_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

kanoon@iran-ghalam.de

info@iran-ghalam.de

www.iran-ghalam.de

 

سرکوچه کمینه

 

15.07.2011

سعید ناصری - پاریس

 

درست به خاطر دارم، روزی که وارد سازمان جهنمی مجاهدین شدم و با استراتژی و ایدئولوژی شکست خورده و پوسیده آنها اشنا شدم هر روز خدا، از بلندگوهایی که داشتند سرود سر کوچه کمینه پخش میکردند. همچنین در نشستهایی که داشتند، نشستهای رهبری تا نشستهای سران دیگر تشکیلات، از امریکا به عنوان جهان خوار و استثمارگر صحبت میکردند، که تا اینجا خوب کاری نداریم ظاهرا مقداری با عقل جور در میاد و در ادامه  میگفتند که ما یعنی مجاهدین اگر یک روز به حکومت برسیم ریشه امریکاییها را از روی کره زمین بر میداریم، و ما کنترل و رهبری تمام دنیا را بر عهده میگیریم. همچنین سالی که برج های دوقلو امریکا را زدند، مجاهدین جشن گرفتند و گفتند تازه جهان ببینه این اسلام ارتجاعی بود این کار را کرد، حالا اسلام ما یعنی اسلام مجاهدین باصطلاح انقلابی بیاد چکار میکنه و...

این در حالی بود که مسعود رجوی رهبری فرقه، نوکری و کاسه لیسی و مزدوری برای صدام حسین میکرد و هیچ نیروی امریکایی در عراق مثل امروز وجود نداشت. خلاصه سالهای سال این حرفهای تکراری و بی پایه را به خورد اعضا میدادند و اعضای دربند بایستی تحمل میکردند و دم بر نمی آوردند. خلاصه این فضا وجود داشت تا روزی که جنگ امریکا با عراق شروع شد. در آن زمان، تمام نیروها با تجهیزاتی که داشتند بیرون قرارگاه بودند و هر کدام در قسمتی سازماندهی شده بودند و به زمین های اطراف قرارگاه پراکنده شده بودند تا از بمباران در امان بمانند. بماند که در آن یک ماه چی بر اعضاء گذشت، چه سختی هایی تحمل کردند، شب و روز زیر بمباران بودند، کشته میشدند، زخمی میشدند، تشنگی و گرسنگی امان نمیداد. این در حالی بود که مریم خانم همان ابتدای جنگ، مقداری احساس خطر کرد. همراه با سران تشکیلات، دمشان را روی کولشان گذاشتند و پا به فرار گذاشته و به فرانسه رفتند و اعضای بیگناه را در بیابانهای گرم و سوزان عراق رها کردند.

در فرصتی دیگر خاطرات زمان جنگ را خواهم نوشت که چه بر اعضاء گذشت.

داشتم میگفتم که مجاهدین سرود سر کوچه کمین را میگذاشتند و در نشستها بحث میکردند، در رابطه با امریکا و...

زمانی که امریکا به دولت عراق حمله کرد و در کمتر از یک ماه دولت  صدام حسین ساقط شد و تقریبا نیروهای نظامی امریکا کنترل عراق را در دست داشتند، ما همچنان در بیابانهای عراق بودیم همراه با تجهیزات کامل که باصطلاح فرصتی پیش بیاد به ایران حمله کنیم. هر چند که شب و روزی و خوابی نداشتیم. یک روز صبح فرمانده قسمتی که ما بودیم زنی بود به اسم زهره، همه  اعضاء را جمع کرد و گفت، مذاکراتی که با نظامیان امریکایی داشتیم قرار بر این شده که روی تمام تجهیزاتی که داریم بایستی پرچم سفید بزنیم و ادامه داد که ما هیچ خصومتی با امریکایی ها نداشتیم و نداریم و اینها دوست ما هستند. برای همین وارد جنگ با ما نشدند. برای همین هم به علامت حسن نیت به ما گفتند که پرچم سفید روی تجهیزات بزنید که آنها را هدف حساب نیاوریم، بعد از چند روزی نفراتی که در یک قسمت بودیم مجدد همه را جمع کردند و نشست گذاشتند که یک نفر از اعضاء بلند شد و از مسئول نشست سئوالی مطرح کرد دال بر اینکه چرا سرود سر کوچه کمین را از بلند گوها پخش نمیکنید؟ مسئول نشست آنچنان واکنش نشان داد که انگار آن شخص بدترین توهین بهش کرده، دیگر اعضاء همه در ابهام بودند که داستان از چه قرار است.

نتیجه اینکه سازمان مجاهدین و شخص مسعود رجوی در نهایت موذی گری و بی هویتی سیاسی به سر میبرند و سالهای سال به این موضوع عادت کرده اند. سازمان مجاهدینی که ما میشناسیم نه تنها اپوزسیون ایران نیست و برای آزادی مردم ایران تلاش نمیکند بلکه در کمال وقاحت و بیشرمی از تمام ابزارها و فرصت ها  برای حفظ بقای خودش استفاده میکند. از زمان جنگ ایران و عراق که مسعود رجوی مزدوری برای صدام حسین میکرد، تا زمان جنگ امریکا و عراق که یک شبه برادر بوش پسر عموی مسعود رجوی شد، تا اینکه بقایای پوسیده خودش را حفظ کند. شاید هم چند صباحی به زندگی ننگین بارش ادامه بدهد.

 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد