_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

kanoon@iran-ghalam.de

info@iran-ghalam.de

www.iran-ghalam.de

پاسخ به آقای علی ناظر

 

 

حامد صرافپور، فریاد آزادی، هفتم نوامبر 2011
http://www.faryade-azadi.com/2Haupt
/Pasokh%20Be%20Ali%20Nazer.HTM

 

روز گذشته نوشته ای از شما  دیدم که خواه ناخواه یکی از مخاطبان آن من (نگارنده) هستم. از آنجایی که نوشته های شما هم می تواند ناشی از ناآگاهی نسبت به مسائل مختلف باشد و هم ناشی از احساس نزدیکی شما به مجاهدین، گذری کوتاه می کنم به آنچه شما در تصورات ذکر کرده اید و اینجانب به مدت ربع قرن از سر گذرانده ام. شما در ابتدای مقالۀ خود نوشته اید:

««« اخیرا دوستانی که دلشان برای وطن و همرزمان دیرینشان در اشرف می تپد، به خود اجازه داده اند که خشم و نگرانی شان، نه آنطور که از آنها انتظار می رود، بر صفحه کاغذ خودنمایی کند.»»»

آقای ناظر

آنچه من به عنوان یکی از مخاطبانتان در این لینک عنوان نموده ام نه از موضع خشم بلکه دقیقاً آن چیزهایی است که بنا به شناخت طولانی خودم از این فرقه و رهبری آن به نظرم می رسیده است و ناشی از 25 سال مجاهد بودن و ناشی از تجارب 22 سال حضور مستمر در تمامی قرارگاههای ارتش کوچک رجوی و شرکت در نشستهای سرّی و عمومی «رهبری عقیدتی» خودم است نه از روی مطالعات پشت میزکار و در سخنرانی های «خارج کشوری» خانم مریم قجرعضدانلو. کافی است نگاهی به عکس زیر بیندازید تا کمی بیشتر از پندارهای خود به حقایق مادی و ملموس نزدیک شوید.

 

 

عکس سمت چپ دقیقاً متعلق به زمانی است که به عنوان یک میلیشیا وارد جریانی شدم که به خیال خود در صدد بود جامعه ای بی طبقه و توحیدی را به مردم ایران عرضه نماید و مدعی آزادی و برابری و رفع تمامی تبعیضهای طبقاتی و مبارزه با امپریالیزم جهانخوار بود (که در ترانه های مختلفی از جمله: «سرکوچه کمینه» و «نبرد آخرین» و «طلایه داران» و امثال آن که هر هفته آنها را در کوه و مدرسه به اجرا در می آوردیم جلوه می یافت) و بخاطر فعالیتهایم به همراه دیگر دوستان همسان خود زیر مشت و لگد و تیغ و چماق می رفتیم و لت و پار می شدیم، که کم شنوایی گوش سمت چپ من یادآور آن دورانهاست... و عکس سمت راست دقیقا مربوط به زمانی است که از اشرف رهایی یافته بودم و نه تنها به آمال و آرزوهای خود نرسیده بودم بلکه آن سازمان پرافتخار من مبدل شده بود به یک فرقۀ مخربِ ضد انواع آزادیهای جمعی و فردی، سرشار از تبعیضهای جنسی و طبقاتی، و سرشار از تناقض و دروغ و رنگ و ریا و دقیقاً در خدمت همان دستگاهی که ادعا می کرد امپریالیزم جهانخوار و بورژوازی است!، در عین حال که بخش عمدۀ سلامتی جسمی و روحی من زیر انواع فشارهای مخرب مسعود رجوی در کارهای اجرائی و تشکیلاتی و ایدئولوژیک تخریب شده بود: بینایی، شنوایی، دیسک کمر، هرنیا، دستگاه تنفسی و اعصاب... و می بینی که موهایم را در درون همین سازمان سفید کرده ام. و ای کاش دوستان دیگری که اکنون جداشده اند عکسهای جوانی خود را در کنار عکسهای امروز خود به شما نشان دهند تا بدانید چه کسانی را مخاطب خود ساخته اید!

بله جناب ناظر، تصور نمی کنم کسی از روی خشم سخنی بر قلم آورده باشد چون همانهایی که مورد خطاب شما بودند هرکدام عمری را در اشرف و قرارگاههای مجاهدین گذرانده و چیزهایی را با تمام وجود لمس کرده اند که شما هرگز در تئوری هم نشنیده اید و شاید هم شنیده اید و می خواهید ناشنیده انگارید!

شما در ادامه به نکتۀ دیگری اشاره کرده اید که قابل تأمل است:

«««به نظر من، مجاهدین اشتباه زیاد کرده اند، همانطور که بی نهایت جان فشانی و فدا کرده اند. اما اگر بپذیریم که حتی مجاهدین هم جایزالخطا هستند، و بخاطر گزینش برخی از تاکتیکها، فعلا در این موقعیتی که هستند، قرار گرفته اند، می بایست برای یاری به آنها، و به فرزندان خلق ساکن اشرف، از برخورد هیستریک دوری گزیده، و حرف (نقد و یا راهکار) را با متانت و آرامش با مجاهدین در میان بگذاریم. اگر گوش شنوا داشتندکه چه خوب، و اگر نداشتند (که در مواقعی ندارند)، و وقعی به (نقد و) راهکارهای پیشنهادی نگذاشتند، این دل نگرانی ها باید در حد فهم همگان، و بدور از پرخاشگری بیان شود.»»»

هموطن عزیز

سخنان شما متناقض انتظار بر این که خطاب به همان مخاطبینتان باشد، به گونه ای نوشته شده که گویی به چپها و سلطنت طلبها و میانه ها و بقیه جناحهای سیاسی نوشته باشید، اما دوست عزیز، کسانی را که خطاب قرار داده بودید جزء همان «مجاهدین»ی بوده اند که اینجا نام برده اید!. همانطور که اشاره کردم هرکدام از ما بین 18 تا 30 سال مجاهدی بوده ایم و در بین همان مجاهدین مورد نظر شما زندگی کرده ایم. گویا اساساً خود را با مجاهدها مواجه ندیده اید و خطابتان افرادی نامعلوم است.

جناب ناظر، آن سوم شخصهایی که نام برده اید «بی نهایت جانفشانی و فدا کرده اند»، همان مخاطبین شما هستند... شما کجایید؟ نکند تصور می کنید با هوادارانی از مجاهدین در کنار خود سخن می گویید که رنگ اشرف را هم ندیده اند؟ «ما» همان «فرزندان خلق ساکن اشرف» بوده ایم جناب ناظر، از کدام «برخورد هیستریک» می گویید؟ بسیاری در اشرف هستند که حتا مجاهد نبوده اند و حتا نصف پروسۀ ما را هم با رجوی در اشرف نبوده اند و همان ماههای آخر سقوط صدام با فریب به عراق منتقل شده اند. ما با همرزمان سابق خود یک خانواده هستیم و خانواده با هم تضاد هیستریک ندارد، آیا اصطلاح جدید است؟

آقای ناظر، آن نقد و راهکارهایی که امروز در فرنگ از آن می گویید را سالها قبل چه پیش از سقوط صدام و چه بعد از آن «با متانت و از درونِ خانه» به رجوی ارائه داده بودیم اما پاسخ آن سرکوبهای شدیدی بود که عمدتاً با مارکهای امنیتی و جنسی همراه بود و هر منتقد و معترضی باید در نشستهای سرکوب جمعی نهایتاً اقرار می کرد که یا مشکلات جنسی داشته و یا نفوذی رژیم بوده و یا از مبارزه بریده است. این نتیجۀ آن انتقادات ساده و متین ما بود به رهبری و مسئولان فرقه اش،... حال شما کجایید؟ آیا گفته های ما «پرخاشگرانه» است یا انواع توهین ها و تهدیدها و تهمتها که هر روزه در انواع سایتهای و یا رسانه های رجوی نثار ما می گردد؟ شما یعنی ادبیات لمپنی رجوی را هم نشناخته اید؟ خود رجوی در نشستهای عمومی به ما می گفت که فحش دادن مشروع است چون «امام حسین» هم به «یزید» فحش داده است (اشاره به سخن حسین بن علی که گفته بود: آن حرامزاده پسر حرامزاده...)! بله، وقتی رهبری فحش را مشروع می کند از کدام پرخاشگری سخن می گویید؟ کدام بخش آن برای شما «قابل فهم» نیست لطفاً به همان هم اشاره می کردید تا ما هم می فهمیدیم و برای شما شرح ویژه می دادیم.

در ادامه باز چنین نوشته اید:

««« من اشرف را از دو زاویه می بینم. ساکنین اشرف، که آنها را فرزندان خلق می شناسم، و حمایت از حقوق آنها را یکی از وظایف خودم می دانم. و خط (سیاسی-نظامی) برای اشرف. در اینباره پیش از این بارها نوشته ام که سرنگونی این رژیم را تنها از طریق تلفیق مبارزات اجتماعی تحت پوشش «چتر حفاظتی» نیروهای مسلح رادیکال ممکن می دانم. بنابراین، نه امروز، بلکه از همان روز تأسیس ارتش آزادیبخش ملی، اشرف را «کانون تاکتیکی» و نه «استراتژیکی» سرنگونی می دانسته ام. به نظر من، اشرف پس از اشغال عراق توسط نیروهای چند ملیتی، کاربرد بالقوه خود بعنوان کانون استراتژیکی را از دست داده است. بمب باران افسران ارتش آزادیبخش ملی توسط جت های نیروهای اشغالگر، کشتار فرزندان خلق در مرداد 1388، و کشتار ددمنشانه تعداد دیگری از این افسران در 19 فروردین 1390، شاهد مثال این باور هستند.»»»

در این رابطه که کشتار افراد بیگناه اشرف محکوم است البته همۀ ما این عمل جنایتکارانۀ دولت مالکی را محکوم نموده بودیم. به این دلیل که خواهران و برادران بیگناه ما که خود قربانی مسعود رجوی بودند جان باختند، و علاوه برآن منافع مسبب اصلی آن یعنی مسعود رجوی را تأمین نمود. برای همگان که مشخص بوده و هست که اشرف بعد از صدام جای امنی نبوده است. رجوی بارها گفته بود دولت مالکی مزدور است و در عراقی که نتوانیم مبارزۀ مسلحانه کنیم نخواهیم ماند... پس به جای محکوم کردن مالکی که به قول رجوی اینکاره است، بهتر بود رجوی را محکوم می کردید که چنین انسانهای بی گناهی را در اشرف اسیر کرد و طی مدتی که آمریکاییها آنجا بودند نه تنها تلاش نکرد افراد خود را از آنجا بیرون ببرد (در حالی که جامعه جهانی آمادگی داشت و همه نیز به او اصرار می کردند) بلکه حتا سنگ اندازی می کرد و جز اصرار به ماندن نداشت. کما اینکه حتا برای جداشدگان نیز مانع تراشی می کرد تا زندانی آمریکائیان باقی بمانند و من هم از نزدیک و از درون شاهد همه چیز و همۀ گفته ها بوده ام. حداقل به من و دیگر دوستانم نگویید که خبر نداریم چون بشدت معنادار خواهد بود.

اما نکته ای دیگر خطاب به شما داشتم:

این ساکنین اشرف که فرزندان خلق بودند، آیا تا پیش از این مستحق «حمایت حقوقی» شما نبودند؟ آیا آن روزهایی که عراق اشغال شد و مشخص بود روزهای سختی در پیش است این فرزندان خلق را فراموش کرده بودید که مورد حمایت قرار دهید؟ آیا زمانی که آمریکا از آسمان بمب بر قرارگاههای آنان می ریخت و کشته می شدند شما خبر نداشتید تا حمایت حقوقی کنید؟ آیا زمانی که عراق در محاصره شدید نیروهای ائتلاف بود شما یادتان نبود که از این فرزندان خلق دفاع کنید و از رجوی بخواهید این افراد را که از این پس در عراق مدفون می شدند از عراق خارج کند؟ آیا همان زمان همه کشورهای اروپایی آماده پذیرش نبودند؟ آیا زمانی که رجوی میلیون ها دلار در ماه از صدام می گرفت و یا از فروش نفت قاچاق به جیب می زد و همزمان این فرزندان خلق مشغول خوردن علفهای بیابانی بودند شما خبر نداشتید که حمایت کنید؟ آیا زمانی که رجوی نشستهای سرکوب جمعی به اسم «طعمه» را در زندان بزرگ باقرزاده آغاز کرده بود و امثال من و دیگر فرزندان خلق زیر شدیدترین بمباران روحی و جسمی قرار داشتیم شما فرزندان خلق را فراموش کرده بودید؟

جناب ناظر

بیش از 600 تن و حدود 700 تن از همین فرزندان خلق به مدت یک تا چهارسال در بازداشت نیروهای آمریکایی بودند و با زد و بندهای همین رجوی در یک محوطه 300 در 300 متری تحت شدیدترین فشارهای جسمی و روحی قرار داشته و حتا از حقوق یک زندانی معمولی هم برخوردار نبودند و جلوی خود من برخی از آنها درخواست می دادند که نیروهای آمریکایی آنان را به ابوغریب منتقل کنند تا لااقل مثل یک زندانی معمولی با آنها برخورد شود!. آن سالهای سخت آرزوی همه ما این بود که یک نفر در این دنیای پهناور به دفاع حقوقی برخیزد، اما دریغ از اینکه شما (بله خود شما آقای علی ناظر) به یاد ما باشید و یک مقاله در دفاع از ما بنویسید. طی این چهار سال تنها کسانی که از ما حمایت کردند و در پی آزادی ما بودند، جز دکتر محمد حسیبی در تلویزیون خودش و جز دکتر سعید صالحی نیا و فرشاد حسینی از حزب کمونیست کارگری و خانم نیاز سلیمی و چند تن از خانواده های خودمان (که همگی به خاطر حمایت از ما از سوی فرقه تهدید شده بودند)، کسی نبود. راستی آن زمان شما کجا بودید؟ مگر این تعداد و مابقی کسانی که در مجموع به حدود یکهزار نفر می رسیدیم از فرزندان خلق نبودیم؟ آیا این «فرزندان خلق» تا زمانی ارزش دارند که تحت کنترل ایدئولوژیکی - تشکیلاتی مسعود رجوی باشند؟ آیا منظور شما از فرزندان خلق شخص مسعود رجوی است؟ آیا از آن چهارهزار نفر باقیمانده در اشرف این یکهزار نفر که موفق به فرار یا جدایی شده بودند و در اسارت پنتاگون بودند فرزند خلق محسوب نمی شدند؟ آیا آن 70 درصدی که در خود اشرف منتظر فرصت مناسب برای خروج از اشرف هستند و بشدت در کنترل رجوی قرار دارند و خود من از تعداد زیادی خبر دارم فرزندان خلق نیستند؟ (جهت اطلاع شما، تعدادی از دوستان و برادران و خواهران ما در اشرف از ترس حاضر به فرار نشدند و برای نمونه «س.س» به خود من گفت که می ترسم فرار کنم نیروهای آمریکایی مرا دوباره تحویل سازمان دهند و بعد اینجا مرا بیچاره کنند... بله کسی اینرا به من گفت که تا الان در آن اسارتگاه مانده است و انبوه اینگونه آنجا هستند که در ترسهای مختلف بسر می برند. هنگام فرار برخی دوستان دیگر، عده ای به آنها گفته بودن خواهش می کنیم اسم ما را هم به آمریکاییها بدهید تا بیایند دنبال ما، اما متأسفانه خود آمریکاییها در تیف به ما گفتند که ما چنین کاری نمی توانیم بکنیم و باید خودشان فرار کنند و اینجا بیایند تا ما حمایتشان کنیم. اینها نمونه ای از همان فرزندان خلق هستند).

در واقع امر شما شخص مسعود و مریم رجوی را تنها نماینده و سخنگوی همۀ اشرفیان قلمداد کرده و این دو را شاخص «فرزند خلق» بودن می دانید و در نتیجه با همان دیدگاه «ولایت مدار» خود تصور می کنید که «رعیتهایی» در اشرف نشسته اند که جز «مقام ولایت مطلقۀ رجوی» را به رسمیت نمی شناسند و هرچه رجوی بگوید حرف آنهاست. این طرز تفکر شما برآمده از یک دستگاه «ولایت مدار» است جناب علی ناظر!

شما بر دستگاهی سوار هستید که هر گناهی را به گردن اغیار می اندازید و حاضر نیستید مقصر اصلی چنین استراتژی شکست خورده ای را مورد اتهام قرار دهید در نتیجه یکروز نیروهای آمریکایی مقصرند و یکروز نیروهای عراقی و یکروز جدا شده های از این فرقه را مقصر می انگارید و یک روز هم دولتهای اروپایی را!!!! انگار نه انگار که استراتژی قیام مسلحانه عمومی و بعد جنگ مسلحانۀ شهری و بعد منطقه و بعد گردانهای رزمی و بعد ارتش آزادیبخش را رجوی ترسیم نموده بود و بعد از آتش بس نیز همو بود که گفت باید صبر کنیم تا آتش بس بزودی به پایان برسد یا آقای خمینی بمیرد و به ایران حمله کنیم و چنین نشد... و همو بود که بعد از اشغال کویت گفت باید در عراق بمانیم چون بزودی بین ایران و عراق جنگ خواهد شد و هرگز چنین نشد... و همو بود که وقتی در لیست تروریستی قرار گرفت اطلاعیه صادر کرد و گفت «بهار استراتژیک» مجاهدین آغاز شده است... و اوضاعی را که شما مشاهده می کنید برآمده از همان «بهار استراتژیک» مجاهدین است جناب ناظر!. و همو بود که وقتی آمریکا مورد حمله تروریستی قرار گرفت با خوشحالی وصف ناپذیری گفت که فشارها از روی عراق برداشته خواهد شد و تا آخرین ماههای سقوط صدام می گفت آمریکا نخواهد توانست به عراق حمله کند و حتا وقتی آمریکا به فرودگاه بغداد رسیده بود همچنان در بین ما شایع می کرد که 5 هزار آمریکایی در آنجا غافلگیر و قتل عام شده اند و حاضر نبود بپذیرد که صدام روزهای پایانی خود را طی می کند و البته در همان زمان مریم عضدانلو را برخلاف وعده هایش به همراه تعداد زیادی از سران فرقه را به پاریس منتقل نموده بود و بدنبال آماده سازی فرار خودش بود تا ما را نیز تماماً به نابودی بکشاند. ما نیمه شب بود که از حرکت ستونهای یک ارتش عراق شگفت زده شده و از آنان پرسیدیم کجا می روید و گفتند صدام سقوط کرده است و تازه فهمیدیم که رجوی همه را سرکار گذاشته بوده است. او تا همان لحظه گویا به حدی درگیر قضیۀ اعزام مریم و همراهانش به فرانسه بود که متوجه سقوط صدام و اطلاع دادن به ما هم نشده بود، و وقتی به ما فرمان بازگشت به اشرف را داد که گیر افتاده بود و می خواست ما بازگردیم و سپر گوشتی او شویم.

هموطن عزیز، شما کی و چه وقت حاضر شدید به فریاد صدها جداشده گوش فرا دهید و آنان را هم که الان «دوست» خطاب می کنید مورد نظرخواهی قرار دهید و از آنان بپرسید که چرا و به چه علت از اشرف فرار کرده اند و در اشرف چه گذشته است که اینهمه نیرو در عرض مدتی کوتاه فرار کرده و همچنان در حال فرار هستند؟ آیا این جداشدگان مدام در حال هشدار دادن به جامعۀ بین المللی و از جمله خود شما نبودند؟ آیا از همین صدنفری که طی کمتر از دوسال گذشته از اشرف فرار کرده اند سوآل کرده اید که در اشرف چه می گذرد؟ آیا از همین حدود 20 نفری که در سال جاری فرار کرده اند و برخی از آنان نیروهای بسیار قدیمی فرقه هستند سوآل کرده اید؟ مگر تعدادی از همین ها عضو شورای رهبری مجاهدین و یا عضو شورای ملی مقاومت رجوی نبودند، آیا جزو «فرزندان خلق» نیستند؟ آیا شما هم مثل شخص رجوی معتقدید که هرکس از سیاجهای اشرف فاصله بگیرد مزدور و ضدخلق است؟ آیا خلق ایران تنها در اشرف نمودار پیدا می کند؟ پس این صدها پدر و مادر پیری که پشت سیاجهای اشرف ماههاست به گریه مشغولند که یک لحظه فرزندان خود را ببینند از کدام خلق هستند؟

آیا این انتقادات هم از روی خشم من است یا از سوز دیدن اینهمه بی وجدانی کسانی که جز ادعا ندارند و سالهاست مدعی آزادیخواهی و دفاع از حقوق بشر هستند و اینگونه سر خود را زیر برف کرده اند؟ تاریخ قضاوت خواهد کرد.

شما در ادامه گفته اید:

«««در باره نقش مخرب آمریکا در تضعیف پروسه انقلابات و خیزش های آزادیخواهانه خلق ها، اگر صدها کتاب بنویسم و هزاران کتاب بخوانم، باز هم کم نوشته و خوانده ام. بنابراین خلاصه می نویسم، مرا به خیر او امید نیست، تا می تواند شر کمتر برساند (هرچند که به آنهم امیدی نیست). گاهی از اوقات بد نیست تعریف واژه جهانخوار را به خود یادآوری کنیم.»»»

بله ما بخوبی خیر این جهانخوار را از نزدیک طی چهار سال لمس کردیم اما شما کجا بودید زمانی که مسعود رجوی با ژنرالهای آمریکای نرد عشق می باخت و قراردادهای اطلاعاتی-امنیتی به امضا می رساند تا به خیال واهی کمک کنند تا ارتش او تحت حمایت صاحبخانۀ جدید به تهران برسد و جمهوری دمکراتیک اسلامی خود را پایه ریزی کند؟ و شما کجا بودید زمانی که همین مسعود رجوی با آنان زد و بند می کرد تا به بهای اسارت هرچه طولانی تر جداشده هایی که دیگر نمی خواستند خود را بازیچۀ سیاسی-عقیدتی رجوی نمایند، به آنان اطلاعات نظامی بیشتر بفروشد؟ و شما کجا بودید تا ببینید مسعود رجوی چگونه هر هفته برای ما نشستهای سیاسی تشکیل می داد تا به ما بقبولاند که بزودی آمریکایی ها سلاح های جدید به ما خواهند داد و ما تحت پشتیبانی آتش آنها به تهران خواهیم رسید!؟ به شما بگویم که بچه ها هرهفته جمعه که می رسید با شوخی به همدیگر می گفتند: الان حسین مدنی می آید و دوباره سلاحهای ما را برمی گرداند و رژیم را هم سرنگون می کند... بله سیاستهای کذب و دروغ رجوی اینگونه به تمسخر گرفته می شد. و شما کجا بودید که به رجوی بگویید: چی شد آن امپریالیزم جهانخوار که امروز نیروهای عاشق و جان برکف خودت را هم به آنان می فروشی؟ و چی شد که به این جهانخواران دلباخته ای و از آنان به گدایی قدرت نشسته ای؟ مگر تو نبودی که چند سال پیش از سقوط صدام آمریکا را ارباب بی مروت دنیا لقب می دادی؟

شما در ادامه باز هم به نکاتی عجیب انگشت گذاشته اید:

«««دلیل حمایت من از طرح اروپا به این خاطر است که راهکاری واقعی (اسکان ساکنین اشرف در اروپا) برای خروج از این بحران پیشنهاد شده، و این راهکار (با در نظر نگرفتن اما و اگر ها) مورد قبول مجاهدین و نمایندگانی از اروپا هم است. این طرح بر چندین پارامتر تأکید دارد. مهمترین آن که مورد حمایت من است، ایجاد امکان انتقال ساکنین اشرف به کشورهای اروپایی است. در این طرح، تعداد زیادی اما و اگر و متمم نهفته است که فقط دست اندرکاران از آن سر در می آورند. برای من این اما و اگر ها قابل درک نیستند (مثلا لرد کلارک می گوید « ما خواهان استقرار ملل‌متحد در کمپ اشرف هستیم.») سوال این است که اگر عراق نپذیرفت و ملل متحد هم نکرد، و ضرب الاجل هم تمام شد، آنوقت چی؟ در این مقطع، تمام این اما و اگر ها باید کنار گذاشته شده، و اصل مطلب، یعنی امکان انتقال به اروپا، بررسی شود. منظور من این نیست که ببخشیم، فراموش کنیم و از خیرش بگذریم. اصلا. اما زمان خیلی از این اما و اگرها الان نیست.

رئال پلیتیک - مشکلات

از چند زاویه به آن نگاه کنیم.

زاویه اخلاقی: در رئال پلیتیک (که می توان خیلی از خواست ها را فدا کرد) هم نمی توان به اخلاق و اصول پشت کرد. در این مورد بخصوص، یکی از این اصول، خروج تمام ساکنین اشرف است. برای من بعنوان یک فرد غیر وابسته و بیرونی، که هیچ سنخیتی با مجاهدین ندارم و به نقش آفرینی اشرف آنطور که در بالا آمد به گونه ای دیگر می نگرم، این اصل قابل معامله و مذاکره نیست. دولت عراق و رژیم آخوندها و آمریکا و تمام دلالان سیاسی باید متوجه این اصل بشوند که همهء ساکنین اشرف باید به اروپا منتقل شوند. بلا استثناء. این انتقال باید شامل تک تک ساکنین از بالاترین رده و مسئولیت تا پایین ترین رده بشود.

زاویه امنیتی: همه ساکنین اشرف باید با هم از اشرف به اروپا منتقل شوند. البته بیماران مستثنی هستند. به لحاظ امنیتی (حفاظت و امنیت ساکنین)، و از آنجا که دولت عراق بارها ثابت کرده که به هیچ قانونی پایبند نیست، انتقال تدریجی ساکنین غیر قابل پذیرش و حتی می تواند خطرناک باشد. به نظر من، خروج ساکنین اشرف از اشرف و انتقال آنها، باید یک مرحله ای انجام شود. بدین منظور که ساکنین نباید جدا از هم، حتی برای لحظه ای از اشرف (برای انتقال به اروپا) خارج شده و در نقطه دیگری اسکان داده شوند. هرچه تعداد ساکنین کمتر بشود، توانمندی دفاع از خود برای ساکنین کمتر می شود.

زاویه سیاسی: خروج جمعی ساکنین به لحاظ سیاسی پیام مشخصی دارد. به نظر من، کلیه ساکنین لزوما نباید به یک کشور منتقل شوند (هرچند خواست مجاهدین نباشد)، اما پیش از انتقال، کشورهای میزبان باید آمادگی خود را اعلام کنند. اسامی افراد مشخص شود، و صلیب سرخ در تمام طول انتقال ناظر، همراه و مسئول باشد. امر انتقال به اروپا باید از حیطه قدرت عراق خارج و به ملل متحد سپرده شود. کلاه آبی ها مسئول حفاظت و انتقال را به عهده بگیرند.»»»

آقای ناظر

شما چه نیازی احساس می کنید که برای بیان نظرات خود ابتدا خود را یک غیروابسته که هیچ سنخیتی با مجاهدین ندارد عنوان کنید و بعد آنچنان بنویسید که گویی همان نوشته های مندرج در سایت های مجاهدین است؟ گیریم شما هیچ وابستگی و هیچ سنخیتی با مجاهدین ندارید، اما بدون شک از نقطه ای خارج از زمینی که در آن زندگی می کنیم که مقاله نمی نویسید و حتماً تا حدودی به تاریخ ایران هم نظری افکنده اید. اینکه می گویید «الان» زمان این اما و اگرها نیست، آیا الان به چنین نتیجه ای رسیده اید یا اینکه بعد از سقوط صدام هم که شورای انتقالی اعلام کرد مجاهدین باید از عراق خارج شوند هم به همین نتیجه رسیده بودید؟ آیا دوسال پیش که اولین کشتار و خونریزی در اشرف به چشم خورد شما به چنین نتیجه ای رسیده بودید؟ آیا 7 ماه قبل هم که دومین اخطار داده شد به چنین نتیجه ای رسیده بودید؟ آیا همین جداشده هایی که امروز مورد نقد شما قرار گرفته اند (از جمله خود نگارنده)، دوسال قبل و 7 ماه قبل در مقاله هایی جداگانه اعلام نکردیم که قبل از وقوع یک فاجعه دیگر باید رجوی را تحت فشار قرار داد تا نیروهایش را از اشرف خارج کند؟ شما آن زمان به چه نتیجه ای رسیده بودید؟ 7 سال پیش و سه چهار سال پیش که نیروهای آمریکایی می خواستند اشرف را به دولت عراق بسپارند چی؟ آن زمان وقت اما و اگر بود یا نبود؟ همان زمان که فرصت اما و اگر بود چرا رجوی را (که هیچ سنخیتی با ایشان ندارید و مستقل از ایشان هستید) به چالش جدی نکشیدید و سکوت کرده بودید؟ و چرا با جداشده ها هیچ صحبتی نداشتید و از آنان که بیش از هرکس رجوی و فضای سیاسی عراق و مناسبات داخلی فرقۀ رجوی و خواسته های واقعی آنان را می دانند، نظرخواهی نکردید؟ چرا گذاشتید درست در دقیقۀ 89 نگرانی جدی خود را ابراز نمایید؟

هموطن گرامی!

شما نمایندۀ رهبری این فرقه هستید یا نمایندۀ اعضا و بدنۀ این فرقه و یا اینکه نمایندۀ کل فرقه؟ از نوشته های شما نمی توان بی طرفی را مشاهده کرد و گفت که نگاهی بیرونی دارید... به هرحال برای شما سرنوشت آنها اهمیت دارد و بی تفاوت نیستید. اما باید مشخص کنید همه را به یک چشم می بینید یا تفاوت قائل هستید؟

اگر همه را به یک چشم می بینید، به چه علت تا کنون به بخش قابل توجهی از اعضای همین فرقه که جداشده اند و نزدیک به یک چهارم کل نیروهای اشرف را در بر می گیرند هیچ توجهی نداشتید؟ آیا امکان دارد که یک نیروی حدود 900 تا 1000 نفری که هنوز بخشی از آنان در کنار اشرف یا در عراق هستند، بی اهمیت در این جریان باشند؟ وقتی رجوی به صراحت می گفت هر ایرانی که به تظاهرات خارج از کشور می آید نمایندگی می کند هزار نفر در ایران را، آیا امکان دارد هر جدا شده حداقل دو نفر را در درون مناسبات این فرقه نمایندگی نکند؟ آیا این 900 نفر نمایندگانی از همان 3400 نفر داخل اشرف نیستند؟ اگر هستند چرا شما هرگز آنها را به رسمیت نشناختید و طی این مدت فقط نگاهتان به شخص مریم و مسعود رجوی بود و حرفهایی که می زنید درست نقطه مقابل و یا متناقض با حرفهای دل این افراد است و در عین حال، هم راستا با خواسته های رهبری مجاهدین؟

دوست گرامی، 900 نفر طی این مدت از اشرف فرار کرده و یا در شرایطی خاص تحویل آمریکاییها شده اند، آیا نباید برای شما سوآل شود که خواسته های این تعداد چه بوده است و در اشرف چه گذشته است و نباید از آنها در مورد نیروهای باقیمانده سوآل می کردید؟ اینها بدنۀ همان سازمان مورد نظر شما بوده اند و شما تنها منعکس کنندۀ نظرات شخص رجوی بوده اید و بخشی اقلیت از مجاهدین. به این نکته باید توجه جدی کنید. سخنگوی همۀ نیروهای داخل اشرف اورسوراواز نیست بلکه کسانی چون ما هستیم که بدنۀ آن محسوب می شدیم. اورسوراواز فقط نمایندۀ یک بخش کوچک است. اگر چنین است، وقتی که می گویید این انتقال شامل تک تک نفرات از بالاترین رده تا پایین ترین رده، مدنظر شما بیشتر کدام قسمت است؟ چون آن بالاترین ها که همگی پاسپورت و مدارک لازم جهت خروج را دارند و الان مشکل اصلی بدنه سازمان است که رجوی هرگز نخواست مسائل شان حل شود و حتا برخی که پاس هم داشتند نگذاشت تمدید شود که بسوزند و حتا برای ورود آنها به عراق در پاسهای آنها مهر ورود نزد تا نتوانند به خواست خود خارج شوند و اسیر دست خودش باشند! بله، این همان حقیقتی است که شما از آن بشدت بی اطلاع هستید که امیدوارم فقط بی اطلاع بوده باشید.

شما گفته اید کل نفرات باید با هم به اروپا منتقل شوند! گفتم که شما به ظاهر در جهان دیگری غیر از زمین سیر می کنید! آیا شما هیچ اطلاعی از قوانین کشوری که در آن هستید ندارید؟ آیا در تاریخ سازمان ملل یا همین کشورهای غربی مشاهده کرده بودید که یک لشکر آدم را با هم بیاورند در کشور خودشان بدون اینکه بپرسند شما چه کسی هستید؟ آیا قوانین سازمان ملل و کشورهای پناهنده پذیر بویژه بعد از 11 سپتامبر را نمی دانید؟ چطور ممکن است سازمان ملل به کسانی پناهندگی بدهد که به مبارزۀ مسلحانه معتقد هستند؟ می گویید مبارزه مسلحانه را کنار گذاشته اند؟ در کجا این ثبت شده است؟ آیا مریم عضدانلو یا مسعود رجوی چنین چیزی را رسماً اعلام کرده اند؟ آیا شما از شرایط عضویت در فرقۀ رجوی خبر دارید؟ یک شرط آن پذیرش استراتژی جنگ مسلحانه است و شرط دیگر آن شهادت پذیری و فرمان پذیری... معنای آنرا متوجه هستید؟ آیا ممکن است بدون انحلال فرقه ای به اسم سازمان مجاهدین با چنین شرایط عضویت، سازمان ملل به افراد آن پناهندگی عنایت فرماید؟ آیا کشورهای غربی اساساً کسانی را می پذیرند که با فرمانپذیری و قبول شهادت پذیری در قلب اروپا دست به خودسوزی زدند؟ آیا می توان گردانهای نظامی را به طور جمعی به اروپا منتقل نمود در حالی که چنین شرایطی دارند؟

هموطن عزیز، شما گفته اید مشکل نه در رهبری مجاهدین! بلکه در کشورهای اروپایی است!!! آقای ناظر، آیا اگر شما ریاست یک کشور اروپایی را برعهده داشتید با توجه به مجموعه قوانین کشور خود، چنین کسانی که: «معقتد به مبارزه مسلحانه هستند و آموزشهای نظامی کاملی را هم گذرانده اند، شهادت پذیر هستند و با فرمانپذیری حداکثر خود نشان داده اند که براحتی در هرکجا خودسوزی می کنند، و متشکل و دارای سلسله مراتب نظامی هستند»، را با همان سازمانکار خود به شکل فله ای برداشته به کشور خود بیاورید؟ آیا به قول خودتان وقت آن نیست که به جای نوشتن مطالبی که هیچ خرجی هم ندارد کمی هم واقع بین باشید؟

به نظر می رسد روحیۀ شیطان سازی در شما اصلاً کمرنگ نیست، به گونه ای عراق را ترسناک جلوه داده اید که گویا همگی ساطور به دست دم در ایستاده اند! خیر هرگز چنین نبوده است و حداقل من هم مردم عراق را می شناسم و هم با سربازان عراقی چه قبل و چه بعد از سقوط صدام رودر رو بوده ام. الان هم دوستانی که از اشرف فرار کرده اند همگی بدون استثنا گفته اند که سربازان نهایت احترام را به آنها داشته و دیدگاهی کاملاً انسانی داشته اند. اگر بخواهید نمونه ها را بگویید در هر کشوری آدمهای فاشیست و نژادپرست هستند و در میان سربازان آمریکایی هم کم نبودند. اما شما یک نکته را هم فراموش کرده اید و آن اینکه چند سال است خانواده ها در کنار اشرف منتظر عزیزان خود هستند و سربازان عراقی را هم مثل فرزندان خود می بینند. شما به جای نشستن در فرنگ و شیطان سازی بهتر نیست سری به کنار اشرف بزنید و از نزدیک، هم سربازان عراقی و هم خانواده ها و هم وضعیت اشرفیان را رصد نمایید؟ اگر اینقدر نگران حال آنها هستید درخواست دارم حتماً بروید و در صحنه مسائل را ببینید تا نگرش شما به طور حقیقی وابسته و هم سنخ با مجاهدین نباشد!

من با برخی گفته های شما مخالف نیستم و برای همین هم بقیه گفته های شما را می گذارم خود مردم قضاوت کنند اما یک نکته هم گفته اید که لازم می بینم به آن هم بپردازم:

«««جان و امنیت ساکنین اشرف تا به آخرین لحظه در خطر است. آمریکا در حال زد و بند با رژیم و جناج سبز سیدی رژیم است. رژیم تا آخرین لحظه کارشکنی خواهد کرد تا ساکنین اشرف نتوانند طرح (نمایندگان) اروپا را به مورد اجرا بگذارند. رژیم برای کشتار آنها زمینه چینی می کند. وزیر خارجه رژیم در حال مذاکره با دولت عراق است. مسعود بارزانی با خامنه ای دیدار کرده است. هیلاری کلینتون گفته که می خواست از جنبش سبز سیدی حمایت کند، و می خواهد سفارت مجازی بزند (اولین گام برای گشودن سفارت واقعی). وابستگان سیاسی (و لابی) سبز سیدی، تومار علیه مجاهدین تهیه کرده اند، و سایت کلمه مقاله پشت مقاله می نویسد که مجاهدین (بقول آنها منافقین) و حسین شریعتمداری کیهان علیه سبز سیدی همسویی می کنند. اینها هر کدام به تنهایی دلیل بر نامتعّین بودن موقعیت و امنیت ساکنین اشرف است. در پایان روی سخنم به سوی دوستان دل نگران و خشمگین است. موقعیت ساکنین اشرف بسیار پیچیده است. مجاهدین بارها اعلام کرده اند که حاضرند طرح اروپا را بپذیرند (البته بهتر است که اما و اگر ها را فاکتور بگیرند). به نظر من، مشکل اصلی مجاهدین نیستند، مشکل آمریکا و عراق هم نیستند. مشکل اصلی حتی رژیم هم نیست. مشکل اصلی اروپا است. طرحی را نمایندگانش پیشنهاد کرده اند که مورد پذیرش خانم مریم رجوی هم قرار گرفته است، اما دول اروپایی این طرح را به مورد اجرا نمی گذارند. اروپا می تواند رسما به مجاهدین اعلام کند که حاضر است تا پیش از پایان ضرب الاجل ساکنین را در کشورهای خود (بعنوان پناهجو) اسکان دهد؛ و ملل متحد می تواند پرونده پناهجویی ساکنین را در اروپا مورد بررسی قرار دهد.»»»

در رابطه با نکاتی که در فوق آورده اید بر سر اینکه آمریکا در حال زد و بند با رژیم و جناح «سبز سیدی» رژیم است، به نظر می رسد که شما در جریان نبودید که آمریکا به گفتۀ خود مسعود رجوی، در سال 1373 که مجاهدین را در لیست تروریستی گذاشت با رژیم در حال زد و بند بوده است! (یعنی از همان زمانی که مسعود رجوی برای کلینتون پیام تبریک می فرستاد و در قرارگاه اشرف به مناسبت ریاست جمهوری ایشان جشن برپا می کرد!). گویا حتا کتاب 400 صفحه ای سید المحدثین را هم مطالعه نکرده اید که از همان زمان وزارت خارجه آمریکا را به زد و بند با رژیم متهم نموده بود. پس در این رابطه نیز بایستی نگرش خود را تصحیح نمایید که گویا آمریکا همین یکی دو سال اخیر با رژیم به زد و بند نشسته است. هنگام حمله به قرارگاههای مجاهدین نیز شخص رجوی معتقد بود که اینکار برای خوشامد رژیم و چشمک زدن به رژیم بوده است! پس چرا رجوی همان زمان با آمریکا قرارداد امنیتی-اطلاعاتی به امضا رسانید؟

ولی نکتۀ مهمتری که می خواستم در این رابطه طرح کنم اینکه: آیا اگر ژنرالهای آمریکایی بیایند اشرف و با عباس داوری و احمد واقف و مژگان پارسایی و فهیمه اروانی مذاکره کنند و آنها را تحت حمایت قرار داده و ما را در این زد و بند به اسارت خود به مدت چهار سال در آورند، ایرادی ندارد؟ آیا اگر جان بولتن و دیگر سناتورهای جنگ افروز با حسن داعی ها و علیرضا جعفرزاده ها و مریم قجرها تماس بگیرند و مدام با آنها سکه بازی کنند ایرادی ندارد؟

دوست گرامی، اگر زد و بندهای آشکار و پنهان زشت و ناپسند است یک بام و دوهوا که نمی شود. شما چگونه مشروع می دانید که سران مجاهدین با مهره های جنگ افروز اسرائیل و نئوکانها در تماس و مذاکره برای کشاندن آمریکا به جنگ با ایران باشند اما مشروع نمی دانید که با جناح «سبز سیدی» در مذاکره باشند؟ آیا فرقه ای که وطنفروشی خود را طی دو دهه به اثبات رسانده است و در سراسر اروپا و آمریکا در دو سال اخیر نتوانسته حتا 1000 نفر ایرانی را به صحنه بکشاند و در جریان جنبش بزرگ داخل ایران هم با وجود دهها مانور سیاسی و بیانیه و فراخوان نتوانست حتا ده نفر را به خیابان بکشاند می تواند به نمایندگی از مردم ایران با آمریکا مذاکره و زد و بند کند، اما همان «سبز سیدی» که نشان داد توان به خیابان کشاندن میلیونها نفر را داراست و در خارج کشور نیز در هر کشوری چندین هزار نفر را بسیج نموده است و تمام جهان می داند که نقش روی دست و صورت میلیونها جوان ایرانی سبز رنگ است و فقط در تهران در یک روز توانست 3 میلیون نفر را با پرچم ها و دستبندهای سبز به خیابان بکشاند و صحنه هایی حیرت انگیز از فرهنگ و تمدن مردم ایران را به نمایش بگذارد نمی تواند نمایندۀ مردم ایران باشد و با آمریکا به قول شما زد و بند کند؟

مسلماً مردم ایران هیچ زد و بند پنهانی را از هیچ جناحی نخواهند پذیرفت چون هر مذاکره ای باید آشکار و شفاف باشد که مصالح و منافع ملت بزرگ ایران به معامله گذاشته نشود و البته رهبران نمادین جنبش هم گفته اند نیازی به کمکها و دخالت خارجی ندارند و خود مردم ایران هستند که با قدرت نامحدود خود دمکراسی را گام به گام با آرامش و آگاهی و روشنگری محقق خواهند کرد و می دانند که دمکراسی از موشکهای آمریکایی و وحشی گریهای مشابه ارتش آزادیبخش! لیبیایی بیرون نخواهد زد... در نتیجه نادیده گرفتن میلیونها دختر و پسر ایرانی در خیابانهای ایران، هرگز پیام خوبی از استقلال شما به نمایش نمی گذارد، اما مگر شما طی همین دوسال همسویی آشکار مجاهدین با جناح خشونت طلب داخلی را نسبت به جنبش آزادیخواهی مردم ندیده اید؟ آیا لازم است که شرح دهم در دورۀ اول ریاست جمهوری خاتمی در اشرف چه استراتژی ای جهت تضعیف دولت خاتمی با به خطر انداختن امنیت داخلی پیش می رفت تا جناح خشونت گرا به قدرت برسد؟ می دانید چندهزار عملیات انجام گرفت در سراسر مرز و داخل شهرها؟ مسلماً همین اشاره ها کافی است اگر گوش شنوایی باشد. آیا نوشته های شما هیچ سنخیتی با مجاهدین ندارد؟ آیا لازم است به شما بگویم که همین آقای مسعود بارزانی همیشه با مجاهدین رابطه ای دوستانه داشته است؟ آیا تصور می کنید سفر او به ایران به عنوان یک رئیس دولت محلی کاری خلاف است؟ آیا تصور می کنید سفر او صرفاً بخاطر مجاهدین است و یا خروج نیروهای آمریکایی او را وادار می کند که با رژیم رابطه های دوستانه داشته باشد چون نهایتاً ایران است که با این منطقه از کردستان همسایه است و مردم ایران هم آنان را بخشی از هموطنان خود می دانند؟

در مورد پاراگراف آخر این مطلب شما هم پیش تر شرح داده بودم. موقعیت پیچیدۀ ساکنین اشرف را بهتر از شما می دانیم چون در برگ برگ آن حضور داشته ایم و هم عراق را به خوبی می شناسیم و هم اشرف را و هم ساکنین اشرف را و هم رهبری فرقه را و هم نیروهای آمریکایی را... و شرح دادم که مشکل اصلی کجاست و چه کسی نمی خواهد از اشرف جز رهبران مجاهدین کسی به خارج برسد... مریم رجوی و همچنین شما، درست انگشت روی مسائلی می گذارید که مثل روز می دانید «شدنی» نیست. هرگز ملل متحد در کشورهای اروپایی به پرونده کسی رسیدگی نمی کند. گویا ما مدتی است در اروپا هستیم و از اینجا هم کامل خبر داریم که چه قوانینی حاکم است. سازمان ملل مطلقاً در اروپا کاری به پناهجویان ندارد و همه را به ادارۀ پناهندگی خود کشور میزبان حواله می دهد. اگر نمی دانستید بروید تست کنید. شما می خواهید که کلیۀ قوانین موجود در ملل متحد و کشورهای غربی تغییر کند؟ آیا این ممکن است؟ مگر رهبری مجاهدین شخصیتی آسمانی است که زمینیان باید برای او همه قوانین را تغییر دهند؟

جناب ناظر

اگر حقیقتاً دلتان برای اشرفیان نگران است و اگر بعد از دو دهها واقعاً به این نقطه رسیده اید که باید تلاش جدی برای آنها انجام دهید و دیرکرد داشته اید، باید بدنبال راه حلهای واقعی بروید نه اینکه بر روی کاغذ پیشنهادهایی بدهید که در عرصۀ بین المللی هیچ جنبۀ حقوقی ندارد. مهمترین کاری که شما و دیگر هموطنان می توانند انجام دهند این است که مریم عضدانلو را تحت فشار قرار دهند تا دست از سر اسیران اشرف بردارد و اجازه دهد تک تک آنان در محیطی کاملاً آزاد و خارج از حیطۀ نظامی و تشکیلاتی سران مجاهدین با نیروهای ملل متحد و دیگر ارگانهای حقوق بشری تماس بگیرند و مورد مصاحبه قرار گیرند و برای سرنوشت خود تصمیم بگیرند. در این صورت است که با شما همراه می شوم که نیروهای کلاه آبی چنین افراد مصاحبه شده ای را تحت حمایت خود بگیرند... هیچ راه دیگری جز این امکان پذیر نیست.

نه دولت عراق و نه هیچ قدرت دیگری نمی تواند کسانی که تک به تک آماده مذاکره و مصاحبه شده اند را مورد سرکوب قرار دهد. اینگونه شیطان سازی ها نمی تواند هم سنخ با نظرات مجاهدین نباشد چرا که واقعیت چیز دیگری را نشان داده است و صدها جداشده طی همین سالهای اخیر چیز دیگری را بیان می کنند که با گفته های شما در تضاد آشکار است. همین الان چندین جداشده از مجاهدین در بغداد توانسته اند به فضای مجازی آمده و مطلب بنویسند. چرا طی اینهمه سال حتا یک اشرفی مجاز نبوده به فیسبوک بیاید و مستقیماً با مردم تماس بگیرد و سران فرقه از چه در هراس بوده اند؟ مگر اشرف را شهر نمی نامیدند؟ به فیسبوک سر بزنید تا از همان محل جداشده ها را مشاهده کنید و نظرات آنان را از برخورد سربازان عراقی جویا شوید. آیا اینگونه می خواهید به اشرفیان کمک کنید؟ آیا شما به جای تغییر نظر مریم عضدانلو می خواهید در این دوماه باقیمانده قوانین بین المللی را تغییر دهید؟ مریم و مسعود هم دقیقاً می خواهند صدها مانع جلوی راه سازمان ملل ایجاد کنند تا اشرفیان را هرچه بیشتر محبوس نگه دارند و آنان را گروه گروه به کشتن دهند تا بلکه زیر این فرش خون بتوانند رهبری مجاهدین را از محاکمه نجات داده و فراری دهند. آیا جان اشرفیان برای شما مهم است؟ آیا بهتر نیست قسمت دوم مقاله خود را به واقعیتهای ملموس و راههای قابل اجرا برای نجات اشرفیان اختصاص دهید؟

 

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

روزگار غریبی است نازنین در حالی که فعالان حقوق بشری و مجامع بین المللی

 در تب وتاب وضعیت اسیران در کمپ اشرف هستند سران فرقه به فکر جیب خود هستند

 

 

محمد کرمی، وبلاگ عیاران، چهارم نوامبر 2011
http://mohamadkarami.wordpress.com/

 

در حالی که کمتر از دو ماه به تعین تکلیف ضرب الاجل دولت عراق برای بستن کمپ عراق جدید ( کمپ اشرف ) در عراق نمانده است ، سازمان مجاهدین خلق ایران و بطور مشخص مسعود رجوی و مریم قجر عضدانلو بدون جدی گرفتن این ضرب الاجل ، که بخواهند با مجامع بین المللی که دست اندکاران حل مسله پناهندگی آن اسیران هستند،همکار ی های لازمه را داشته باشند. طبق روال رو چین سازمانی که هر ساله دوماه آخر سال میلادی برای جمع آوری کمک های مالی ، با نام کمک به کودکان بی سرپرست ، خانواده های بی سرپرست ، خانواده های زندانیان ،….. بدنبال بسیج مالی کاری ( جمع آوری پول از شهروندان اروپائی و امریکائی ….) هستند . در این رابطه اکثر نیروهایشان را در خارچه بسیج این کار کرده اند ، همین طور بیش از 75% تشکیلات . تعدادی هم درقلعه اورسوراواز مقر فرماندهی فرقه نشسته اند ، بعنوان سخنگوی اسیران کمپ اشرف از کنار رود سن مصاحبه می کند و آیه یأس کشتار خون ریزی و……. را بزبان می آورند و ضمینه سازی آن را می کنند ، که ای ما گفتیم که می خواهند حمام خون راه بیندازند و کشتار راه بیندازند به آخرین موضع گیری سخگوی اسیران که از سران فرقه در قلعه اورسوراواز است نگاهی بیندازیم بدون شرح :

* ( سایت ایلاف مینویسد، مسئول کمیسیون امور خارجه شورای ملی مقاومت محمد محدثین گفت ضرب الاجل پایان ۲۰۱۱ برای بستن کمپ اشرف نقض آشکار بسیاری از موازین بین المللی و قانون حقوق بشر بین المللی است و اپوزیسیون ایران بستن کمپ اشرف را زمینه سازی برای کشتاری می داند….. در مورد بستن کمپ اشرف واقع در شمال بغداد در پایان سال کنونی را آماده سازی برای آنچه آّن را حمام خون نامید, ….. جنبش اپوزیسیون تأکید کرد که علائم این کشتار از امروز سه شنبه با تحصن برخی از عراقیهایی همدست رژیم ایران در پیرامون قرارگاه شروع میشود که نیروهای محاط کننده نیز همراه آنها میباشند. , او نیز قطعا در این اعمال که جنایت علیه بشریت و جنایت جنگی است شریک و قابل تعقیب و محاکمه» خواهد بود ). از طرفی دیگر در بعضی شهرهای اروپائی چادر های برای جمع آوری ها برپا کرده اند ، کجا این سران فرقه بفکر اسیران اشرف هستند؟ آن اسیران فقط ابزار کاری شده اند در دست فرقه ، که به انواع مختلف از نام آنها استفاده می کنند . در این رابطه هموطنان خارج از کشور هوشیار باشند که در دام فرقه رجوی نیفتند . هموطنانی که قصد کمک کردن به اسیران در عراق را دارند خود مستقیما به یکی از ارگان های بین المللی یا حقوق بشری مراجعه کنند . باشد که اسیران در بند فرقه رجوی رها شوند و روسیاهی برای ذغال بماند .


oyanyoldash@yahoo.com محمد کرمی
http://www.aftabkaran.com/akhbar.php?id=1384*

 

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

شمارش معکوس آزادی یا کشتاری مجدد؟

 

محمود سپاهی - پاریس

03.11.2011

 

تا پایان سال 2011 چیزی حدود دو ماه وقت داریم که به زندانیان زندان اشرف کمک کنیم. چه آنانی که در اشرف اسیر بودیم،.چه آنهایی که برای نجات جان انسانها تلاش میکنند.

جدیدا در اشرف شعاری را به اجبار به دهان اسرا انداخته اند "بیا بیا" این شعار از همان دجال بازیهای رجوی است که دوباره دولت عراق را تحریک کند تا بتواند افراد را به کشتن بدهد تا شاید چند روزی بیشتر زنده بماند. اگر عراق طبق گفته خود عمل  کند یعنی زمان نهایی باشد شروع 2012 و سران فرقه هم از موضع خود کوتاه نیایند، در این میان چه خواهد شد؟ آیا جز اسیران بیگناه کسی در این میان ضرر خواهد کرد؟ بدون شک نه، چون در شرایط حساس این همیشه بوده که رهبران مجاهدین در صحنه نبودند و میگویند شهادت طلبی خود فرار از مبارزه است! همیشه باید یک سری انسان بیگماه کشته شوند. کسانی که در زبان عامیانه قربانی نامیده میشوند. کسانیکه حتی نمی دانند برای چه چیزی باید کشته شوند و در مقابل هر چیزی میگویند ما انقلابی هستیم و برای مردم ایران مبارزه میکنیم. سوال اول از هر انسان عاقلی این هست که آیا واقعا باید به دنبال آزادی مردم ایران در بیابانهای عراق بود و سر جنگ و خشونت را با ارتش عراق باز کرد؟ و یا نه، در یک روند نرمال و دور از خشونت به دنبال آزادی بود؟ داستان فدایی گری و انقلابی گری به پایان رسیده و دیگر این حنا برای ریش خود مسعود هم رنگی ندارد، چه رسد به مردم ایران. حرف من امروز این نیست که در این سالیان چه کردید، حرف این هست که به این جنایات پایان بدهید و آدم کشی را متوقف کنید. درب زندان را باز کنید. دو ماه فرصت زیادی نیست. در یک معادله ساده نه تو کوتاه بیا و نه دولت عراق. در این وسط چه خواهد شد؟ جای تو که خوب است، مریم خانم هم که در اروپا و اکثر سران فرقه ات هم که مشکل و تهدید جانی ندارند. میمانند چند فرد بیگناه که اگر امروز در را بازکنید این افراد از اشرف میروند. بروند بهتر از این هست که کشته بشوند.

در هر حال 2012 بنا بر تجارب قبلی در اشرف کشتار دیگری توسط شخص تو یعنی با فرمان و برنامه ریزی و تحریک تو صورت خواهد گرفت و مسئولیت جان تک به تک افراد موجود در اشرف با تو خواهد بود. 

هدف تو فقط ماندن تشکیلاتت در اشرف به هر قیمت است. الان همه میدانند که کسی در اشرف به دنبال آزادی مردم ایران نیست و مقصد حفظ تشکیلات پوسیده تو است.

از تمامی دوستان، از تمامی ارگانهای حقوق بشری، از تمامی خانواده ها باید درخواست کرد که  اقدامی جدی تر باید کرد و نباید بگذاریم که بار دیگر این صحنه آدم کشی در اشرف اتفاق بیفتد و تنها راه حل  خارج کردن افراد ناراضی از چنگالهای آلوده به خون رجوی و دیگر مزدورانش هست .

درضمن خانواده های محترم برای جلو گیری از کشتار در اشرف که فرمان این کشتارها را مسعود و مریم رجوی میدهند، باید اقداماتی بین المللی بکنید و نباید بگذارید که مریم قجر از اروپا فرمان قتل صادر کند و ناراضی ها را به زیر تانک  ها هدایت کند.

با آرزوی آزادی همه زندانیان در زندان اشرف

 

محمود سپاهی-پاریس

3/11/2011 

 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد