_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

iran-ghalam@hotmail.com

www.iran-ghalam.de

گزارشی به وجدانهای بیدار

(کمپ عراق جدید، سابقا اشرف)

 

 

حسن عزیزی، کمپ عراق جدید (سابقا اشرف)، دیالی، سی ام نوامبر 2011

http://www.iran-interlink.org/fa/?mod=view&id=11120

 

آقایان سبحانی، خوشحال و عزیزی در گورستان کشته شدگان فرقه

منطقه آزاد شده کمپ عراق جدید، سابقا اشرف

 

 

بنام خدا

در پی سفر به عراق به همراه هیئتی از دوستان جدا شده از فرقه رجوی که از فعالین حقوق بشری هستند و دیداری نزدیک از قرارگاهی که سالها عمر و جوانیم را در آنجا سپری کردم و در دیدار با خانواده هایی که برای ملاقات با جگرگوشه هایشان در آنجا حضور داشتند سخت تحت تاثیر قرار گرفتم.


(خانم ها میزایی، عبداللهی و سنجابی)

- دیدار با مادری دلسوز و فداکار، شیر زنی شجاع که واقعا با چنگ و دندان دو سال است جلای وطن کرده و در درب ورودی اشرف با حداقل امکانات و در شرایطی واقعا سخت طالب دیدار فرزندش است و این مادر در اثر فشارهای سیستم رجوی دچار بیماری قلبی و ضربه دیدگی تارهای صوتی شده است. خانم عبداللهی. من از او انگیزه می گیرم.

- مادری دیگر به همراه تنها فرزندش. خانم میزایی. او هم دو سالی است در آن شرایط طاقت فرسا بسر می برد. هنگام اسیر شدن همسرش در جنگ ایران و عراق پسرش هفت ماهه بوده و به من می گفت من پدرم را هرگز ندیده ام. پدرش سی سال است اسیر است. اسیر عراق بوده و اکنون سالهاست اسیر رجوی است. ولی استقامت و انگیزه این مادر و فرزند ستودنی است.

- اگر من بخواهم به تک تک خانواده ها اشاره کنم در حوصله این نوشته نیست.

وضعیت قرارگاه:

قرارگاهی که من روزی از آن بیرون آمدم در پناه دیکتاتوری همچون صدام در اوج قدرت و فرماندهی رجوی بود ولی هم اکنون نام قرارگاه را یدک می کشد و نمی توان با هیچ یک از اشکال هندسی آنجا را به تصویر کشید. در جایی و ضلعی و نقطه ای خانواده ها به قلب قرارگاه تردد می کنند و در نقطه ای دیگر چند صد متری وارد شده اند. این تقسیمات جغرافیایی هراس عجیبی در دل سران فرقه ایجاد کرده است چون در پس حصارهای ایجاد شده، خانواده ها با بلندگو به عزیزان خود پیام میدهند و فقط خواهان ملاقات حتی پنج دقیقه ای هستند و وحشت سازمان نیز از همین زاویه است.


(آقایان سبحانی، قشقاوی، صادقی، عزیزی و خوشحال)

شیوه های مقابله به مثل سازمان در مقابله با خانواده ها:

تنها رشته باقیمانده بین اسرای فرقه و خانواده ها عاطفه هاست که رجوی از همان روز اول کمر به نابودی آن بست و اکنون نیز همین رشته است که رجوی را وا میدارد تا چهره کریه خود را هر چه بیشتر به نمایش بگذارد، مانند:

- نصب بلندگوهای بسیار قوی مقابل خانواده ها.

- گشت های پنج نفره در اطراف حصار و سیم خاردار و گرفتن قدرت مانور و قدرت فرار از اسرا.

- ایجاد رعب و وحشت در بین افراد و شایعه اینکه اطلاعات ایران پشت سیم خاردارها و حصارها هستند و به محض خروج از اشرف، اوین و اعدام سرنوشت شماست.

- در دیداری که با افراد جدا شده جدید که موفق به فرار از فرقه شده اند داشتم، اذعان داشتند که با تبلیغاتی که سازمان بیست و چهار ساعته روی افراد می کند ما بین بد و بدتر، بد را انتخاب کردیم و گفتیم به هر حال کشته خواهیم شد، چه در اینجا بمانیم و در سررسید زمانی عراق رجوی ما را از پشت بزند یا به زور زیر بولدوزر بفرستد و چه برویم بیرون و توسط رژیم عراق به ایران تحویل داده شویم و اعدام شویم. اصلا نقطه امیدی نداشتیم ولی چون تا حدودی به شیوه های کنترل نیرو توسط سازمان پی برده بودیم، نهایتا تصمیم به فرار گرفتیم.


(آقای عزیزی، آقای خوشحال و خانواده های متحصن)

دو موضوع برای خودم خیلی برجسته بود.

- رجوی به بچه های داخل قرارگاه گفته ما قبل از اینکه نگران بیرون سیم خاردار باشیم، باید نگران داخل سیم خاردار باشیم چون نفوذی داخلمان زیاد است. برای جلوگیری از فرار نفوذی ها عده ای در سازماندهی تیمی کنار سیم خاردار بیرون را زیر نظر دارند و نفرات دیگر داخل سیم خاردار را.

- در مقابله صوتی با خانواده ها سازمان به هر ترفندی متوسل می شود ولی چیزی که نظر مرا خیلی جلب کرد استفاده از پارازیت بسیار شدید و ناهنجار از بلندگوها است تا بدین وسیله مانع شنیده شدن عجز و ناله پدری، مادری و ... به فرزند دلبندش شود و این اوج استیصال رجوی را می رساند. فردی که با عوامفریبی و دجالیت می گفت پارازیت را سیستم های پوسیده استفاده می کنند و اوج پوسیدگی یک سیستم را می رساند چون حرفی برای گفتن ندارند. و می گفت که پخش پارازیت اوج وحشت است.

و در بحث هایش خطاب به اضداد خودش می گفت دیدید که بور شدید؟! من هم اکنون و اینجا به آقای رجوی و خانم رجوی می گویم دیدید که بور شدید؟!. به عینه دیدید دست خدا از آستین خانواده ها که همان توده ها هستند بیرون آمد و شما بور شدید؟!

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

اعلام جدايي شهرام حيدري از سازمان مجاهدين خلق

 

 

بنیاد خانواده سحر، بغداد، سی ام نوامبر 2011
http://www.saharngo.com/fa/story/1662

اینجانب شهرام حيدري متولد 1346 از استان خوزستان هستم.

 


ازسال 1367هوادار مجاهدین خلق بودم و در سال 85 توسط قاچاقچی اعزامی از جانب سازمان از کشور خارج و وارد عراق شدم و به اردوگاه اشرف رفتم.

در مورخ 24/6/90 از اسارتگاه اشرف اقدام به فرار کردم که توسط نگهبانان مقر دستگير و تحت شکنجه و باز جويي قرار گرفتم. برايم کلی صحنه سازي کردند و انواع اقرار هاي ساختگي را با تهديد به قتل از من گرفتند و سپس مرا زندانی کردند.

پس از مدتی متوجه شدم ممکن است بازداشت من طول بکشد و همچنین جانم در خطر باشد لذا وارد اعتصاب غذا شدم که در نهايت مجبور شدند بدلیل فشارهای بیرونی مرا تحويل پلیس عراق بدهند.

زمانیکه در داخل کشور بودم تحت تاثیر تبلیغات سازمان قرارگرفتم و فکرمی کردم باید آرزوی هر جوانی باشد که به مجاهدین خلق در اشرف بپیوندد. ولی طولی نکشید که متوجه شدم اینجا سرابی بیش نیست و زمانی متوجه حقیقیت شدم که خودم را درون این فرقه دیدم که دیگر راهی برای بازگشت نبود.

من زن و بچه ام را فدای فریب کاری سازمان و ساده اندیشی خودم کردم. هر چند در طول این مدت همه چيزم را از دست دادم ولي به هر حال از این جهنم و غار مخوف رجوي خلاص شده و از اسارت نجات پيدا کردم.

اميدوارم بقيه دوستانم هم که تحت استثمار و در حصار تشکيلات رجوي زير فشارهستند هر چه زودتر با کمک هائی که از بیرون میشود نجات پيدا کرده اين لانه فريب و ريا را ترک نمايند و خود را آزاد کنند.

شهرام حیدری - بغداد

پیام تشکر آقای محمود رستمی از جداشدگان فعال

بنیاد خانواده سحر، بغداد، سی ام نوامبر 2011
http://www.saharngo.com/fa/story/1661

طي چند وقت گذشته با تعدادي از خانمها و آقايانی که روزي مثل من در سازمان مجاهدین خلق بودند و به شکر خدا الآن در آزادي و آرامش زندگي ميکنند حضوري و ارتباطي تماس داشتم . ديدار و تماس با اين دوستان براي من به شخصه بسيار با ارزش بود.

قبل از اينکه احساس قلبي خودم را در اين رابطه بنويسم به حکم شعور و شرط ادب لازم ميبينم از صميم دل از همه دوستان جديد و قديمي نهايت سپاسگذاري را بکنم. یعنی تمام کساني که از آزادي من خوشحال شدند و نهايت لطف را در حق من داشته و دارند. حقيقت اينکه من بسيار نيازمند بودم و شما بهترين کساني بوده و هستيد که بنا به تجربه شخصي درک کاملي از افرادی مثل من داريد. به هر حال آرزو دارم کساني را که هنوز سعادت زيارت نداشتم در آينده اي نزديک ببينم و ببوسم.

بدرقه هر کدام از ما وقتي به هر شکلي از سازمان جدا ميشويم سيلي از فحش و ناسزاست و در اين رابطه الحق رجوي کوتاهي نکرده و نميکند. حتي فتواي قتل ما را پيشاپيش داده و وصيت کرده است، چرا که شکستن اين طلسم بزگترين گناه در شريعت اوست.

و البته براي ما سخت و نفسگير بود ولي به لطف خدا خلاص شديم. اما نکته اصلي اينکه خيلي از شما ها در حالي که به ثبات رسيديد و زندگي راحتي دور از هر نوع شرک و شخصيت پرستي داريد همچنان به فکر افرادي هستيد که هنوز در اشرف اسيرند و از هيچ تلاشي کوتاهي نميکنيد. اين چند روزه ديدم که به هر دري ميزنيد تا از تکرار فاجعه اي جديد جلوگيري کنيد. من هم مثل شما اين دين را روي دوشم حس ميکنم و از هيچ کاري فرو گدار نخواهم کرد.

خيلي خوب ميفهمم که پشت اين حصار افرادي در اعماق سياه چال انديشه اي فاسد تنها با روياي آزادي نفس ميکشند در صورتي که مثل هر انساني در هر نقطه اي از دنيا ما هم لايق و شايسته آزادي هستيم. ما هم مثل هر موجود زنده اي مستحق مهر پدر و مادر هستيم و تشنه تر از هر کسي براي داشتن هويت انساني می باشیم. گاهي اوقات فکر ميکنم آنچه در اشرف بر ما گذشت به هيچ زباني قابل بيان نيست و کمتر کسي توان تصور و فهم آنرا دارد و در مقابل خيلي از سوالات واقعا عاجز ميمانم ولي اينرا هم خوب ميفهمم که تمام تلاش و توان باقي مانده در خودم را بايد بکار بگيرم که آخرين ذرات و آثار اين سم آلوده را از خودم و اطرافم دور کنم.

اميدوارم زحمات و تلاش تک تک شما در آينده اي نزديک ببار بنشيند. باز هم از لطف همه شما ممنونم و بياد تک تک شما هستم.

برادر کوچک شما محمود رستمي
26 نوامبر 2011

ایمیل آقای رستمی برای افرادیکه خواهان ارتباط با ایشان هستند به صورت زیر است:
mahmoud.rostami88@yahoo.com
 

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

وحشت از بلند گوها!

(تنها چیزی که برای رجوی مهم نیست سلامت و جان مردم است. رجوی نماینده هیچ کس نیست)

 

 

ابوالفضل فریدونی، بغداد، بیست و نهم نوامبر 2011

http://www.iran-interlink.org/fa/?mod=view&id=11106

 

بعد از سقوط صدام حسین و اشغال عراق توسط آمریکا و همچنین خلع سلاح سازمان مجاهدین و محصور شدن اعضاء آن در قرارگاه اشرف ، شرایطی پدید آمدند که موجب شدند تا برخی از خانواده های اعضاء سازمان مجاهدین به دیدار عزیزانشان که سالها از سرنوشتشان بیخبر بودند امیدوار گردند و در نتیجه از فرصت پیش آمده استفاده نموده و برای ملاقات با فرزندان خود عازم اشرف شدند . ازآنجاییکه سران سازمان بعد از محصور شدن در قرارگاه ،بدنبال باز کردن راهی به بیرون بودند و میخواستند ارتباطشان را با خارج از اشرف برقرار کنند ، فکر می کردند که میتوانند از محمل این خانواده ها استفاده کنند و در پوش دیدار آنها با بستگانشان ، چند روزی آنها را در اشرف نگه دارند تا بتوانند روی آنها برای جذب و بکار گیریشان در جهت اهداف خود کار کنند ، فرماندهان اشرف می خواستند از این خانواده ها برای انجام برخی فعالیتهای مورد نظر در داخل ایران و یا حتی برای ماندن در اشرف و عضویت در سازمان سوء استفاده نمایند و از این رهگذر کیسه خود را پر کنند ، لذا تعدادی از خانواده ها را پذیرفته و به داخل اشرف بردند ؛ آنها برای اینکه بتواند روی خانواده ها کنترل و نظارت داشته باشند آنها را در هتل ایران اسکان دادند و یک یا دو نفر را به بهانه خدمت کردن به آنها ، کنارشان قرار دادند ؛ این افراد باید روزانه گزارش وضعیت هر خانواده و همچنین گزارش ریز ملاقات آنها با بستگانشان را به مسئولان مربوطه میدادند تا اولأ مشخص شود که آ ن خانواده چه میزان قابل اعتماد میباشد ، ثانیأ چقدر میتوان روی افراد آن کار کرد و اصلأ امکان جذب وبکارگیریشان وجود دارد یا خیر ، ثالثأ چه نوع مأموریت و کاری را میتوان رویشان سوار کرد ، رابعأ در ملاقات خانواده مورد نظر با بستگانشان چه صحبتهای میشد ، صحبتها مثبت بودند یا منفی ؛ لازم به ذکر است که تمام دیدارها و ملاقاتها ی این خانواده ها با بستگانشان باید در حضور همین افراد مراقب انجام میشد و از طرف دیگرهم بچه های اشرف که با خانواده های خود ملاقات میکردند باید هر شب گزارش ملاقات میدادند و ریز همه چیز را مینوشتند و بعد از رفتن خانواده هایشان از اشرف هم باید چند روز قرنطینه میشدند و باید گزارشی کامل از آنچه که در این چند روز ، حتی در درون و ذهن و ضمیرشان گذشته بود ، می نوشتند و به اصطلاح مختصات خود را میدادند و مشخص میکردند که الآن در چه نقطه ای هستند ، باید همه لحظاتشان را مینوشتند تا طبق گفته فرماندهان از آلودگیهای جامعه عادی و ضد ارزشهای بورژوازی که خانواده ها با خود آورده بودند و آنها در معرض مستقیم آن ضد ارزشها و آلودگیها قرار گرفته بودند ، پاک می گردیدند و باید در این گزارش از زندگی ابراز تنفر میکردند و مرزبندی خود را تیز و صریح با بورژوازی ، که مسعود رجوی آنرا تهدید اصلی هر مجاهد خلق میدانست ، اعلام میکردند و کاملأ صفر صفر می نمودند ، آنوقت بود که میتوانستند مجددأ وارد یگانهای خودشان شوند .

بعد از انجام چند سری از ملاقاتها ، سران سازمان متوجه شدند که نه تنها نتوانستند تعداد قابل توجه ای از افراد خانواه ها را در دام خود بکشند بلکه این دیدارها تأثیرات بقول خودشان منفی و مخرب روی اعضاء گذاشته و در حقیقت نیروها را هوایی کرده است و علیرغم همه مراقبتها و قرنطینه ها و گزارشات صفر صفر ، تعداد نیروهایی که درخواست خروج از سازمان را میدهند و یا از اشرف فرار میکنند بطور چشمگیری افزایش پیدا کرده است ؛ به همین خاطر ترسیدند که اگر به همین منوال خانواده ها بخواهند وارد اشرف شوند و برای فرزندان خود از زندگی بیرون از اشرف و تغییر و تحولات انجام گرفته در جامعه بگویند ، زیرآب انقلابشان میخورد و بزودی اشرف از هم می پاشد ؛ لذا به بهانه اینکه این کاروانها را انجمن نجات رژیم راه انداخته و به همراه خانواده ها مأموران وزارت اطلاعات هم وارد اشرف میشوند ، دیگر خانواده ها را به داخل اشرف راه ندادند و بدین صورت پرونده دیدار خانواده های سری اول بسته شد.

سازمان برای اینکه نشان بدهد با پذیرش خانواده ها برای دیدار با بستگانشان مخالفتی ندارد و همچنین بخاطر اینکه نمیخواست ارتباطش را بکلی با بیرون قطع کند ، برای دعوت برخی از خانواده ها یی که می شناخت و یا از قبل با آنها در ارتباط بود ، اقدام نمود و رسمأ هم اعلام کرد که فقط خانواده هایی را می پذیرد که خارج از تورها و کاروانها ی انجمن نجات ، به اشرف بیایند ؛ این روال تا زمانیکه آمریکاییها حفاظت اشرف را بعهده داشتند ادامه داشت و تعدادی از خانواده های مورد اعتماد سازمان به اشرف آمدند و برخی از نفرات حتی در اشرف ماندند.  

با انتقال حفاظت اشرف به نیروهای عراقی ، شرایطی که تا کنون بدلیل همکاری آمریکاییها با فرماندهان اشرف باب میل و دلخواه سران سازمان بود ، تغییر کردند؛ عراقیها اقدام به سرشماری ساکنان اشرف نمودند و رسمأ هم اعلام کردند که راه برای خروج اعضائی که بخواهند اشرف را ترک کنند باز است وسازمان نیز دیگر نمیتواند اعضاء جدیدی وارد اشرف کند و فقط حضور افرادی که تاکنون تعیین استاتو و سرشماری شدند در اشرف قابل قبول می باشد ، عراقیها حتی دیگر نام اشرف را هم برای قرارگاه قبول نداشتند و آنرا عراق جدید نامیدند .

خانواده هایی که در این مدت همچنان پیگیر دیداربا بچه هایشان بودند و امیدشان را ازدست نداده بودند با رفتن آمریکاییها جان تازه ای گرفتند و با پیگیریهای فراوان و مراجعات مکرر به مسئولین عراقی توانستند مجوز دیدار عزیزانشان را از آنها بگیرند ، اما سران سازمان زیر بار نمی رفتند ؛ سرانجام با رایزنیهای زیاد وتحت فشار وسایل ارتباط جمعی و دخالت صلیب و یونامی ، فرماندهان اشرف به این خواسته تن دادند ، با این شرط که این دیدارها باید با نظارت آمریکاییها انجام شوند ، بدین ترتیب این سری از دیدارها در محلهایی که در بیرون درب اشرف برای همین منظور آماده گردیده بودند ، شروع شدند . بعد از ملاقات چند خانواده با بچه ها یشان ، فرماندهان سازمان از طریق گزارشات صفر صفرتعدادی از نفرات متوجه شدند که کیفیت این سری از ملاقاتها با سریهای قبل کاملأ متفاوت است ، حرف خانواده ها بیشتر حول خروج فرزندانشان از اشرف است و بنظر می رسد که این دفعه خانواده ها بیشتر برای نجات بچه هایشان از چنگال رجوی آمده اند ؛ اینجا بود که مسعود رجوی دستور قطع ملاقاتها را داد و دیگر اجازه نداد هیچ کس برای ملاقات با خانواده اش برود و دربهای اشرف را کاملأ بست .

با بسته شدن دربهای اشرف پرونده ای دیگر از ملاقات خانواده ها نیز بسته شد ، اما داستان کماکان ادامه داشت و در حقیقت شکل پیچیده و تازه ای بخود گرفت ، خانواده ها در مقابل خودسری و شقاوت رجوی کوتاه نیامدند و سعی کردند از هر طریقی که شده با عزیزانشان در قلعه اشرف ارتباط برقرار کنند و حرف بزنند ، آنها توانستند با استفاده از بلند گوها صدای خودشان را به تمام نقاط اشرف برسانند ، حالا دیگر دربهای بسته اشرف نمی توانستند مانع ورود آه و ناله مادرانی شوند که بی وقفه فرزندانشان را صدا میزدند وآنها را به آغوش گرم و مادرانه خود فرا می خواندند ، دیگر دربهای بسته نمی توانستند مانع رسیدن فریاد پدران سالخورده و دردمندی شوند که برای نجات بچه ها یشان، آنها را تشویق به فرار از قلعه اشرف میکردند ، دیگر هیچ چیز مانع حرف زدن برخی از رها شدگان اززندان اشرف نبود که بی مهابا دست به افشای چهره واقعی و زشت و کریه رجوی می زدند و واقعیتهای پنهانی را که بسیاری از ساکنان اشرف از آنها بیخبر بودند برملا می کردند.

ترس و وحشت تمام وجود مسعود رجوی را فرا گرفته بود ، فضای بسته و تاریکی را که سالها سعی کرده بود با دروغ و دغل و فریب و ریاء برای نیروهای در بند خود ایجاد کند و آنها را در بیخبری مطلق از اوضاع و احوال دنیای بیرون نگه دارد ، بوسیله چند خانواده شجاع و جسور و خستگی ناپذیر که فقط تعدادی بلند گو دراختیار داشتند در حال شکسته شدن بود ، نوامیس ایدئولوژیک ! و گوهران بی بدیل ! رجوی در معرض پیامهای حق وحقیقت خانواده ها قرارگرفته بودند ومی رفتند تا چشم و گوش باز کنند و سر از همه چیز در بیاورند ، همان چیزی که رجوی اصلأ نمی خواست ، گویی که تمام پایه های سیاست و ایدئولوژی و تشکیلاتش به لرزه در آمده بودند و او کاملأ عاجز و ناتوان شده بود ؛ اینبار دیگر رجوی کاری رو به بیرون نمی توانست بکند در نتیجه مجبور شد بحث خانواده ها و بلند گوها را علیرغم میل باطنی اش روی میز همه ساکنان اشرف بیاورد، او طی چند پیامی که در همین خصوص فرستاده بود ، گفت : الآن تهدید اصلی هر مجاهد خلق خانواده اش میباشد ، از الآن به بعد خانواده هایی که به اشرف می آیند دیگر خانواده ما نیستند بلکه مزدوران و مأموران وزارت اطلاعات هستند ، دیگر نباید به آنها خانواده گفت بلکه آنها ناخانواده هستند. او همچنین دستور داد که همه مجاهدین باید از این بحث عبور کنند و بین خودشان و خانواده هایشان مرزی عبور ناپذیر بکشند ، او حکم داد که گوش کردن به صدای بلندگوهای خانواده ها بی مرزی مطلق است و بر مجاهد خلق حرام میباشد . رجوی گفت : بحث عبور از خانواده یک بحث معمولی و کم اهمیت نیست بلکه یک بحث ایدئولوژیک است ،همانطور که همه شما در بند الف انقلاب ، زن را طلاق دادید وآنرا استفراغ خشک شده نامیدید ، الآن هم باید خانواده را طلاق بدهید وآنرا خانواده الدنگ بنامید.

بدین ترتیب نشستها و بحثها ی مطول و کشداری همراه با پروژه نویسیها و پروژه خوانیها شروع شدند ، همه افراد باید گزارش پروژه میخواندند و فرماندهان و همچنین سایرین را به اقناع میرساندند که از بحث عبور کردند ، این بحث حتی شامل آندسته از اعضاء سازمان که در کشورهای دیگر بودند هم می شد و حتی کسانیکه تمام اعضای خانواده شان در اشرف بودند نیز باید خود را مشمول بحث میدیدند و پروژه میخواندند ، در واقع رجوی با این کارش می خواست یک تیر و دو نشان کند ، از طرفی آنهایی که خانواده هایشان بیرون از اشرف بودند را مجبور می کرد تا قید پدر و مادر و برادر و خواهر و فرزند خود را بزنند و دیگر هیچ وابستگی و ارتباطی با هیچ کس در خارج از سازمان نداشته باشند تا هرگز هوس رفتن به آغوش گرم خانواده به سرشان نزند ؛ از طرف دیگر آنهایی که همه کسانشان در اشرف بودند را کاملأ با خانواده هایشان بیگانه می کرد تا در صورت فرار یکی از اعضاء خانواده ، بقیه هم نخواهند از اشرف بروند . او میخواست با دیوار کشیدن بین اعضاء سازمان و خانواده هایشان ، آنها را بی اصل و نسب و بی هویت سازد و بدین وسیله تمام پلهای پشت سرشان را خراب کند. ظاهرأ موضوع خیلی جدی بود و دستورهم این بود که همه باید این تهدید اصلی و خطرناک را که اسمش خانواده بود ، جدی بگیرند و حتی در ذهن و ضمیرهم نباید به آن نزدیک شوند و باید با آن مرز داشته باشند.

حالا نوبت ما بود ، باید هر شب در گزارش عملیات جاری و یا در گزارش غسل هفتگی فاکتهای مربوط به خانواده را میآوردیم و رد مرز سرخها را در جمع می خواندیم و می گفتیم که با فکر کردن به خانواده مرزبندی با رژیم را رعایت نکردیم و بعد هم کلی بد وبیراه به خودمان می گفتیم و به جمع نیز التزام می دادیم که دیگر به یاد خانواده خود نمی افتیم ، دیگر به پدر و مادرخود فکر نمی کنیم ، دیگر یادی از بچه هایمان نمی کنیم ، دیگر به یاد برادران و خواهرانمان نمی افتیم ، دیگر مرز سرخ ! رد نمی کنیم ؛ همچنین باید بخاظر شنیدن صدای بلند گوهای خانواده ها که همه جای اشرف بگوش میرسید هر شب فاکت صدا و بلند گو نیز میخواندیم و میگفتیم که مثلأ فلان حرف را از بلند گو شنیدیم چه احساسی داشتیم وباید میگفتیم که بی مرزی کردیم و...

واقعأ این بند گوها مسعود رجوی را به وحشت انداخته بود ، او با وجود اینهمه پیام و بحث و نشست وحکم و دستوری که داده بود باز هم می ترسید که نکند یک وقت نسخه ایدئولوژیکش کار ساز نباشد ، نکند نشستها و فاکت نوشتنها و پروژه خواندنها سر خانواده و صدا وبلندگو کافی نباشند ، نکند باز آدمها به حرفهای خانواده ها علاقه مند باشند و بخواهند گوش به بلندگوها بسپارند ،به همین خاطراو شدیدأ دنبال یک راه حل پراتیک بود و سرانجام هم چاره کار را در بلند گو دید ، بلندگو در برابر بلندگو، دستور داد تا در تمام نقاط اشرف و در تمام مقرات بلندگو کار بگذارند و به محض روشن شدن بلندگوهای خانواده ها ، آنها را روشن کنند و سرودهای سازمان را با ولوم حداکثر پخش کنند تا کر شود هر گوشی که بخواهد بی مرزی کند . همه فکر و ذکر فرماندهان شده بود بلندگو ، همه نشستها سمت و سوی بلند گو گرفته بود ، همه برنامه ها با زمانبندی روشن شدن بلندگوها تنظیم می شد ، هر کجا برای کار و خدمات عمومی و پست و نگهبانی می رفتیم اول باید بلندگوهایش نصب می شدند ، بعد ما می رفتیم ، بعنوان مثال : وقتیکه ما در موضع مقابل درب شیر دیدبانی میدادیم ، درست در پشت سر ما و در فاصله دو متری یک بلندگوی بزرگ نصب کرده بودند و این علاوه بر سی ودو بلند گویی بود که کمی دورتر نصب شده بود ، بعد از اتمام پست هم که به آسایشگاه میرفتیم وضع به همین صورت بود ، یک بلند گو درست کنارپنجره آسایشگاه نصب بود ، واقعأ زشت و زننده و سخت بود ، صدای بلندگوهای خودمان صد بار گوشخراشتر و آزاردهنده تر بودند و تعدادشان نیز خیلی بیشتراز بلند گوهای خانواده ها بودند .

رجوی بارها وبارها در تلویزیون فرقه خودش با داد و بیداد و جار و جنجال ، فریاد وامظلوما سر داد و گفت که بلندگوهای خانواده ها آرامش را از اشرفیان سلب کرده و مانع استراحت بیماران ما میباشند ،او بلند گوها را وسیله شکنجه ساکنان اشرف خواند ، اما نگفت که تعداد بلندگوهایی که خودش دستور داده توی اشرف نصب کنند تا صدای خانواده ها به گوش ساکنان اشرف نرسد چه تعداد است ، نگفت حتی دستور داده توی محوطه امداد اشرف هم بلند گو نصب کنند ، نگفت خیلی از بچه ها هر روز بی صبرانه منتظرروشن شدن بلندگوهای خانواده ها هستند تا به حرف و حدیث آنها گوش کنند ، نگفت که چسباندن بلند گو به گوش بچه هایی که در مواضع پست می دهند تا چیزی را از خانواه ها نشنوند شکنجه وتحقیرآنهاست ، نگفت که دستور داده تا بلندگوهای سیار درست کنند تا بتوانند روزهای پجشنبه که نماینده یونامی به همراه آمریکاییها می آید ، پنهانشان کنند. مسعود رجوی ابدأ نگران سلامتی آدمها نیست و برایش اصلأ هم مهم نیست که چه بر سر افراد می آید ؛ او فقط ترسیده و وحشت کرده ، وحشت از بلندگوها!

 

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خاطرات دردناک من درزندان رجوی

 

 

جلیل عبدی، بیست و هشتم نوامبر 2011

http://www.iran-interlink.org/fa/?mod=view&id=11091

 

اینجانب جلیل عبدی پس ازبیست ویک ماه خدمت سربازی درمناطق جنگی حاج عمران واشنویه درتاریخ سوم اردیبهشت سال1365توسط نیروهای عراقی درمنطقه جنگی لولان-اشنویه به اسارت درآمدم وبه مدت 3سال درکمپ10رمادی دوران اسارت راگذراندم. وبه خاطرسختی شرایط اردوگاه ونفرتی که نسبت به رژیم دردوران جنگ داشتم تصمیم گرفتم به سازمان بپیوندم.نامه ای به مسئولین ذیربط دراردوگاه نوشتم وخواسته ام روبیان کردم بعد ازمدتی به من گفتند چند روزدیگه شما به مجاهدین ملحق خواهید شد که درتاریخ 29خرداد 1368ما ازاردوگاه خارج شده وبه پادگان اشرف منتقل شدیم.

ازهمان روزهای اول آموشهای اولیه بعد هم آموزهای زرهی شروع شد.درادامه اش هم مانورهای مربوطه روداشتیم. چندماه اینطوری گذشت یک روزی به من گفتند امشب به نشست میرویم پرسیدم نشست دیگه چیه گفتند رفتیم برات مشخص میشه تااینکه رفتیم نشست رجوی آمد بعدازیک مقدمه چینی بحثی روشروع کردتحت عنوان انقلاب درونی مجاهدین که این بحث خودش یک داستانی هستش که دراینجا فرصت نگارش نیست ماده بحث این بودکه بایدزن روطلاق بدهید.مااول فکرمیکردیم که بحث مربوط به مانیست ومال فرماندهان ونفرات قدیمی هستش چندماه هم باماکاری نداشتند.همان موقع ما درآستانه جنگ آمریکا وعراق هم بودیم که ازقبل پیش بینی میکردیم که مجبورشدیم بریم تومناطق کوهستانی شمال عراق مخفی بشویم که توجنگ آسیب نبینیم. که درادامه عملیات مروارید پیش آمد چندماهی هم درگیرهمین قضیه بودیم خیلی هم دوران سختی بود.

تااینکه اوضاع مقداری آرام شدتوجمع بندی مرواریدگفتندبایددستگاه نظامی روکاملاًروزرهی سوارکنیم چندماهی هم سراین داستان مشغول آموزش ومانوربودیم.توهمین پروسه نفرات قدیمی ترهرروزبه نشست میرفتندکه فشارکارهم برای ماخیلی بالابودازطرفی هم هرروزماشاهدریزش نفراتی بودیم که به نشست میرفتند. ماهنوزخیلی ازقضیه سردرنمی آوردیم ونمی دونستیم این شتری هست که درخانه همه ماخوابیده است.که یک روزی به ماهم گفتند نشست شما هم شروع میشودچندروزبعدماروهم به نشست بردنداول بحث طلاق زن روکردند ما گفتیم آخه ماکه مجرّد هستیم این بحث چه ربطی به ما دارد گفتند شماهم باید طلاق بدهید گفتیم چی روطلاق بدهیم گفتندزن روازذهن خودتون خارج کنید زن گرفتن حرام است رجوی زن روفقط برای خودش حلال میدونست.

اون هم نه یکی نه دوتا بلکه با امضاءهمگانی کذایی که به بند(ب)معروف بودتمام زنان سازمان بخصوص شورای رهبری رودرتملک خودش میدیدوبه عقد خودش درآورد.ازاین بگذریم وامّا درادامه همین بحث به اصطلاح انقلاب درسال1374نشست های حوض را داشتیم که دوسه ماه هم درگیراین بحث بودیم این اهرمی بود تا آبروی تک تک نفرات رونمیبردندول کن معامله نبودندنا گفته نماندکه آماده سازهای این نشست چند ماه بود تویگانها شروع شده بودیادم هست یک روزتو محور پنجم یکی ازنفرات رو که حسین نام داشت وبچه رشت هم بوددرحضورمهوش سپهری (نسرین)آنچنان زیرمشت ولگد گرفتند.کتکش زدندعینکش شکست وخون ازسروصورتش جاری شدبه این میگن مهروعطوفت رجوی ودارودسته جنایتکارش نسبت به نفراتی که جان خودشون روکف دستشون گذاشته بودند ومیخواستنددرراه آزادی فداکنند!!!بااین اهرم ها میخواستندصدای کسی درنیاید.

درادامه این نشست ها تومراکز خودمون هم داستانهایی داشتیم که همیشه باید گزارش می نوشتیم وتوجمع هم می خوندیم وماهها سراین داستانهازیرشکنجه روحی وروانی بودیم. تازه باید کارهم میکردیم اگرکسی مریض میشد ویاکارنمیکردمارک بریده براش میزدند. لعنت خدابررجوی وباندجنایتکارش که امیدوارم روزی برسدواین جنایتکاران پاداش اعمال کثیف خودشان را ازخلق قهرمان ایران دریافت کنند.وامّا ادامه خاطرات ازآنجایی که بعدازپایان جنگ ایران وعراق دیگرامکان فعالیت نظامی نبودوهمه نیروهاکارمعمولی روزانه راانجام میدادند.توهمچین شرایطی نیروهاخسته وفرسوده میشدند وامکان ریزش وفروپاشی کامل بوداینباررجوی فریب ونیرنگ جدیدی ابداع کردوبحثی آوردتحت عنوان راهگشایی.وامّا هدف ازراهگشایی این بودکه اینقدرتومناطق مرزی عملیات انجام بدهیم که درنهایت جرقه و جنگ بین ایران وعراق زده شود.

این استراتژی اون موقع بوداین راهگشایی ازسال 76شروع شدوتاسال78ادامه داشت.این ماموریت های راهگشایی تشکیل میشدازتیم های عملیاتی که بعضی ازتیم ها درمناطق مرزی عملیات میکردند ویک سری از تیم ها هم برای فرستادن نفرات جدید به داخل کشورجهت جذب نیرو به کارگرفته میشدندکه من خودم درمنطقه قسرشیرین تویکی ازاین ماموریت هابودم وبه کمین نیروهای جمهوری اسلامی ایران افتادیم نیروی کمین گذارآنچنان آتشی روی مابازکردند که من اون شب جهنم روبه چشم خودم دیدم الان خیلی خوشحال هستم که اون شب به خاطرمنافقین کشته نشدم.درادامه همین راهگشایی اواخر78و79بحث پیک مریم روداشتیم که تواین دوره هم تیم های عملیاتی واردعمق میهن شده واعمال خرابکارانه وتروریستی برعلیه ملت شریف ایران انجام میدادندکه شامل بمب گذاری وزدن خمپاره وموشک کاتیوشا بود.

آره مردم شریف ایران باید بفهمند که این گروه تروریستی منافقین چه جنایتهایی مرتکب شده اند.این منافقین بااین کارهاشون کیسه بزرگی برای خودشون دوخته بودند بعدازهمکاری باصدام واون همه جنایت بازبه فکرحمله به ایران بودند.امّافکرمیکنم فروردین 80بودباجواب کوبنده ایران مواجه شدیم که نقطه پایانی بودبرشیطنت هاوتلاشهای مذبوهانه منافقین.امّادرادامه داستان به اصطلاح انقلاب رجوی سال80درقرارگاه باقرزاده بحث اتمام حجت وطعمه روباماکرد مدتی هم درگیراین داستان بودیم.دوسه ماه درباقرزاده داستانهایی داشتیم هرکسی هم نظررجوی روقبول نداشت بارکیکترین فحش هاوتهمت هاکه شایسته خودشون بود برخوردمیکردند.یادم هست توهمان نشست خودرجوی باجوادفیروزمند چکارکردبازیادم هست تومحوطه قرارگاه باامیرموثقی این جنایتکاران چه کارکردند.

اشاره شد به بحث طعمه این اصطلاح ازاینجا دراومده بود نفراتی که قبلاً ازسازمان جداشده بودندواروپا رفته بودند رجوی میگفت اینها مزدوروزارت اطلاعات هستند اگرکسی الان بره بیرون طعمه اطلاعات میشود.بااین اهرم نمی گذاشتند صدای کسی دربیادودرجا سرکوب میکردند آره کسی خبردارنشد که این گروه جانی وفاسد چه بلاهایی سرنیروهای خودش درقلعه اشرف آورد.اگراینهابه حکومت میرسیدند دیگه نگوونپرس مردم ایران چقدربدبخت میشدندچراکه ماازنزدیک این جنایتکاران روتجربه کرده ایم.وامّا بعدازاین داستان ها جنگ آمریکاروداشتیم من دراینجا قصدم پرداختن به موضوع جنگ نیست ولی ازیک زاویه بهتراشاره ای کرده باشم.

منافقین که سالیان سنگ ضد امپریالیستی روبه سینه میزدندوسرودآمریکایی بیرون شد رامیخوندند یکشبه ماهیت عوض کردندودنبال استراتژی همراه شدن باآمریکا درجنگ احتمالی برعلیه ایران بودند مژگان پارسایی هم هرهفته باژنرالهای آمریکایی ملاقات میکرداین خط وخطوط رجوی بود.دقیقاًمثل زمانی که باصدام همراهی کردند به این میگن فرصت طلبی ووطن فروشی محض البته که برای مردم شریف ایران ماهیت کثیف این منافقین جنایتکارشناخته شده است وبین هیچ ایرانی وطن پرست جایی ندارند.خوب که اینجا اشاره بکنم ما دراشرف بین خودمون تومحفل هامیگفتیم مجاهدین ضد امپریالیست دیروزونوکران آمریکایی امروز. فعلاًازاین بگذریم وبپردازم به اصل موضوع.بعدازجنگ آمریکا وسرنگونی صدام که عرصه برای منافقین تنگ شده بود یک بحثی آوردند تحت عنوان بند صبروپایداری وبااین ترفندها ومسخره بازی هاشون میخواستند به نیروها انگیزه بدهند که چند ماهی هم درگیراین بحث بودیم هرروزهم بایستی گزارش می نوشتیم وتوجمع میخواندیم.یادم هست یکی ازدوستان سابقم دراشرف به من گفت به مسئول اف ام شون با طعنه گفته بودخوب که این بند صبراومد من دیگه صبرم داشت تموم میشدازاین طعنه زدن هاوتیکه انداختن هازیاد داشتیم.

بازبعدازمدتی هم بحث تعیین وتکلیف رو داشتیم سال87 بود وموضوع ازاین قراربود که سال2009طبق توافق امنیتی آمریکا حفاظت اشرف روبایستی به دولت عراق تحویل میداد به خاطرهمین ترس ووحشت بودکه همه چی روباخته بودندوتمام استراتژی که داشتن نقش برآب شده بود یادم هست مژگان پارسایی درنشست عمومی صورت جلسه ای که با ژنرال آمریکایی داشتند رابرای همه اعلام کرد مژگان گفت به آمریکایی هاهم گفته ایم حتی شماهم ازمابخواهیدما اینجانخواهیم موندوزودترازشما خواهیم رفت.که این خودش هم یک داستانی بودونفرات پائین ترهمه جامیگفتند یک روزهم تموم شدودرپایان این دوسال میرویم دنبال زندگی خودمون وهمه به این دوسال دل خوش کرده بودیم.

که به ناگهان رجوی یک بحثی رو به صورت تلفنی با همه کرد و استراتژی جدیدی رواعلام کرد وعنوان بحث چهارراه استراتژیک ورابطه بادولت عراق بود میخواستند هرطور شده خودشون روبه دولت عراق تحمیل کنند.و تحلیلی که میکردند این بود میگفتند تو انتخابات عراق حتماً علاوی سرکارمیاد و سر این قضیه انتخابات استراتژی تدوین کرده بودند تو نشست هم میگفتند اگرعلاوی نخست وزیر شود راه ما با دولت عراق بازمیشود و تو رویای خودشان دنبال سرنگونی وفتح سیاسی عراق وبازپس گیری سلاح ها بودند که اگرآمریکا برعلیه ایران کاری کرد. اینها هم درهمکاری باارتش آمریکا به داخل کشورسرازیر بشون دکه این استراتژی هم به ناگهان با انتشارگزارش آژانس های اطلاعاتی آمریکا در رابطه با ایران که توان ساختن سلاح هسته ای رو درکوتاه مدت زیرعلامت سئوال برده بود ضربه خیلی جدی خورد وهرچه بافته بودند دریک لحظه پنبه شدوازبین رفت.وامّا درادامه این بازیهارجوی بازول کن قضیه نبودمیگفت به هرقیمت خودمون روبایدبه دولت عراق تحمیل کنیم که نتیجه اش درنهایت درگیرشدن باارتش عراق بود که نزدیک به پنجاه نفرازبچه های بیگناه روبه کشتن دادند.

 

 

همچنین .......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آخرین تحولات پیرامون جمع شدن اسارتگاه فرقه رجوی درعراق تا سه هفته آینده

 

 

الف مینو سپهر، وبلاگ زنان در اسارت فرقه رجوی، بیست و ششم نوامبر 2011
http://www.banafsheh707.blogfa.com/

 

1- دولت عراق _ محل مصاحبه متقاضیان پناهندگی ازکمیساریا رادرهتلی دربغداد تعین نمود _ کسانی که اقامت دردیگرکشورهارا دارند باید خاک عراق را بلافاصله ترک گویند دیگران پس از مصاحبه دریک پادگان تخلیه شده امریکا نزدیک بغداد مستقرمی گردند تاظرف شش ماه خاک عراق راترک کنند _ این شرایط دولت عراق شامل 120 نفراز سران وشکنجه گران نخواهد گردید ودستگاه قضایی عراق این افرد رادستگیز ومحاکمه خواهد نمود

2 _ دولت های فرانسه وآلمان به این متقاضیان موقعیت پناهندگی اعطا نخواهند کرد

3- کمیساریای سازمان ملل درامورپناهندگان به درخواست های افراد تحت تعقیب ( 120 نفر )این فرقه رسیدگی نخواهد کرد ودولت های اروپایی نیر به این افراد را درکشورهای خوذ نخواهند پذیرفت.....

4- قراراست رور اول دسامبر وزیران خارچه کشورهای اتحادیه اروپا دربروکسل راجع به چگونگی پذیرش تعدادی از اسیران اخراج شده فرقه رجوی از عراق تصمیم گیری نمایند

5- خبرگزاری فرانسه به نقلب از یک مقام بلند پایه دراتحادیه اروپا اعلام کرد که دولت عراق دراعمال حاکمیت خود براین کشور ازحق برچیدن اردوگاه اشرف برخوردار است..

6- یک مقام دراتحادیه اروپا : تنها 800 تا 900 نفر ازاعضای مستقر دراشرف حائزدریافت حق پناهندگی هستند _ حدود 1000 نفراز این افراد خواهان بازگشت به ایران می باشند

به نقل از رویتر وبخش فارسی بی بی سی...

-

چرا زنان در " اسارت فرقه رجوی " درزمره محروم ترین وتحت سرکوب ترین زنان درجهان هستند ؟

به مناسبت سالگرد پنجمین سال این دفتر ( آذر1385 / 1390) _ الف .مینو سپهر

روز شمار آزادی _ تنها 36 روز تا جمع شدن اسارتگاه رجوی وافتتاح پارک تفریحی مردم استان دیالی عراق در محل سابق اردوگاه تروریستی اشرف باقی مانده است......

پیش نوشت _ درست از پنج سال پیش بود که نویسنده نگاه وبخش مهمی از تلاش دفاع از حقوق زنان خود را معطوف به حمایت از حقوق زنان اسیر درچنگال فرقه تروریستی رجوی نموده واین دفتر رابنام " زنان دراسارت فرقه رجوی " گشودم

این نهال اکنون پنج سال قدکشیده است _ طی این 5 سال نوشته های تحقیقی این دفتر باعث آشفتگی دستگاه تبلیغی فرقه رجوی گردیده وتلاش های ابلهانه چماق به مزدان این گروه علیه این نویسنده مستقل ادامه داشته اشت _ دسیسه هایی که از فحش وتوهین شروع شده وتا تهدیدات تروریستی پیش رفته است _ ولی چه باک ازاین ترفند های رذیلانه وقتی کسی درراه تعهدات انسانی _ اجتماعی خود گام می نهد _ من درخت ریشه دراعماقم مرا از بادهای خشم وغضب جمع شده درجنجره وگلو باکی نیست........حدیث اصابت سنگ به کوه است و همچنان پابرجایی کوه _ به یاد مانده ها فراموش شدنی نیستند.

نوشتم وتکرار می کنم که درزندگی بیش از شش دهه خود هرگز هیچگونه پیوندی تحت هیچ نامی بااین گروه تروریستی نداشته ام گرچه همانند همه هم میهنان از صدمات اجتماعی بیش از یک دهه این گروه به جامعه ایران بی بهره نبوده ام .

انگیزه من دراین راه آگاهی از زندگی تلخ زنانی بود که فرقه رجوی با سواستفاده از احساس پاک ولطیف آنها را تحت عنوان سرابی بعنوان " مبارزه با رژیم " در گردابی ژرف و گودالی از فریب ودروغ کشانید.

زنان درتشکیلات ضد بشری فرقه رجوی چنان تحت ستم وسرکوب و خفقان قرار دارند که به درستی می توان آنها را از بی حقوق ترین زنان مورد بردگی و استحمار وتحمیق به حساب آورد _ زنانی که مجبور شده اند که درکنار جدایی از همسرانشان به آنها تف کرده وآنها را " ملعون " بنامند و مردها هم بایستی زنان خود را " عفریته " صداکنند .

زنانی که مجبور هستند پدران ومادران خود را " مزدور اطلاعاتی " نامیده و آنها را ناپدری ونامادری خطاب کنند !

زنانی که باید عشق مادر وپدر وخانواده را از ذهن خود خارج کرده و " پرستیدن و عشق به رهبری " را با آن جایگزین نمایند!

 


زنان اسیر درتشکیلات فرقه رجوی درکنار تحت ستم وسرکوب قرارداشتن معمولا مورد طرد خانواده های خود نیز قرار می گیرند _ زهرا مهرصفت یکی از زنان اسیر رجوی یک ماه پیش بعلت بیماری دربیمارستانی دربغداد فوت کرده است وتااین تاریخ هیچ یک ازاعضای خانواده این زن جهت تحویل گرفتن جنازه او پا پیش نگذاشته اند _ برای آزادی زنان ازچنگال فرقه رجوی بکوشیم

گذری کوتاه به یک خاطره از گذشته ...........

بخاطر می آورم درروز 30 خرداد شصت ازخیابان روشندلان گذر می کردم _ درگوشه ای یک تجمع مرابه سوی خود کشید دو دختر جوان روی زمین نشسته وگریه والتماس می کردند وچند پسرجوان که یکی از آنها نیزمسلح بود اصرارداشتند آنها راباخود ببرند _ دختران التماس کنان می گفتند که ربطی به درگیری ها ندارند ولی جوانها می گفتند شما دروغ می گوئید واز لباس وروسری تان معلوم است که منافقید _ من وچند نفرعابر ازسردلسوزی از جوانها خواهش کردیم آنها را رها کنند ولی گوش انها بدهکار نبود وسرانجام شاهد بودیم که آندو رابه زور درعقب یک وانت سوار کرده وباخود بردند....

گریه والتماش ودرخواست های آن دودخترنوجوان دبیرستانی درآن روز اثر ناخوشایندی براحساس من گذاشتند _ نمی دانم شاید آنها امروز به زنانی متاهل ودارای خانواده وفرزند مبدل شده و ازاین فرقه فاصله گرفته باشند وشاید هم اکنون دربین اسیران اشرف باشند _ امیدوارم وخرسند خواهم شد آن دودختر ودختران جوان دیگری که درآن برهه به این فرقه پیوسته ودردام شیادی آن گرفتارشدند هم اکنون آزاد ورها درکنارخانواده های خود خواننده این دل نوشته من باشند.

نوجوانان قربانیان اصلی فرقه تروریستی رجوی

فرقه تروریستی رجوی از آغاز تاسیس ( 1358) بیشترین تلاش خود را صرف جذب دوگروه یعنی دانش آموزان ودانشجویان نمود ودراین راه صدها تن از نوجوانان دبیرستانی راکه درسنین 15 تا 17 سالگی قرارداشتند جذب خود نمود _ همگان می دانیم که نوجوانان دراین سن وسال به علت کم آگاهی وعدم ثبات وشکل گیری شخصیتی وهم چنین حس ماجراجوی درزمره آسیب پذیر ترین قشر اجتماعی محسوب می گردند _ قشری که قبل از اینکه ازفکروشعور خود دربرخورد به مسائل استفاده کنند تحت تاثیر احساسات زود گذر خود دراین برهه قرار می گیرند _ نوجوانان فریب خوردن تحت عنوان غلط انداز " ملیشیا " بیشترین قربانیان این فرقه راطی سالهای 60/64 بودند....

همین نوجوانان عصیانگر و فریب خورد بودند ازسال 58 بدین سو درکنار خیابان نشریه های این گروه ر ا می فروختند وهمین ها بودند که درتظاهرات مسلحانه درشهریور ومهر 60 درآن شرایط ویژه جنگی _ تروریستی شرکت می کردند ودرنهایت همین گروه سنی از دستگیرشدگان بودند که حاضرنشدند از اشتباهات خود اظهار ندامت نموده _ از فعالیت های خود سرسختانه دفاع کرده و مردن را به زندانی شدن ترجیح دادند !

یادم هست که یکی از همین دختران نوجوان که فقط 16 سال داشت ودرهمسایگی مازندگی می کرد پس ازتحمل مدتی زندان به بیماری روانی مبتلا شده بود بهمین دلیل اورا آزاد کرده بودند _ خانواده این دخترک تلاش زیادی کردند تا اورا دوباره به سلامتی بازگردانند ولی این کارساده ای نبود _ سران فرقه رجوی هزاران خانواده را به تلاشی کشانده وقربانی تمایلات جنون آمیزو توههات مالیخولیایی خود نمودند...... باشد که روزی این جنایتکاران تاوان این اعمال ضدانسانی خود را پس دهتد.

بهرروی طی این پنج سال تلاش کردم که با استفاده از تجربیات خود بعنوان یک روزنامه نگار وهمچنین خاطرات ازفرقه گریختگان درحد واندازه خود از حقوق همه اسران این فرقه بویزه قربانیان بزرگ آن یعنی زنان قربانی دفاع نمایم..

زنان علیه زنان درتشکیلات فرقه رجوی ......

سرسپردگی ووفاداری بی کم وکاست به تشکیلات ورهبری از جمله امتیازاتی است که دراین گروه تروریستی باعث ازتقای زنان می گردد _ نهایت ازتقای زنان دراین فرقه رسیدن به "عضویت شورای رهبری " است ومرحله رسیدن به شورای رهبری بنابرتعریف خانم بتول سلطانی ( عضو سابق وگریخته این شورا ) جدای از خانواده وهمسر و افزوده شدن بر زنان حرمسرای این فرقه تعریف شده است _ به کلامی روشن تر زنان عضو شورای رهبری درحقیقت زنان مسعود رجوی محسوب می گردند ودرمراسمی تحت عنوان " رقص رهایی " به عقو این تبهکار درآمده ودرلیست مریم واسطه گر قرار می گیرند ........ وبهمین دلیل است که فرقه رجوی مجازات فرار اعضای شورای رهبری را مرگ اعلام کرده است _ خوشوقتانه تاکنون سه نفراز این زنان بنام های بتول سلطانی _ مریم سنجابی وزهرا میرزایی موفق شده اند علیرغم مراقیت های سخت تشکیلاتی پیرامون خود ازاین فرقه فرار کرده وخود رابه دنیایی آزاد برسانند _ خاطرات این زنان درعین تاسف باربودن بسیار آگاهی بخش وخواندنی است _خبر فرار این سه زن چنان برای سران اینفرقه گران تمام شده که تاکنون بعد از گذشت سه سال از اولین فرار همچنان به سکوت خفقان آور درباره آن روی آورده اند.......

درحقیقت زنان درتشکیلات فرقه رجوی تحت عنوان دروغین " شورای رهبری " انتخاب سرسپرده وناآگاه ترین زنان جهت ایجاد ابزار سرکوب تشکیلاتی علیه دیگر زنان می باشد وبه کلامی دیگر این زنان موظفند دستورات تشکیلاتی را به روز سرکوب وتحمیق بردیگر زنان تحمیل نمایند... وچنین است که این فرقه ازابزارزنان علیه زنان استفاده می نماید.

محرومیت های زنان دذرتشکیلات فرقه تروریستی رجوی ( بنابرآنچه تاکنون افشا شده است )

گرچه هنوز آمار دقیقی از تعداد زنان اسیر درفرقه رجوی منتشرنشده ولیکن طبق برآوردها تعداد این زنان حدود 600 نفرمی باشد که از این تعداد حدود 150 نفربه مرحله عضویت درشورای رهبری ! ارتقا یافته اند.

1- زنان درفرقه رجوی باید پابه پای مردان حتی درکارهایی که معمولا برای انها سنگین است شرکت کنند .

2- زنان درفرقه رجوی از حق کوچکترین انتخاب درروند زندگی خود محروم بوده وتحت ارعاب وسرکوب قرار دارند

3- زنان درفرقه رجوی از ازدواج وداشتن همسر و فرزند محروم می باشند

4- زنان درفرقه رجوی از دلبستگی ویاد از اعضای خانواده خود حتی درحد داشتن یک عکس خانوادگی محروم هستند

5- زنان درفرقه رجوی از هرگونه ارتباط با اعضای خانواده خود ودنیای آزاد اطلاعاتی محرومند.

6- زنان درفرقه رجوی از مصرف هرگونه لوازم آرایشی _ حفاظتی ( مثلا کرم ضد افتاب ) محروم میباشند

7- فرقه رجوی با افزایش مواد شیمیایی به خوراک زنان باعث رشد سریع موهای زائد درچهره واندام زنان می گردد تا این زنان را به مرحله زشتی _ ناامیدی وپیری زود رس بکشاند .

8- زنان جوان درفرقه رجوی بوسیله زن جلادی بنام "نفیسه بادامچی" تحت عمل جراجی وخارج کردن رحم قرار می گیرند تاهرگونه احساس امیدی به آینده درآنان کشته شود... اسم این عمل ضدانسانی هم " رسیدن به قله ارمانی " است !

9- زنان درفرقه رجوی باید هرهفته خواب های جنسی خود را تحت نام " فکت " گزارش نمایند وهمه زنان موظفند بگونه مصنوعی ودروغ هم که شده اینگونه خوابها را درحضور جمع های چند نفره تعریف کنند وطبعا مورد توبیخ وتنبیه وآزار روحی وجسمی قرارمی گیرند ( عملیات جاری )............

10 _ زنان مشکوک به شک کردن به ایدئولوژی ومناسبات تشکیلاتی توسط جلاد نفیسه بادامچی به حالت بیهوشی کشیده می شوند تا جلادان تشکیلاتی هنگام بهوش امدن زمزمه ها وسخنان انها را ضبط نمایند تا از ضمیر ناخودآگاه آنها مطلع گردند این اقدام ضدانسانی راهم " عملیات ریکاوری " نام نهاده اند ......!

11- سران فرقه رجوی همیشه از زنان تحت سرکوب بعنوان " ابزارمظلوم نمایی " استفاده کرده ودر کردنکشی ها وقانون گریزی های خود درپشت این زنان مخفی می گردند تا بتوانند دیگران رافریب داده وتحت تاثیراحساسی قرار دهند _ درچنین حالتی زنان اسیر موجودات ضعیفی تعریف می گردند که نیازمند ترحم ودلسوزی هستند ....

12- گروهی اززنان درفرقه رجوی درکنار بهره کشی فیزیکی مورد دستبرد جنسی هم قرار می گیرند ومجبورند علیرغم میل وخواست خود دراجرای دستور تشکیلاتی با مردان هماغوشی نمایند ......

این ها وچندین دلیل دیگر جملگی نشان می دهند که زنان درتشکیلات فرقه رجوی ازکوچکترین حقوق انسانی برخوردار نبوده وبگونه وحشتناکی تحت ستم وسرکوب مضاعف قراردارند...

نیاز به حمایت وِیژه زنان آزاد شده از طرف دولت عراق وسازمان های امدادی

بنابراین درآستانه جمع شدن اردوگاه عراق جدید ( ساابقا اشرف ) مسئولین عراقی باید پس از آزادی این زنان از چنگال گشتاپوی فرقه رجوی انها را فورا تحت معاینه ومدوا ودرمان های پزشکی روانپزشکی قرار دهند تا آنها بتوانند به شرایط طبیعی جهت بازگشت به آغوش خانواده های خود وجامعه آزاد آماده شوند......

بشارت به خانواده متحصن درشهرک آزادی _ سحر رهایی گروگان های فرقه رجوی بسیار نزدیک است.

الف .مینو سپهر... نویسنده مستقل _ پژوهشگر وتلاشگرحقوق بشروزنان
2011/11/25
کدشناسه متن
PSCODE.IBN.NR:445730/11/2011/A390AF

 

 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد