_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

kanoon@iran-ghalam.de

info@iran-ghalam.de

www.iran-ghalam.de

انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین (قسمت بیست و چهارم)

نخ وصل

 

 

حامد صرافپور، فریاد آزادی، دوم سپتامبر 2011
http://www.faryade-azadi.com/2Haupt/Enghelab%2024.HTM

 

لینک به قسمتهای 1 الی 5 انقلاب ایدئولوژیک

لینک به قسمتهای 6 الی 10 انقلاب ایدئولوژیک

لینک به قسمتهای 11 الی 15 انقلاب ایدئولوژیک

لینک به قسمتهای 16 الی 20 انقلاب ایدئولوژیک

لینک به قسمتهای 21 الی 23 انقلاب ایدئولوژیک

 

پیش از ادامه بحث جاری به موضوعی اشاره می کنم که جدا از بحث اصلی نیست و بخشی از همان انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین بود برای قطع کامل ارتباطات بین مجاهدین و خانواده هایشان. این بحث از آنجایی مهم و قابل توجه است که در سالهای اخیر رسانه های سازمان مدعی ارتباط فعال اعضای فرقه با خانواده هایشان بوده و بشدت علیه این خبر که سران فرقه اجازۀ دیدار خانواده ها را نمی دهند موضعگیری می کنند. درک این مطلب کمک بزرگی است برای درهم شکستن ترفندها و دروغهای بزرگی که می تواند در احساسات مردم موثر باشد.

در همین روزها (اواخر بهار و تابستان 1380) بحثی به اسم «نخ وصل» مطرح گردید. دقیقاً یادم نیست این بحث در کدام نقطه و در ارتباط با چه موضوعی مطرح شد ولی هرچه بود صورت این مسئله بعد از نشست سیاسی مسعود رجوی در سال 1380 مطرح گردید. «نخ وصل» به این معنا بود که هر مجاهدی علاوه بر رهبری عقیدتی خودش به جایی دیگر هم وصل است و همان وصل بودن باعث می شود که نتواند تمام عیار به رهبری خودش وصل باشد. علت طرح چنین موضوعی هم این بود که طی ماهها و سالهای اخیر مجدداً تعدادی از نفرات درخواست کرده بودند با خانواده های خود تماس تلفنی یا نامه نگاری داشته باشند. طبعاً اگر کسی می توانست با خانواده خود تماس برقرار کند، دست سازمان برای سرکوب او بسته تر بود بویژه اگر چنین کسی در خارج از ایران دارای اقوام و خانواده بود. یک نمونه از همین ارتباطات مربوط به حسین (محمد.م) از افراد قدیمی سازمان می شد که در مناسبات دچار تضاد و تناقض تشکیلاتی شده و تلاش نموده بود از طریق وصل شدن به خانواده اش در خارج، خود را از این اسارت نجات دهد.

حسین را پیش از آن (سال 1376) در مرکز ششم به فرماندهی خانم شهرزاد صدر حاج سید جوادی و آنگاه خانم مریم اکبرزادگان، می شناختم و همانجا هم تحت برخورد بود ولی روحیه ای مهاجم داشت و یکبار هم با معاون عملیاتی مرکز (اکبر عباسیان) درگیری لفظی پیدا کرده و به همان خاطر هم با یکی از نفرات دست به یقه شده و به صورت او سیلی زده بود. بعدها به خاطر وضعیت تشکیلاتی اش، او را در قرارگاه بدیع زادگان محبوس کرده بودند که یک شب با طراحی پر ریسک موفق شده بود از طریق برداشتن کولر اتاق دفتر این قرارگاه بداخل نفوذ کرده و از طریق تلفن آن محل با خانواده اش تماس برقرار کند و جریان را به پسر خاله (یا پسر عمو) شرح دهد و درخواست کمک کند. این مسئله لو رفته بود و حسین بشدت مورد برخورد قرار گرفته و مدتی زندانی شده بود تا آن زمان که به باقرزاده منتقل و خود مسعود رجوی او را محاکمه نمود که شرح مفصل تر آنرا در جای خود خواهم داد.

به این ترتیب مسعود رجوی به این جمعبندی رسیده بود که بحث «نخ وصل» را به عنوان بخشی از بندهای انقلاب مریم مطرح نماید. از آن پس همۀ مجاهدین بایستی طی پروژه ای که می نوشتند مشخص می کرند با چه کسی یا چه کسانی نخ وصل داشته اند و از این ارتباط فیزیکی یا حتا ذهنی چه هدفی را دنبال می نموده اند؟ و در ادامه نیز می باید شرح می دادند که چگونه به این ضرورت رسیده اند که این نخ وصل را بکلی پاره و تمام عیار به رجوی وصل شوند؟ معنای دقیق این پروژه خوانی هم چیزی نبود جز قطع کامل ارتباط با اعضای خانواده برای همیشه... چندی پیش از طرح بحث «نخ وصل»، خود من (نگارنده) نیز برای برون رفت از آن شرایط تلاش کرده بودم از طریق مسئولینم با خانواده تماس بگیرم. دلیل پیگیری این امر هم به این برمی گشت که طی جمعبندی چند ساله به نظرم رسیده بود که افراد مرتبط با خانواده (در خارج ایران) از شرایط تشکیلاتی بهتری برخوردار هستند و فشارها روی آنها کمتر است. در نتیجه از مسئولینم درخواست کردم کمک کنند تا شماره تلفن خانواده را پیدا و با آنان تماس بگیرم. البته بعد از این درخواست که به صورت مکتوب هم ارائه نموده بودم، نگاه مسئولین مربوطه کمی نسبت به من تغییر کرده بود ولی هیچ پاسخی ندادند تا اینکه بحث «نخ وصل» پیش آمد که همانجا متوجه تغییر نگاهها شدم و قضیه هم منتفی گردید و دیگر هرگز مسئله را دنبال نکردم چون عواقب آن مشخص بود که در ادامه بحث خوانندگان عزیز متوجه آن خواهند شد....

 

 

از آن پس نفرات مختلف در پروژه های خود به این نکته اشاره می نمودند که در مناسبات نخ وصل داشته اند... طبعاً برخی به همسران سابق خود و برخی به فرزندانشان که در آن سرفصل اروپا یا آمریکا بودند و آنان را برای روز مبادا نگه داشته بوده اند... به یاد دارم که برخی از نفرات هر از چندی با فرزندان خود تماس گرفته و یا نامه نگاری داشتند. البته در این میان حضور همان فرزندان موجب می شد که زن و شوهرهای سابق نیز یک رابطۀ کوتاه با هم داشته باشند که برای رجوی خطرناک بود، چرا که یادآور دورانهای پیش از بند الف بود و می توانست یک احساس عواطف ناپیدا در میان خانواده شکل دهد که از نظر رجوی بازگشت به دنیای کهنه و آغاز فساد و انفعال از مبارزه! معنا می داد... به این ترتیب با طرح این مبحث از بندهای انقلاب، حرکت خزنده ای که می رفت پایه های انقلاب مریم را متزلزل کند بکلی از حرکت بازماند و دیگر هیچکدام از مجاهدین جرأت طرح نامه نگاری و یا تماس تلفنی با فرزندان و خانواده پیدا نکردند و شریان فساد بسته شد تا شریان حیات مسعود رجوی همچنان به خون رسانی ادامه دهد...

 

 

همانطور که شرح دادم، این بحث را از آنجا وارد کردم که فرقۀ رجوی مدعی شده جمهوری اسلامی و دولت عراق اجازۀ دیدار مجاهدین با خانواده هایشان را نمی دهد!!! هرچند که شارلاتانیزم سیاسی حد و مرز نمی شناسد، اما عظمت دروغهای سران فرقه به حدی است که گاه خود من نیز که تمام عمرم در درون مناسبات این فرقه طی شده است به حیرت می افتم. مسعود و مریم رجوی با کمک بخشهایی از شورای رهبری خود که مدار اول این شورا را در بر میگیرد، طی سالهای طولانی هر نوع رابطه با خانواده را حرام اعلام کرده و اگر کسی خواهان این ارتباط بود را به بریدگی و یا آغاز بریدگی و خیانت تفسیر می نمودند و طی پروسه های مختلف نشستهای طولانی بود حول این موضوع که حتا فکر کردن به خانواده نوعی محبت طلبی به حساب می آید که می تواند در نهایت به خیانت منجر شود، و طی سالهای طولانی از تک تک ما خواسته می شد که هر گونه تصورات از این قبیل که در ذهنمان شکل می گیرد را به مسئولین گزارش کنیم و یا مستقیم برای رهبری بفرستیم... و شگفت آور است که اینک سران فرقۀ رجوی مدعی می شوند ارتباط با خانواده ها آزاد است و جمهوری اسلامی و دولت عراق با آن مخالفت دارند و از آن جلوگیری می کنند!

بگذریم که قضیه به اینجا هم ختم نمی شود و در مباحث بعدی خواهم نوشت که چه اقدامات گسترده ای را سازمان انجام داد تا از آمدن خانواده ها به اشرف جلوگیری نماید ولی نهایتاً موفق نشد و بعکس تلاش کرد از این فرصت پیش آمده هم نهایت استفاده را ببرد... در هر صورت واقعیت درون مناسبات رجوی را هرگز نمی توان از چهرۀ خندان و بزک کردۀ مریم قجرعضدانلو شناخت، باید شخص چند ماه یا چند سال تمام عیار در درون مجاهدین زندگی کند و با دقت تمام به حرکات و گفته های مسئولین فرقه توجه کند تا بخوبی این دستگاه مخوف را بشناسد. متأسفانه طی سالهای طولانی، سران فرقه توانسته بودند هموطنان ساده دل و ناآگاه از مناسبات را بفریبند و با خود همراه کنند. این مسئله طبعاً براحتی قابل هضم نیست که با چهرۀ دیگری خود را مواجه ببینند ولی خوشحالم که بعد از عبور از سختی های بسیار، جمعی از جداشدگان توانستند خود را به اروپا برسانند و چهرۀ واقعی این باند مخوف را افشا نمایند... در ادامۀ مطالب وارد سلسله نشستهایی خواهیم شد که چهرۀ واقعی مسعود رجوی را به گونۀ دیگری به نمایش خواهد گذاشت...

 

 

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

وقتی بوی ننگ یک فرقه بیشتر ازرایحهَ خوشخدمتی آن است

 

 

 

بهزاد علیشاهی، کانون وبلاگ نویسان مستقل ایرانی، اول سپتامبر 2011
http://www.cibloggers.com/?p=6881

 

کارمند وزارت خارجه آمریکا در عراق که ما را برای مصاحبه صدا زده بود میگفت علیرغم همه آنچه که از سازمان میدانیم اما کار با سازمان لذت بخش است ، مثل این است که با یک ریموت کنترل در حال کار هستیم ، فقط کافی است یک دگمه را بزنیم تا کانال مورد علاقه مان را شاهد باشیم.البته که سازمانی که همه چیزش در اختیار یک رهبر خداگونه قرار داده و رهبری خداگونه هم حاضر است به گفته خودش دامن بپوشد، ابزار خوبی است برای آمریکا. چرا که برای هرکاری لازم نیست سه هزار و پانصد نفری که در اشرف هستند و یا باقی هواداران را قانع کرد،کافی است به رهبری دستور داد تا بقیه هم همان کار را انجام دهند .رهبری سازمان هم تاکنون از جان اعضایش در پیش برد این خوش خدمتی دریغ نداشته است .

سازمان مجاهدین حاضر است برای خوش‌آمد آمریکا و اسرائیل و خلاصه هرکس که میتواند به ایران حمله کند و یا بمبی در ایران منفجر کند، هرکاری انجام دهد ، گذشته خودش را زیر پا بگذارد ، تنفر مردم را به جان بخرد و حتی اصول خودش را هم زیر پا بگذارد.آمریکا که جای خود دارد صدام و ریگی و حتی دزد مسلح و قاتل هم حمایت این سازمان را برمی انگیزد.

سازمان مجاهدین به اندازه کافی پول دارد رادیو و تلویزیون و امکانات تبلیغی و حمایت دارد؛این سازمان میتواند هزارها نفر از ملیت های مختلف را در اروپا گرد هم بیاورد .

دیپلماسی سازمان مجاهدین حاضر است به هر حمایتی امتیاز بدهد ، رهبری سازمان حتی حاضر است به کسی که در به قدرت رسیدن کمکش کند تمام منابع و خاک ایران را تسلیم کند . این سازمان براحتی در قبال کمک ناچیز عربستان از نام خلیج فارس چشم میپوشد.

سازمان به شدت منضبط است و تشکیلات منسجمی دارد و راحت نفراتش را میتواند محصور و مجبور کند و تهدید انشعاب ندارد.

سازمان با ارائه اطلاعات از منابع وطن خودش به صدام و آمریکا و اسرائیل نشان داده که جاسوس خوبی هم هست .

سازمان با به کشتن دادن اعضایش و ترتیب دستگیری هوادارانش در ایران خودش را مطرح کرده که شهید و زندانی هم دارد.

سازمان با ارعاب و سرکوب و تهدید بسیاری از مخالفانش را وادار به سکوت کرده و برخی از مخالفان سست عنصرش را با همین تهدید و ارعاب و مقداری پول نه سکوت که وادار به حمایت هم کرده است .

سازمان سرودهای گذشته اش و نشریات و موضعگیریهای گذشته اش و عکسهای تاریخی گذشته اش را که ممکن است برای حامیان امروزی اش خوش آیند نباشد را از بین برده و یا کتمان کرده .

این سازمان و رهبری آن با این همه خصوصیت مثبت و باب طبع سلطه گران برای راحت تر مورد استفاده قرار گرفتن از طرف آنها میبایست از لیست تروریستی خارج میشد. اما نشد و آمریکا این کار را نکرد چرا؟

من فکر میکنم سیاست اخیر آمریکا برای کسب آبرو در منطقه مانع از این کار شده است ، آمریکایی که برای نشان دادن یک چهره خوب حمایت سالیانش از حسنی مبارک را قطع کرد به همین دلیل حاضر به حمایت از مجاهدین خلق هم نشد ،چرا که ننگ مجاهدین و تنفر مردم از این فرقه برای آمریکایی که از نزدیک ساماندهی فرقه را در عراق دیده وپای صحبت اعضای دربند نشسته قابل درک است .

ماندن مجاهدین در لیست البته مانع کمک های آتی آمریکا به این گروه و خوش خدمتی های آتی این گروه برای آمریکا نخواهد شد ؛ فقط مدار این رابطه ازرابطه آشکار یک گروه اپوزسیون ایرانی با دولت آمریکا به رابطه پنهانی یک گروه تروریستی با بخش جنگ طلب آمریکا تنزل پیدا خواهد کرد.

مجاهدین از لیست بیرون نیامدند اما در جریان تلاش برای خروج از لیست گذشته خود را انکار کردند مبارزه مسلحانه را طرد کردند و درحالی که فکر میکردند خروجشان حتمی است نهادهای تصمیم گیری آمریکا را صالح و برحق خواندند .حالا علاوه بر اینکه بور و کور و مطرود نمیدانند چه موضعی بگیرند ، نمیدانند چه سیاستی هم اتخاذ کنند چرا که استراتژی نبرد مسلحانه و ارتش آزادیبخش آنها با رفتن صدام و انکار خودشان در هم شکسته است و استراتژی جنگ خارجی هم با ماندن آنها در لیست از بین رفته است.

حال که سازمان مجاهدین در لیست تروریستی آمریکا باقی مانده است باید پرسید چرا آمریکا به نجات اسیران این فرقه تروریستی در اشرف کمک نمیکند؟ چرا باید دولت عراق حضور یک فرقه تروریست درخاکش را ادامه دهد؟ چرا جناح جنگ طلب در آمریکا بخاطر حمایت از این تروریست ها مورد سئوال قرار نمیگیرند؟ چراوبسایت های تروریست ها در سرورهای آمریکا بسته نمیشوند؟ چرا صدای آمریکا و بقیه رسانه های آمریکایی هنوز مهره های تروریست این فرقه را به بازی میگیرند ؟چرا رهبر این فرقه مسعود رجوی که خالق و مروج خشونت و ترور و تنفر در ایران بوده و هست را تحت تعقیب غیابی قرار نمیدهند؟

به امید روزرهایی اسیران فرقه و درهم شکستن حصارهای ذهنی و عینی از دست و پا و ذهن اعضا و هواداران آن و محو کامل خشونت و ترور از صحنه سیاسی ایران همراه با محو این آخرین باقیمانده اش.

 

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بحث دو سال، و دروغهای ننگ آور رجوی

 

 

سعید ناصری ـ  پاریس

01.09.2011

 

زمانی که یکی دو ارگان از ایالات متحده آمریکا به رهبران فرقه ابلاغ کرده بودند که تصمیم دارند با تمام نفرات موجود در اسارتگاه اشرف مصاحبه به عمل بیاوردند، من بخوبی به یاد دارم که سران تشکیلات به چه هراسی افتاده بودند. ترس از اینکه کسی از مناسبات آنان خارج نشود، بماند که در همان زمان  تمام اعضا به خوبی به یاد دارند بیش از 700نفر به بخش تیف، نزد نیروهای آمریکایی رفتند و بعدش در مرحله بعدی به دنبال زندگی آزاد خود رفتند.

سران فرقه برای اینکه پیشاپیش جلوی این موضوع را بگیرند که نکند یک وقتی کسی از مناسبات آنان خارج شود، دست به سلسله نشست ها و جلساتی زدند که معروف بود به نشست های دوسال و بحث تعیین تکلیف، که سران تشکیلات این نشستها را برای تمام لایه ها میگذاشتند و روزهای متمادی به آن میپرداختند و انرژی زیادی به این کار اختصاص میدادند. اسم نشستهایی که میگذاشتند، بحث دوسال بود. مضمون این نشستها این بود که رژیم ایران تا دو سال دیگر سرنگون میشود و خیال ما هم راحت میشود. بطوری وانمود کرده و صحنه سازی کرده بودند و با جدیت تمام بحث میکردند که تعدادی از نفرات باور داشتند.

سران تشکیلات میگفتند که هر جوری شده، شماها یعنی اعضاء بایستی تحمل بکنید، تمام سختی ها را به جان بخرید تا پایان دو سال و بعد از دو سال هر کسی دنبال کار خودش میرود و در ادامه این بحث تکراری و طولانی و طاقت فرسا یک متنی از مسعود رجوی رهبری فرقه، برای تمام اعضاء دیکته میکردند و تمام اعضا مجبور بودند آن را روی کاغذهایی که داده بودند، بنویسند و زیر آن را امضا بکنند و به فرماندهان خودشان بدهند. هر کسی که این کار را انجام نمیداد، برخورد تشکیلاتی با وی میشد.

من خودم یکی از آن نفرات بودم که در مرحله اول با نوشتن این موضوع کاملا مخالف بودم که تعدادی از فرماندهان مرا صدا زده و شروع به تهدید کردند که تو جلوی خط برادر ایستادی و این جرم است و.....بماند که چه برخوردهایی با من و امثال من داشتند که تماما لایق و شایسته رهبری فرقه شکست خورده بوده و خواهد بود.

خلاصه ماهها این موضوع ادامه داشت تا اینکه مصاحبه با نیروهای آمریکایی شروع شد و خیلی از نفرات دنبال زندگی آزاد خود رفتند و این داستان ادامه داشت تا اینکه دوسال تشکیلات شالاتان رجوی به این شکل دروغ دوام آورد و سر نفرات به نحوی سر خودشان کلاه گذاشتند و به این شکل اعضاء را مهار کردند.

زمانی که دو سال تمام شد، رهبری فرقه، مسعود رجوی نشستی گذاشت با تمام نفرات در اسارتگاه اشرف و با شوخی و همان شیوه چرب زبانی خودش زیر آب بحث دو سال را زد. بطوری که نه سیخ بسوزد و نه کباب، به این شکل، در آن زمان، مسئول اول تشکیلات مژگان پارسایی بود. بحث دو سال را مژگان پارسایی به اعضاء ابلاغ کرده بود، که مسعود رجوی در نشست عمومی رو به تمام اعضاء گفت که خواهر مژگان تان بحث دو سال را به شما خوب و آنچنان که من میخواستم، ابلاغ نکرده. برای همین به این خواهر مجاهد انتقاد وارد است و شما بحث را درست نفهمیده اید. قرار نیست که الان دو سال تمام شده ما جایی برویم، چونکه اشرف برای ما و شما مرز سرخ میباشد، خلاصه رهبری فرقه با دجالگری تمام، بحث دیگری را در ذهن اعضای فریب خورده جا انداخت و ماهها نیز این موضوع ادامه داشت.

در واقع این نمونه از صدها نمونه دجالگری و فریب کاری تشکیلات ننگین رجوی بود که برای شما عزیزان بطور خلاصه مطرح کردم. امیدوارم که در زمان و فرصت دیگری که بدست آوردم، بیشتر بنویسم تا اینکه چهره واقعی مسعود رجوی را بهتر بشناسید.

 

 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد