_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

kanoon@iran-ghalam.de

info@iran-ghalam.de

www.iran-ghalam.de

تهدید به راه اندازی حمام خون ومشروعیت آن در اشرف از زبان اجاره نشین های شورائی

 

 

نادر نادری، وبلاگ آیندگان (وبلاگ جدید)، پنجم سپتامبر 2011
http://www.saba1963.blogfa.com/

 

بگذارید نکته ای را اعتراف کنم آنکه فقط یک بار حرف درست درمانی را از رجوی شنیدم که میگفت اینها اجاره بگیر های مجاهدیند یک سری ارزان یک سری گران باز هم خریداریم. منظورش اعضای شورای ملی مقاومت بود.

بعد از سرخوردگیهای اخیر رجوی چه داخلی و چه بین المللی تنها سوخت حیات خائنانه خودش و آخرین سوخت بندررررررررررررررر اش قربانی کردن اسیران اشرف می داند .

سرخوردگی داخلیش سعی در چسباندن خودش به حرکت مسالمت مردمی ایران بود که با شکست و تو پوزی مردم ایران روبرو شد بطوری که هموطنان هوادار سبز در خارج کشور هر جای در تظاهرات های حمایت از جنبش مردم ایران به راه بود ومجاهدین قصد نفوذ در آنها را داشتند به قاطعیت تمام وخواری آنها را بیرون می کردن. هر چند که مجاهدین با این کینه افراد دستگر شده را به خود به عمد نسبت میدادن برای آسیب و انتقام جوئی از جنبش مردم ایران بخاطر ترد شان و اما طبق معمول رجوی باز بور شد . در صحنه بین المللی هم که معرف حضور همه هست با آن همه آستان بوسی حضرات ضد امپریالیست دیروز وآستان بوس های امروزی امپریالیست و شغل شریف همیشگی جاسوسی برای حضرات امپریالیست باز همان آش همان کاسه ابقا در لیست تروریستی . اما رجوی فکر اینجایش را کرده و بدلیل ضرب الاجل دولت عراق رجوی با تشکیل یگانهای برای روز آخرین مهلت برای خودکشی در اشرف تشکیل داده . که این خود هشداری به خانواده هاست که هر چه سریع تر اقدام کنند .

اما رجوی این بار تبلیغ و تشویق راه اندازی حمام خون را به عهده اجاره بگیرهای مثل آقای روحانی و .... گذاشته همچنان که این افراد چشمشان را سالها به جنایت رجوی بستن حال در جنایت جدید رجوی نیز قصد شراکت بیشتری دارند (پیام جدید آقای روحانی را مطالعه کنید به مناسبت ابقا مجاهدین در لیست) آقای روحانی شما که گفته اید ما همه اشرفی هستیم و به آن اعتقاد دارید پس چرا خودتان تشریف نمی برید به اشرف . مرگ خوب است اما برای بچه های مردم هر چند این شهامت را در شما نمی بینم با سابقه ای که از شما دارم چون گذشته با امنیت صدام هم تشریف می آوردید اشرف حتی سمبلیک هم یک بار جرعت پوشیدن لباس نظامی اشرف را هم نداشتید . آقای روحانی و حضرات شورائی وقتی رجوی افراد ناراضی را سر به نیست کرد چشم پوشیدید وقتی رجوی افراد ناراضی را تحویل استخبارات عراق می داد وشما هم حمایت کردید و به آن مشروعیت دادید دم بر نیآورید حال که می دانید رجوی چه خوابی برای اسیران اشرف دیده و شما هم آن را تبلیغ می کنید و مشروعیت می دهید حتی با سکوتتان شما هم شریک جرم هستید وفردا باید جواب گو باشید .

نادر نادری . فرانسه 2011/9/4

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

حزب سبزهای مجاهدین و مداحی امریکا و اسرائیل

 

 

ایران آوا، آلمان، سوم سپتامبر 2011

http://www.iran-aawa.com/index.php?option=com_content
&view=article&id=2051:1390-06-11-23-24-20&catid=44:1388-09-26-13-15-26


سرنوشت غم انگیز و عبرت انگیزسازمان مجاهدین که در سالهای اخیر روز بروز وخیم تر شده و چاره ای هم در چشم انداز آن وجود ندارد به همین دلیل مسعود رجوی سرکرده این فرقه مذهبی مجبور شده با مطرح کردن لیست تروریستی امریکا و بندکردن سرنوشت افراد سرگردان در قرارگاه اشرف از پاسخگویی به ایرادات خود طفره رفته و با بزرگ کردن فعالیت ها علیه لیست تروریستی امریکا خود را از مهلکه افشای خیانت های خود نجات دهد.

به میدان آوردن سیاستمداران سابق و از رده خارج در نمایشات هفتگی البته با پرداخت هزینه های سنگین یکی از حیله های نه چندان جدید فرقه مجاهدین می باشد و از طرف دیگر برای اعلام نظرات خود به هیچ عنوان مستقیم عمل نکرده و از عوامل دست چندم کمک گرفته که این کاررا از بکارگرفتن عناصری همچون هزارخانی و روحانی و معصومی شروع کرده و پهنه آن به عناصر بی سوادی همچون کریم قصیم و حسین اخوان توحیدی و جمشید پیمان و نیابتی و علی ناظر ادامه دارد .

در همین زمینه اخیرا یکی از همین عناصر به اسم " سید کاظم موسوی " که قبلا موذن و مداح و روضه خوان و قاری قرآن بوده ولی فعلا به عنوان " دکتر موسوی " حزب سبزهای مجاهدین را تاسیس نموده است، افاضاتی نموده است که مرغ پخته را بخنده می اندازد. از عجایب حزب سبزهای مجاهدین اینست که این حزب یک عضو دارد که خود وی می باشد و یک دبیرکل که باز هم شخصا بعهده وی می باشد و اخیرا با نوشتن مقاله ای عنوان سخنگوی حزب را هم بعهده گرفته است و در طرفداری از مجاهدین گوی چاپلوسی و تملق را از دیگر رقیبان ربوده است.

بد نیست نگاهی به بعضی از اظهارات فکاهی گونه این رهبر "حزب سبزهای ایران" که در سایت همپالکی خودش " جمشید پیمان " منتشر شده است بیاندازیم.

سخنگوی حزب سبزو پشتیبان فرقه مجاهدین می نویسد:

هفته گذشته، هموطنان ایرانی از ایالتهای مختلف آمریکا در واشنگتن و در برابر وزارت خارجه این کشور گرد آمدند تا از خانم کلینتون بخواهند نام مجاهدین را از لیست تروریستی حذف کند.(1)

گویا تنها عضوحزب سبز اصلا اخبار مربوط به انتقال بی خانمان های امریکایی را با چهار دستگاه اتوبوس در ازای دریافت پول برای شرکت در این تظاهرات را نشنیده است و منکر شرکت افراد خارجی می باشد ولی چون چاره ای نداشته ادامه میدهد که :

در این گردهمایی بزرگ اساتید دانشگاهها، آکادمیسین ها، هنرمندان، اقشار مختلف ایرانیان مقیم آمریکا و سیاستمداران با نفوذ آمریکا شرکت داشتند(1)

این دبیرکل حزب یک نفره در ادامه فکاهیات خود می نویسد:

بررسی کارنامه یک نیروی اپوزسیون ایرانی اساسا در حیطه یک کشور خارجی نیست و این ایرانیان هستند که در این باره صاحب نظرند.(1)

سید کاظم موسوی که در مواقع ضروری به همزاد خود " کیوان کابلی " و یا " حسن دائی الاسلام " می چسبد فراموش کرده که " جان بولتن " و " لرد کوربیک " و " اذنار " و مابقی دستمزد بگیران آبونه شده مجاهدین این وسط چه نقشی دارند و چگونه است که مجاهدین حتی با اینکه این عناصر از رده خارج که برای خود کاسبی جدیدی پیدا کرده و در نمایشات مجاهدین شرکت کرده و در همان محل برگزاری برنامه مجاهدین به خبرنگاران اظهار میدارند که پول گرفته اند از شرکت آنها در این مراسم نمایشی تبلیغ می نمایند.

مقاله این سخنگوی حزب تک نفره هنوز نکات جالبی دارد که نمایش دهنده وابستگی کامل فرقه مجاهدین به اسرائیل و امریکا می باشد و نگرانی های این دسته از عناصر خود فروخته را نشان میدهد:.

سیاستهای اتمی و صدرو تروریسم و یهود ستیزی و نابودی کشور اسرائیل جمهوری اسلامی در منطقه کاملا واقعی و بر علیه منافع عالی مردم ایران و آمریکاست (1)

باید از این مداح حرفه ای پرسید "منافع عالی ایران و امریکا " به تو چه ربطی دارد ؟

تو نگران منافع ایران هستی یا امریکا ؟ اینکه یهودی ستیزی مشکل تو است یا سرنوشت قرارگاه اشرف؟

مسئله یهود ستیزی و نابودی کشور اسرائیل چه ربطی به تظاهرات مجاهدین دارد که اقای موسوی اینقدر یقه درانی می کند. ولخرجی های موساد و دیگر سرویس های اسرائیل دهان بعضی را بدجوری به آب انداخته است.

ازنگاه کانون آوا :

سازمان مجاهدین در ماههای اخیر در معرکه گیری با محورخروج از لیست تروریستی برای آخرین بار در مجامع ایرانیان خود را مطرح نموده که البته اقبالی هم نداشته و حمایتی را نیز بدست نیاورده است. مقاله نگاری اینگونه عوامل فرقه رجوی هم کمکی به شرایط وخامت بار اردوگاه اشرف در عراق نکرده و در پایان سال میلادی فرقه مجاهدین به همراه رئیس آن باید عراق را ترک کند و یا تن به تصمیمات دولت عراق بدهد. هدف مسعود رجوی به ادامه وقت کشی و ادامه حضور در عراق دیگر امکان پذیر نخواهد بود.

نگاه کانون آوا

03.09.2011

(1) حقوق بشر قربانی زد و بند سیاسی و منافع مالی ــ سایت افتابکاران
 

 

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین (قسمت بیست و چهارم)

نخ وصل

 

 

حامد صرافپور، فریاد آزادی، دوم سپتامبر 2011
http://www.faryade-azadi.com/2Haupt/Enghelab%2024.HTM

 

لینک به قسمتهای 1 الی 5 انقلاب ایدئولوژیک

لینک به قسمتهای 6 الی 10 انقلاب ایدئولوژیک

لینک به قسمتهای 11 الی 15 انقلاب ایدئولوژیک

لینک به قسمتهای 16 الی 20 انقلاب ایدئولوژیک

لینک به قسمتهای 21 الی 23 انقلاب ایدئولوژیک

 

پیش از ادامه بحث جاری به موضوعی اشاره می کنم که جدا از بحث اصلی نیست و بخشی از همان انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین بود برای قطع کامل ارتباطات بین مجاهدین و خانواده هایشان. این بحث از آنجایی مهم و قابل توجه است که در سالهای اخیر رسانه های سازمان مدعی ارتباط فعال اعضای فرقه با خانواده هایشان بوده و بشدت علیه این خبر که سران فرقه اجازۀ دیدار خانواده ها را نمی دهند موضعگیری می کنند. درک این مطلب کمک بزرگی است برای درهم شکستن ترفندها و دروغهای بزرگی که می تواند در احساسات مردم موثر باشد.

در همین روزها (اواخر بهار و تابستان 1380) بحثی به اسم «نخ وصل» مطرح گردید. دقیقاً یادم نیست این بحث در کدام نقطه و در ارتباط با چه موضوعی مطرح شد ولی هرچه بود صورت این مسئله بعد از نشست سیاسی مسعود رجوی در سال 1380 مطرح گردید. «نخ وصل» به این معنا بود که هر مجاهدی علاوه بر رهبری عقیدتی خودش به جایی دیگر هم وصل است و همان وصل بودن باعث می شود که نتواند تمام عیار به رهبری خودش وصل باشد. علت طرح چنین موضوعی هم این بود که طی ماهها و سالهای اخیر مجدداً تعدادی از نفرات درخواست کرده بودند با خانواده های خود تماس تلفنی یا نامه نگاری داشته باشند. طبعاً اگر کسی می توانست با خانواده خود تماس برقرار کند، دست سازمان برای سرکوب او بسته تر بود بویژه اگر چنین کسی در خارج از ایران دارای اقوام و خانواده بود. یک نمونه از همین ارتباطات مربوط به حسین (محمد.م) از افراد قدیمی سازمان می شد که در مناسبات دچار تضاد و تناقض تشکیلاتی شده و تلاش نموده بود از طریق وصل شدن به خانواده اش در خارج، خود را از این اسارت نجات دهد.

حسین را پیش از آن (سال 1376) در مرکز ششم به فرماندهی خانم شهرزاد صدر حاج سید جوادی و آنگاه خانم مریم اکبرزادگان، می شناختم و همانجا هم تحت برخورد بود ولی روحیه ای مهاجم داشت و یکبار هم با معاون عملیاتی مرکز (اکبر عباسیان) درگیری لفظی پیدا کرده و به همان خاطر هم با یکی از نفرات دست به یقه شده و به صورت او سیلی زده بود. بعدها به خاطر وضعیت تشکیلاتی اش، او را در قرارگاه بدیع زادگان محبوس کرده بودند که یک شب با طراحی پر ریسک موفق شده بود از طریق برداشتن کولر اتاق دفتر این قرارگاه بداخل نفوذ کرده و از طریق تلفن آن محل با خانواده اش تماس برقرار کند و جریان را به پسر خاله (یا پسر عمو) شرح دهد و درخواست کمک کند. این مسئله لو رفته بود و حسین بشدت مورد برخورد قرار گرفته و مدتی زندانی شده بود تا آن زمان که به باقرزاده منتقل و خود مسعود رجوی او را محاکمه نمود که شرح مفصل تر آنرا در جای خود خواهم داد.

به این ترتیب مسعود رجوی به این جمعبندی رسیده بود که بحث «نخ وصل» را به عنوان بخشی از بندهای انقلاب مریم مطرح نماید. از آن پس همۀ مجاهدین بایستی طی پروژه ای که می نوشتند مشخص می کرند با چه کسی یا چه کسانی نخ وصل داشته اند و از این ارتباط فیزیکی یا حتا ذهنی چه هدفی را دنبال می نموده اند؟ و در ادامه نیز می باید شرح می دادند که چگونه به این ضرورت رسیده اند که این نخ وصل را بکلی پاره و تمام عیار به رجوی وصل شوند؟ معنای دقیق این پروژه خوانی هم چیزی نبود جز قطع کامل ارتباط با اعضای خانواده برای همیشه... چندی پیش از طرح بحث «نخ وصل»، خود من (نگارنده) نیز برای برون رفت از آن شرایط تلاش کرده بودم از طریق مسئولینم با خانواده تماس بگیرم. دلیل پیگیری این امر هم به این برمی گشت که طی جمعبندی چند ساله به نظرم رسیده بود که افراد مرتبط با خانواده (در خارج ایران) از شرایط تشکیلاتی بهتری برخوردار هستند و فشارها روی آنها کمتر است. در نتیجه از مسئولینم درخواست کردم کمک کنند تا شماره تلفن خانواده را پیدا و با آنان تماس بگیرم. البته بعد از این درخواست که به صورت مکتوب هم ارائه نموده بودم، نگاه مسئولین مربوطه کمی نسبت به من تغییر کرده بود ولی هیچ پاسخی ندادند تا اینکه بحث «نخ وصل» پیش آمد که همانجا متوجه تغییر نگاهها شدم و قضیه هم منتفی گردید و دیگر هرگز مسئله را دنبال نکردم چون عواقب آن مشخص بود که در ادامه بحث خوانندگان عزیز متوجه آن خواهند شد....

 

 

از آن پس نفرات مختلف در پروژه های خود به این نکته اشاره می نمودند که در مناسبات نخ وصل داشته اند... طبعاً برخی به همسران سابق خود و برخی به فرزندانشان که در آن سرفصل اروپا یا آمریکا بودند و آنان را برای روز مبادا نگه داشته بوده اند... به یاد دارم که برخی از نفرات هر از چندی با فرزندان خود تماس گرفته و یا نامه نگاری داشتند. البته در این میان حضور همان فرزندان موجب می شد که زن و شوهرهای سابق نیز یک رابطۀ کوتاه با هم داشته باشند که برای رجوی خطرناک بود، چرا که یادآور دورانهای پیش از بند الف بود و می توانست یک احساس عواطف ناپیدا در میان خانواده شکل دهد که از نظر رجوی بازگشت به دنیای کهنه و آغاز فساد و انفعال از مبارزه! معنا می داد... به این ترتیب با طرح این مبحث از بندهای انقلاب، حرکت خزنده ای که می رفت پایه های انقلاب مریم را متزلزل کند بکلی از حرکت بازماند و دیگر هیچکدام از مجاهدین جرأت طرح نامه نگاری و یا تماس تلفنی با فرزندان و خانواده پیدا نکردند و شریان فساد بسته شد تا شریان حیات مسعود رجوی همچنان به خون رسانی ادامه دهد...

 

 

همانطور که شرح دادم، این بحث را از آنجا وارد کردم که فرقۀ رجوی مدعی شده جمهوری اسلامی و دولت عراق اجازۀ دیدار مجاهدین با خانواده هایشان را نمی دهد!!! هرچند که شارلاتانیزم سیاسی حد و مرز نمی شناسد، اما عظمت دروغهای سران فرقه به حدی است که گاه خود من نیز که تمام عمرم در درون مناسبات این فرقه طی شده است به حیرت می افتم. مسعود و مریم رجوی با کمک بخشهایی از شورای رهبری خود که مدار اول این شورا را در بر میگیرد، طی سالهای طولانی هر نوع رابطه با خانواده را حرام اعلام کرده و اگر کسی خواهان این ارتباط بود را به بریدگی و یا آغاز بریدگی و خیانت تفسیر می نمودند و طی پروسه های مختلف نشستهای طولانی بود حول این موضوع که حتا فکر کردن به خانواده نوعی محبت طلبی به حساب می آید که می تواند در نهایت به خیانت منجر شود، و طی سالهای طولانی از تک تک ما خواسته می شد که هر گونه تصورات از این قبیل که در ذهنمان شکل می گیرد را به مسئولین گزارش کنیم و یا مستقیم برای رهبری بفرستیم... و شگفت آور است که اینک سران فرقۀ رجوی مدعی می شوند ارتباط با خانواده ها آزاد است و جمهوری اسلامی و دولت عراق با آن مخالفت دارند و از آن جلوگیری می کنند!

بگذریم که قضیه به اینجا هم ختم نمی شود و در مباحث بعدی خواهم نوشت که چه اقدامات گسترده ای را سازمان انجام داد تا از آمدن خانواده ها به اشرف جلوگیری نماید ولی نهایتاً موفق نشد و بعکس تلاش کرد از این فرصت پیش آمده هم نهایت استفاده را ببرد... در هر صورت واقعیت درون مناسبات رجوی را هرگز نمی توان از چهرۀ خندان و بزک کردۀ مریم قجرعضدانلو شناخت، باید شخص چند ماه یا چند سال تمام عیار در درون مجاهدین زندگی کند و با دقت تمام به حرکات و گفته های مسئولین فرقه توجه کند تا بخوبی این دستگاه مخوف را بشناسد. متأسفانه طی سالهای طولانی، سران فرقه توانسته بودند هموطنان ساده دل و ناآگاه از مناسبات را بفریبند و با خود همراه کنند. این مسئله طبعاً براحتی قابل هضم نیست که با چهرۀ دیگری خود را مواجه ببینند ولی خوشحالم که بعد از عبور از سختی های بسیار، جمعی از جداشدگان توانستند خود را به اروپا برسانند و چهرۀ واقعی این باند مخوف را افشا نمایند... در ادامۀ مطالب وارد سلسله نشستهایی خواهیم شد که چهرۀ واقعی مسعود رجوی را به گونۀ دیگری به نمایش خواهد گذاشت...

 

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

وقتی بوی ننگ یک فرقه بیشتر ازرایحهَ خوشخدمتی آن است

 

 

 

بهزاد علیشاهی، کانون وبلاگ نویسان مستقل ایرانی، اول سپتامبر 2011
http://www.cibloggers.com/?p=6881

 

کارمند وزارت خارجه آمریکا در عراق که ما را برای مصاحبه صدا زده بود میگفت علیرغم همه آنچه که از سازمان میدانیم اما کار با سازمان لذت بخش است ، مثل این است که با یک ریموت کنترل در حال کار هستیم ، فقط کافی است یک دگمه را بزنیم تا کانال مورد علاقه مان را شاهد باشیم.البته که سازمانی که همه چیزش در اختیار یک رهبر خداگونه قرار داده و رهبری خداگونه هم حاضر است به گفته خودش دامن بپوشد، ابزار خوبی است برای آمریکا. چرا که برای هرکاری لازم نیست سه هزار و پانصد نفری که در اشرف هستند و یا باقی هواداران را قانع کرد،کافی است به رهبری دستور داد تا بقیه هم همان کار را انجام دهند .رهبری سازمان هم تاکنون از جان اعضایش در پیش برد این خوش خدمتی دریغ نداشته است .

سازمان مجاهدین حاضر است برای خوش‌آمد آمریکا و اسرائیل و خلاصه هرکس که میتواند به ایران حمله کند و یا بمبی در ایران منفجر کند، هرکاری انجام دهد ، گذشته خودش را زیر پا بگذارد ، تنفر مردم را به جان بخرد و حتی اصول خودش را هم زیر پا بگذارد.آمریکا که جای خود دارد صدام و ریگی و حتی دزد مسلح و قاتل هم حمایت این سازمان را برمی انگیزد.

سازمان مجاهدین به اندازه کافی پول دارد رادیو و تلویزیون و امکانات تبلیغی و حمایت دارد؛این سازمان میتواند هزارها نفر از ملیت های مختلف را در اروپا گرد هم بیاورد .

دیپلماسی سازمان مجاهدین حاضر است به هر حمایتی امتیاز بدهد ، رهبری سازمان حتی حاضر است به کسی که در به قدرت رسیدن کمکش کند تمام منابع و خاک ایران را تسلیم کند . این سازمان براحتی در قبال کمک ناچیز عربستان از نام خلیج فارس چشم میپوشد.

سازمان به شدت منضبط است و تشکیلات منسجمی دارد و راحت نفراتش را میتواند محصور و مجبور کند و تهدید انشعاب ندارد.

سازمان با ارائه اطلاعات از منابع وطن خودش به صدام و آمریکا و اسرائیل نشان داده که جاسوس خوبی هم هست .

سازمان با به کشتن دادن اعضایش و ترتیب دستگیری هوادارانش در ایران خودش را مطرح کرده که شهید و زندانی هم دارد.

سازمان با ارعاب و سرکوب و تهدید بسیاری از مخالفانش را وادار به سکوت کرده و برخی از مخالفان سست عنصرش را با همین تهدید و ارعاب و مقداری پول نه سکوت که وادار به حمایت هم کرده است .

سازمان سرودهای گذشته اش و نشریات و موضعگیریهای گذشته اش و عکسهای تاریخی گذشته اش را که ممکن است برای حامیان امروزی اش خوش آیند نباشد را از بین برده و یا کتمان کرده .

این سازمان و رهبری آن با این همه خصوصیت مثبت و باب طبع سلطه گران برای راحت تر مورد استفاده قرار گرفتن از طرف آنها میبایست از لیست تروریستی خارج میشد. اما نشد و آمریکا این کار را نکرد چرا؟

من فکر میکنم سیاست اخیر آمریکا برای کسب آبرو در منطقه مانع از این کار شده است ، آمریکایی که برای نشان دادن یک چهره خوب حمایت سالیانش از حسنی مبارک را قطع کرد به همین دلیل حاضر به حمایت از مجاهدین خلق هم نشد ،چرا که ننگ مجاهدین و تنفر مردم از این فرقه برای آمریکایی که از نزدیک ساماندهی فرقه را در عراق دیده وپای صحبت اعضای دربند نشسته قابل درک است .

ماندن مجاهدین در لیست البته مانع کمک های آتی آمریکا به این گروه و خوش خدمتی های آتی این گروه برای آمریکا نخواهد شد ؛ فقط مدار این رابطه ازرابطه آشکار یک گروه اپوزسیون ایرانی با دولت آمریکا به رابطه پنهانی یک گروه تروریستی با بخش جنگ طلب آمریکا تنزل پیدا خواهد کرد.

مجاهدین از لیست بیرون نیامدند اما در جریان تلاش برای خروج از لیست گذشته خود را انکار کردند مبارزه مسلحانه را طرد کردند و درحالی که فکر میکردند خروجشان حتمی است نهادهای تصمیم گیری آمریکا را صالح و برحق خواندند .حالا علاوه بر اینکه بور و کور و مطرود نمیدانند چه موضعی بگیرند ، نمیدانند چه سیاستی هم اتخاذ کنند چرا که استراتژی نبرد مسلحانه و ارتش آزادیبخش آنها با رفتن صدام و انکار خودشان در هم شکسته است و استراتژی جنگ خارجی هم با ماندن آنها در لیست از بین رفته است.

حال که سازمان مجاهدین در لیست تروریستی آمریکا باقی مانده است باید پرسید چرا آمریکا به نجات اسیران این فرقه تروریستی در اشرف کمک نمیکند؟ چرا باید دولت عراق حضور یک فرقه تروریست درخاکش را ادامه دهد؟ چرا جناح جنگ طلب در آمریکا بخاطر حمایت از این تروریست ها مورد سئوال قرار نمیگیرند؟ چراوبسایت های تروریست ها در سرورهای آمریکا بسته نمیشوند؟ چرا صدای آمریکا و بقیه رسانه های آمریکایی هنوز مهره های تروریست این فرقه را به بازی میگیرند ؟چرا رهبر این فرقه مسعود رجوی که خالق و مروج خشونت و ترور و تنفر در ایران بوده و هست را تحت تعقیب غیابی قرار نمیدهند؟

به امید روزرهایی اسیران فرقه و درهم شکستن حصارهای ذهنی و عینی از دست و پا و ذهن اعضا و هواداران آن و محو کامل خشونت و ترور از صحنه سیاسی ایران همراه با محو این آخرین باقیمانده اش.

 

 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد