_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

kanoon@iran-ghalam.de

info@iran-ghalam.de

www.iran-ghalam.de

شکار نیرو توسط فرقه رجوی

 

 

18,07,2011

غفور فتاحیان - پاریس

 

 

 

 

 

 

با سلام به دوستان عزیزم خوشحالم که مجددا در خدمت شما هستم

فرقه رجوی اعلام کردن که در یک گردهمایی بزرگ در نزدیکی پاریس بسیاری از ایرانیان شرکت کردندوقتی این خبر را خواندم دیدم شگردهای فرقه مجاهدین در بزرگنمایی ووارونه کردن وشکار نیرو حد ومرز ندارندوبه دست وپای شیطان در همین رابظه زنجیر زدندکاش می شد از این گردهمایئبزرگ به قول خودشان اماری گرفته شودکه حداقل ان مشخص شود که واقعا چند نفر هستد و چقدر اینها ایرانی هستن حال بکذارید از این سالنی که مریم قجر در ان برنامه اجرا کرده بودچقدر ظرفیت دارد و ان اندک نفرات چگونه در انجا دور هم جمع شده اند وبا چه شیوه ای به انجا رفته اند

چون این بزرگنمایی ودرغگویئ فقط وفقط در ذات این فرقه به حراج رفته است پس این چیز جدیدی  نیست ودر همان قلعه اشرف که منهم نزدیک به 19 سال انجا بودم

از این شیادها و دروغگویی و بزرگنمایها و حتی در وقتی که به همین مناسبتهای دست ساز که برای روحیه دادن به اسیران در قلعه اشرف از عراقیان فقیر و بی بضاعت که به قلعه اشرف می امدند از 200نفر 20هزار نفر می ساختان وقتی که حداکثر نفر متناقض میشدند و اعتراض میکردند که این اینقدر نفر نبود و پیشتر نفرات خودی بود به که لباس شخصی پوشیده بودیم با انها بطور جدی برخورد تشکیلاتی میشد که شماها دیگر چرا از این حرفها میزنید.

حالا از اینها هم بگذریم چون فرقه مجاهدین در شکار نیرو حتی برای ارتش دست ساز رجوی هم رو دست نداشت بطوری که در بین سالها 75تا سال 80یعنی کمی قبل از حمله امریکا به عراق و سرنگونی ارباب رجوی 99درصد افراد تازه با شگرد و شیوه  بخصوصی که فقط و فقط در ذات این باند مافیای است به عراق اورد می شدند که یکی از این قربانیان برادر خود من بود.

 

 


همجنین................

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

 

آهای رهبری فرقه مجاهدین ! میگذارید راحت باشم؟  

 

15.07.2011

مهدی سجودی - آلمان

آه از روزگار ! همیشه آرزو میکردم یک روزی می شود که برای خودم باشم؟ راحت نفس بکشم. بتونم حرف خودم رو بزنم بدون اینکه کسی برایم تعیین تکلیف کند یا حرف توی دهنم بگذارد .میشود چیزی که خودم دوست دارم بپوشم یا داشته باشم . اینها همه رویاهائی بود که داشتم خیلی کم است نه ؟

 اما برای کسی که یا بهتر بگویم جوانی که بیست و پنج سال دارد و از کمترین داشته ها محروم و با بیشترین محدودیت های نه تنها مادی بلکه معنوی یعنی روحی و عاطفی روبروست خیلی زیاد است. بالاخره وقتی رسیدم آلمان و به دنیای آزاد فکر می کردم همه چیز تمام شده و از دست فرقه مجاهدین راحت شدم .نمی دانستم که اینجا هم دست از سرم برنمیدارند.  گفتم من با این گذشته چکار کنم ؟ روزی با یک سرنوشت یا بد شانسی در اسارت فرقه مجاهدین گیر کردم و روزی هم با کمک خدا و همینطور میزان زیادی شانش و اقبال تونستم به زندگی عادی برگردم. اما از این آسایش هنوز چند ماهی نگذشته که دوباره سرو کله آدمهای فرقه مجاهدین پیدا شده و تحت عنوان اینکه من جوان هستم و باید بفکر آینده باشم و نباید فلان کار را بکنم یا فلان حرف را بزنم و و و و و صد تا نباید دیگه و دوباره اسیر کردن آدم در این بازیهای مسخره.....بهمین خاطر خواستم بصورت علنی و سرگشاده بگویم و بنویسم هر چند نمیتوانم خوب قلم بزنم ولی حرف دل را راحت و خوب میگویم..

داستان از چند ماه (حدود دو تا سه) پیش شروع شد که نمیدانم ازکجا سازمان مجاهدین شماره تلفن شخصی مرا پیدا کرد و بعد محل سکونت مرا پیدا کردند و سراغ من آمدند.

 ابتدا فردی باسم علی پاک آمده و گفت سازمان ( منظورش همان فرقه هست )  به تو مبلغ سه هزار یورو میدهند و تو را میتوانند به برلین ببرند و برایت خانه بگیرند و امکانات رفاهی خوب بطور ثابت و تو فقط ازسازمان انتقاد نکن... چرا رفتی مصاحبه کردی؟

 و اگرواسه سازمان فعالیت کنی ماهیانه حقوق مناسبی که اصلا نفهمی مشکل مالی داری دریافت میکنی.

 و اگه هم ساکت باشی باز هم واسه هر تظاهرات و میتینگ شرکت کنی مبلغ درست حسابی که تا چند ماه تامین باشی گیرت میاد.

من که از همه این بازیها حالم بهم میخوره به طرف گفتم شما عمرو جوونی منو گرفتین حالا که من واقعیتها را گفتم سراغم میائید و دلسوزی میکنید  من یک باردر چاه رفتم واسه هفت پشتم بسه. آقا و خانم رجوی چرا ا دست از سرما برنمیدارید بگذارید راحت باشم .. برای چی مامور می فرستید. علی پاک خیلی بچه است دیگه من فریب صد تا از اون بزرگتر را هم نمی خورم.  خلاصه طرف هم دست از پا درازتر دک شد.

اما من با اینکه تلفن و آدرسم عوض شد باز چندی قبل با من تماس گرفته شد که میخواهیم تورا ببینیم و من هم گفتم که این دفعه برم ببینم چی میگه و شاید بتونم با یک خواهش و صحبت از دست این آدمها خلاص شوم ..

در این دیدار فردی که مردی بود حدودا سی وهفت سی و هشت ساله با لحجه آذری و قد متوسط و روشن پوست با موهای جو گندمی . او گفت میدانیم تو مشکل مالی داری والان به پول نیاز داری پس چرا دنبال این کارها میروی ؟,...من گفتم چه کاری ؟ اوگفت همین که داری میگوئی درسازمان به تو چه گذشته است ..گفتم مگه دروغ گفتم یا اینکه مگه حرف زدن دراروپا ممنوعه. اوگفت که نه واسه خودت میگم.................اما دید که حناش پیشم رنگ نداره از در دیگری وارد شد یعنی روش اصلی سازمان درهمه کارهایش که همان خرج کردن پول است......او گفت:

اما (ما) سازمان به تو ده هزار یورو میدهیم که بروی دنبال زندگی ات ...من به او گفتم آقا من شما را نمیشناسم و نمیدونم که شما چطور به تلفن و آدرسم رسیدید ولی آخه اینکه نمیشود و بخاطر اینکه دستش را بازکنم ,و مستقیم بگذارم در دست پلیس ، گفتم حالا ده هزار را بده تا ببینم...او تعجب کرد گفت که تو اصلا قابل حرف زدن نیستی و من هم گفتم به پلیس ازشما شکایت میکنم و او رفت دنبال کارش ............اما یک حرف با این آدمها دارم..

 میگذارید ما زندگی مان را بکنیم یا نه ...؟ میگذارید که ما آدم خودمان باشیم یا نه ؟....من از شما و فرقه شما بدم میاد ودلم برای بچه هائی که دراسارت آنجا(اردوگاه اشرف) هستن میسوزه و اگه کمکی دارید برای خروج آنها از زندان اشرف بکنید .مارا به خیر شما امیدی نیست شر مرسانید.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد