_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون قلم"

 

روسيا  روشن  gouli@noavar.com                                                                

                 نويسنده دمكرات ، و چپ هاي عجول .

                     -----------------------------------

    شهرستاني ها در مسافرخانه ،- تهراني ها در توفان انقلاب !

               خاطرات پرشور ضد چپ  يك روشنفكر ملايم !

 

------------------------------------------------------------------------------------------  

  .  بارها اتفاق مي افتادكه درگرماگرم جلسات ويژه امورفرهنگي وادبي چندنويسنده جوان نفس زنان از در درآيند وهياهو راه اندازند كه: فلان كتابفروشي راآتش زدند، فلان شخص را دستگير كردند، گروهي را كتك زدند، كسي را كشتند، وشما نشسته ايد بحث هاي تجريدي  مي كنيد؟

.. ميهن بهرامي درجايي ديگر ازيادداشتش مي نويسد كه درهمان روزفرد ناشناسي تصويري از “ماركس“ را به ديوار راهرو كانون كوبيده وزيرش نوشته بود : “خداازسرتقصيراتت بگذرد!“.

  …… درمواقع بسيار در صدرخطاب هاي خود، به سبك بلشويك هاي قديمي، ازكارگران و دهقانان نام مي برد كه گمان نمي رود ازوجود كانون حتا اطلاع دقيقي داشتند.

  “ هم ميهنان ، كارگران،دهقانان، روشنفكران! جريان خون بار دانشگاه . “

.  سطرهاي پايان بيانيه هم چنان با نثر روزنامه “پراودا“ يا راديو مسكو به رديف كردن كلماتي كه در فرهنگ چپ ها تقدس يافته اند ادامه مي دهد “ آنچه در دانشگاه ها رخ داد، دركارخانه ها و كارگاه ها، در مدارس و ادارات.. اتفاق خواهد افتاد“

  .. پيكاربرضد اصول وبقاياي فاشيسم وحمايت ازصلح جهاني وافكاربشردوستي ودموكراسي واقعي را موضوع تراوش فكرخودقراردهند.منظور از “دموكراسي واقعي“ البته همان ديكتاتوري پرولتارياست.

 . چنين تعبدي،كه ديكتاتوري كميته ي مركزي را“دموكراسي واقعي بداند،اصولا در“كانون نويسندگان ايران“ وجودنداشت.

 .. درپاييز 1355 . نخستين نسيم تغييررادر ارتباط بازندگي شخصي ام دريافتم.نصرت رحماني ازروزنامه ي كيهان تلفن كرد وگفت چندشعر تازه براي من بفرست،خيال داريم درضميمه ادبي روزنامه يك صفحه را به تو اختصاص دهيم.

 .  نراقي گفت نگران نباش اين ها نمي دانند كه همه چيز دارد عوض مي شود، از اين به بعد فكر نمي كنم براي چاپ نوشته هايت مشكلي داشته باشي، پيش بيني او صحيح از آب درآمد.

 .. اسلام كاظميه نماينده روشنفكران وابسته به اين عقيده در هيات دبيران موقت، ازمشورت وياري شمس آل احمد، علي اضغرحاج سيدجوادي وچند تن ديگربهره مند مي شد.اينان كه بانويسندگان مذهبي ارتباط نزديك داشتند،خودرا پيروخط مشي آل احمددركانون مي شمردند ودرتمام مدت فعاليت،نخستين وظيفه خودرا كوتاه كردن دست توده اي ها ونمايندگان آنها،كه به نظرشان دركانون به آذين و كسرايي و تنكابني بودند، مي دانستند.

 .. همچنين از شمارنزديكان آدميت،. علي الاصول هوادارن چپ تندرو محسوب مي شدندكه برگزيده ترين نمودآن در جامعه آن روز ايران،“سازمان چريك هاي فدايي خلق ايران“ بود.اين سازمان به خاطر مبارزه مسلحانه وترورهاي سياسي وكشتگاني كه داده بود،درجامعه بسته سال هاي آخرسلطنت پهلوي آوازه و محبوبيتي،گاه افسانه اي، به خصوص درميان جوانان و روشنفكران يافته بود.

اما نجف دريابندري، كه به آذين اورا “مسندنشين بنگاه آمريكايي فرانكلين“ لقب مي دهد، بعدها آشكار شد كه علايق موافق شوروي خودرا اززمان جواني حفظ كرده است.

. علاوه برهواداران گروه هاي يادشده، به نام برخي وابستگان جبهه ملي، بازار، مذهبيون، مجاهدين خلق، معتقدان پارلمنتاريسم و حتي طرفداران نوعي فدراليسم  ياخودسري دراستان ها  بر مي خوريم .

 .. وقتي دكتر سنجابي يكي از رهبران مطرح جبهه ملي اظهار عقيده كرد كه درنظام آينده همه گروه هاي سياسي آزادند “مگر وابستگان به خارج“،بيشترين نگراني درطرفداران ابرقدرت شوروي به خصوص حزب اينها پديد مي آمد؛ چون اين استثناء را يكسرمتوجه به خود مي دانستند.

  درمقابل گروه توده اي، تنها وابستگان به طرز فكر خليل ملكي بودند كه بر اساس تجربه پيشين،مخالفتي آشتي ناپذير داشتند.

  عليه اسبداد سلطنتي ولزوم رعايت قانون اساسي مشروطه واعلاميه جهاني حقوق بشر، ترفندي بيش نيست زيرا كمونيست ها بنابر شيوه اي كه درتمام كشورهاي دنيا به كار زده اند در سازمان هاي دموكراتي يا ليبرال رخنه مي كنند، با پذيرش شعارهاي عام آزاديخواهي و ضد استبدادي ازنيروي آنها براي سرنگوني قدرت حاكم سود مي برند، و سپس خود مدعي انحصاري قدرت مي شوند و متحدان ديروز راسركوب مي كنند؛ ازجمله علي اضغر حاج سيدجوادي، كه از معتقدان نظريات ملكي بود اما غالبا ازعضويت درهر تشكيلاتي امتناع مي كرد،

 ..  دردنباله روايت نويسنده جوان آن روزگار، تصويري ازشور و التهاب نسلي “تشنه آزادي“ مي بينيم، كه خواستار واژگوني اوضاع به هرشكل هستند وازميان خيل نويسندگان و شاعران ايران به نام هاي شخصيت هاي محبوبشان مي رسيم، كه خصلت مشترك آنان توليد ادبيات ايدئولوژيك به خصوص ادبيات چپ گرا بوده است و اين هم قسمت ديگري از گزارش او :

اما به نظر من بر اين واقعيت نيز نمي توان سرپوش نهاد كه گرايش غالب در اين اثرگذاري ها حضور انديشه چپ، راديكاليسم و آزادانديشي بود“. درحضور يا غلبه انديشه چپ وراديكاليسم شكي نيست، اما آزادانديشي ؟

.. مي دانيم كه درطول شب هاي شعر، شنوندگان چپ گرا شاعري را كه شعرهاي مذهبي خوانده بود هو كردند، پس به حضور آزادانديشي درانديشه چپ يقين كامل نداريم .

 . به هرحال سازمان هاي چپ گرا، با اين پندار كه نماينده اكثريت جامعه وحامل رسالت تاريخي پيشتازي براي طبقه گارگر هستند، درمحيط شب هاي شعر فقط به خلق و خوي اطاعت ازرهبران بالادست دامن زدند كه خود مقدمات مقهورشدن ايشان را، هم از لحاظ سياسي و هم از لحاظ اخلاقي، دربرابر اكثريت مردمي كه همين سبك سنتي را مي شناختند فراهم كرد.

. بيضايي به كاربردن كلماتي كه اغلب متعلق به ادبيات چپ گراي اين سال هاست، كلماتي كه حال و هواي جادويي يافته بود، نظير “تعهد“، “پويايي“، “واقعيت“، “ تاريخ“ و از اين دست، براي مخاطبانش شكي باقي نمي گذارد كه .. 

..  ازآنجا كه مي دانستيم آرتور ميلر عقايد كمونيستي داشته و به همين اتهام مدت ها درآمريكا زيرنظر پليس سياسي بوده است، هيچ تصور نمي رفت كه به آذين، به عنوان هوادار نحله اي از عقايد چپ گرا دركانون، با پيشنهاد ميلر مخالفت كند…… شايد به قول يكي ازمخالفان او درآن ايام، به آذين به هرچيز آمريكايي حتي كمونيست آمريكايي نيز شك داشت .

.. اما مخالفت مجدد به آذين حاكي از اين سوء ظن است كه پيوستن به انجمن جهاني قلم، كه لابد سر نخ آن دردست آمريكاست،.

 .. احتمالا برنامه ريزي سازمان مخفي چپ، به اندازه تحريكات مزدوران ساواك، دراين درگيري مؤثر بوده است .

  علي فرخنده كه نوشته هايش را “كشتگر“ امضاء مي كرد، ازسران مهم سازمان چريك هاي فدايي خلق بود و مي توان تصور كرد كه گروه هماهنگ آنان چگونه مي توانست مسير اجتماعات هيجان زده را به سمت خشونت سوق دهد.

  .. فقط يادآوري كنيم كه درآن هنگام بعضي ازسازمان هاي چپ شايع مي كردند كه كانون نويسندگان وابسته به آنهاست. اما ماجراي ياقر مؤمني دنباله طولاني تري دارد.

. بنا برآنچه كه ازمحتواي سخنان اودريك دوجلسه به ياد مي آورم لبه تيز حمله مؤمني به تمام و كمال متوجه به آذين بود، اما انگيزه اصلي اوبراي اعضاي عادي كانون قابل درك نبود، زيرا همه مي دانستند كه مؤمني و به آذين هردو طرفدار كمونيسم شوروي وازهواداران قديمي حزب توده هستند، پس آيا دليل اين همه دشمني درچه بود جز اختلاف هاي شخصي، من به سهم خود تاكنون نيز نتوانسته ام علت غايي اين مايه كينه توزي را بفهمم ،.

  .. به آذين جواب داد: “ موضع شما سازشكارانه است!“ من هم آميخته باشوخي وجدي گفتم: “ اگربخواهيد ازفرهنگ ارعاب ماركسيستي استفاده كنيد، من هم مي گويم موضع شما آوانتوريستي است!“.

خبر ملاقات اعضاء كانون نويسندگان بارهبر انقلاب را درروزنامه كيهان به طور كامل چاپ نكرد. همين روزنامه، كه گويا ازهمتاي خودروزنامه اطلاعات هم انقلابي و هم چپ گرا تر بود.

  . ظاهرا سردمداران روزنامه مي توانستند ادعا كنند كه به حكومت اسلامي راديكال مؤمن اند وبا ملي گرايي و ليبراليسم مخالف، اما بعدها كشف شد كه در تحريريه آن روزهاي روزنامه كيهان گروهي متمركز- كه دست كم شش نفر ازآنها را مي شناسيم- فعاليت داشت كه ازسويي وابسته به حزب توده بود و از سوي ديگر وابسته به سازمان كا.گ.ب. (سازمان جاسوسي شوروي) و حتا ساواك !

  با تمام اين احوال، گروه يادشده به نوعي ازتمام تصفيه ها به سلامت بيرون آمدند، زيرا موفق شدند باتظاهر به همراهي و همدلي باتندروان مذهبي و مشتبه ساختن شعار پرولتاريا باشعار مستضعفين و مشاركت درپاكسازي رقباي احتمالي، اگر نه مستقيم، به طور غبرمستقيم نفوذ خاص خودرا دركيهان حفظ كنند.

 . براي مكتبي فرياد مي كردند كه به هيچ روي باورنداشتند. با ايمان به اين كه هدف وسيله را توجيه مي كند، براي ياران وهمگامان ديروزي پرونده هايي مي ساختند كه اگر هوشياري رندانه برخي از زمامداران وقت نبود براي تهمت خوردگان عواقب شومي به بار مي آورد. بنابريك رهنمود حزبي، دشمن را به دست دشمن مي كوبيدند و ناچيز مي كردند.

.  بارديگر نصرالله كسراييان،كه گويا هوادارسازمان فدايي بود.هنگام صحبت پيرامون متن قرائت شده به آذين،چندين باربالحني تحقيرآميز از“توده اي ها“ نام برد. ناگهان “سايه“، كه ته اطاق نشسته بود،ازجاپريد ودرحالي كه فرياد ميزد“من يك توده اي هستم، مي خواهم ببينم تو چه مي گويي؟“ براي ضرب و شتم گوينده به سوي اوهجوم برد؛ ولي چون تعداد حاضرين جلسه به جلسه افزون تر شده بود و صندلي ها پربود و عده اي كف اطاق نشسته بودند، ميان جمعيت گير كرد و نتوانست به سخنران برسد.به هرحال طرفداران حزب توده باقطع كلام گويندگان هيچ يك از سخناني را كه در تخطئه حزب بودنگذاشتند تاآخرادا شود.

..  يك بار غفار حسيني درهمين موضوع آغاز سخن كرده بود، با اين كه از لحاظ مبادي فكري باآنها تضاد اصولي نداشت، چون شخصا به عنوان عنصري هميشه مخالف معروف شده بود، جلال سرافراز به ميان حرفش پريد وفرياد زد: “ تو برو ترياكت را بكش 1“، حسيني شگفت زده پرسيد: “من؟“ ، سرافراز باز فرياد زد: “بله تو! تو برو ترياكت را بكش!“. آنان كه مي دانستند غفار حسيني برخلاف رسم شايع هيچ گونه اعتيادي ندارد.

البته ازديد نويسندگان توده اي “غرب“ به مفهوم كشورهاي سرمايه داري غربي بود، اما آنها درهمان آغاز بايد فهميده باشند كه در ذهن شاگردان ساده لوح شان، غرب معناي هرپديده مدرن را خواهد گرفت.

. پس مي توانيم جريان موضع گيري هاي آنان را نسبت به كانون نويسندگان، چه درمطبوعات رسمي حزب شان و چه در زوزنامه ها و ارگان هايي كه درآن نفوذ كرده بودند، با معيارسياست شوروي نسبت به ايران بررسي كنيم.

  . درغير اين صورت نويسندگان توده اي خود تشكيلاتي مي سازند، نامش را هم به شيوه بلشويك هاي اوليه “شورا“ مي گذارند، و به تنهايي كباده خدمتگزاري به انقلاب و رهبري ديني را به دوش مي كشند.در يك جمله، سياست آنان ترجيح دادن مصلحت مبارزه ضدامپرياليستي رژيم اسلامي (بگوييم مصلحت شوروي) بر اصل آزادي هاي قلم و بيان و انديشه و عقيده براي مردم ايران بود.

.  داوري آنها نسبت به شرايط كشورمتكي برنوعي تحليل مكانيكي ماركسيست گونه بود كه درحاكميت اسلامي دو نيرو مشخص است: خرده بورژوازي انقلابي وبورژوازي بزرگ ليبرال؛ البته برحسب مرام، بايداز خرده بورژوازي حمايت كرد. اين خط مشي رالجوجانه وحتي كوركورانه دنبال مي كردند. آن كه سركوبشان مي كرد چون راديكال بودبايد پشتيباني مي شد، و آن كه براي شان حق حيات مي شناخت چون ليبرال بودبايد مغلوب مي شد.

  همان طور كه گفته شده، تا اوايل سال 1358، بيشتر نويسندگان مهاجر وتبعيدي خارج ازكشور، ازجمله زعماي حزب توده، به ايران برگشته بودند ودرارتباط باكانون ازنخستين اقدامات شان پركردن درخواست هاي عضويت بود.

اواخر بهارهمان سال، يك روز ناصر ايراني(نظيف پور) كه آن زمان از توده اي هاي متعصب بود، ولابد به جهت جلب قلوب بامن خيلي گرم مي گرفت، دعوتم كرد به خانشان و مي گفت مي خواهم احسان طبري باادبيات واقعي معاصر ايران آشنا شود،چرا كه به گفته خوداو اطلاعاتش دراين مورد محدود است.تاآن موقع فقط بخش كوچكي ازآثار دولت آبادي و احمد محمود راخواننده بود، اما خلقي ترين نويسنده اي كه مي شناخته و درباره اش مقاله نوشته، منصورياقوتي بوده است ،حالا مي خواهد بابقيه آشنا شود.

  همه اين مقدمات براي درك علل اصلي اتفاقاتي است كه در ماه هاي بعد درهمين سال كانون را به آشوب كشيد. برخوردها و تشنج هايي ايجاد كرد كه منجر به اخراج عده اي و استعفاي گروهي ديگرشد.

  گرچه به نظر ميرسيد كه يك طرف دعوا هميشه مذهبيون تندرو باشند.اما نگاهي به حوادث دوران نشان ميدهد كه خود گروه هاي مخالف،از جمله چپ ها، نيز دركارهم اختلال مي كردن، حتا درمواردي چنين مي نمود كه به طورغيرمستقيم مذهبيون را تحريك به برهم زدن بساط رقبا مي كنند ياخودماجرايي مي آفرينند ودرآن آشفته بازار به گردن ديگري مي اندازند،آتش زدن كتابفروشي “پژواك“ كه نشريات تروتسكيست ها را منتشر مي كرد. در عملكرد مذهبيون هيچ اولويتي نداشت. ازهمين قبيل انهدام چندكتابفروشي يا مؤسسه فرهنگي متعلق به گروه هاي كوچك سياسي.ياتخريب روزنامه بامداد كه مشي معتدلي داشت، ودر ضمن خبرهاي كانون رامنعكس مي كرد نمي توانست هدف فوري تندروان مذهبي باشد.

..مراسم سالگرد مصدق دليل مهمتر اين كه باستايش ازيك پيشواي ملي نشان بدهد كه هويت مستقل اواز سازمان هاي چپ جداست، چرا كه تقريبا درهمان زمان ها روزنامه “كار“ ارگان سازمان فداييان، به مناسبت صدمين زادروز استالين، به طور مفصل از او تحسين و تمجيد كرده بود.

..  چپ ها نيز براثر همان تحليل مكانيكي ماكسيستي شريعتمداري را نماينده بورژوازي ليبرال مي دانستند كه در قياس با روحانيون حاكم، كه نماينده خرده بورژوازي راديكال تلقي مي شدند، بايد طرد و تخطئه مي شد.

  مواضع ما برابر اصولي است كه نه درسال هاي اخير،بلكه درقرن پيش، درآموزه هاي ليبراليسم كلاسيك ملحوظ شده است و گفتم كه ماركس و همفكرانش اين اصول راقبول داشتند، فقط معتقد بودند كه ليبرال ها نمي توانند آن را به تحقيق برسانند ( طرح اين مسئله باعث شد كه بعدها دكتر بهمن نيرومند كه از متخصصان ماركسيسم بود، مقاله اي درباره ليبراليسم كلاسيك و اصول فكري آن در يكي از مطبوعات چپ به چاپ برساند).

. اين مشي فرصت طلبانه كه بارديگر ايدئولوژي رافداي كسب قدرت سياسي مي كرد در تمام نوشته ها و گفته هاي آن روزشان انعكاس دارد. البته خوش خيالي فراواني لازم بود كه روحانيت حاكم را به آن درجه فاقد هوشياري سياسي بشناسند.

بعدها درجايي نوشتم ساعدي را سرخوردگي از خيانت خلق دق مرگ كرد . طبيعتا بايد جلوي كلمه “خلق“ يك علامت تعجب نيز مي گذاشتم.

 

 .   ----------------------------------------------------------------------------------------  

 اشاره :

غير از3عنوان مطلب فوق دربالا، جملات آمده در متن،از كتاب 398 صفحه اي :

سرگذشت كانون نويسندگان ايران ، نوشته محمدعلي سپانلو، نشر باران در سوئد، سال 2002- گرفته شده اند.

 

 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد