد
قربانیان این واقعه
را بیش از سی نفر ذکر
کرده و گفته است که
حال تعدادی از زخمی
های این واقعه وخیم
است.
یکی از فرماندهان
عراقی به خبرگزاری
آسوشیتدپرس گفته است
که دستور حمله به
اردوگاه اشرف پس از
دو روز سنگ پرانی
ساکنان این محل به
سوی سربازان عراقی،
که در نزدیکی این محل
مستقر شده بودند و
اقدام آنان در
انداختن خود در برابر
خودروهای نظامی صادر
شد.
همزمان، علی
الدباغ، سخنگوی دولت
عراق، استفاده
نیروهای دولتی از
اسلحه در عملیات
سحرگاه جمعه و بروز
تلفات در عملیات ورود
نظامیان به اردوگاه
اشرف را تکذیب کرده و
گفته است که پس از
چند ساعت، آرامش در
این محل برقرار شد.
این مقام عراقی
گفته است هدف از این
عملیات، استقرار
نفرات دولتی در داخل
و اطراف اردوگاه اشرف
بوده است. وی علیه هر
اقدامی در "نقض
قوانین عراق در این
محل" هشدار داد.
از این عملیات چند
فیلم ویدیوئی، با
نشان سازمان مجاهدین
خلق، در شبکه یوتیوب
منتشر شده که گروهی
از نظامیان مسلح را
هنگام ورود به
اردوگاه اشرف نشان می
دهد در حالی که
شعارهای ساکنان و
صدای شلیک به گوش می
رسد هر چند مشخص نیست
که آیا این صدا مربوط
به شلیک گاز اشک آور
است یا گلوله.
سایت مجاهدین خلق
نیز فیلم هایی در
باره این حمله منتشر
کرده که در آنها،
انتقال افراد زخمی و
اجساد کسانی به عنوان
کشته شدگان این حمله
نشان داده شده است.
در پی انتشار خبر
درگیری در اردوگاه
اشرف، رابرت گیتس،
وزیر دفاع آمریکا که
از عراق دیدن می کند،
ضمن ابراز نگرانی در
مورد تلفات این
واقعه، از دولت عراق
خواست تا از خود
"خویشتنداری" نشان
دهد.
اردوگاه
اشرف
در جریان جنگ
ایران و عراق در دهه
1980 میلادی، گروهی
از اعضای سازمان
مجاهدین خلق و رهبران
این سازمان به عراق
پناهنده شدند تا به
فعالیت مسلحانه علیه
جمهوری اسلامی مبادرت
کنند اما پس از حمله
نیروهای خارجی و سقوط
حکومت صدام حسین،
رئیس جمهوری عراق در
سال 2003، ساکنان این
اردوگاه به عنوان
خارجیان مسلح غیر
متخاصم، تحت حفاظت
نیروهای آمریکایی
قرار گرفتند و بعدا
خلع سلاح شدند.
برخی از
اعضای سازمان
مجاهدین خلق
سالهاست در
اردوگاه اشرف
سکونت داشته
اند
در سال 2009،
مسئولیت حفاظت از این
اردوگاه به دولت عراق
واگذار و این کشور
متعهد شد با ساکنان
آن طبق قوانین عراق
رفتار کند و از اقدام
به استرداد اجباری
اعضای سازمان مجاهدین
خلق به ایران، که
ممکن است جان آنان را
به مخاطره اندازد،
خودداری ورزد.
اردوگاه اشرف
همچنان محل سکونت بیش
از سه هزار تن از
اعضای سازمان مجاهدین
خلق ایران است. دولت
نوری المالکی، نخست
وزیر عراق، تحت فشار
جمهوری اسلامی قرار
داشته است تا اردوگاه
را تعطیل و ساکنان آن
را اخراج کند یا به
ایران تحویل دهد اما
از آنجا که این افراد
در صورت استرداد به
ایران، احتمالا با
خطر مرگ مواجه می
شوند، فشارهای بین
المللی مانع از آن
شده است که دولت عراق
به چنین اقدامی دست
بزند.
جمهوری اسلامی چند
نفر از کسانی را که
در ارتباط با
اعتراضات به نتیجه
انتخابات دهمین دوره
ریاست جمهوری بازداشت
کرده بود به اتهام
سفر به عراق و تماس
با ساکنان اردوگاه
اشرف به اعدام محکوم
کرده است.
در عین حال، مساله
انتقال امن این
افراد، که بعضی از
آنان در همین اردوگاه
به میانسالی رسیده
اند، به کشورهای دیگر
هنوز حل و فصل نشده
است و پیشنهاد دولت
عراق برای منتقل کردن
ساکنان اردوگاه به
محل دیگری نیز مورد
قبول آنان قرار
نگرفته است.
این نخستین بار
نیست که گزارشی از
برخورد نیروهای دولتی
عراق با ساکنان
اردوگاه اشرف مخابره
می شود.
در ژوئیه سال
2009، گزارش هایی از
حمله نیروهای دولتی
به اردوگاه اشرف و
زخمی شدن و بازداشت
گروهی از اعضای
سازمان مجاهدین خلق
منتشر شد، در ماه
دسامبر سال بعد نیز،
خبرهای مشابهی منتشر
شد و اوایل سال جاری
هم گفته شد که افراد
ناشناس به ساکنان این
اردوگاه هجوم برده و
به ضرب و شتم آنان
پرداخته اند.
گزارش جدیدترین
مورد حمله به اردوگاه
اشرف یک روز پس از آن
انتشار می یابد که
یکی از سخنگویان
مجاهدین خلق در
آمریکا در یک مصاحبه
مطبوعاتی اظهار داشت
که مدارکی در اختیار
این سازمان قرار دارد
که نشان می دهد دولت
ایران یک تاسیسات
مخفی تولید قطعات
سانتریفیوژ را در
نزدیکی تهران به کار
انداخته است.
سانتریفیوژها در
غنی سازی اورانیوم به
کار می روند. قطعنامه
های شورای امنیت
سازمان ملل فعالیت
جمهوری اسلامی در این
زمینه را ممنوع کرده
است.
جلسه مشترک نمایندگان انجمن های پیام رهایی و ایران
قلم برای تدوین فعالیت های سال آینده
29.03.2011
پیام رهایی ـ ایران قلم
روز
یکشنبه 27 ماه مارس سال 2011، نمایندگان انجمن های
پیام رهایی و ایران قلم در کشور هلند دیدار کردند و
فعالیت های سال گذشته و همچنین فعالیت های حقوق بشری
سال آینده را مورد بحث و بررسی قرار دادند. درابتدای
دیدار بمناسبت ایام نوروز شاد باش و تبریک سال نو
تجلیل از آقای هادی شمس حائری برگزار گردید و سپس
نمایندگان انجمن سیاسی ـ فرهنگی رهایی و ایران قلم به
دستور کار و تدوین برنامه های سال آینده دو انجمن در
این جلسه پرداختند.
در این
جلسه دو انجمن یاد شده، پس از بررسی راهی که طی سال
قبل پیموده بودند و تشکر از کلیه عزیزانی که در سال
گذشته یار و یاور فعالین حقوق بشر برای آزادی اسیران
فرقه رجوی بوده اند، به بررسی انتقادی و اشکالات کاری
خود پرداخته تا برای سال جدید شمسی راهکار های تازه ای
بیابند. دوستان حاضر در این جلسه که متشکل از آقایان
هادی شمس حائری، مهدی خوشحال ، مسعود جابانی و محمد
حسین سبحانی بودند، تاکید کردند که هر چند طی یک
سال گذشته بیش
از 30 نفر از اسیران فرقه مجاهدین خلق از اسارتگاه
اشرف رهایی یافته اند و تعداد زیادی از آنها توانسته
اند خود را به کشورهای اروپایی برسانند و زندگی آزاد
و خارج از حصار فیزیکی و ذهنی فرقه رجوی را تجربه
کنند ، اما همچنان باید تلاش بیشتری کرد تا رهایی
اعضای در بند سرعت بیشتری یابد.
نمایندگان
انجمن های پیام رهایی و ایران قلم شفاف سازی فعالیت
های سیاسی ـ فرهنگی و دموکراتیزه کردن مناسبات خود را
مورد توجه و بررسی مجدد قرار داده و در انتها برای
حمایت مؤثر تر از خانواده های متحصن در مقابل پادگان
اشرف و رهایی اسیران در قلعه اشرف برنامه ها و فعالیت
هایی را تدوین کردند تا بهتر و بیشتر بتوان به اعضای
دربند و گرفتار فرقه مجاهدین کمک رساند.
دو انجمن
نامبرده، ضمن شادباش نوروز سال 1390 به مردم ایران،
برای نجات اسیران در بند در قرارگاه اشرف عهد و پیمان
بستند که بیش از گذشته برای رهایی آنان تلاش کنند و از
خداوند بزرگ آزادی شان را خواستار شدند.