_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

kanoon@iran-ghalam.de

info@iran-ghalam.de

www.iran-ghalam.de

وزشما پنهان نشاید کرد راز می فروش

 

 

میترا یوسفی، هفدهم نوامبر 2011

http://www.iran-interlink.org/fa/?mod=view&id=11116

 

نازنین دخترم در نهایت صفا و سادگی تا اوج سخاوتمندی گفت : روزت مبارک ! امروز روز پدراست و من بتو تبریک می گویم، زیرا تو هم مادر و هم پدر برای ما بودی!

پیش از ادای هر کلامی به پاسخ و سپاسگزاری، دریایی ازافکار واحساسات درقلب و اندیشه ام جوشید. دلم بحال مرد بیچاره یی سوخت که زیرتیغ دولبه ی رجوی جلاد خودش وفرزندانش از عواطف « پدربودن» و« پدرداشتن» بازماندند. ودریا طوفانی سهمگین وخاکستری ازخشم برفتنه یی که غالب کودکان را از ریشه زد وبی پدرو مادرکرد تا والدین را خُرد و شکسته به چنگ گیرد که به فرمایش « پدر طالقانی » - روش و عادت افراد خودبین و خودپرست و مستبد- : کوشش دارند که دیگران را موهون نمایند و شخصیت آنها را خورد کنند، تا راه نفوذ و بهره کشی از مردم را به سود خود بی مانع و بازگردانند. « پرتوی ازقران = تفسیر سوره مبارک الهمزه».

همچنین الهام بخش اشاره یی به « کرامت » برادرم « کریم حقی » گشت که نمی دانستم چگونه آغاز کنم.[

درلحظه ی حاتم بخشی شاعرانه دخترم، پسرم حضور نداشت تا کلامی برلب بیاورد، اما از دل او آگاه بودم، دلی که به جرم انحراف والدینش وافتادن بدام رجوی، همراه هفتصد کودک دیگر، بدجوری شکست. درحسرت پدری ماند که می خواست « پدر» خوبی باشد و قبل ازاسارت وبردگی، استعداد و تلاش شایسته اش موجد تجربیات خوشی در خاطر من وفرزندانم گشت که « فرزندان ما» بودند! آنچه بعد چون شبی ظلمانی و بی ستاره برسرشت و سرنوشت او فروافتاد، بچه ها را ناگزیر از مهر« پدر» محروم کرد و « پدر» را شکسته ونابود وتهی ازانسانیت، ولی قادر به زدودن واقعیات نبود ونیست.

برای والدینی که توان گسستن ورهایی ازچنگ رجوی داشتند، افسوس برآنچه گذشت و جوری کنار آمدن با تلخی ها وشکرضربه های کمتر، کافی نیست. زیرا همدردی ودلسوزی بر اسرای هنوز گرفتار، حقیقت سرنوشت های شومی که با شیطنت های رجوی درحیات فریب خوردگانش رقم خورد، باقی ست.

زخم هایی که مرهمی ندارند، البته با مجازات ومکافات رجوی درقبال جنایت هایش، سوزش دردها کمی، دستکم دمی، تخفیف می یابند ولی جراحت ها باقی می ماند.

آنچه برگرفتاران رجوی و فرزندان بی گناهشان گذشت، به تمهید عدم تمام سوزی رجوی توسط قدرت ها، هنوز بر بشریت روشن نیست که دزدیدن عزیزان و تلاشی کانون خانواده ولگدمال کردن عاطفه، گوشه کوچکی از آنست.

آری « کریم حقی » درفرصت تجلیل ازبانوی بلندبالا« بتول سلطانی» بزرگوارانه قسمتی از انجام وظیفه این جانب را ارج نهاد. حقیقت این که خسته و گیج از گرداب بویناک وسنگین رجوی بیرون آمدن، واژه ی شدید و غلیظ « بریده » را بر گُرده داشتن، به نوعی بازگشت به آن نوع زندگی که فکر می کردی پشت سرگذاشته یی، برای ایستادن وپابپا قدم برداشتن، نیازمند راهنمایی هستی.

بعضی ازمسائل وتلقینات مثل « بریده »، « کوفی »، « مزدور» و« دست برداشتن ازمبارزه» درفرصت شناخت درست فرقه یی که به قصد یک سازمان سیاسی، دموکرات و آزادیخواه پیوسته بودی! زمان طولانی برای حل شدن لازم ندارد. حتی تا دریافتن آنک برتر از آن ، دست از هویت خودت برنداشتی. اشتباهاتی که درزمان گرفتاری مرتکب شدی، چیزی بیشتر از گردوغبار قابل رُفت و روب نبوده است. اما مسئولیت سنگین رونمایی حقیقیت بمنزله حق ملت ایران ، جهش بر مدار بالاتر و تلاش برای گشودن مسئله ی پیچیده تری می طلبد.

آنچه گسسته گان و رهایی یافته گان از باطلاق رجوی، به خلق ایران در ازای اشتباه ( شاید اجتناب ناپذیر با توجه به شرایط وبازبینی راه طی شده) تقدیم کرده اند، نه آسان بوده و نه خودبخودی.

براساس داده ها و ساده سازی ها، می شد فکر کرد که دهان بازکنی، وسایل ارتباطات جمعی فارسی زبان ، تریبون وبلندگو و ستون دراختیارت می گذارند. مگرنه دست اندرکاران خوب و بهتر از قربانیان، رجوی را می شناسند و فقط برای اثبات نیاز به شاهد دارند. در نهایت می بینی که از انجام وظیفه ی نشرخبر و معرفی چنین جرثومه ی خطرناکی به ایرانیان تبعیدی، آنچنان که رواست طفره می روند و از این روست که سهم بزرگی از قربانیان آخرین حمله ی نظامی مجاهدین تحت پشتیبانی هوایی وزمینی صدام حسین به ایران، ایرانیان تبعیدی وغالبا دانشجویان سازنده ی اجتماع فردا بودند.که به کنایه سر از خرابکاری و تروریسم درآوردند.

خرابی اقتصاد جهانی و دلاله گری رسوای مرضیه درسودجویی از سابقه ی هنری اش، مزید برعلت شد.

ارتباط جمعی خارجی هم بهتر از این نبودند، داستان های غریب و استثنایی قربانیان را، با حیرت و علاقه می شنیدند اما پشت سد سردبیرها می ماندند. سانسور می کردند حقایق رجوی را، زیرا در ینگه ی مدعی آزادی مطبوعات هم، نخ ها بجایی بند است.

می شد فکر کرد دستگاه های غربی با ژست های ضد تروریستی، در اعاده ی حقوق غارت شده یاری ات خواهند داد. تازه می فهمیدی که « تروریستی» چنین شناخته شده را جهت رجزخوانی ها برعلیه ایران، در نمک خوابانیده و محافظت می کنند. و دراین راه چشم هایشان را برحقایق هولناک می بندند. ازفجایع چنان روی برمی گردانند گویی اصلا ندیده اند!

در مورد سربازگیری کودکان درسرزمین های آفریقایی و عربی اعتراض ها برجاست اما وقتی رجوی فرزندان قربانیانش را از پشت نیمکت مدارس اروپایی وآمریکایی برای آموزش تروریستی به قرارگاه « اشرف» برگرداند وطی بحران سازی هایش به کشتن داد، صدای مسئولین آموزشی هم درنیامد. وسایل ارتباطات جمعی هم درقبال آن به سکوت گریختند. ( این ها همان کودکان ربوده از حق والدین بودند که با رسیدن به سن مورد اشتهای رهبرفرقه، به حیله ی تعطیلات تابستانی و وعده ی دروغ میعاد پدرومادر به قلعه ی خوفناک اشرف بازگردانیده شدند).

غالب کشورهای سرمایه داری، برعلیه « فروشگاه زنی» قوانین جدی وتعارف ناپذیر دارند تا بی آبرویی و عکس وتفسیر در نشریات که یک مورد سبب خودکشی یک بانوی انگلیسی شاغل درکانال تلویزیونی گشت. اما سیستم سراپا دروغ و کلاهبرداری رجوی درمعابر را جوری از درز و سوراخ می گذرانند. یعنی از حفظ حقوق شهروندان عابر می گذرند تا طعمه ی کلاهبرداری رجوی گردند، بویژه ایام کریسمس! که رجوی ها این سرکیسه کردن مردم رئوف را به - ماه مبارک دسامبر- و زرنگی خودشان طعنه می زنند اما نزد ملت ایران، معروف به گدایی رجوی درخیابان هاست!

همه ی نزدیکان وهمدستان « صدام حسین» طی یک دسته سمبولیک کارت ورق بازی محاکمه وزندانی شدند، اما به انگشت نما ترین مزدور صدام با پرونده ی سیاه وقطور ازجنایت، آنقدر رو داده اند که عوض فرار جمعی شبانه، وقیحانه مدعی میراث صدام حسین شود.

هرچند اوضاع کاملا به میل وهوس زیاده خواهی رجوی پیش نمی رود، از آنجا که طرف مربوطه یعنی امپریالیسم، شمار عملیات و شعرسرودها و شعارهای خونین رجوی را خود از بّر است. بلکه شیرینی و توسری نوبتی است، با دست عقب زدن و با پا جلو کشیدن، روشی که خود رجوی در رابطه با مزدوران ناچیز و بی غیرتش ازقبیل پهلوان فلان و رفیق بهمان پیش می برد.

ماحصل کلام آنکه، شرایط و مصلحت جویی ها، ما را با کوه یخ تبلیغاتی رجوی تنها گذاشتند. اما از پا نماندیم و می توان این را تهور و راه درست « کریم حقی» محسوب کرد بی آن که از قدم های مبارک دیگران چشم پوشید.

« کریم حقی» در اعداد اولین دسته یی بود که به طور ایدئولوژیک دربرابر رجوی، دوران فتنه ی موسوم به « مروارید» ( همکاری خائنانه و ضدبشری وضدانقلابی رجوی با صدام حسین در سرکوب دلخراش و غیرانسانی کردها و شیعیان ) ایستادند که « ما برای کشتار کرد وشیعه به تو نپیوسته ایم». شاید دسته یی و گروه بودن، آنها را از خطر قتل عام تک به تک یا تحویل به صدام حسین، نجات داد یا وضعیت ناپایدار صدام حسین، هرچند در جابجایی های آزاردهنده و تصادف های عمدی یک معترض که نامش را بیاد ندارم به قتل رسید و غلامان رجوی درهمان گورستان مخوف و نفرینی « اشرف» با سنگ قبر« مبارز» اگر چه عضو اعتراضی مجاهد بود، دفن کردند.

عاقبت این نخستین گروه معترض، پس از هفت خوان « اردوگاه رمادی» و مسائل دیگر، به همت شماری از آزادیخواهان و روشنفکران ایرانی تبعیدی، پای شان به اروپا رسید و در این قسمت از تلخی قصه، رجوی از خصلت گرگ به لاشه ی روباه پرید، نیمچه امکاناتی درپاریس برای کریم حقی وهمسروفرزند کوچکش ترتیب داد تا مگرازوجود او به طریقی سود برد، دستکم با خاموش نگهداشتن او، که کریم نپذیرفت و نه حتی پیشنهاد انتقال به آمریکا !

تقاضای پناهندگی شخصی کریم حقی توسط کشور هلند پذیرفته گشت و یک تنه به جمع آوری معترضین دیگر برخاست وبا امکانات صفرمالی، نخستین نشریه اعتراضی برعلیه رجوی را منتشرکرد. رجوی در جنون وحشت برای جلوگیری دست به هرگونه تشبثی زد، از جمله چسباندن عکس های کریم حقی به دیوار و تنه ی درخت ها تحت عنوان گشتاپو، حتی تا مدرسه دختر او! کریم حقی تنها یک دوست هلندی برای کندن اطلاعیه های قلابی با خود داشت. رجوی با همه ی مال مفت وحرام که دراختیار دارد ومامور کردن سرسخت ترین عناصرش از قبیل « محسن رضایی» کوشش گرانقیمت! ولی بی فایده یی را دستاویز بستن « پیوند» قرارداد.

در جریان همان دادگاه بود که فرصت آشنایی با کریم حقی نصیبم شد (پیش تر به جهت عضویت بخش حفاظت رجوی لاجرم استقرار در اقامتگاه رجوی را رقم می زد، ایشان را نمی شناختم). وقتی که تازه کمر از حادثه جانکاه خودکشی همسرباردارش « محترمه بابایی» تحت آزارهای نامردانه رجوی، بلند می کرد، و دخترکوچکی که باید هم پدر و هم مادرش می شد و برادر جوانی که درایران اعدام شده، وپرچم مبارزه دشوار برعلیه رجوی که برافراشته بود. با همه ی این احوال هنوز از او و یاران دیگرم، به هول همان لفظ « بریده » می ترسیدم. اما در نهایت آموزگار مهار احساسات وچم و خم های مبارزه با رجوی، به طریق روشن تر، روشنگری حقایق فرقه ، پشت پرده و حجاب منافقانه و نابجا گشت.

« مادر»، « مادر رضوان » را هم نخستین بار، پس از سالها، زیر روشنای سقف کریم حقی دیدم. شگفتا سالیانی با ایشان در بغداد مواجهه می شدم، ولی به اختناق فرقه یی از دردهایش هیچ نمی دانستم. نمی دانستم عروسش باردار جنینی است که پدرش را در « اشرف » به قتل رسانده اند. پس از رفتنش به لفظ «بریده» غیبتش می کردند، بکلی جدا از آنچه رفته است. « مادر» درعراق « دندان خشم بر جگر خسته بست و سخن نگفت » ازآنجا که رجوی را می شناخت. اما وقتی به عنوان دیدار دختر دیگرش به کشور سوئد رسید، برنگشت و تا دخترباقی مانده در عراق و نوادگان بی پدرش را به امنیت سوئد نرساند، از پای ننشست. از آنجا که پیشگام زنان سخنگو بود، رجوی برای تطمیع و خاموش کردنش « فاطمه رضایی» را به پشت درخانه اش فرستاد. مادر حتی درب را نگشود.

زمان گذشت و راه برای یاران دیگری هموار شد که از تونل وحشت رجوی تا به زندان مخوف « ابوغریب » و استرداد به ایران گذشتند و هریک سهم تکمیلی از مسئولیت را عهده دار شدند، مورد تهمت های ناروا و تحت حملات تروریستی و چاقوکشی تا حیله ی قدیمی، زنگ زده و رنگ وروباخته ی « خودزنی» رجوی ورجاله های زن و مردش قرار گرفتند، اما بر تصمیم خویش، پای فشردند.

کریم حقی برای « مارال » اش ، هم پدر شد و هم مادر و دوست خوبی برای فرزندان من، رفیقی برای پسرم! که سبب تهییج احساسات مادری ام در مثبت ترین وجه می شود

 

 

همچنین ......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تروریست ها به فرانسه باز می گردند

 

 

امیر حسین پناهی، آریا ایران، شانزدهم نوامبر 2011
http://ariairan.com/fa/?mod=view&id=11925

 

اخبار رسیده از منابع ارتباطی مجاهدین حاکی است که مسعود و مریم رجوی طرح بسیار بزرگی برای تخلیه اشرف و اعزام ساکنان پادگان به کشورهای اروپایی و منطقه دارند.طبق اطلاعات واصله ساکنان پادگان در یکان های تشکیلاتی جدید تقسیم بندی شده و توجیه همگانی برای انتقال صورت گرفته است.

این طرح که به سه قسمت اصلی تقسیم شده ،قرار است در صورت عدم پذیرش طرح اروپایی مجاهدین توسط کمیساریای عالی پناهندگی،ساکنان پادگان اشرف پنهانی به کشورهای عربی،اروپا و آمریکا گسیل شوند.

در این رابطه مریم رجوی و بسیاری از مسئولین و کانال های ارتباطی سازمان از ماه ها پیش مشغول چانه زنی با مسئولین و رابطین امنیتی کشورهای غربی،آمریکا،عربستان سعودی،اردن،بحرین،کویت،امارات،حکومت خودگردان کردستان عراق ،یونان،ترکیه،پاکستان و هندوستان بوده اند تا در زمان لازم براساس طرح از پیش تعیین شده نفرات خود را به آن کشورها اعزام نمایند.مسعود رجوی تاکید کرده است که حتی یک نفر نباید "فریب خانواده ها" را خورده و به جمهوری اسلامی ایران پناه ببرد.طبق فرمان رجوی ، مسئولین تشکیلاتی موظف شده اند نفرات خود را تحت اجبارات خاصی از پناه بردن به ایران برحذر دارند.

گروه اول که شامل افراد دارای پرونده جنایی در عراق و ایران هستند همراه با نیروهای آمریکایی از عراق خارج می شوند.این افراد شامل فرماندهان عملیاتی و افرادی هستند که پاسپورت یا کارت اقامت از کشورهای غربی و آمریکا یا کانادا دارند.پنتاگون و مجاهدین هماهنگی های لازم در این مورد را انجام داده اند.

گروه دوم به چند دسته مختلف تقسیم شده اند.اما همه آنها قرار است از مرزهای جنوب غربی و جنوب عراق به سمت کشورهای اردن،عربستان سعودی،کویت،امارات متحده عربی و بحرین اعزام گردند.مسئولین سازمان های امنیتی عربستان سعودی و اردن هماهنگ کننده اصلی با رابطین مجاهدین برای اسکان موقت افراد هستند.

گروه سوم به مناطق تحت حفاظت مسعود بارزانی در اقلیم کردستان عراق اعزام می شوند.تا از آنجا به ترکیه و یونان بروند.استراون استیونسون لابی اروپایی مجاهدین در آخرین دیدار خود با مسعود بارزانی در بلژیک اطمینان های لازم در این زمینه را کسب نموده است.این افراد به مرور به کشورهای اروپایی اعزام خواهند شد.

لازم به ذکر است پیشاپیش برای افراد مدارک جعلی ، پاسپورت و پول تهیه شده که نزد فرماندهان یکان ها نگهداری می شود تا قبل از اعزام بین افراد توزیع گردد.همچنین قاچاقچیان زیادی تدارک دیده شده تا از مسیر های مشخص شده در طرح،مسائل انتقال افراد به کشورهای عربی،آسیایی و غربی حل و فصل گردد.

بجز تعداد مشخصی از افراد که به کانادا و آمریکا اعزام می شوند،هدف اصلی رجوی انتقال ماکزیمم افراد به فرانسه و دیگر کشورهای اروپایی است.تا به این شکل مانع از پناه بردن افراد به خانواده ها و حکومت جمهوری اسلامی ایران شوند.

بر اساس گزارشات رسیده ،افراد اعزامی به اروپا در کشورهای یونان،ایتالیا،اسپانیا،فرانسه،انگلستان،سوئیس،اطریش،آلمان،نروژ،دانمارک و بلژیک پناه خواهند گرفت.محل اسکان و اقامت آنان پیشاپیش تهیه گردیده و وکلای مجربی برای اقامت آنان استخدام شده اند.از این مجموعه بیش از 1000 تن در شهرهای مختلف فرانسه و بقیه نیز بین دیگر کشورها تقسیم شده اند.از کشورهای عربی و آسیایی نیز بجز افراد و تیم های مشخص شده مابقی به مرور به اروپا اعزام خواهند شد.هدف نهایی رجوی اسکان بیش از 3000 تن در کشورهای مختلف اروپایی است.

از یک سال پیش حکومت ایران با بخشودگی عمومی برای افرادی که مرتکب جنایتی نشده اند،آماده گی خود را برای پذیرش این افراد به مقامات آمریکایی،سازمان ملل و دولت عراق اعلام نموده است.چند ماه پیش نیز حسن دانایی فر سفیر ایران در عراق طی مصاحبه ای درباره شرایط ایران برای پذیرش وعفو اعضای سازمان مجاهدین گفته بود؛" تمام ساکنین اشرف از نظر ما عفو هستند مگر کمتر از صد نفر از آن‌ها که دارای پرونده قضایی‌اند.سایرین می‌توانند به کشور عزیزشان بازگردند و اگر تمایلی به ماندن در ایران ندارند با دریافت پاسپورت به هر جایی که مایل هستند مسافرت کنند."

اما رهبران سازمان مجاهدین اقدام دولت جمهوری اسلامی ایران را قاطعانه رد کرده و اعلام کردند ایران در تلاش است ساکنان کمپ اشرف را فریب داده و برعلیه مجاهدین مورد استفاده قرار دهند.

لازم به ذکر است قریب به 3000 تن از ساکنان پادگان اشرف طی اقامت طولانی مدت در پایگاه های مجاهدین در عراق،آموزش های نظامی بسیار زیادی فراگرفته و در بکارگیری انواع تانک ها،نفربرهای زرهی،توپخانه،موشک انداز،مین ،تخریب و بمب گذاری تبحر ویژه دارند.یک یکان ویژه نیز از متخصصین پرواز با انواع هلی کوپتر و هواپیمای جنگی هستند.از این میان بیش از 1500 تن جزو واحد ها و تیم های عملیاتی بودند که در سالیان متمادی از عراق به شهرهای ایران نفوذ کرده و عملیات های ترور و بمب گذاری بسیار زیادی انجام داده اند.

با اشراف به این مسئله دولت های غربی بصورت رسمی از پذیرش آنان سرباز زده و تمایل دارند که این افراد به کشور خود بازگردند.اما فرماندهان و رهبران مجاهدین با طرحی بسیار بزرگ و مخفی، در صددند تمامی ساکنان پادگان اشرف را به اروپا اعزام نمایند تا مانع از فروپاشی و انحلال سازمان تروریستی مجاهدین خلق شوند!

***

در همین رابطه

...اگر راست می گویید که اعضای سازمان با انتخاب آزاد ، آگاهانه و از روی اختیار در تشکیلات مجاهدین مانده اند،از چه می هراسید؟درب های پادگان اشرف را باز بگذارید،آنوقت خواهید دید که حتی یک نفر نیز برایتان باقی نخواهد ماند!

( از دفاعیات جواد فیروزمند در بیدادگاه استالینی مسعود و مریم رجوی و در حضور 4000 تن از اعضا و فرماندهان مجاهدین . مکان؛قرارگاه باقرزاده –جاده بغداد –رمادی .زمان؛اواخر تابستان سال 2001 میلادی )

 

 

همچنین ......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تبریک به تو ای دوست خوب من

 

ادوارد ترماد 12.11.2011

ایران سبز

 

در این مدت زمانی که از تشکیلات فرقه ای مجاهدین آزاد شده و توانسته ام تشکیل خانواده دهم در کنار همسر و سه فرزندانم احساس آرامش می کنم اما از همان ابتدا هر لحضه به یاد دوستانی بوده وهستم که در اردوگاه اشرف اسیر تشکیلاتی هستند که تمامی اراده و قدرت تصمیم گیری را با حقه بازی و هیپنوتیزم از آنان گرفته، دوستانی که در دوران های سخت وطاقت فرسا از اردوگاه اسیران جنگی درعراق گرفته تا اردوگاه اشرف که البته دورانی بسا تلخ تر از اردگاه اسیران بود با هم بوده ایم.

 

همیشه با خود می گویم که بالاخره سرنوشت آنان که در چمبره مشتی خودپرست گرفتا شده اند چه خواهد شد؟ با شنیدن خبر آزادی محمود رستمی یکی از همین دوستان عزیزی که گفتم چنان خوشحال شدم که نمی دانم احساسم را چگونه بیان کنم.

 

چندی پیش ناگهان عکس محمود را در سایت ایران سبز دیدم، لحضه ای ایست کردم ابتدا باورم نمی شد که خودش باشد، مقاله اش را که می خواندم ناگهان اشکم سرازیر شد، همسرم که در کنارم نشسته بود با تعجب پرسید چرا گریه میکنی مگر اتفاقی افتاده؟ گفتم نه چیزی نیست یکی دیگر از دوستانم آزاد شده، گریه من از خوشحالی است، همسرم فارسی نمی داند برایش مقاله را ترجمه کردم او هم از این بابت البته خوشحال شد و آرزو کرد که تمام دوستان بیگناهی که در این اردوگاه گرفتار هستند ازاد شوند.

 

نمی دانم چه کسانی تا کنون توانسته اند از اردوگاه اشرف خود را رها کنند ویا در شهرک آزادی دیالی هستند اما هر کسی که تا کنون توانسته خود را از این کشتارکاه رها کند و اکنون در کنار حصار اردوگاه و در کنار خانواده های عزیز می باشد، هم بایستی به آنان تبریک گفت و هم اینکه یاداور شد که فراموش نکنید دوستان شما در پشت همین حصار گرفتار هستند، مبادا با آزاد شدن خود آنان را فراموش کنید، اگر چه این را خوب می دانم که هیچکدام از شما ها کسانی نیستید که تنها به فکر خودتان باشید اما وظیفه انسانی هر کسی حکم می کند که برای آزادی حتی یک نفر هم هرچه در توان دارد به کار ببندد.

 

محمود رستمی زیباترین احساس خود را در مقاله خود چنین بیان می کند:

 

 از بعد از خروج از اشرف فکر ميکردم که کار درست اين است که هر چه بوده را بايد پشت سرم دفن کنم و از اين به بعد در دنياي آزاد به فکر زندگي جديدي باشم. ولي اينطور نيست و البته که نبايد اينطور باشد.

و البته همگی ما بایستی با همین دیدگاه برای آزادی دوستان خود که خودمان می دانیم به چه دلایلی در اردوگاه مرگ گرفتار هستند تلاش وتقلا کنیم.

از صمیم قلب به محمود عزیز و دیگر رها شدگان تبریک می گویم و آرزو دارم که زندگی نوینی را در کنار عزیزان خود آغاز کنند ودر زندگی نوین موفق باشند وبرای دوستان عزیز دیگری که هنوز در پشت حصار باقی مانده اند نیز رسیدن به دنیای آزاد و رهائی از ستم را آرزو دارم و امیدوارم که بزودی شاهد ازادی دیگران باشیم، مطمعنآ روسیاهی از آن کسانی است که در این سالیان عمر و جوانی هزاران زن ومرد جوان را در بیابان های عراق به تباهی کشاندند.

 

 

همچنین ......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بچه های اشرف و “گل کویر”

 

 

مسعود جابانی، پیام رهایی، هلند، دوازدهم نوامبر 2011
http://payamerahai.com/?p=2084

 

چند روز قبل برای رفع خستگی و فشار کارهای روزانه به کتابخانه شهر رفتم تا فیلمی را کرایه کرده با همسرم ببینم . ایندفعه تصمیم گرفتم که بنا بر عادت همیشگی که فیام های انقلابی و ماجراجوئی را کرایه می کردم کمی هم به عقیده همسرم احترام گذاشته و یک فیلم رمانتیک و یا کمی لطیفتر از فیلم های رامبو را انتخاب کرده و دل همسرم را شاد کنه.

شب قبل صحنه قصابی کردن قزافی توسط انقلابیون ! و فریاد های گوش خراششان که با نام الله چاقو را در ماتحت او فرو می کردند اعصابم را بهم ریخته بود. علیرغم اینکه همیشه مخالف دیکتاتورهائی مانند او بوده ام ولی هرگز حاضر نیستم روش های ضد انسانی که امثال او علیه مخالفانشان بکار بردند را استفاده کنم. بکار بردن چنین روش هائی نشانه اینست که ” اجرای مجازات اعدام برای مخالفین ضد انسانی است ولی باید حق مسلم من شناخته شود”

وقتی وارد کتابخانه بخش فیلم شهرمان شدم . یکراست سراغ فیلم هائی که بر اساس واقعیت های شناخته شده تهیه شده بودند رفتم. اولین فیلمی را که نظرم را جلب کرد مربوط به داستان زندگی یک دختر سومالی بود که در سن چهار سالگی توسط مادر بزرگش در بدترین شرایط طبق سنت های قبیله ای ختنه شده و در بیابان رها شده بود. پس از چند سال که دختر رنجدیده که گل کویر ” واریس دایری” نامیده میشد، بزرگ می شود توسط مادرش تحت فشار قرار می گیرد تا تن به ازدواج با پیرمردی که می توانسته مخارج خورد و خوراک او را تهیه کند بدهد. فرار گل کویر ” واریس دایری” با همه خطراتیکه برای او وجود داشت و وابستگیش به مادر و برادرانش بسیار تکان دهنده بوده است. دختر شجاع می تواند پس از طی فشارها و تحمل گرسنگی و تهدیدات بین راه، خودش را به یکی از وابستگان پدری خود در شهر میگادیشو برساند. زن مسنی که خود سالها اسیر سنت های قبیله ای بود و در واقع عمه او محسوب میشد، سرپرستی او را بعهده می گیرد و از او نگهداری می کند.

http://www.nu.nl/film/2200066/film-vertelt-besnijdenisverhaal-waris-dirie.html  

بهر حال با اشتیاق فیلم را کرایه کرده و به منزل آمدم همسرم نیز تمایل خودش را از دیدن این فیلم ابراز کرد. صحنه های فیلم بسیار تکان دهنده بود و عمق فاجعه را در قبلیل بدویه سومالی نشان می داد. وقتی فیلم را دنبال کردم به نقطه ای رسیدم که عمه پیر “واریس” تصمیم گرفت که گل کویر ” واریس” را فراری بدهد تا بار دیگر به دست خانواده اش قربانی سنت های ارتجاعی آنان نگردد.

وقتیکه عمه پیر او را با مدارک ساختگی سوار هواپیما کرد تا او را نجات دهد، اشک از چشمانم جاری شد. ناخود آگاه زیر لب گفتم بواقع که انقلابی واقعی اینگونه زنان و مردانی هستند که علیرغم تمامی فشارها و سنت های دست و پاگیر و ارتجاعی می توانند خود را از ذهنیت و نرم های تزریقی واپسگرایانه برهانند.

گل کویر به انگلستان رسید و پس از تحمل روزهای سخت غربت توانست به عنوان یک شهروند در کشوری که هیچگونه آشنائی با آن نداشت به ثبت برسد. چندی بعد او بعنوان معروفترین مدل در جهان شهرت یافت و نامش همه جا بعنوان زیباترین مدل بر سرزبانها افتاد. جذابترین قسمت فیلم زمانی بود که او توانست در سازمان ملل حضور یابد و داستان زندگی خود را گفته و از حقوق زنان و دختران در سومالی دفاع کند و برای اولین بار ختنه دختران را غیر قانونی و ضد انسانی معرفی نماید.

 

 

همچنین ......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

جا ماندن رجوی از قطار "انرژی اتمی" اخیر امریکا، تاثیر مستقیم انحلال کمپ اشرف است

 

 

مسعود خدابنده، مشاورین استراتژی خاورمیانه، انگلستان، یازدهم نوامبر 2011
http://mesconsult.com

 

شد غلامی که آب جوی آرد، آب جوی آمد و غلام ببرد
دام هر بار ماهی آوردی، ماهی اين بار رفت و دام ببرد

یکی از نکاتی که تقریبا تمامی تحلیلگران غرب و شرق و فی مابین بر آن متفق القولند این است که رو در رویی و جدل بین واشنگتن و تهران همواره بر سه محور "بحث غنی سازی اتمی" ، "بحث فلسطین و اسرائیل " و "بحث حقوق اجتماعی و سیاسی" استوار بوده و هست. اگر چه تا کنون امریکا همیشه در هر سه موضوع موضع تهاجمی و ایران موضع تدافعی داشته ولی بنظر می رسد واکنش های شدید هفته های اخیر ایران در قبال گاف های پی در پی امریکایی ها و بخصوص ورود رو در روی چین و روسیه (لبنان و سوریه و فلسطین و عراق و ...) این معادله را بصورتی آشکار دستخوش تغییرات کرده باشد.

غالب تحلیلگران با نگاهی به وضعیت موجود و بخصوص شرایط کنونی امریکا و اسرائیل در صحنه بین المللی، هدف از این هیجانات تبلیغاتی در هفته های اخیر را نه در راستای تهدید به شروع جنگی جدید که در جهت گسترش تحریم ها میدانند. البته تحریم هایی که تا کنون نه تنها تاثیری بر سرعت غنی سازی اورانیوم، حمایت ایران از فلسطین و یا بحث حقوق بشر مورد نظر توسط دولت ایران نداشته که عملا فشار ناشی از آن بر خشم مردم خیابانهای ایران بر علیه امریکا نیز افزوده است. البته برخی تحلیلگران هم معتقدند که این بازی جدید فشار بر ایران برای شروع مذاکره مستقیم با امریکا است که تا بحال آن را تحت شرایط مورد نظر امریکایی ها رد کرده است.

واشنگتن تاکنون این سه موضوع را تحت اتهامات "سعی در دستیابی به سلاح هسته ای" ، "حمایت از تروریسم" و "نقض حقوق بشر" مطرح کرده و تهران نیز در مقابل با رد این اتهامات تحت عناوین "حق کسب دانش و پیشرفت در علم و صنعت" ، "حق دفاع از اکثریت مظلوم و مخالفت با غصب و کشتار و نسل کشی و نژاد پرستی" و "حق حاکمیت ملی و مخالفت با دخالت بیگانه در امور داخلی" سنگر بندی کرده است، حال با مخلفاتی کم و بیش از سوی طرفین.

باز همه تحلیگران از همه جناح ها بر این نکته متفق القولند که طبق معمول، دیگر کشورها نیز در این بحث خاص بر اساس منافع عالیه خودشان به درجات مختلف به حامیان واشنگتن و حامیان تهران تقسیم می گردند وطیفی را تشکیل میدهند. البته این به مفهوم نادیده گرفتن جناحبندی های داخلی کشور ها نیست و البته سیال بودن نسبی این مواضع بین المللی بر اساس منافع و بده بستانها وغیره نیز طبعا نادیده گرفتنی نیستند.

ولی در این میان سازمان مجاهدین خلق بعنوان نیرویی که در روزهای نخستین با شعار ضد امپریالیستی امریکایی می کشت و بعد از پیوستن به صفوف آیت الله خمینی طرفدار جمهوری اسلامی شد و سپس بدنبال شکست کودتای تهران با فرار به فرانسه چند صباحی را به ازدواج و طلاقهای مضحک گذراند و یکباره در وسط جنگ از بغداد و زیر عبای صدام سر در آورد و امروز رهبر باصطلاح ایدئولوژیک مفقود الاثر و زن سوم فراریش با عجز و لابه خواستار عنایات مقامات و حتی در مواردی ماموران دسته چندم اسرائیل شده اند در کجای این معادله قرار می گیرند.

جایگاه آقای رجوی و بانو این وسط در حال حاضر کجاست؟

اگر مفروض بگیریم که مزدوری این فرقه و رهبران وقیح آن نیازی به اثبات مجدد در هر مقاله را ندارد، بدون تکرار پروسه گذشته و تاریخچه اسفناک قتل و غارت ها و وطن فروشی های این زوج منفور طی سه دهه گذشته میتوان از این نقطه شروع کرد و این سوال را مطرح کرد که در مرحله کنونی و در جدل اخیر امریکا و ایران، مصرف کنونی این فرقه و جماعت باقی مانده چه می تواند باشد. هر چه باشد مزدور بالاخره بقایش به مرحمت و نیاز مزد دهنده است والا که می رود پی کارش. و البته تا زمانی هم که مزد دهنده ای باشد، هر مزد دهنده ای، بقایش تضمین می شود و تعطیل نمی کند و حضور دارد. اجازه بدهید برای تفهیم حرفم مثالی بزنم.

بخصوص در این روزها شاهدیم و می بینیم که مثلا یک بانک بزرگ بین المللی با از دست دادن سرمایه "ورشکست" می شود و چنین کمپانی هایی با آن وزن زیاد و قدرت و عظمت باز هم از سقوط در امان نیستند ولی مثلا لوله کش سر کوچه ما چون خدمات میدهد و مزد می گیرد "ورشکست" شدنی نیست. چون سرمایه ای ندارد که از دست برود و چون تا زمانی که لوله خراب بشود، مردم مزد می دهند و لوله کشی که خدمات ارائه دهد اجرت خواهد گرفت. خیلی ها معتقدند که اصلا یکی از دلایل باقی ماندن مجاهدین و از بین نرفتن کامل آنها با این همه کثافتکاری در سه دهه گذشته همین بوده. یعنی از آغاز اصلا سرمایه ای نبوده که ورشکستگی ای تهدیدش کند. مزدوری بوده و مزدور هم طبق تعریف اساسا قابلیت ورشکستگی ندارد. بخواهد هم نمی تواند.

بحثی واقعی است. مشخص است که کسی که توانست یک شبه اسرائیل را بعنوان جایگزین ولینعمت قبلی اش صدام حسین به خورد خودش بدهد "هیچ وقت ورشکست نخواهد شد" و البته و از طرف دیگر باید در نظر داشت که همانطور که لوله کش سر خیابان ما در بورس بین المللی رسمیت نداشته و سهامی ندارد که خرید و فروش شود، رجوی و دار و دسته اش هم نه سرمایه ای داشته اند و نه سرمایه ای دارند و بنابراین اگر به زبان اجتماعی/ سیاسی ترجمه اش کنیم، نه بخشی از نیروهای سیاسی و یا اجتماعی بوده اند و نه خواهند بود. حال از زاویه دیگری به همین مسئله نگاه کنیم.

مجاهدین خلق و بخصوص شخص رجوی تمام توشه شصت ساله اش این است که ما جنگیدیم و ما خون دادیم. تمام آینده نگری اش هم این است که اگر هرجا کم آوردیم خون میدهیم و می کشیم و کشته می دهیم و بقول خودش این همان "بیمه نامه" ما است (سی خرداد، فروغ، مروارید، خودسوزی ها، .... را بخاطر دارید؟).

خوب، این را می توان به اسیری که در اشرف دستش به هیچ کجا بند نیست خوراند و صدای طرف هم در نیاید ولی برای بنده و شما واضح است که "مزدور" (به معنی دقیق کلمه در لغتنامه دهخدا) و "دزد" و "قاچاقچی" و "قاتل" را نمی توان به صرف "مسلح بودن" و جنگ با عوامل حکومتی یک کشور، "آپوزیسیون" یا "نیروی سیاسی" یا "مبارز" محسوب کرد والا که باند های قاچاق مرز افغانستان که روزی نیست یکی دو سرباز و مرزبان را نکشند، الان یکی از بزرگترین "نیروهای آپوزیسیون" جمهوری اسلامی بودند. و احتمالا "گراز" هم بخاطر عملیات تخریب "مزارعی که به هر حال به نوعی در بقای حکومت جمهوری اسلامی نقش دارند" مدعی رهبری "انقلاب نوین مردم ایران بدست پر توان ارتش گرازهای آزادیبخش" می شد.

جایگاه واقعی آقا و خانم رجوی بعنوان کسانی که مابازای حضور تک تک اعضای سازمان در اشرف از صدام سرانه دریافت می کردند و کسانی که سر پول ترور های سفارشی با صدام چانه میزدند، در یک تحلیل نه چندان پیچیده و با دخیل کردن مینیمم عقل همین است و نمی تواند چیز دیگری باشد. مگر این که حرف رجوی را بپذیریم که اینها همه بخاطر این است که "انقلاب نکرده ایم و طلاق نداده ایم".
بگذریم، ادامه میدهم.

ولینعمت (مزد دهنده) رجوی بعد از صدام که بود و از کجا آمد؟

میدانیم که رامزفلد در سالهای هشتاد میلادی بدنبال ملاقات مستقیم و علنی با صدام در بغداد و اعلام پشتیبانی امریکا از این جانور وحشی در جنگش بر علیه خواهران، برادران و والدین ما در ایران، عملا رجوی و گروهش که دیگر در پیشبرد خط ترور از پاریس به بن بست کامل رسیده بودند و وقتشان را به بطالت می گذراندند را همراه با سلاح های کشتار جمعی تصویب شده کاخ سفید به صدام هدیه داد. (پرواز تاریخ ساز یادتان هست؟)

کمی جلو تر بیاییم می بینیم که باز مکتوب و مستند است که رجوی بدنبال از دست دادن ولینعمت (مزد دهنده) سابقش در عراق در سال 2003 در جریان اشغال عراق توسط امریکا، باز بدستور مستقیم همین آقای رامزفلد بعنوان جنس دست دوم و غنیمتی کم ارزش از نظام صدام که روی دست مانده بود به راست ترین جناح های صهیونیستی غرب تحویل داده شد تا ببینند به چه کار می آید و به چه دردی خواهد خورد.

معمول است که اگر شرکتی "لوله کش" را نزد مشتری فرستاد و کار "لوله کش" آنجا تمام شد (به هر دلیل، این بار بعلت فوت مشتری و سقوط ساختمان)، شرکت مزد دهند "لوله کش" را برای کار دیگری می فرستد و یا کاری دم دستی به وی میدهد تا شغل بعدی آماده شود. کار رجوی (بجز نگهداری از کمپ بقایای صدام به قیمت خون گروگانها و اسرای کمپ) در عراق با کارنامه ای نه چندان رضایت بخش تمام شده بود. وی به مشتری بعدی (یعنی راست ترین مراکز صهیونیستی در غرب) تحویل داده شد تا در صورت امکان بازسازی مصرف گردد.

و اما مصرف بعدی در چه حدی و برای چه منظوری؟

رجوی در زجه های اخیرش به زبان خود همین مسئله را بیان می کند و داد و شکایتش این است که این ما بودیم که گفتیم کشف اتمی کردیم (بگذریم که همه باز متفق القول هستند که عکس های ماهواره ای اسرائیل نمی توانسته از تاریکخانه دستگاه مسخره اطلاعاتی رجوی بیرون آمده باشد) و ما بودیم که مزدوری را به جان خریدیم و ما بودیم که هر کثافتی را به سر خود مالیدم و هر چه گفتید خوردیم و هر چه فرمودید کردیم و تا جایی پیش رفتیم که حال مامور اجرایی سیا به هم خورد، چندشش گرفت و نتوانست تحمل کند و در مصاحبه ای اعلام کرد "ما از مجاهدین استفاده می کردیم چون آنها کارهایی را برایمان انجام میدادند که خود ما از آنجام آن کارها ابا داشتیم. بله آنها انجام میدادند و افتخار هم می کردند".

بنظر می رسد رجوی فراموش کرده که "مزدور" بعد از دریافت "مزد" دیگر نمی تواند طلبی داشته باشد و لوله کش نمی تواند هر روز صبح بیاید درب خانه را بزند که من لوله توالت را مثلا هفته پیش باز کردم حالا باز یک "مزد" دیگری بابت آن بدهید. (همینجاست که میگوییم فرقه ای ها تک تکشان خوبند ولی مرده شور ترکیبشان را ببرد که در مزدوری هم نمی توان اعتمادی به آنها کرد)

اما زجه امروز رجوی از چیست؟ دردش از کجاست؟ چه میخواهد؟

رجوی زجه می زند که پس چرا اینبار ما را از قطار اتمی تان بیرون کردید؟ چرا ما را قال گذاشتید؟ چرا ما را که مزدوریتان را کردیم و حتی خواهران و مادرمان را هم در راه شما فروختیم اکنون مثال دستمال مصرف شده انداختید و رفتید؟ چرا کسی دیگر با نمایندگان من در پاریس و واشنگتن و لندن مصاحبه نمی کند؟ چرا نمی گویید که از ما بخاطر خیانت به مردم ایران و عراق متشکرید؟ چرا آن صبو بشکست؟ چرا آن پیمانه ریخت؟ (بیچاره نمیداند که این بار مسئله جدی تر از تعمیر لوله بوده و خلاصه به قد و قواره رجوی که هر روز کوتاهتر هم می شود نمیخورده. شاید هم میداند ولی به روی خودش نمی آورد چون چاره دیگری نمانده).

شرف و غیرت و عقیده و مرام و ملیت و انسانیت را که فعلا از رجوی و زنش فاکتور می گیریم و روی آن بحثی نمی کنیم. همین بس که در راه این مزدوری و دریافت مواجب، بیست و پنج هزار عراقی، شانزده هزار ایرانی و انبوهی اروپایی و امریکایی را به قتل رساند و دست آخر از خون کسانی که جان بر کف در کنارش ایستاده بودند هم نگذشت و برخی را کشت و برخی را هم که گروگان گرفته تا بعدا برای نجات جانش باز زیر بولدوزر بدهد.

رجوی را ساده نگیریم. این دجال پاچه ورمالیده اگر چه در جهان انسانی و معمول بشری احتمالا مقادیری عقل ازحمار هم طلبکار باشد، ولی در دنیای مزدوری هواسش خوب جمع است. رجوی آخر خط را از همین امروز می بیند و زجه اش برای دست نجات از طرف ولینعمتان و مصرف کنندگانش است. رجوی در عین حال خود بهتر از هر کس میداند که قیمت او را قبلا داده اند و پیشیزی بیشتر نخواهند داد الا این که رجوی بتواند خود را بعنوان کالای مصرفی جدیدی در مقابل خریداران بزک کند.

آیا مصرف جدیدی برای رجوی ها متصور است؟

بستن خانه فساد اشرف و اخراج مجاهدین خلق از عراق طبعا پرونده استفاده از رجوی در راستای اهداف ضد عراقی را خواهد بست. رابطه رجوی، بعثی ها، معلوم الحال هایی مثل استیونسون و امثالهم ، دختر صدام حسین و ... و... و ... با تخلیه قرارگاه بدنام اشرف خاتمه یافته است و از قرائن چنین بر می آید که این پرونده و موضوع تا پایان امسال تمام شده است.

رجوی میداند که تنها راه نجاتش پس از انحلال قریب الوقوع کمپ بدنام اشرف و آزادی گروگانها این است که بتواند خودش را بصورتی به سناریوی سه وجهی جدل بین ایران و امریکا وصل کند. سناریوای سه وجهی که رجوی حداقل در دو بحث آن هیچوقت نمی توانسته و نخواهد توانست مصرفی داشته باشد. چرا که:

1- هر گونه وارد کردن این جانور به بحث "اتهام تروریسم" به تهران نه تنها مسئله ای از غرب حل نمی کند که اساسا زیر آب همه بحث را هم خواهد زد. مسلما امریکا با پرونده قطور کشتار روزمره مردم پاکستان توسط هواپیماهای بدون سرنشین، فعالیت های غیرقانونی سازمان های مخفی اسرائیلی امریکایی در عراق و افغانستان و افریقا و حتی اروپا و امریکای جنوبی به اندازه کافی زیر ضرب "تروریسم و حمایت از تروریسم" هست که اگر قرار باشد این کارت را علیه ایران بازی کند به وارد کردن گروهی که از سال 1997 در لیست تروریستی خودش بوده و اساسا اولین کار تروریستی اش را با کشتار شش امریکایی آغاز کرده نیازی نداشته باشد.

اتفاقا این ایران است که تاکنون از برگ "حمایت احمقانه امریکایی ها از تروریسم رجوی" حد اکثر سود را برده. بطوری که حتی صدای تمامی مجامع آپوزیسیون جمهوری اسلامی را هم بر علیه ادامه این "حماقت امریکایی" در آورده است. فراموش نکنیم که یکی از اساسی ترین نکاتی که پای اتهام توطئه ترور سفیر عربستان را شل کرد و امریکایی ها را عقب زد همین اعلام عضویت شکوری در سازمان تروریستی تحت حمایت واشنگتن یعنی فرقه رجوی بود.

2- هر گونه وارد کردن این جانور به بحث "نقض حقوق بشر" هم نمی تواند نفعی عاید واشنگتن کند. امریکا ای که از یک طرف زیر ضرب افشاگری های گوانتانامو و ابوغریب و زندانهای مخفی سیا در اروپا و خاور میانه است. امریکایی که زیر ضرب انتقاد از حمایت مستقیمش از کشتار مردم فلسطین و افریقایی ها و آسیایی ها است و امریکایی که حتی در داخل کشورش شبی نیست که پلیسی متهمی را زیر مشت و لگد نکشد و الا آخر، در بازی کردن با کارت "حقوق بشر" بر علیه ایران تنها چیزی که نیاز ندارد دخالت فرقه ای است که نه تنها به زبان اشهد خودش اولیه ترین حقوق انسانی مردم را نادیده گرفته که اولیه ترین حقوق بشری اعضای خودش را هم به پشیزی نگرفته و کار را به جایی رسانده که اکنون نجات یافتگان از آن شاهدین طلاقهای اجباری، کار اجباری با اعمال شاقه، جداکردن اجباری فرزندان از والدین و قتل و شکنجه و هزار مصیبت دیگر هستند.

و باز اتفاقا این ایران است که با استناد به گزارشات خود امریکایی ها از انبوه مدارک "نقض گسترده حقوق بشر" در فرقه رجوی، "تروریست های محبوب واشنگتن" و به تبع آن خود "آمریکا" را متهم به "نقض حقوق بشر حتی در میان مزدوران و مستخدمین خودش" می کند و لقب "گلادیاتور" را برای "بردگان دست بسته سناریوهای امریکایی" لانسه کرده است.

3- بنابراین تنها مصرفی که رجوی می توانست در این معادله داشته باشد همان رله و پخش موارد ارائه شده توسط موساد برای اعلام در مطبوعات بود. قیافه باد به غبغب انداخته ولی سخیف علیرضا جعفرزاده و علی صفوی را به خاطر داریم که انگار مامور موساد هستند و در تلاویو بدنیا آمده اند و اکنون انتشار اطلاعات موساد را در ساختمانهای کرایه ای سیا به رخ مردم زخم خورده ایران و عراق می کشند. بیچاره ها یی که بجای نشستن بر قله شرف دفاع از میهن و هم میهنانشان با فروش خواهران، برادران، پدران و مادرانشان به "مزد دهندگان و اربابانشان"، امروز منقل آور یک خمار هذیان گوی غایب و پیاله کش چهره هایی کریه تر در "جماعت دوستداران اسرائیل" شده اند. خداوند بخاطر همین خفت و خواری دنیوی که نصیبشان شد در آخرت از سر تقصیراتشان بگذرد.

بله، رجوی اصرار دارد که "این ما بودیم که مسئله اتمی را شروع کردیم" و اصرار دارد که "این ما بودیم که به تنور جنگی دمیدیم". جنگی که البته به گفته خود ارباب و طرف دعوا دیگر چشم اندازی برای آن متصور نیست.

فریاد می زند که "پس سهم ما از این ضلع سوم چه می شود؟". احمق نمی فهمد که نقشش را بازی کرده و پولش را هم حساب کرده اند. بیچاره نمیداند که حتی اگر این سه ضلع به جنگ هم می انجامید باز کسی به وی "بدهی ای" نداشت و اگر ایران زیر ضرب بمباران امریکایی ها زیر و رو می شد هم باز "پشیزی" یا "گندمی" به وی نمی رسید. مزدور "تعمیرات لوله صهیونیست ها" را با "سرمایه گذاری و شراکت در عمل مشترک" اشتباه گرفته.

رجوی در آخرین صفحات حیاط اجتماعی ننگینش کم کم دارد آخر خط را می بیند. کم کم متوجه می شود که چرا صدام را از زیر زمین و غار و قذافی را از سوراخ زیر پل بیرون کشیدند تا زنده نمانند و چرا مبارک و مبارکها خودشان را به مردن زده اند که شاید دو روزی بیشتر وقت تلف کنند. بله زجه های رجوی واقعی و ترسش از رسیدن به پایان است.

اما تا جایی که به ما بر می گردد. امیدوار باشیم و دعا کنیم و تلاش کنیم تا این صفحات آخر دفتر ننگین فرقه رجوی با کمترین کشتار و خون ریزی و با حداقل تلفات مالی و جانی در میان گروگانهای اسیر در کمپ به پایان رسد و امیدوار باشیم و تلاش کنیم تا بتوان رجوی را تا سر به نیست نشده در دادگاهی مجبور به حرف زدن کرد تا رد پای کثیف "اجرت دهندگان" به این "مزدور" نیز در صفحات تاریخ ثبت گردد.

رجوی در تمام زندگی تا بن استخوان و تا حد جنون به نقش "مزدوری" و ایده "هدف وسیله را توجیه می کند" معتقد بود. "هدف"ش را نمیدانم کجاست (استراتژی و سرنگونی قهر آمیز و ارتش و غیره بر گرده تخیلات مالیخولیایی باصطلاح ایدئولوژیکی را می گویم) ولی بنظرم امروز بوضوح نظاره گر "عاقبت وسیله" هستیم.

(در پایان تاکیدی هم کرده باشم که مثال بردن از لوله کش یا ارائه دهندگان خدمات دیگر صرفا به قصد توضیح موضوع بوده و طبعا نمی تواند ذره ای از ارزش شغل های ارزشمند خدماتی و شاغلین شریف آن در جامعه بکاهد. کما این که مقایسه مغز رجوی با مغز حمار هم صرفا بخاطر روشن شدن بحث بود و الا که مقایسه حیوانی سودمند چون حمار زبان بسته با موجودی چندش آور همچون رجوی که به قتل بیش از بیست و پنج هزار عراقی و شانزده هزار ایرانی افتخار می کند کار درستی نیست)

 

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

حمله چماقداران رجوی علیه خانم بتول سلطانی را محکوم می کنیم

 

 

پیام رهائی، دهم نوامبر 2011
http://payamerahai.com/?p=2067

 

برحسب گزارش خانم بتول سلطانی راجع به حمله فریب خوردگان رجوی به شخص ایشان مطلع شدیم که فرقه مجاهدین علاوه بر فحاشی و اتهامات ناروا که تا بحال علیه منتقدین و اعضای جداشده وارد نموده در تاریخ دوم نوامبر 2011 اقدام به اعزام چماقدار به منزل مسکونی خانم بتول سلطانی نموده تا بنا بر فرمان نظامی رجوی که در دوران صدام در رابطه با تنبیه جداشدگان صادر شده است وی را “گوشمالی ایدئولوژیک” بدهند.

این اولین نیست وآخرین بار نخواهد بود که فرقه درمانده رجوی بجای برخورد دمکراتیک با منتقدین و مخالفین خود دست بخشونت زده و با زبان چماق جواب آنها را می دهد.

خوشبختانه با هوشیاری خانم سلطانی این اقدام تروریستی نقش بر اب شده و گزارش ان به پلیس محلی برای تعقیب گماشتگان فریب خورده رجوی داده شده است.

خانم سلطلنی در این گزارش می نویسد:

مدتی است بعد از افشاگریها و واقعیتهائی که من بازگو کردم تشکیلات سازمان مجاهدین که زبانی جز خشونت و سلاح و وحشیگری نمی شناسد و در برابر این افشاگری ها هیچ حرف و پاسخی ندارد تلاش می کند تا با اعزام گماشتگان تشکیلاتی اش به خانه من باعث اذیت و آزار روحی و روانی من بشوند صبح روز دوم نوامبر ساعت 07.15 صبح دو گماشته، چماقدار تروریست این سازمان درب خانه من را زدند که وقتی درب را باز کردم یکی از آنها جلو آمده و گفت که ببین مزدوراگر یک لجن پراکنی کنی دیگر بر علیه سازمان و خون شهدا بکنی فلانت می کنیم…..

ما این اقدام غیر انسانی و غیر دمکراتیک را محکوم می کنیم و مسئولیت هر گونه سوء قصد و یا هر گونه مزاحمت و ضرب و شتم فیزیکی مخالفین و فعالان سیاسی و بویژه خانم بتول سلطانی را بر عهده مسعود رجوی و مریم رجوی مستقر در اورسوآواز که این فرامین و سازماندهی چماقداران در آنجا صادر می شود می دانیم.

پیام رهائی

 

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پیام صوتی خانم بتول سلطانی به "عزیزان گرفتار در گرداب تشکیلات رجوی"

 

 

بتول سلطانی

09.11.2011

 

لینک پیام صوتی خانم بتول سلطانی

 

سلام به شما عزیزان گرفتار در گرداب تشکیلات رجوی

فقط هفت هفته به پایان خروج نیروهای آمریکائی از عراق باقی مانده است. و همین فرصت را هم دولت عراق داده است تا طبق قانون اساسی اش و حق حاکمیتش این اردوگاه جمع شود.

 بحث خروج نیروهای آمریکائی و از طرفی بن بست این پادگان روز به روز به آخر خط می رسد و این وسط جان شما در خطر دستور تشکیلاتی خودسوزی جمعی یا خودکشی است.

همچنانکه یادم هست رجوی در نشست شورای رهبری تابلوئی داشت که خودش به آن تابلو محال و شق بدتر از سیاه نام گذاشته بود و آن تابلو رفتن نیروهای آمریکائی از عراق و به قول رجوی ول کردن ارتش آزادیبخش در عراق بود. او می گفت که آنها یعنی آمریکائی هاهرگز ما را اینجا رها نمی کنند و بروند و نظرش این بود که آنها گزینه استفاده از رجوی و تشکیلاتش و مسلح کردن مجدد را انتخاب می کنند

اکنون از این نشست و این بحث تقریبا 5 سال می گذرد و دقیقا تابلوی محال رجوی در حال به وقوع پیوستن است و چندی پیش با ناباوری فهمید که باید دکان خود را در این پادگان تخته کند.

می دانم که شاید صدای من را نشنوید چون بخوبی آگاهم که دستگاه تشکیلاتی چه اهرمهائی را بکار می برد تا صدای منتقدان و صدای کسی غیر از خود رجوی و تشکیلات و آنچه خودشان می خواهند به گوش شما نرسد مثلا صدای تکراری سرودهائی که از محتوای آنها رجوی چیزی باقی نگذاشته است را مرتب در مقرهای شما پخش می کنند تا صدای ما را نشنوید

 می دانید از چی واهمه دارد برای اینکه شما با واقعیت مواجه نشوید و رجوی بتواند راحت آن فاجعه انسانی را در آن قرارگاه بخاطر هیچ و پوچ و فقط برای اینکه او هم یک دیکتاتور مشابه قذافی است و تا همه را به کشتن ندهد دست بر نمی دارد. و نمی خواهد صادقانه بگوید که در استراتژی شکست خوردم. اما حتی ا گر یک درصد هم امکان رسیدن صدای من به شما باشد می گویم که اراده کنید و از تشکیلات عنکبوتی فرار کنید و خود را به بیرون قرارگاه برسانید تا طعمه افکار مالیخولیائی رجوی نشوید و آزادی و عدالت واقعی را ببینید

رجوی همه چیز برای خودش مجاز می دانست در همه زمینه ها ولی در سخنرانیها و نشستهایش آنطور رول بازی می کرد.

در حالیکه خیلی از شماها در آرزوی داشتن یک جفت کفش طبی - دیدن مسابقات ورزشی - داشتن رادیو - یک خواب کامل و یا حتی یک خبر از فرزندو خانواده تان بودید تازه بعد هم باید آنها را فاکت کرده می خواندید و بارها بخاطرش سرکوب می شدید و مسئول نشست با استناد به حرف مسعود می گفت ندامت از افتخارات گذشته مرز سرخ است یعنی کسی که وجدان انسانی اش سر سوزنی ترک بر می داشت که فرزندش در کدام یتیم خانه و دست کی ا ست مارک می خورد و به شدت توبیخ می شد کتک کاری و به او اهانت می شد و تف اندازی می شدآهای خواهران و برادران نشستهای طعمه را که فراموش نکرده اید افسوس که صحبت و درد دل بسیار زیاد است اما فقط از شما می خواهم که گوش کنید و خداوند دلهای شما را بیدار کند که اراده کنید و آنجا را ترک کنید از هیچ چیز نترسید گول شعارهای نخ نما شده تشکیلات را دیگر نخورید یک عمر دغل بازی و فریب بس است. می دانم که الان شماها بخاطر مسائل عاطفی و تعارف مانده اید. و حساب و کتاب می کنید و چرتکه می اندازید که چه بکنید ولی کافی است که تصمیم بگیرید و اراده کنید.

با سلام و خسته نباشید به همه خانواده ها از آنها می خواهم که در این هفت هفته بیشتر ازگذشته شما را یاری کنند

باز هم از مجامع بین المللی و دولت عراق دبیر کل سازمان ملل آقای بان کی مون فرستاده ویژه اشرف آقای مارتین کوبلر وزارت خارجه آمریکا کنگره و دولت مردان اروپائی می خواهم که به داد این اسیران برسند و دست به اقدامات عاجل بزنند نه اینکه  تمدید زمان کنند چون که تمدید زمان هیچ مسئله ای  را از اسیرانی که گرفتار تشکیلات این سازمان هستند حل نمی کند و آیا این همه سال در بلاتکلیفی و نابسامانی بس نیست این زمان خریدن خواست رهبر این فرقه است تا فقط بگوید که اشرف پایداراست!

قطبیت رجوی نمی گذارد که بفهمد که صدام حسین سرنگون شده است و دیگر در این خاک نمی تواند تمرین نظامی کند و تیم به داخل ایران بفرستد او نمی تواند قبول کند که استراتژی اش در خاک عراق به آخر خط رسیده است اگر می خواست بفهمد آیا هشت سال برای فهم این واقعیت کافی نبوده است. جز اینکه در این هشت سال با جان و خون شما نفرات در اشرف بازی کرده است .

 

عزیزان دربندم

 از شما می خواهم که همچون محمود رستمی و دیگر آزاد شده های اخیر به دنیای آزاد قدم بگذارید از همینجا به وی بسیار خوش آمد می گویم و برای آزادی سایر خواهران و برادرانم دعا می کنم قبل از اینکه طعمه دستور تشکیلاتی  رجوی بشوند.

من حتی دعا می کنم که خداوند رجوی را هم سر عقل بیاوردو اجازه بدهد که شما خانواده هایتان را ببینند آنوقت خواهد دید عاطفه چطور در شما جاری و ساری می گردد.

باز هم از او می خواهم که از سرنوشت قذافی- صدام و دیگر رهبران فرقه و دیکتاتور درس بگیرد.

چشم به راه همگی شما هستم.و دعا می کنم که خداوند همه به شما کمک کند

 

بتول سلطانی 9 نوامبر 2011

 

لینک پیام صوتی خانم بتول سلطانی

 

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تهدیدات چماقدار، تروریست های رجوی علیه خانم بتول سلطانی

شتر در خواب بیند پنبه دانه که من سکوت کنم

 

03.11.2011

بتول سلطانی

 

مدتی است بعد از افشاگریها و واقعیتهائی که من بازگو کردم تشکیلات سازمان مجاهدین که زبانی جز خشونت و سلاح و وحشیگری نمی شناسد و در برابر این افشاگری ها هیچ حرف و پاسخی ندارد تلاش می کند تا با اعزام گماشتگان تشکیلاتی اش  به خانه من باعث اذیت و آزار روحی و روانی من بشوند صبح روز  دوم نوامبر ساعت 07.15 صبح دو گماشته، چماقدار تروریست این سازمان درب خانه من را زدند که وقتی درب را باز کردم یکی از آنها جلو آمده و گفت که ببین مزدوراگر یک لجن پراکنی کنی دیگر بر علیه سازمان و خون شهدا بکنی فلانت می کنیم که من به محظ شنیدن این جمله فریاد زدم که تروریست! تروریست و همسایه ترک زبان را با فریاد صدا می کردم و به طرف داخل دویدم تا تلفن را بردارم که به پلیس زنگ بزنم که وی فرار کرد و من به دنبال او تا 5 متری ماشینش که در خیابان مقابل ساختمان پارک بود تعقیب کردم و بعد او زبونانه  سوار ماشین سفید رنگ شد و به سرعت گریخت و رفت مشخصات و نام این دو مزدور بهمراه مزدور فریب خورده ای  بنام ح.ص که با آنها در رابطه با جمع آوری ا طلاعات در مورد من همکاری می کند تماما به اداره پلیس با جزئیات کامل تحویل داده ام این فرد مدتی است به استخدام این تشکیلات در آمده است و در تظاهرات پاریس این سازمان شرکت کرده و غیر قانونی از محل خود به پاریس و محل گردهم آئی مریم رجوی رفت و با این فرقه نخ نما شده رفت و آمد می کند وی همینطور با فرستادن نامه هائی بر علیه من به اداره های مربوط به کار یا اقامتم به این ترتیب سعی می کنند تا مانع تراشی و اشکال در کار و زندگی من ایجاد کنند و هدف آن که توسط سازمان دنبال می شود این است که مانع ادامه افشاگریها و موضع گیریهای من بر علیه این تشکیلات بشوند که همگی این تلاشهای مذبوحانه خوشبختانه با شکست مواجه شده است و حتی برخی از ا داره های مذکور نامه را که بصورت ایمیل ناشناس ارسال کرده اند با بعضا از آنها خواسته اند که نامی از آنها نبرند را به من تحویل داده اند و گفته اند که ما می دانیم شما از این گروه فرار کرده اید  و طرحهای مزورانه این تشکیلات در بکار گیری همسایگان و یا افراد دیگر کاملا شناخته شده و لو رفته است و دیگر حنای ا ینگونه نامه ها و ایمیلها و خرابکاریها برای ارگانهای مربوطه رنگی ندارد و باعث بی آبروئی بیشتر این تشکیلات و گماشتگان آن شده است.و این تشکیلات فرومانده هرگز نباید اروپا را با قرارگاه اهدائی صدام حسین و اسارت یک عمر افراد اشتباه بگیرد اما ما بر اساس مسئولیت انسانی خودم توجه افکار عمومی بویژه ایرانیان خارج از کشور را به شیوه های حذف فیزیکی و تهدیدات مجاهدین در قبال منتقدان و ناراضیان خود جلب میکنم . دوم اینکه به کسانی که بخاطر ترس و یا با وعده های تو خالی یا پول تن به همکاری با این تشکیلات می دهند هشدار می دهم که بخاطر هیچ و پوچ خود را بی آبرو نکنند و از باتلاق این تشکیلات فاصله بگیرند چرا که هر کمک و کاری باعث فرو رفتن بیشتر در باتلاق است. در آخر هم از همین الان می گویم که هر گونه سوء قصد و یا هر گونه مزاحمت، ضرب و شتم جسمی و ایجاد فشار روحی و روانی من قبل از هر کس بر عهده مسعود رجوی و مریم رجوی مستقر در اورسوآواز فرانسه خواهد بود.

 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد