_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

kanoon@iran-ghalam.de

info@iran-ghalam.de

www.iran-ghalam.de

رجوی کجاست؟ ساکنان اشرف: حصارانسانی مسعود رجوی

 

 

مریم سنجابی، سایت فریاد آزادی، بیست و یکم نوامبر 2011
http://www.faryade-azadi.com/2Haupt/Rajavi%20Kojast.HTM

 

مدت 8 سال است که دولت عراق در مجامع مختلف و در تمام موضعگیری های رسمی از سازمان مجاهدین درخواست نموده که خاک عراق را ترک و از این کشور برود...
همانطور که در زمان صدام حسین و بر اساس جنگ بین ایران و عراق سازمان مجاهدین می توانست در کشور عراق حضور یابد و هیچ پایۀ حقوقی و قانونی نداشت، بعد از سقوط دولت صدام و روی کار آمدن دولت جدید، خواستۀ دولت عراق طبق حق حاکمیت ملی اش این بوده و هست که سازمان مجاهدین از کشور عراق خارج شود...
و اما در این 8 سال بیش از هرکسی سران سازمان این اعلام و هشدارها را نادیده گرفته و به انواع و اقسام شیوه های غیرقانونی و خارج از عرف و... متوسل شدند تا همچنان در عراق بمانند.

اینک پس از به کشتن دادن نزدیک به 50 تن از اعضای بیگناه سازمان به دلیل عدم پایبندی به قوانین و مقررات کشور میزبان، و حال که موضوع اخراج آنان جدی شده است، بازهم مریم رجوی از کش دادن این ماجرا و اجرای نقشه های شوم دیگر برای به اصطلاح مقاومت و ماندن نفرات در عراق دست برنمی دارد. چرا و به چه دلیل؟

در این مقالۀ مختصر قصد شرح مفصل تمامی علل و سیری که تاکنون طی شده را ندارم، چرا که به این موضوع تاکنون بارها پرداخته شده است. آنچه شگفتی آفرین و سوال برانگیز است، تلاشهای مریم رجوی می باشد که در طی دو سه سال اخیر مستمراً این را به همگان القا می نماید که گویا نگرانی ایشان صرفاً برای اشرف و اشرفیان می باشد.... برای روشن شدن این موضوع می خواهم به افشای علت اصلی این همه اصرار و تبع آن به کشتن دادن اعضای دربند اشرف بپردازم.

بدین سبب، در همین جا خطاب به مریم رجوی و مسئولین حقیر مدار نخست تشکیلات فرقه اعلام می کنم اینقدر فریبکارانه سنگ حفاظت از اعضای اشرف را به سینه نزنید، زیرا در 6 مرداد 1388 و 19 فروردین 1390 میزان غمخواری، دل نگرانی و علت سوز و آه شما برای اشرفیان، برهمگان آشکار گشت.


همان زمان که در 6 مرداد به همه ما دستور دادید:

«در خیابان 100 و در جلوی مقر 49 به صف شویم و گفتید که بایستی عراقی ها از روی جسد تک تک شما بگذرند تا به مقر 49 و فرماندهی برسند».

و پس از آن در همۀ طرح و مانورها اعلام می کردید:

«بایستی چهار طرف مقر 49 تمام نفرات دیوار گوشتی ایجاد کنید و عراقی ها بایستی از روی جسد تک تک نفرات عبور کنند تا به فرماندهی برسند».

همان زمان که در 19 فرودین 1390 اینقدر نگران حفاظت نفرات بودید که به همه دستور می دادید:

«جلوی تانک ها و نفربرها بروند و بخوابند و آنها را جلوی گلوله می فرستادید و می گفتید گلوله ها مشقی یا پلاستیکی است بروید»، در حالیکه فرماندهان، خودشان را در پشت خاکریزها قایم کرده و یا عقب نشینی می کردند.

خانم رجوی! مگر بارها اعلام نکردی که: «اگر فقط مسعود باقی و زنده بماند کافی است»؟

و مسعود رجوی مگر بارها در جلسات عمومی اعلام نکرد که «اگر 1000 نفر هم کشته شوند باکی نیست و مهم نیست»؟

و مگر در همین نشست های ماه رمضان اخیر، مسعود رجوی باز بر طبل خونریزی و کشتار نکوبید و نگفت که: «قبول کمیساریای عالی پناهندگان بهانه برای خرید زمان است». و مگر شعار: «می کشم، می کشم» سر نداد؟

و مگر دستور این نیست که تا آخرین نفر در اشرف بمانند و مقاومت کنند؟

آیا این حفاظت از جان ساکنان اشرف است ؟

آیا برگرداندن مجروحان از بیمارستان بعقوبه و بازی سیاسی با آنان حفاظت از ساکنان اشرف است؟

نگه داشتن مجروحان و بیماران در اشرف و مانع شدن از رفتن آنان به بیمارستان تحت مسئولیت عراقی ها... آیا عین حفاظت و دل نگرانی های شماست؟

بارها و بارها منع کردن بیماران برای رفتن بر سر قرار به بهانه های واهی و اینکه نگذاشتند مترجم هم برود، آیا این دلسوزی های زیاد شما برای بیماران خطرناک است؟ و آیا آن مرز سرخ های نرفتن به بیمارستان عراقی که به قیمت لاعلاج شدن بیماران سرطانی و انواع بیماری ها ختم می شد، بیانگر عمق دل نگرانی شما می باشد؟

خانم رجوی!

در حالیکه خودت در بهترین شرایط در کنار رودخانه اورسوراواز زندگی می کنی، عکس قربانیان را در رودخانه می اندازی و برای زنان بیچاره در اشرف پیام می دهی که: «صورت های خاک آلود و سنگ خورده شما زیباست!»... این همان دل نگرانی از وضعیت آنان است؟

هر روز و هر شب، در تایید راه حل سوم و دمکراتیک (!!!) تو، مسعود رجوی پیام جنگ مسلحانه را تکرار می کند و رویای سرنگونی دولت عراق و فتح سیاسی عراق و بازپس گیری سلاح ها و همراهی در جنگ احتمالی امریکا بر علیه ایران را بشارت می دهد....!!!

پس نیازی نیست اینقدر شعار اشرف، اشرف و اظهار نگرانی برای اعضای اشرف را تکرار کنی... چون ما می دانیم مشکل تو چیست... همانطور که خودت گفتی نگرانی اصلی تو از یک تا هزار برای مسعود رجوی باقیمانده در مخفیگاه اشرف است.

همانطور که در سال 1382 حدود 200 نفر را به خارج فرستادید و همانطور که در طی این سالها نفراتی که لازم داشتید را می توانستید به کشورهای خارجی و یا بالعکس به اشرف بفرستید، پس فرستادن یکسری نفرات اشرف به خارج کاری مشکل نبود، و همگان می دانند که به جای هزینه های چند ده میلیون دلاری خرید و اجیر کردن مقامات سابق امریکائی و اروپایی برای سخنرانی های چند دقیقه ای، شما می توانستید با کمی هزینه و تلاش برای تمامی نفرات در اشرف پاسپورت و ویزا تهیه کند تا امروز در چنین بحران و تنگنایی نباشند... اما شما چنین نکردید و به جای آن تلاش کردید اشرف را حفظ کنید.

آنچه اینقدر تو را به تلاطم انداخته شخص مسعود است که با توهمات «قذافی گونۀ» خودش با یکسری محدودیت ها در اشرف گیر کرده است...

به شهادت دیدار حضوری که با وی داشته ایم... رجوی سال 1384 اولین حضور فیزیکی خودش را در نشست شورای رهبری در اشرف اعلام کرد و در طی چند ماه چندین جلسۀ حضوری با شورای رهبری برگزار نمود... تا اینکه بعد از فرار شجاعانه یکی از خواهران شورای رهبری، یک الی دو سال این جلسات تعطیل شد و سپس مجدداً در سال های 1386 تا 1387 باز هم جلسات حضوری با شورای رهبری را شروع کرد که در یکسری از این جلسات شخصاً حضور داشتم و مجدداً بعلت پیوستن یکی دیگر از خانم های شورای رهبری و مصاحبه با نیروهایی از دولت عراق در سال 1387، این جلسات برای مدتی دیگر تعطیل شد. ولی تا سال 1388 جلسات شورای رهبری با وی که بصورت تلفنی صحبت می کرد ادامه داشت و در همین جلسات براحتی از محل وی که در همان اشرف بود نیز صحبت می شد.

و پس از آن نیز تا اواخر 1389 که من در اشرف بودم همواره اعضای حفاظت و کادر دفتر شخصی و مرکزی وی و همچنین خانم گیتی گیوه چینیان زاده (مسئول حفاظت مسعود در اشرف) حضور داشتند. و خانم گیتی گیوه چینیان زاده در جلسات خصوصی شورای رهبری از حضور مسعود رجوی در اشرف صحبت کرده و سلام و پیام های او را می رساند...

ضمن اینکه همواره تنها و برترین سفارش به ما (اعضای شورای رهبری)، در رابطه با حفاظت اطلاعات و حفظ وی در اشرف بود که گفته می شد این بزرگترین مسئولیت شورای رهبری است و سر این موضوع که ما در رابطه با حفاظت از مسعود تلاش جدی نمی کنیم!، همیشه تحقیر شده و زیر ضرب می رفتیم.

خانم عضدانلو!

بهتر است به جای این همه نگرانی های کاذب که مستمر در کنفرانس های بروکسل و... مطرح می کنید، شجاعتی هم از خود نشان داده (و مثل همیشه که از مسعود دفاع می کردید)، بگوید مهمترین نگرانی ام «مسعود رجوی» است و حاضر هستم 3400 نفر را یکشبه قربانی وی کنم تا او جان سالم بدر ببرد... چرا که خود شما همیشه به ما می گفتید: «فاصله شما با مسعود سال های نوری است و اگر فقط او زنده بماند برای سازمان کافی است و می تواند سازمان دیگری را در هر کجا تشکیل بدهد!»...

خانم عضدانلو، این چه حفاظت از ساکنان اشرف است که همواره پیام می دهید بایستید و مقاومت کنید و اشرف (بخوانید مسعود) را حفظ کنید... و حتا حاضر نیستید پروسۀ مصاحبه های خصوصی و انفرادی اعضای فرقۀ خود را که شرط پناهندگی کمیساریای عالی پناهندگان اعلام شده را پذیرفته و اجرا نمایید؟

آیا بهتر نیست به جای اینهمه عوام فریبی به این نکته هم بپردازید که اگر شما نگران جان ساکنان اشرف بودید هرگز آنها را زیر شدیدترین بمبارانها رها نمی کردید که به خارج بیایید و زمینه سیاسی را برای نجات جان همسر و رهبر عقیدتی خودتان مسعود فراهم کنید؟

آیا به جای اینهمه نیرنگ و ریا برای نشان دادن عشق و علاقۀ خود به «جگرگوشه های» اشرف نشین، بهتر نیست اجازه دهید که آنها بدون واسطه با سازمانهای بین المللی و حقوق بشری و با خانواده های خود تماس داشته باشند؟

بترسید از روزی که دربهای اشرف برای همیشه گشوده شود و جنایتها و خیانتهای آشکار و پنهان شما بیش از گذشته رو شود. آنروز برای توبه هم دیر خواهد بود.

مریم سنجابی
19 نوامبر 2011

 

 

همچنین ......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

وزشما پنهان نشاید کرد راز می فروش

 

 

میترا یوسفی، هفدهم نوامبر 2011

http://www.iran-interlink.org/fa/?mod=view&id=11116

 

نازنین دخترم در نهایت صفا و سادگی تا اوج سخاوتمندی گفت : روزت مبارک ! امروز روز پدراست و من بتو تبریک می گویم، زیرا تو هم مادر و هم پدر برای ما بودی!

پیش از ادای هر کلامی به پاسخ و سپاسگزاری، دریایی ازافکار واحساسات درقلب و اندیشه ام جوشید. دلم بحال مرد بیچاره یی سوخت که زیرتیغ دولبه ی رجوی جلاد خودش وفرزندانش از عواطف « پدربودن» و« پدرداشتن» بازماندند. ودریا طوفانی سهمگین وخاکستری ازخشم برفتنه یی که غالب کودکان را از ریشه زد وبی پدرو مادرکرد تا والدین را خُرد و شکسته به چنگ گیرد که به فرمایش « پدر طالقانی » - روش و عادت افراد خودبین و خودپرست و مستبد- : کوشش دارند که دیگران را موهون نمایند و شخصیت آنها را خورد کنند، تا راه نفوذ و بهره کشی از مردم را به سود خود بی مانع و بازگردانند. « پرتوی ازقران = تفسیر سوره مبارک الهمزه».

همچنین الهام بخش اشاره یی به « کرامت » برادرم « کریم حقی » گشت که نمی دانستم چگونه آغاز کنم.[

درلحظه ی حاتم بخشی شاعرانه دخترم، پسرم حضور نداشت تا کلامی برلب بیاورد، اما از دل او آگاه بودم، دلی که به جرم انحراف والدینش وافتادن بدام رجوی، همراه هفتصد کودک دیگر، بدجوری شکست. درحسرت پدری ماند که می خواست « پدر» خوبی باشد و قبل ازاسارت وبردگی، استعداد و تلاش شایسته اش موجد تجربیات خوشی در خاطر من وفرزندانم گشت که « فرزندان ما» بودند! آنچه بعد چون شبی ظلمانی و بی ستاره برسرشت و سرنوشت او فروافتاد، بچه ها را ناگزیر از مهر« پدر» محروم کرد و « پدر» را شکسته ونابود وتهی ازانسانیت، ولی قادر به زدودن واقعیات نبود ونیست.

برای والدینی که توان گسستن ورهایی ازچنگ رجوی داشتند، افسوس برآنچه گذشت و جوری کنار آمدن با تلخی ها وشکرضربه های کمتر، کافی نیست. زیرا همدردی ودلسوزی بر اسرای هنوز گرفتار، حقیقت سرنوشت های شومی که با شیطنت های رجوی درحیات فریب خوردگانش رقم خورد، باقی ست.

زخم هایی که مرهمی ندارند، البته با مجازات ومکافات رجوی درقبال جنایت هایش، سوزش دردها کمی، دستکم دمی، تخفیف می یابند ولی جراحت ها باقی می ماند.

آنچه برگرفتاران رجوی و فرزندان بی گناهشان گذشت، به تمهید عدم تمام سوزی رجوی توسط قدرت ها، هنوز بر بشریت روشن نیست که دزدیدن عزیزان و تلاشی کانون خانواده ولگدمال کردن عاطفه، گوشه کوچکی از آنست.

آری « کریم حقی » درفرصت تجلیل ازبانوی بلندبالا« بتول سلطانی» بزرگوارانه قسمتی از انجام وظیفه این جانب را ارج نهاد. حقیقت این که خسته و گیج از گرداب بویناک وسنگین رجوی بیرون آمدن، واژه ی شدید و غلیظ « بریده » را بر گُرده داشتن، به نوعی بازگشت به آن نوع زندگی که فکر می کردی پشت سرگذاشته یی، برای ایستادن وپابپا قدم برداشتن، نیازمند راهنمایی هستی.

بعضی ازمسائل وتلقینات مثل « بریده »، « کوفی »، « مزدور» و« دست برداشتن ازمبارزه» درفرصت شناخت درست فرقه یی که به قصد یک سازمان سیاسی، دموکرات و آزادیخواه پیوسته بودی! زمان طولانی برای حل شدن لازم ندارد. حتی تا دریافتن آنک برتر از آن ، دست از هویت خودت برنداشتی. اشتباهاتی که درزمان گرفتاری مرتکب شدی، چیزی بیشتر از گردوغبار قابل رُفت و روب نبوده است. اما مسئولیت سنگین رونمایی حقیقیت بمنزله حق ملت ایران ، جهش بر مدار بالاتر و تلاش برای گشودن مسئله ی پیچیده تری می طلبد.

آنچه گسسته گان و رهایی یافته گان از باطلاق رجوی، به خلق ایران در ازای اشتباه ( شاید اجتناب ناپذیر با توجه به شرایط وبازبینی راه طی شده) تقدیم کرده اند، نه آسان بوده و نه خودبخودی.

براساس داده ها و ساده سازی ها، می شد فکر کرد که دهان بازکنی، وسایل ارتباطات جمعی فارسی زبان ، تریبون وبلندگو و ستون دراختیارت می گذارند. مگرنه دست اندرکاران خوب و بهتر از قربانیان، رجوی را می شناسند و فقط برای اثبات نیاز به شاهد دارند. در نهایت می بینی که از انجام وظیفه ی نشرخبر و معرفی چنین جرثومه ی خطرناکی به ایرانیان تبعیدی، آنچنان که رواست طفره می روند و از این روست که سهم بزرگی از قربانیان آخرین حمله ی نظامی مجاهدین تحت پشتیبانی هوایی وزمینی صدام حسین به ایران، ایرانیان تبعیدی وغالبا دانشجویان سازنده ی اجتماع فردا بودند.که به کنایه سر از خرابکاری و تروریسم درآوردند.

خرابی اقتصاد جهانی و دلاله گری رسوای مرضیه درسودجویی از سابقه ی هنری اش، مزید برعلت شد.

ارتباط جمعی خارجی هم بهتر از این نبودند، داستان های غریب و استثنایی قربانیان را، با حیرت و علاقه می شنیدند اما پشت سد سردبیرها می ماندند. سانسور می کردند حقایق رجوی را، زیرا در ینگه ی مدعی آزادی مطبوعات هم، نخ ها بجایی بند است.

می شد فکر کرد دستگاه های غربی با ژست های ضد تروریستی، در اعاده ی حقوق غارت شده یاری ات خواهند داد. تازه می فهمیدی که « تروریستی» چنین شناخته شده را جهت رجزخوانی ها برعلیه ایران، در نمک خوابانیده و محافظت می کنند. و دراین راه چشم هایشان را برحقایق هولناک می بندند. ازفجایع چنان روی برمی گردانند گویی اصلا ندیده اند!

در مورد سربازگیری کودکان درسرزمین های آفریقایی و عربی اعتراض ها برجاست اما وقتی رجوی فرزندان قربانیانش را از پشت نیمکت مدارس اروپایی وآمریکایی برای آموزش تروریستی به قرارگاه « اشرف» برگرداند وطی بحران سازی هایش به کشتن داد، صدای مسئولین آموزشی هم درنیامد. وسایل ارتباطات جمعی هم درقبال آن به سکوت گریختند. ( این ها همان کودکان ربوده از حق والدین بودند که با رسیدن به سن مورد اشتهای رهبرفرقه، به حیله ی تعطیلات تابستانی و وعده ی دروغ میعاد پدرومادر به قلعه ی خوفناک اشرف بازگردانیده شدند).

غالب کشورهای سرمایه داری، برعلیه « فروشگاه زنی» قوانین جدی وتعارف ناپذیر دارند تا بی آبرویی و عکس وتفسیر در نشریات که یک مورد سبب خودکشی یک بانوی انگلیسی شاغل درکانال تلویزیونی گشت. اما سیستم سراپا دروغ و کلاهبرداری رجوی درمعابر را جوری از درز و سوراخ می گذرانند. یعنی از حفظ حقوق شهروندان عابر می گذرند تا طعمه ی کلاهبرداری رجوی گردند، بویژه ایام کریسمس! که رجوی ها این سرکیسه کردن مردم رئوف را به - ماه مبارک دسامبر- و زرنگی خودشان طعنه می زنند اما نزد ملت ایران، معروف به گدایی رجوی درخیابان هاست!

همه ی نزدیکان وهمدستان « صدام حسین» طی یک دسته سمبولیک کارت ورق بازی محاکمه وزندانی شدند، اما به انگشت نما ترین مزدور صدام با پرونده ی سیاه وقطور ازجنایت، آنقدر رو داده اند که عوض فرار جمعی شبانه، وقیحانه مدعی میراث صدام حسین شود.

هرچند اوضاع کاملا به میل وهوس زیاده خواهی رجوی پیش نمی رود، از آنجا که طرف مربوطه یعنی امپریالیسم، شمار عملیات و شعرسرودها و شعارهای خونین رجوی را خود از بّر است. بلکه شیرینی و توسری نوبتی است، با دست عقب زدن و با پا جلو کشیدن، روشی که خود رجوی در رابطه با مزدوران ناچیز و بی غیرتش ازقبیل پهلوان فلان و رفیق بهمان پیش می برد.

ماحصل کلام آنکه، شرایط و مصلحت جویی ها، ما را با کوه یخ تبلیغاتی رجوی تنها گذاشتند. اما از پا نماندیم و می توان این را تهور و راه درست « کریم حقی» محسوب کرد بی آن که از قدم های مبارک دیگران چشم پوشید.

« کریم حقی» در اعداد اولین دسته یی بود که به طور ایدئولوژیک دربرابر رجوی، دوران فتنه ی موسوم به « مروارید» ( همکاری خائنانه و ضدبشری وضدانقلابی رجوی با صدام حسین در سرکوب دلخراش و غیرانسانی کردها و شیعیان ) ایستادند که « ما برای کشتار کرد وشیعه به تو نپیوسته ایم». شاید دسته یی و گروه بودن، آنها را از خطر قتل عام تک به تک یا تحویل به صدام حسین، نجات داد یا وضعیت ناپایدار صدام حسین، هرچند در جابجایی های آزاردهنده و تصادف های عمدی یک معترض که نامش را بیاد ندارم به قتل رسید و غلامان رجوی درهمان گورستان مخوف و نفرینی « اشرف» با سنگ قبر« مبارز» اگر چه عضو اعتراضی مجاهد بود، دفن کردند.

عاقبت این نخستین گروه معترض، پس از هفت خوان « اردوگاه رمادی» و مسائل دیگر، به همت شماری از آزادیخواهان و روشنفکران ایرانی تبعیدی، پای شان به اروپا رسید و در این قسمت از تلخی قصه، رجوی از خصلت گرگ به لاشه ی روباه پرید، نیمچه امکاناتی درپاریس برای کریم حقی وهمسروفرزند کوچکش ترتیب داد تا مگرازوجود او به طریقی سود برد، دستکم با خاموش نگهداشتن او، که کریم نپذیرفت و نه حتی پیشنهاد انتقال به آمریکا !

تقاضای پناهندگی شخصی کریم حقی توسط کشور هلند پذیرفته گشت و یک تنه به جمع آوری معترضین دیگر برخاست وبا امکانات صفرمالی، نخستین نشریه اعتراضی برعلیه رجوی را منتشرکرد. رجوی در جنون وحشت برای جلوگیری دست به هرگونه تشبثی زد، از جمله چسباندن عکس های کریم حقی به دیوار و تنه ی درخت ها تحت عنوان گشتاپو، حتی تا مدرسه دختر او! کریم حقی تنها یک دوست هلندی برای کندن اطلاعیه های قلابی با خود داشت. رجوی با همه ی مال مفت وحرام که دراختیار دارد ومامور کردن سرسخت ترین عناصرش از قبیل « محسن رضایی» کوشش گرانقیمت! ولی بی فایده یی را دستاویز بستن « پیوند» قرارداد.

در جریان همان دادگاه بود که فرصت آشنایی با کریم حقی نصیبم شد (پیش تر به جهت عضویت بخش حفاظت رجوی لاجرم استقرار در اقامتگاه رجوی را رقم می زد، ایشان را نمی شناختم). وقتی که تازه کمر از حادثه جانکاه خودکشی همسرباردارش « محترمه بابایی» تحت آزارهای نامردانه رجوی، بلند می کرد، و دخترکوچکی که باید هم پدر و هم مادرش می شد و برادر جوانی که درایران اعدام شده، وپرچم مبارزه دشوار برعلیه رجوی که برافراشته بود. با همه ی این احوال هنوز از او و یاران دیگرم، به هول همان لفظ « بریده » می ترسیدم. اما در نهایت آموزگار مهار احساسات وچم و خم های مبارزه با رجوی، به طریق روشن تر، روشنگری حقایق فرقه ، پشت پرده و حجاب منافقانه و نابجا گشت.

« مادر»، « مادر رضوان » را هم نخستین بار، پس از سالها، زیر روشنای سقف کریم حقی دیدم. شگفتا سالیانی با ایشان در بغداد مواجهه می شدم، ولی به اختناق فرقه یی از دردهایش هیچ نمی دانستم. نمی دانستم عروسش باردار جنینی است که پدرش را در « اشرف » به قتل رسانده اند. پس از رفتنش به لفظ «بریده» غیبتش می کردند، بکلی جدا از آنچه رفته است. « مادر» درعراق « دندان خشم بر جگر خسته بست و سخن نگفت » ازآنجا که رجوی را می شناخت. اما وقتی به عنوان دیدار دختر دیگرش به کشور سوئد رسید، برنگشت و تا دخترباقی مانده در عراق و نوادگان بی پدرش را به امنیت سوئد نرساند، از پای ننشست. از آنجا که پیشگام زنان سخنگو بود، رجوی برای تطمیع و خاموش کردنش « فاطمه رضایی» را به پشت درخانه اش فرستاد. مادر حتی درب را نگشود.

زمان گذشت و راه برای یاران دیگری هموار شد که از تونل وحشت رجوی تا به زندان مخوف « ابوغریب » و استرداد به ایران گذشتند و هریک سهم تکمیلی از مسئولیت را عهده دار شدند، مورد تهمت های ناروا و تحت حملات تروریستی و چاقوکشی تا حیله ی قدیمی، زنگ زده و رنگ وروباخته ی « خودزنی» رجوی ورجاله های زن و مردش قرار گرفتند، اما بر تصمیم خویش، پای فشردند.

کریم حقی برای « مارال » اش ، هم پدر شد و هم مادر و دوست خوبی برای فرزندان من، رفیقی برای پسرم! که سبب تهییج احساسات مادری ام در مثبت ترین وجه می شود

 

 

همچنین ......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تروریست ها به فرانسه باز می گردند

 

 

امیر حسین پناهی، آریا ایران، شانزدهم نوامبر 2011
http://ariairan.com/fa/?mod=view&id=11925

 

اخبار رسیده از منابع ارتباطی مجاهدین حاکی است که مسعود و مریم رجوی طرح بسیار بزرگی برای تخلیه اشرف و اعزام ساکنان پادگان به کشورهای اروپایی و منطقه دارند.طبق اطلاعات واصله ساکنان پادگان در یکان های تشکیلاتی جدید تقسیم بندی شده و توجیه همگانی برای انتقال صورت گرفته است.

این طرح که به سه قسمت اصلی تقسیم شده ،قرار است در صورت عدم پذیرش طرح اروپایی مجاهدین توسط کمیساریای عالی پناهندگی،ساکنان پادگان اشرف پنهانی به کشورهای عربی،اروپا و آمریکا گسیل شوند.

در این رابطه مریم رجوی و بسیاری از مسئولین و کانال های ارتباطی سازمان از ماه ها پیش مشغول چانه زنی با مسئولین و رابطین امنیتی کشورهای غربی،آمریکا،عربستان سعودی،اردن،بحرین،کویت،امارات،حکومت خودگردان کردستان عراق ،یونان،ترکیه،پاکستان و هندوستان بوده اند تا در زمان لازم براساس طرح از پیش تعیین شده نفرات خود را به آن کشورها اعزام نمایند.مسعود رجوی تاکید کرده است که حتی یک نفر نباید "فریب خانواده ها" را خورده و به جمهوری اسلامی ایران پناه ببرد.طبق فرمان رجوی ، مسئولین تشکیلاتی موظف شده اند نفرات خود را تحت اجبارات خاصی از پناه بردن به ایران برحذر دارند.

گروه اول که شامل افراد دارای پرونده جنایی در عراق و ایران هستند همراه با نیروهای آمریکایی از عراق خارج می شوند.این افراد شامل فرماندهان عملیاتی و افرادی هستند که پاسپورت یا کارت اقامت از کشورهای غربی و آمریکا یا کانادا دارند.پنتاگون و مجاهدین هماهنگی های لازم در این مورد را انجام داده اند.

گروه دوم به چند دسته مختلف تقسیم شده اند.اما همه آنها قرار است از مرزهای جنوب غربی و جنوب عراق به سمت کشورهای اردن،عربستان سعودی،کویت،امارات متحده عربی و بحرین اعزام گردند.مسئولین سازمان های امنیتی عربستان سعودی و اردن هماهنگ کننده اصلی با رابطین مجاهدین برای اسکان موقت افراد هستند.

گروه سوم به مناطق تحت حفاظت مسعود بارزانی در اقلیم کردستان عراق اعزام می شوند.تا از آنجا به ترکیه و یونان بروند.استراون استیونسون لابی اروپایی مجاهدین در آخرین دیدار خود با مسعود بارزانی در بلژیک اطمینان های لازم در این زمینه را کسب نموده است.این افراد به مرور به کشورهای اروپایی اعزام خواهند شد.

لازم به ذکر است پیشاپیش برای افراد مدارک جعلی ، پاسپورت و پول تهیه شده که نزد فرماندهان یکان ها نگهداری می شود تا قبل از اعزام بین افراد توزیع گردد.همچنین قاچاقچیان زیادی تدارک دیده شده تا از مسیر های مشخص شده در طرح،مسائل انتقال افراد به کشورهای عربی،آسیایی و غربی حل و فصل گردد.

بجز تعداد مشخصی از افراد که به کانادا و آمریکا اعزام می شوند،هدف اصلی رجوی انتقال ماکزیمم افراد به فرانسه و دیگر کشورهای اروپایی است.تا به این شکل مانع از پناه بردن افراد به خانواده ها و حکومت جمهوری اسلامی ایران شوند.

بر اساس گزارشات رسیده ،افراد اعزامی به اروپا در کشورهای یونان،ایتالیا،اسپانیا،فرانسه،انگلستان،سوئیس،اطریش،آلمان،نروژ،دانمارک و بلژیک پناه خواهند گرفت.محل اسکان و اقامت آنان پیشاپیش تهیه گردیده و وکلای مجربی برای اقامت آنان استخدام شده اند.از این مجموعه بیش از 1000 تن در شهرهای مختلف فرانسه و بقیه نیز بین دیگر کشورها تقسیم شده اند.از کشورهای عربی و آسیایی نیز بجز افراد و تیم های مشخص شده مابقی به مرور به اروپا اعزام خواهند شد.هدف نهایی رجوی اسکان بیش از 3000 تن در کشورهای مختلف اروپایی است.

از یک سال پیش حکومت ایران با بخشودگی عمومی برای افرادی که مرتکب جنایتی نشده اند،آماده گی خود را برای پذیرش این افراد به مقامات آمریکایی،سازمان ملل و دولت عراق اعلام نموده است.چند ماه پیش نیز حسن دانایی فر سفیر ایران در عراق طی مصاحبه ای درباره شرایط ایران برای پذیرش وعفو اعضای سازمان مجاهدین گفته بود؛" تمام ساکنین اشرف از نظر ما عفو هستند مگر کمتر از صد نفر از آن‌ها که دارای پرونده قضایی‌اند.سایرین می‌توانند به کشور عزیزشان بازگردند و اگر تمایلی به ماندن در ایران ندارند با دریافت پاسپورت به هر جایی که مایل هستند مسافرت کنند."

اما رهبران سازمان مجاهدین اقدام دولت جمهوری اسلامی ایران را قاطعانه رد کرده و اعلام کردند ایران در تلاش است ساکنان کمپ اشرف را فریب داده و برعلیه مجاهدین مورد استفاده قرار دهند.

لازم به ذکر است قریب به 3000 تن از ساکنان پادگان اشرف طی اقامت طولانی مدت در پایگاه های مجاهدین در عراق،آموزش های نظامی بسیار زیادی فراگرفته و در بکارگیری انواع تانک ها،نفربرهای زرهی،توپخانه،موشک انداز،مین ،تخریب و بمب گذاری تبحر ویژه دارند.یک یکان ویژه نیز از متخصصین پرواز با انواع هلی کوپتر و هواپیمای جنگی هستند.از این میان بیش از 1500 تن جزو واحد ها و تیم های عملیاتی بودند که در سالیان متمادی از عراق به شهرهای ایران نفوذ کرده و عملیات های ترور و بمب گذاری بسیار زیادی انجام داده اند.

با اشراف به این مسئله دولت های غربی بصورت رسمی از پذیرش آنان سرباز زده و تمایل دارند که این افراد به کشور خود بازگردند.اما فرماندهان و رهبران مجاهدین با طرحی بسیار بزرگ و مخفی، در صددند تمامی ساکنان پادگان اشرف را به اروپا اعزام نمایند تا مانع از فروپاشی و انحلال سازمان تروریستی مجاهدین خلق شوند!

***

در همین رابطه

...اگر راست می گویید که اعضای سازمان با انتخاب آزاد ، آگاهانه و از روی اختیار در تشکیلات مجاهدین مانده اند،از چه می هراسید؟درب های پادگان اشرف را باز بگذارید،آنوقت خواهید دید که حتی یک نفر نیز برایتان باقی نخواهد ماند!

( از دفاعیات جواد فیروزمند در بیدادگاه استالینی مسعود و مریم رجوی و در حضور 4000 تن از اعضا و فرماندهان مجاهدین . مکان؛قرارگاه باقرزاده –جاده بغداد –رمادی .زمان؛اواخر تابستان سال 2001 میلادی )

 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد