_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

iran-ghalam@hotmail.de

info@iran-ghalam.de

www.iran-ghalam.de

سناریوی همیشگی برای ایجاد فاجعه

 

 

مسعود جابانی، پیام رهایی، هلند، هجدهم اوت 2011
http://payamerahai.com/?p=1893

اینجانب به عنوان یک فعال حقوق بشر که به دنبال راه حلی برای نجات دوستان و هموطنان ” اشرف نشینم ” هستم موارد پیشنهادی آقای استیونسون از پارلمان اروپا را در صورتی می توانم رد کنم که خود پیشنهاد عملی تر، قانونی تر و کم هزینه تری داشته باشم وگرنه هرکدام از پیشنهادات آقای استیونسون را به ریش کسی چسباندن و شعارهای کودکانه تکراری را بلغور کردن فقط می تواند روح آزرده و نا متعادل آقای هزارخانی را التیام بخشد و گرهی از مشکلات دوستان اشرفی نه تنها باز نمی کند که مشکل را پیچیده تر و خونین تر می کند

چندی قبل مطلبی را از آقای منوچهر هزارخانی مقاله نویس وابسته به مجاهدین با عنوان ” دو سناریو برای ایجاد فاجعه ” خواندم و نتیجه گرفتم که باید منتظر ایجاد فاجعه جدیدی که سناریوی آن توسط رهبران مجاهدین در دست تنظیم است شد و انتظار راه حلی مسالمت آمیز که بتواند نجات جان “اشرف نشینان” را دربر داشته باشد نماند

http://www.mojahedin.org/pages/detailsNews.aspx?newsid=88564  

در این مقاله آقای هزارخانی طرح پیشنهادی آقای استیونسون (پارلمان اروپا) را به نقد می کشد و دو سناریوی پیشنهادی ایشان را بدینگونه ترسیم می کند که

اولی : یعنی جابجائی مجاهدین به محل دیگری در عراق که دولت عراق حفاظت آن را بعهده خواهند گرفت.

دومی: حل مسئله از طریق حضور و نظارت دولتهای ایران و عراق و صلیب سرخ.

اینجانب به عنوان یک فعال حقوق بشر که به دنبال راه حلی برای نجات دوستان و هموطنان ” اشرف نشینم ” هستم موارد پیشنهادی آقای استیونسون از پارلمان اروپا را در صورتی می توانم رد کنم که خود پیشنهاد عملی تر، قانونی تر و کم هزینه تری داشته باشم وگرنه هرکدام از پیشنهادات آقای استیونسون را به ریش کسی چسباندن و شعارهای کودکانه تکراری را بلغور کردن فقط می تواند روح آزرده و نا متعادل آقای هزارخانی را التیام بخشد و گرهی از مشکلات دوستان اشرفی نه تنها باز نمی کند که مشکل را پیچیده تر و خونین تر می کند.

آقای هزارخانی در پایان مطالبش با شعارهای زیر ختم جلسه را بدین گونه اعلام می کند :

“خوب، اینها دسیسه چینی های آنهاست، حالا تکلیف ما در این میان چیست؟
تکلیف ما، اتفاقا، اصلاً پیچیدگی ندارد: باید طرح اول را روی سرخود آمریکاییها و طرح دوم را روی سر ولی‌فقیه و خدمتگزاران عراقیش خراب کنیم. والسلام.”

آقای هزارخانی در مطالبشان از اینکه نام صلیب سرخ بین المللی را عنوان کنند وحشت دارند و صلیب سرخ را هم ” کلاه شرعی” سناریوی اول می نامند. جالب اینجاست که آقای هزارخانی در نتیجه گیریش می گوید که” طرح اول را باید روی سر آمریکائی ها خراب کنیم” منظور ایشان پذیرش مجدد مسئولیت و حفاظت مجاهدین توسط آمریکائی هاست ولی از انجائیکه همچنان می بایست پز ضد آمریکائی و چپ نمائی بدهد عشوه شتری می کند. خصوصا این که آمریکای مقروض و ورشکسته و پشیمان از دخالت نظامی در سراسر دنیا، دیگر توان تحمل فرقه ای تروریستی و بد نام را که از هیچگونه پایگاه توده ای در داخل و خارج ایران برخوردار نیست نخواهد داشت.

البته خانم رجوی پیشنهاداتی در مورد انتقال دسته جمعی 3000 نفره به اشرف جدیدی در آمریکا و یا جائی که بتوانند سیم خاردار و دیوار بتونی دور آن بکشند، داشته است. زیرا بخوبی می داند که بدون سیم خاردار و تزریق دائمی القائات فرقه ای به نیروها، فقط اقا و خانم رجوی و ندیمه هایشان و امثال هزارخانی ها برای توجیه سناریوهای فرقه می مانند و بس.

برعکس آقای منوچهر هزارخانی که پیشنهاد عضو پارلمان اروپا را” دو سناریو برای فاجعه” می خواند اینجانب فقط یک سناریو می بینم که از قبل توسط آقای رجوی نوشته شده است و بوی خون و نیستی می دهد. سناریوئی که بازهم به فاجعه جدیدی ختم خواهد شد.

ایکاش دوستان اسیر در اشرف بتوانند سناریوی زندگی خویش را خودشان بنویسند و آزادیشان را هرچه زودتر ترسیم نمایند.

قبل از اینکه سناریوی زندگی آنان با فاجعه ای درناک توسط رهبران فرقه به پایان برسد.

 

Camp Ashraf.March 2011

(Mojahedin Khalq Rajavi cult)

 

همچنین ....

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پیام به خانواده های منتظر در مقابل درب های بسته اردوگاه اشرف

غفور فتاحیان - پاریس

17.08.2011

 

با سلام به خانواده های داغداری که دوسال تمام در مقابل درب های بسته قلعه اشرف چشم انتظار عزیزان خود هستند. درود بر شما!

همیشه با خود فکر میکردم، راستی خط و خطوط رجوی طی این سالیان چقدر واقعیت داشت که این همه خون در بیابانها و مرزهای عراق و ایران، به زمین ریخته شد.

راستی! آنهمه وعده و وعیدهایی که رجوی داد، چه شد و کجا رفت و پاسخ این همه خون و بدبختی که نصیب اسیران و جوانان ایران شد کیست؟ آیا جز رجوی و همدستانش کسی دیگر هست؟

درست در ابتدای سال 86 در ماه رمضان که یکسری از نشستها معروف به نشستهای رمضان شروع شد، این مسئله نشستها ذهن همه را درگیر کرده بود. کار سنگین از یک طرف و نشستها از طرف دیگر. اینقدر از آدمها کار میکشیدند که هر کسی در اشرف است 10 سال از سن واقعی خودش بزرگتر نشان میدهد، به علت کار سنگین. حال این که مریم رجوی را نگاه کنید، آیا کسی فکر میکند که زن 58 ساله باشد؟ مثل دختر 25 ساله می ماند!

 خلاصه نشستها شروع شد و مژگان پارسایی با یک سری دروغ و تحلیلهای الکی میخواست طوری وانمود کند که سازمان در این نقطه هزار مدار بالاتر است و به اعضاء روحیه بدهند. بعد از این بحثها، مژگان گفت، بچه ها بحثهای جدید برادر است و خیلی جدی است، بحث دو سال!

شروع شد که تا دو سال آینده حکومت ایران سرنگون و ما به ایران میرویم. این نشستها، 15 روز طول کشید و همه باید به صورت مکتوب، تعهد دوساله میدادند که در این دو سال، روی میز سازمان نباشیم و هر چه از بالا گفته شد را بدون چون و چرا، انجام دهیم و بعد معلوم شد که این فرقه با چه نیرنگها و فریبهایی آدمها را در اشرف به زور نگاه داشته است.

از قدیم گفته شد، زمستان میرود و روسیاهی  به زغال می ماند. دو سال هم تمام شد. اما این بار دیگر خود شیطان وارد شد و با انتقاد به آدمها و مژگان، مقصر را مژگان معرفی کرد و بعد خود آدمها.

 اولا بحث را خوب به شما منتقل نکردند و دوما شما در بحت کج فهمی داشتید، من اصلا اینطور بحثی را به کسی نگفته و نمی گویم. همه از شدت ناراحتی سر درد گرفته بودند که نیرنگ و دورویی تا به کجا. چطور 15 روز نشست بودف هر 15 روز ان در چند مرحله چک میکردند تا غلطی در کار نباشد. مگر خود مژگان نگفت این بحث خود برادر است و من فقط باید دقیق این را به شما منتقل کنم چون فردا خود مسعود از تک تک شما امتحان میگیرد و همه باید از این بحث عبور کنید.

علی کاکی یکی از نفرات قدیمی سازمان پشت بلند گو رفت و به مسعود گفت، بحث دوساله را کردید، بماند!

ما در زمان صدام حسین سلاح، تانک، توپ، مهمات و همه چیز داشتیم، نتوانستیم حکومت را سرنگون کنیم. الان که هیچی نداریم و حتی بیرون از اشرف را هم به روی ما بسته اند، چطور میخواهیم حکومت را سرنگون کنیم؟

مسعود در برابر این سئوال که جوابی نداشت، به او گفت، اولا این سئوال یک اشرفی است که میخواهد تناقضاتش را بگوید یا سئوال یک وامانده و تسلیم شده در برابر رژیم ایران است؟ شما باید جواب بدهید چرا سرنگون نکردید و باید از خودتان انتقاد کنید که چرا؟

من در نشستها هیچ انگیزه ای نداشتم و به خاطر سکوتم در نشستها 8 روز برای من نشست گذاشتند. نشستی که برای من خیلی سنگین و خورد کننده بود، با بدترین فحشها و مارکها. که بعد از آن تصمیم گرفتم، دیگر باید رفت. جای من در اینجا نیست و تصمیمم را با یکی از دوستانم عملی کردم و از آن جهنم رجوی فرار کردم و به دنیای آزاد و بدون اختناق و سرکوب زندگی خودم را آغاز کردم.

با آرزوی آزادی برای همه اسیران دربند رجوی

 

همچنین ....

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

کلید حل مسئله مجاهدین

 

امیر حسین پناهی، آریا ایران، سیزدهم اوت 2011
http://ariairan.com/fa/?mod=view&id=11689

بسیاری از بحران های انسانی و حقوق بشری را می توان با تصمیمات سیاسی صحیح و تحولات رشد یابنده استراتژیک حل نمود.اما نمی توان بحران های سیاسی-استراتژیک یک گروه،جامعه و حتی یک کشور را با دستور العمل های حقوق بشری و تاکتیک های متعادل کننده اجتماعی حل کرد.مسئله امروز مجاهدین نیز در چنین چارچوبی قرار دارد.بعبارتی با راه انداختن کمپین،تظاهرات،جلسه،میتینگ،جلب حامی ،انتشار لیست،نامه نگاری،پول خرج کردن،پارلمانتریزه کردن و ... نمی توان راه حلی برای مجاهدین خلق یافت.مسئله آنان یک موضوع سیاسی-استراتژیک است که با تجربه سی سال گذشته در هیچ نقطه از جهان اهمیتی به آنها داده نشده است.

به همین دلیل تقریبا اغلب راه حل هایی که تا کنون در باره ساکنان پادگان اشرف ارائه گردیده به بن بست رسیده است.آمریکایی ها و عراقی ها بدنبال جابجایی،اروپایی ها و رهبران مجاهدین بدنبال استقرار در "اشرف" و ایران که نظاره گر اوضاع وخامت بار آنان است.نه راه پیش وجود دارد و نه راه پس!

شاید قفلی که دیگران در تلاش برای باز کردن آن هستند ،کلید اش در جیب ایرانیان باشد.چرا که برای آنها هیچ فصلی بهتر از این نمی شد.دشمنی گیر افتاده در خارج از مرزها که با هوشمندی خاصی به آغوش آمریکایی ها رانده شده و در نهایت به گروهی تبدیل خواهند شد که حامیان اصلی آنان جناح جنگ طلب آمریکا یا اسرائیل است.همان هایی که پیشینیانشان در تهران توسط همین گروه با شعار "مرگ بر آمریکا " ترور شده و اکنون اگر جزو دسته خوش شانس ها باشند در یک پیوند ارگانیک مشمول بازی آینده آمریکا با ایران خواهند شد.یعنی سرنوشتی فرو رونده و آلت دست که نقش شورای رهبری اش را نئوکان ها بازی خواهند نمود.

بتازگی برخی از گروه های ایرانی که از فعالان سیاسی هستند، برای زدودن جلوه های مخدوش شده به همراه تعدادی از گروه های آمریکایی، به کمپین ابقای مجاهدین در لیست تروریستی آمریکا پیوسته اند.برخی دیگر سکوت کرده و بشدت از اخبار مربوط به مجاهدین گریزانند.اما در این میان جمهوری اسلامی ایران با طرح های بسیار زیرکانه ای که تقریبا در دنیای سیاست ناشناخته است،در صدد پیوند عمیق و کامل تمام دشمنان خود با این گروه تروریست است.چون کار او برای بازی آینده آمریکا راحت تر خواهد شد.

در همین رابطه عده ای می گویند خروج مجاهدین از لیست تروریستی با باقی ماندن آنان در لیست تغییر چندانی بوجود نخواهد آورد.مجاهدین و عده ای دیگر معتقدند اگر آنان از لیست خارج شوند وضعیت در پادگان اشرف ، اروپا یا آمریکا بمراتب بهتر و همراه با یک جهش کیفی خواهد بود.اما تنها و تنها به یک دلیل خیلی روشن هر دو گروه در اشتباه هستند.چرا که اگر مجاهدین از لیست خارج شوند،الزاما جبهه جدیدی در خارج از مرزهای ایران شکل خواهد گرفت که هر مدلی از پیوند آن با داخل غیر مشروع و منفور خواهد بود. بطور خاص که مارک جناحی از آمریکاییان و اسرائیلی ها را نیز بر پیشانی خود یدک خواهند داشت.یعنی دقیقا همان چیزی که جمهوری اسلامی میخواهد!

حال اگر مجاهدین از لیست تروریستی آمریکا خارج نشوند،وضعیت آنان در یک جنگ فرسایشی و آن هم در خارج از مرزهای ایران با تشدید فشارهای همه جانبه، روز به روز بدتر و در نهایت منجر به از بین رفتن وسعت آنان خواهد گردید.

اما اگر از لیست تروریستی آمریکا خارج شوند وضعیت آنان در دو حالت قابل بررسی است:

یکم.پیوند همه جانبه جنبش سبز و دیگر گروه های سیاسی با مجاهدین در خارج از مرزها- چوب زدن جنبش سبز و اصلاح طلبان در داخل مرزها.

دوم.جنگ علنی گروه های سیاسی و جنبش سبز با مجاهدین خلق برای منافع سیاسی در خارج از مرزها - یکپارچه شدن نهادهای متعارض اصلاح طلبان با حاکمیت در داخل ایران .

در هر دو حالت برنده اصلی بر سر مجاهدین خلق،نه آمریکا است ،نه مجاهدین و نه دیگر گروه های سیاسی.برنده اصلی نظاره گری است که ابتدا آنان را در ایران ریشه کن کرده و پس از پست کردن به خارج از مرزها،اکنون آنها را رفیق یا متخاصم قمار سرنوشت هم نموده است.دقیقا به همین دلیل است که می گوییم کلید اصلی حل این مسئله در تهران است و نه جای دیگر!

 

همچنین ....

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مریم رجوی را بهتر بشناسیم

محمد کرمی، وبلاگ عیاران، پاریس، دوازدهم اوت 2011
http://mohamadkarami.wordpress.com/

مریم رجوی چه کسی است و ازچه زمانی فعالیت های سیاسی خود را شروع کرد.تا قبل از سال 1357 یعنی پیروزی انقلاب در هیچ کجا اثری یا رد پائی از فردی به نام مریم قجر عضدانلو به چشم نمی خورد نام نرگس قجر عضدانلو را بارها در ان سال ها شنیده بودم و اینکه در زندان پهلوی به شهادت رسید . نرگس خواهر بزرگ مریم بود در سال 1354سازمان محاهدین تغیر ایدئولوژی داد نرگس به گروه مارکسیستی سازمان پیوست . به همین دلیل بجز موارد نادر که میخواستند از نام نرگس استفاده کنند در هیچ کجا به او اشاره نمی کردند و اینکه وی مارکسیست شده بود.

محمود قجر عضدانلو هم برادربزرگ وی بود که در زمان پهلوی زندانی سیاسی بودبجز این دو تن هیچ یک از افراد این خانواده سیاسی نبودند و تمام دوستانی که به ستاد علوی تردد داشتنند به یاد دارند پوشش وترددهای مریم قجر عضدانلو را او هم مانند هزاران ایرانی به ستاد علوی رفت و آمد داشت ومی خواست در انجمن های آن موقع فعالیت کند تنها امتیازی که وی هم مانند دیگر خانواده های شهدای و کسانی که اقوام نزدیکشان از اعضاء سازمان بود برخوردار بود . بخاطر همان امتیاز ها به عنوان سرتیم یکی از واحد های دانشجوئی انتصاب شد. پس از مدتی با مهدی ابریشمچی ازدواج کرد ، که خود آن ازدواج موضوع بحث جداگانه ای است که باشد برای بعد .

خانم مریم قجر عضدانلو آیا کودکی که بعنوان پوشش خانوادگی با خود به همراه داشتید نام او را به یاد دارید ؟ نام آن کودک سوده بود . آیا میدانی آن کودک الان در کمپ اشرف اسیر است به چه بیماری مبتلا شده است ؟ شخص شما حداقل به جای قدردانی از آن کار وی برای او شخصا ً چه کار انجام داید ؟ هیچی……

بعد از رسیدن به پاریس هم در اور سوراواز در قسمت پشتیبانی فعالیت می کرد . و این با استناد به حرف خود خانم مریم قجر عضدانلو است . اگر اگر خانم مریم قجر عضدانلو دچار فراموش کاری نشده باشد در جلسه ای که در تاریخ1363/5/31 برای محاکمه آقای پرویز بعقوبی در اور سوراواز با مسئولیت شخص مسعود رجوی برای مدت دو روز برگذار شد . مریم قجر عضدانلو هم در آن جلسه شرکت داشت که موضع مسئولیت و رده تشکیلاتی خود را اینطور بیان کرد { من مریم قجر عضدانلو ، موضع مسئولیت : در ستاد پشتیبانی رده تشکیلاتی:مسئول نهاد } پنج ماه بعد از خمره رنگرزی اورا بیرون کشید به عنوان همردیف مسئول اول به اعضاء سازمان مجاهدین تحمیل کرد، که تاکنون این لباس برازنده وی نبوده است با قدم شومی که مریم قجر عضدانلو داشت از سال 1364 تاکنون بیش از3000 نفر از سازمان مجاهدین جدا شده اند .

شاهسوندی در یکی از گفتگوهای اخیرش با رادیو صدای ایران در خصوص معرفی مریم عضدانلو و استعداد و قابلیت های فردی ایشان می گوید:

“من خانم رجوی را بسیار بسیار خوب می شناسم. ایشان بسیار ناتوان است. ناتوان تر از آنکه بسیاری فکر می کنند. من یادم می آید وقتی ایشان قرار بود پیام بدهد، نوشته ها را من در پشت دوربین می گرفتم تا ایشان از روی آنها بخواند. ایشان حتی از اینکه یک پیام را از پشت دوربین با حروف درشت بخواند ناتوان بود. ما باید بارها فیلم را بر می گرداندیم تا ایشان بتواند این کار را انجام بدهد. ایشان در واقع کاریکاتوری هستند از خود آقای رجوی. حالا ببینید داستان چقدر کمدی است.”

خانم مریم عضدانلو متولد تهران هستند، سال ۱۳۳۲ از بقایای خانواده قاجار هستند، به شوخی به برادر بزرگ خانم مریم که آقای محمود عضدانلو باشد و از بچه های سازمان بود ما در درون روابط می گفتیم: ” شازده گدا “، یعنی اینها از شاهزادگان قاجار هستند ولی به هر حال از آن خانواده های پولدار و مرفه نبودند و طنزی بود که در روابط به کار برده می شد. خانم مریم عضدانلو در واقع در یک چنین خانواده ای بزرگ شده، برادر بزرگ ایشان آقای محمود عضدانلو از اعضای سازمان بود که در سال ۱۳۵۰ دستگیر شد و چند سالی زندان بود و بعداً هم آزاد شد. خواهر دیگری دارد، خواهر بزرگ تری داشت به نام نرگس عضدانلو که کمتر در اسناد و نوشته های سازمانی نامی از او می آید، نرگس بعد از آغاز مبارزه مسلحانه در سال ۱۳۵۰ در حالی که از مریم بزرگ تر بود به سازمان و تیم های عملیاتی پیوست، تیم های عملیاتی چریکی در زمان شاه، در ماجرای ۱۳۵۴ تحولات ایدئولوژیکی نرگس مارکسیست شد و بعدها در درگیری های قبل از انقلاب نرگس کشته شد.

مریم عضدانلو در تمام سال های قبل از انقلاب هیچ ارتباطی با سازمان مجاهدین نداشت، این را بنده عرض می کنم به عنوان کسی که تا روز آخری که سازمانی به نام سازمان مجاهدین در ایران وجود داشت، قبل از آن کشت و کشتارهای داخلی و نیروهای مذهبی در آن وارد می شدند و بنده هم بودم، هیچگاه ما نشانی از خانم مریم عضدانلو نداریم. خانم عضدانلو اولین روز فعالیت سیاسی شان را من خاطرم هست که ماه های بعد از پیروزی انقلاب بود، ما(سازمان مجاهدین) در ستاد بنیاد علوی که قبلاً بنیاد پهلوی بود و الان هم ساختمان (فکر می کنم) وزارت بازرگانی شده، در تقاطع میدان ولیعهد قبل از انقلاب و ولی عصر بعد از انقلاب، ما آنجا ساختمانی بسیار بزرگ را در تصرف خودمان داشتیم، یک درب پشتی و در واقع عقبی داشت که از خیابان صبا می آمد و بیشتر ترددهای افراد از آنجا بود و ترددهای افراد معمولی در درب خیابان ولی عصر بود؛ یک روز در میانه های روز من دیدم و آنجا بودم که دو نفر خانم با هیئتی غیر مجاهد، وقتی هیئت غیر مجاهدی می گویم، تیپ های خانم ها و خواهران مجاهدین را قبل از انقلاب و حتی روزهای اول انقلاب، یک تیپ های کلاسیکی بود، تیپ های مذهبی حزب اللهی یک جور دیگری بود، تیپ های فدایی یک جور بود و تیپ های مردم عادی هم یک جور. (لباس پوشیدن ها را مقصودم هست)

خانم مریم عضدانلو همراه با خانم شهرزاد صدر حاج سید جوادی، دختر آقای احمد صدر حاج سید جوادی، این هر دو از درب خیابان صبا وارد محوطه ستاد بنیاد علوی شدند. یادم هست من بودم، محمد ضابطی بود، چند نفر از بچه های دیگر بودیم که در واقع آنجا در حیاط مشغول بودیم و کارهایمان را می کردیم که ضمناً دیدیم این درب باز شد و دو خانم با هیئت غیر مجاهدی، شلوار لی پوشیده، روسری تقریباً فکر می کنم یا سرشان نبود یا یک چیز غیر پوشیده ای بود، لباس های مخصوصی که به لباس ها و مانتوهای خواهران مجاهد هیچ شباهتی نداشت، اینها وارد شدند. من اینها را اولین بار دیدم و نمی شناختم، از ضابطی پرسیدم که اینها کی هستند؟ (با خنده) گفت این یکی خواهر محمود است، چون آن موقع هویت اینها را ما به عنوان خواهر محمود می شناختیم (مقصود محمود عضدانلو است) و آن یکی هم دختر صدر حاج سید جوادی است، گفتم خب مبارک باشد، گفت که اینها می خواهند بیایند توی بخش دانشجویی و دانش آموزی سازمان فعالیت کنند و کار کنند. من قشنگ خاطرم هست که این اولین روزی بود که اینها آمدند و خودشان را معرفی کردند به قول معروف به قسمت پذیرش و ثبت نام کردند و سازماندهی شدند هر کدام در جاهایی و خانم مریم عضدانلو آن موقع در بخش دانشجویی سازماندهی شد و از قضا در کلاس های آموزشی که من خودم اداره می کردم هم شرکت می کردند ایشان و شماری دیگر.

مجری: پس ایشان دست پرورده جنابعالی هستند ؟!

شاهسوندی: نه، ایشان دست پرورده آقای مسعود رجوی هستند، ولی در کلاس های درسی که من داشتم، کلاس های آموزشی که من داشتم هم ایشان چندین جلسه شرکت می کردند و به اصطلاح تاریخچه سازمان را آموزش می دیدند و یک سری مبانی اساسی و اولیه سیاسی و همین طور تاریخچه مجاهدین. یعنی کسی که در سازمان مجاهدین بوده باشد احتیاج به آموزش دیدن در مورد تاریخچه مجاهدین و زندگی و قضایای قبل از مجاهدین و انقلاب مجاهدین ندارد، ما داشتیم نمونه اش خانم سهیلا صادق هست که هنوز هم در روابط هست، از کسانی که قبل از انقلاب بوده، زندان رفته، دستگیر شده و چند نفر دیگری هم بودند. خانم مریم عضدانلو قبل از انقلاب نه سابقه فعالیت داشتند و به دنبال آن نه سابقه دستگیری و نه حتی بازداشت و غیره ذالک، دانشجوی دانشگاه صنعتی آریامهر و شریف بعد از انقلاب هست ایشان، درس خوانده آنجا. بعداً ، چند ماه بعد که ازدواج های اولیه ای در درون سازمان صورت گرفت در همان سال های بعد از انقلاب، خانم عضدانلو هم به همسری مهدی ابریشمچی در آمد، که مهدی ابریشمچی آن موقع از مسئولین بخش دانشجویی سازمان بود، همان بخشی که خانم عضدانلو هم در آن کار می کرد. دیگر فعالیت چشمگیر و چندانی از ایشان ما سراغ نداریم، البته در زندگینامه ای که سازمان برای ایشان نوشت، گفته که ایشان خواهر نرگس عضدانلو است که نرگس کشته شده. حال آن که نرگس با جریانی بود که آن موقع ما با آن مخالف بودیم، جریانی که بعدها نام پیکار بر آن گذاشته شد. اولین بار که خانم عضدانلو مطرح شد در انتخابات مجلس سال ۱۳۵۸ بود در تهران، ایشان جزء کاندیداهای زن سازمان بود، چون سازمان اصرار داشت که شماری از زنان در لیست کاندیداتوری اش باشند.

مجری: ببخشید هنوز از راه نرسیده کاندیدا شدند؟

شاهسوندی: بله، سال ۵۸، یعنی یک سال بعد از انقلاب، البته کاندیدای اول سازمان آن موقع مسعود رجوی بود و شماری دیگر، کاندیدای اول زن سازمان هم اشرف ربیعی بود که آن موقع همسر مسعود رجوی بود، ایشان هم از چهره های مطرح بود، چون حدود ده الی پانزده یا بیست کاندید باید می داد سازمان در تهران که خانم عضدانلو هم یکی از کاندیداهای سازمان بود برای تهران و برای مجلس اول، که البته خب رأی نیاوردند و قابل مقایسه هم نبود با رأی دیگر بچه ها. دیگر سابقه ای ما از ایشان نداریم جز این که در واقع می گویند که در روز ۱۹ بهمن ۱۳۶۰ که پایگاه های مجاهدین مورد حمله قرار می گیرد، ایشان هم در خانه ای بودند با همسرش مهدی ابریشمچی که از آنجا خانه را تخلیه می کنند و بدون درگیری (هنوز به درگیری نمی کشد) که می آیند در منطقه خارج از کنترل رژیم یعنی کردستان قرار می گیرند. آن موقع من در رادیو کردستان بودم، مهدی ابریشمچی آمد پهلوی ما و مدتی آنجا بود و مریم هم آمد آنجا و کارهای خیلی معمولی اجرایی انجام می داد، توانایی ویژه ای ایشان نداشت و مدت ها در واقع همان جا نگهداری شد.

تا وقتی که بعداً مهدی به خارج رفت و مدتی بعد هم خانم مریم عضدانلو که از قضا در این ایام باردار هم شده بود و بچه ای هم پیدا کرده بود، بعدها در پاییز سال ۶۱ ایشان را آوردند خارج و اواخر پاییز ۶۱ به اروپا آمد و در دفتر مجاهدین، یعنی دفتری که مسعود رجوی و خود مهدی ابریشمچی هم به عنوان مسئول محافظین مسعود رجوی عمل می کرد، مریم عضدانلو هم آنجا بود. قرار سازمانی معمولاً در آن ایام این بود که همسران و زنان و مردانی که ازدواج کردند، برای این که اطلاعات بخش ها به همدیگر کمتر منتقل بشود و سهولتی در کارها صورت بگیرد، کسانی که همسر بودند اگر مشکل جدی نداشت، مثلاً همسرش وضعیتی نداشت که نتواند در آن بخش کار کند، علی القاعده رسم بود که در بخش های واحد کار می کردند. برای ایاب و ذهاب راحت تر بود، برای جلوگیری از انتقالات اطلاعاتی بخش ها به همدیگر مناسب تر بود و به همین دلیل هم خانم مریم عضدانلو انتخاب شد برای کار در دفتر آقای مسعود رجوی، جایی که همسرش مهدی ابریشمچی مسئول محافظین مسعود رجوی بود. بعد از ماجرای فیروزه بنی صدر هم در واقع مریم خانم عضدانلو به عنوان ندیمه ایشان انجام وظیفه می کرد تا این که ما به انقلاب ایدئولوژیک رسیدیم.

( در پایان گفتنی است مریم قجر عضدانلو به دستور مسعود رجوی از مهدی ابریشمچی جدا و بلافاصله و بدون رعایت فاصله شرعی میان ازدواج و طلاق به عقد مسعود رجوی درآمد)

اظهارات سعید شاهسوندی با رادیو صدای ایران درباره مریم عضدانلو و سوابق تشکیلاتی و عضویت اش در سازمان مجاهدین خلق از جهات مختلفی قابل تعمق است. در منابع سازمانی مجاهدین در معرفی مریم عضدانلو از جایگاه و قابلیت های فردی و تشکیلاتی اش سخن به میان می آید و این ذهنیت را دامن می زند که ایشان از اعضای قدیمی و باسابقه مجاهدین بوده که سابقه فعالیت های سیاسی شان آن گونه که مجاهدین ادعا می کنند، به اواخر دهه ۱۳۴۰ بر می گردد. یعنی دقیقا از زمانی که او یک دانش آموز بوده است. و اینکه در ادامه ایشان به هسته های پراکنده سازمان وصل و تا زمان انشعاب ایدئولوژیک در سال ۱۳۵۴ او یک عضو رسمی سازمان بوده که با حفظ مواضع شاخه بوده و فعالیت های تشکیلاتی خود را ادامه داده است. در آستانه پیروزی انقلاب وی مسئول شاخه دانشجویی در سازمان بوده و در همین زمان با مهدی ابریشم چی ازدواج کرده است. کم و بیش هم اشاره می شود که ایشان خواهر محمود عضدانلو از اعضای باسابقه سازمان و خواهر نرگش عضدانلو است. اما از اینکه بگویند نرگس مارکسیست بوده و با همین موضع هم اعدام شده ابا دارند.

اعلام کاندیداتوری او در جریان انتخابات دور اول مجلس شورای اسلامی در ایران به زعم مجاهدین محصول و فرآیند پختگی تشکیلاتی و ایدئولوژیکی او در سازمان است. سازمان بر ادامه فعالیت های کیفی و گسترده در شاخه دانشجویی تاکید وافر دارد. فرار او از ایران پس از فاز نظامی به همراه مهدی ابریشم چی و رفتن به کردستان و متعاقب آن اعزام به پاریس و در نهایت مسئولیت دفتر مسعود رجوی از دیگر فعالیت های او در سازمان قید شده است. به همین روال او به دلیل قابلیت های منحصر به عنوان همردیف مسئول اول سازمان یعنی مسعود رجوی معرفی و در ادامه با استعفا از این مسئولیت به عنوان رئیس جمهور انتصابی شورای ملی مقاومت معرفی شده است. وقوع انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین ظاهرا نقطه عطف ارتقاء کیفی این زن به عنوان بالاترین مرجع تشکیلاتی و در کنار مسعود رجوی و سپس ازدواج ایدئولوژیک او و حائل شدن میان مسعود و اعضای سازمان به مفهوم صالح ترین عنصر ایدئولوژیکی – سیاسی – تشکیلاتی مجاهدین جایگاه ویژه و منحصری به او بخشیده است. به قولی مریم قجر عضدانلو به واسطه ای برای وصل شدن به مسعود تبدیل شده است. و از آن تاریخ تا اکنون و مشخصا پس از مفقود شدن مسعود رجوی به عنوان ریاست جمهور انتصابی و مسئول اول سازمان مجاهدین خلق مسئولیت راهبردی مجاهدین را بعهده دارد. در سراسر این تاریخ سازی یک جانبه ظاهرا با زنی مواجه هستیم که قابلیت و پتانسیل قرار گرفتن در کنار رهبری سازمان و بعضا جایگزینی زنان مجاهد یعنی اشرف ربیعی را دارد. تا جایی که مریم عضدانلو نه یک زن سازمانی که مشخصا به هست و نیست و مکانیزم ادامه حیات مجاهدین تبدیل می شود. هر عنصر مجاهدی الزاما برای مجاهد شدن راهی جز کسب مشروعیت از او ندارد.

تنها از افتادن به پای او است که می توان به مدارج بالاتر یعنی فهم و استحاله تمام و کمال در مسعود نائل گردید. فرایند همه دانسته ها و فهم و موقعیت او در تشکیلات مجاهدین به نوعی به نقطه کانونی وصل تبدیل می شود. اطلاق ایدئولوژی مریم بخودی خود قائم بودن ارزش های فردی او را مورد تاکید قرار می دهد. مضاف بر اینکه خود نیز اذعان می دارد این همه در گرو درک و فهم مسعود است. این به نعل و میخ زدن و نقش دوگانه مریم در ایدئولوژیزه کردن مناسبات مجاهدین از بالاترین سطوح تا پائین ترین سطوح تشکیلاتی در نوع خود علاوه بر انتقال پارادوکسیکال بودن موقعیت او، اما به هر حال نشان از این می دهد که او نزدیک ترین و مستحیل ترین عنصر تشکیلاتی در رهبری ایدئولوژیکی مجاهدین است. رسیدن مریم عضدانلو به این منزلت در زمان خود نیز باعث واکنش های ناخواسته ای از سوی عناصر بالای سازمان و کسانی گردید که نیک می دانستند مریم عضدانلو بر خلاف آنچه القاء می شود، آن چیزی که مجاهدین سعی در جا انداختن او دارند، نیست.

 

اما تعجب این افراد در تقابل با اراده رهبری رجوی که تلاش دارد از مریم رجوی یک قدیس و به نوعی مادر مقدس بسازد اثر لازم را ندارد و توان مقابله با این خواست در کسی پیدا نمی شود. با این حال تا زمان جدایی شماری از اعضای سازمان و گمانه زنی های آنان در مورد روابط خصوصی مریم و مسعود هیچکس تصور نمی کرد جز منافع تشکیلاتی و هوا کردن فیل تازه ای برای سرپوش گذاشتن بر شکست ها، فاکتور اخلاقی و … در این سناریو دخیل و نقش داشته باشد. همه قرائن و شواهد نشان می دهد که واکنش های حاصله از معرفی مریم عضدانلو در مقام همردیفی با مسعود و بعدتر به عنوان کاتالیزور وصل به ایدئولوژی رهبری و حتی انتصاب او به مقام ریاست جمهوری بهت و شگفتی اعضای سازمان را از بالاترین رده ها تا سطوح پائین سازمان به همراه داشته است.
 

 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد